ستارگان حرم: اختران حریم معصومه (س) - 29

مشخصات کتاب

عنوان قراردادی : فرهنگ کوثر (مجله)

عنوان و نام پدیدآور : ستارگان حرم: اختران حریم معصومه (س) / تالیف گروهی از نویسندگان ماهنامه کوثر.

مشخصات نشر : قم: آستانه مقدسه قم، انتشارات زائر، 1377 -

مشخصات ظاهری : ج.: مصور، نمونه، عکس.

شابک : دوره 964-6401-01-5 : ؛ 5000 ریال (ج. 1) ؛ 6000 ریال : ج.2 964-6401-10-6 : ؛ 55000 ریال : ج.3 964-6401-11-2 : ؛ 6000 ریال : ج.4 : 964-6401-14-7 ؛ 5500 ریال : ج. 5 : 964-6401-15-5 ؛ 65000 ریال : ج.6 : 964-6401-20-1 ؛ 8500 ریال (ج. 11) ؛ 8000 ریال (ج. 12) ؛ 12000 ریال : ج. 15 : 964-6409-87-2 ؛ 12000 ریال : ج. 17 : 964-8567-08-5 ؛ 17000 ریال : ج.20 : 964-8567-90-5 ؛ 16000 ریال : ج. 21 : 964-8567-95-6 ؛ 50000 ریال : ج.26 : 978-964-180-122-1 ؛ 50000 ریال (ج.27) ؛ ج.28 978-964-180-235-8 : ؛ ج.29: 978-964-180-417-8 ؛ ج.30 978-964-180-444-4 :

وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری (فاپا)

یادداشت : ج.2 و 3 (چاپ اول: 1377).

یادداشت : ج.4 (چاپ اول: 1378).

یادداشت : ج. 5 (چاپ اول: بهار 1378).

یادداشت : ج. 6 (چاپ اول: پائیز 1378).

یادداشت : ج. 8 (چاپ اول: زمستان 1379).

یادداشت : ج. 11 (چاپ اول: 1381).

یادداشت : ج. 12 و 15 (چاپ اول: 1382).

یادداشت : ج. 17 (چاپ اول: 1385).

یادداشت : ج.20 و 21 (چاپ اول: 1386).

یادداشت : ج.26 و 27 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : ج.28 (چاپ اول: 1391) (فیپا).

یادداشت : ج.29 (چاپ اول: 1393) (فیپا).

یادداشت : ج.30 (چاپ اول: 1396) (فیپا).

یادداشت : کتابنامه.

موضوع : مجتهدان و علما -- ایران -- سرگذشتنامه

موضوع : قم -- سرگذشتنامه

شناسه افزوده : آستانه مقدسه قم. انتشارات زائر

رده بندی کنگره : BP55/2/س25 1377

رده بندی دیویی : 297/996

شماره کتابشناسی ملی : م 78-8787

ص: 1

اشاره

ص:2

ستارگان حرم

دفتر بیست و نهم

جمعی از نویسندگان

ص:3

ص:4

ص:5

فهرست مطالب

سخن ما17

آیت اللّه العظمی محمدتقی بهجت

«فقیه صالح»

کودکی و تولد21

تحصیلات21

هجرت به نجف22

بازگشت به ایران24

هجرت به قم24

تدریس25

آثار26

مرجعیت26

عارف روشن ضمیر27

زهد و سادهزیستی28

زیارت و توسل28

پشتیبانی از انقلاب اسلامی28

پندهای آسمانی29

نمازهای خاشعانه30

سخنان زیبا دربارۀ زیارت31

کوچ33

آیت اللّه علی مشکینی

«معلم اخلاق»

زادگاه35

تولد و کودکی35

ص:6

تحصیلات و اساتید37

خواب معجزهآسا38

تدریس39

اسوۀ اخلاق42

مبارزات سیاسی42

تبعیدهای مشقت بار43

مبارزه در تبعید44

مقابله با انحرافات46

مدافع ولایت46

خدمات فرهنگی - اجتماعی47

آثار47

مسئولیتها 48

حامی ولایت فقیه49

آیت الله مشکینی از نگاه دیگران49

رحلت51

آیت اللّه قوام الدین وشنوه ای

«ستاره تابان»

مقدمه53

تولد54

هجرت به نجف اشرف55

بازگشت به حوزۀ علمیۀ قم55

استادان قمی55

مراتب علمی56

ویژگیها57

خدمات اجتماعی58

میزبان مراجع58

عرصۀ سیاست59

امر به معروف و نهی از منکر59

تألیفات60

آثار خطی61

فرزندان62

درگذشت62

آیت اللّه حاج میرزا احمد دشتی نجفی

«درّ مکنون»

مقدمه63

ص:7

زادگاه64

ورود اسلام65

قیام علیه استعمار و استثمار67

اجداد و خاندان67

زادگاه68

نسب69

سوابق مبارزاتی ملا حسن گنخکی دشتی69

فرزندان71

تحصیلات71

اساتید72

اساتید بومی72

اساتید نجف72

مشاهیر شاگردان73

همدورهها73

اجازات74

شاگردان74

اجازات صادره75

بازگشت به ایران75

فعالیتهای اجتماعی76

از منظر اندیشمندان76

1. آیت الله صافی گلپایگانی76

2. آیت اللّه خویی78

3. آیت اللّه حاج شیخ مجتبی لنکرانی78

4. حجتالاسلام والمسلمین حاج سید جواد گلپایگانی78

5. آیت اللّه حاج شیخ علی اکبر برهان79

6. آقای مرهونی80

7. آیت اللّه نمازی امام جمعه کاشان80

حمایت از انقلاب و امام رحمة الله81

دفاع از امام خمینی رحمة الله81

ارتباط با امام خمینی رحمة الله81

آثار82

سجایای اخلاقی82

عشق به اهل بیت علیهم السلام82

نماز پرجاذبه83

راز و نیاز83

رضا و تسلیم83

زهد مجسّم84

تواضع85

دقت در مصرف وجوهات85

شهرت گریزی86

احترام به سادات86

ص:8

وفات87

پیامهای تسلیت88

در رثای آفتاب89

پایان90

آیت اللّه شیخ ابوتراب آل آقا

«تندیس تواضع»

مقدمه91

طلوع ستاره92

خاندان آل آقا92

همسر93

فرزندان93

شیخ مفید رحمة الله93

علت نام گذاری به آل آقا94

آیت اللّه آقا محمدعلی کرمانشاهی95

تحصیلات95

هجرت اول95

هجرت دوم96

اساتید96

رجعت97

رفع شبهات97

تألیفات98

پیرو امام خمینی رحمة الله99

از منظر دیگران99

ارتباط با جوانان100

پرواز ملکوتی101

تشییع و مراسم102

محمد واعظ تهرانی

«صدای مشروطه»

مقدمه103

تولد و خاندان104

واعظ مشروطه106

دستگیری109

پس از مشروطه113

جمهوری رضاخانی114

ص:9

آثار115

وفات118

آیت اللّه سید میر حسین شریفی

«تندیس اخلاص»

تولد119

تحصیلات120

بازگشت به وطن123

تبلیغ124

تدریس127

تأسیس حوزه علمیه128

ویژگیهای اخلاقی130

فرزندان136

رحلت136

آیت اللّه محمدتقی صدیقین اصفهانی

«عالم صادق»

خاندان صدیقین137

تولد و تحصیلات138

تدریس141

ادارۀ حوزه علمیۀ خرم آباد141

بازگشت به قم142

آثار142

از نگاه دیگران143

حجت الاسلام شیخ محمد شریف رازی143

ناصرالدین انصاری قمی143

فعالیتهای سیاسی143

1. نامه سرگشاده به نخست وزیر144

2. اعلامیه دربارۀ تبعید امام خمینی به نجف145

شاگردان146

وقف146

وفات146

ص:10

آیت اللّه شیخ محسن غروی قوچانی

«مجاهد بصیر»

خانواده و ولادت147

حضور در نجف اشرف148

اساتید سطح و خارج149

اساتید خارج فقه و اصول149

ویژگیهای 150

حضور در لبنان152

بازگشت به ایران153

ایّام نقاهت155

خانواده و فرزندان156

آیت اللّه ابوالقاسم غروی تبریزی

«از تبار صالحان»

خاندان157

ولادت و تحصیلات158

تدریس158

آثار159

از نگاه دیگران160

فعالیتهای سیاسی161

رحلت162

آیت اللّه غلامرضا رضوانی خمینی

«امین ولایت»

تولد163

تحصیلات164

استادان164

تدریس و تألیف165

سیاست165

وصیّ امام خمینی166

امام جماعت مسجد سید عزیزالله168

شورای نگهبان168

پشتیبان ولایت فقیه170

ص:11

رحلت170

آیت اللّه سید محمد حسن مرتضوی لنگرودی

«اسوۀ فضیلت»

مقدمه171

تولد و کودکی172

تحصیل در تهران173

هجرت به قم174

تدریس176

مشایخ اجازۀ نقل حدیث178

موفقیتها179

طهارت روحی و صفای باطنی180

تسلیم رضای الهی181

عشق و ارادت به اهل بیت علیهم السلام182

استخارههای قرآنی183

ویژگیها184

گوهرهای ناب184

فعالیتهای سیاسی185

آثار187

از نگاه بزرگان188

آیت اللّه صافی گلپایگانی:188

آیت اللّه مکارم شیرازی:188

آیت اللّه جوادی آملی:189

بازماندگان189

رحلت190

آیت الله محمد ابراهیم انصاری اراکی

«پدر شهید»

تولد191

خانواده191

حیات علمی192

هجرت به قم192

تشرف به نجف اشرف192

بازگشت به قم193

مهاجرت به لبنان194

مهاجرت به سوریه194

تشرف به کربلا و نجف194

ص:12

ویژگیهای اخلاقی195

علاقه به اهل بیت علیهم السلام195

تواضع195

زهد196

شجاعت196

علاقه به اساتید197

تألیفات198

آثار خطی198

زندگینامه شهید محسن انصاری198

شهید محمدعلی انصاری200

حجت الاسلام شهید علی اوسطی

«قهرمان نستوه»

زندگینامه203

ولادت204

تحصیل204

عرصه طاغوت ستیزی206

رَمی جمره207

در آرزوی گمنامی211

برخی ویژگی ها212

رفتار در منزل212

عاشق شهادت214

تقوا و تعبد214

دستگیری از فرودستان215

تواضع216

نظم216

دوستان شهید216

فرزندان217

شهادت218

آخرین وداع219

آیت اللّه سید محمّدتقی علوی طباطبایی بروجردی

«ثقة الاسلام»

تولّد و تحصیلات221

علت لقب های ایشان222

1. لقب «علوی»222

ص:13

2. لقب «طباطبایی»222

3. علت لقب «ثقه الاسلام»224

4. علت لقب «بروجردی»225

شجرهنامه225

تحصیلات227

استادان228

تدریس228

ورود به مجلس228

از نگاه دیگران229

اخلاق و ادب229

رحلت232

آیت اللّه سید ابوالحسن جوادی زاویه (خلخالی)

«ستاره فقاهت»

اساتید233

ولادت233

خاندان و نسب234

تحصیل مقدماتی237

هجرت به زنجان238

هجرت به قم239

شوق به تدریس و تحقیق240

روش تدریس و تبلیغ240

ازدواج و تشکیل خانواده242

آثار و مکتوبات242

فرزندان244

فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی245

حکومت اسلامی، انقلاب و رهبری246

حضور در جبهه و پشتیبانی از آن248

حل اختلافات مردم و رسیدگی به نیازمندان و کارهای عمرانی و عام المنفعه248

ویژگیهای اخلاقی و روحی249

عروج ملکوتی250

آیت اللّه سید عباس کاشانی

«مجاهد خالص»

جدّ پدری253

خاندان کاشانی255

نیاکان مادری256

ص:14

پدر257

تولد258

دانشاندوزی258

جرعه نوش چشمۀ عرفان260

دوستان صمیمی262

گسترۀ آگاهی ها264

ویژگی های اخلاقی265

ازدواج269

آثار269

اخراج از عراق272

صبر ایّوب وار273

رحلت274

آیت اللّه سید محمّد حائری موسوی گلپایگانی

«عالم فاضل»

نیاکانی از نسل نوریان277

جدّ (سیدعباس موسوی)279

پدر (سید هدآیت اللّه حائری)280

تحصیلات281

ارشاد و تبلیغ اسلام282

شاگردان283

فرزندان285

رحلت286

آیت اللّه احمد آل آقا

«فقیه پارسا»

مقدمه287

تولد288

نسب شناسی آل آقا288

ویژگی های اخلاقی290

رحلت290

ص:15

مؤیدالدین محمّد قمی

«دولتمرد شیعه»

نسب291

فرزانگی و فروزندگی293

در وصف مورخّان و شرح حال نگاران294

کارگزاری با کفایت296

عبور از راهروهای تردید299

اقدامات عمرانی و خدماتی در کاظمین302

برکناری از وزارت و درگذشت307

آیت اللّه میرزا جواد تبریزی

«مجتهد ساده زیست»

تولد309

تحصیلات309

استادان313

حوزه علمیه تبریز313

حوزه علمیه قم313

حوزه علمیه نجف320

تدریس323

تألیفات324

فقه324

اصول325

کلام و عقاید325

رجال325

اخلاق326

خدمات فرهنگی و اجتماعی326

ویژگی های اخلاقی326

تهجّد و شبزندهداری326

ساده زیستی326

استفاده از فرصتها و پشتکار327

رسیدگی به مستمندان327

اخلاص327

ارادت به اهل بیت علیهم السلام327

وفات328

ص:16

آیت اللّه علی پهلوانی تهرانی (سعادت پرور)

«عالم عارف»

از تبار قهرمانی نام آور329

خانواده330

تولد332

تغییر نام خانوادگی332

تحصیلات مقدماتی333

در محضرشیخ محمد حسین زاهد334

ملاقات با عالمی خود ساخته336

خوش چین محضری پرفیض338

هجرتی با برکت339

بهرههای عرفانی341

جوانه های جاوید343

رمز موفقیت347

شیوههای آموزشی و تربیتی348

سفارش ها351

شاگردان352

آثار357

ویژگیهای اخلاقی360

کسالت و کوچ ابدی367

شناسنامه ستارگان حرم371

ص:17

سخن ما

{ إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌﯨ} (1)؛

(از جمله بندگان خدا تنها دانایان از او بیم دارند و خداوند نیرومند و آمرزنده است).

حیات برتر انسانها در گرو، اندیشه، دانش، ایمان و اخلاق پسندیده است. عالمان دین، فرزانگان و مفاخر مذهبی، در طول زندگی، مشعلی از دانش و حکمت، فرا راه انسانها، افروخته اند. فرهنگ بشری، مرهون فرهیختگانی است که در ادوار مختلف، همواره به عنوان الگوهایی ارزنده، تأثیرگذار بوده اند و نقش عمده و بسزایی در سازندگیِ اقشار مختلف؛ به ویژه نسل جوان داشته اند. عالمان دینی طبق دستور قرآن کریم که فرمود:

{لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ } (2)؛ با تأسی و عمل به روش و منش پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و جانشینان پاک و برحقشان، راه و روش بهتر زیستن را به بشر آموختند. آنان در این راه تلاش ها کرده، رنج ها کشیدند و بر این هدف مقدس که تحقق جامعه توحیدی و ولایی است مجاهده کرده و حتی جان عزیز خویش را بر سر این راه نهادند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

إنَّ مَثَلَ العُلَماءِ فِیِ الارضِ، کَمَثَلِ النُّجُومِ فیِ السَّماءِ یَهتَدی بها فی ظلمات


1- سوره فاطر، آیه 28.
2- سوره احزاب، آیه 21. (البته شما را در اقتدا به رسول خدا صلی الله علیه و آله خیر و سعادت بسیار است).

ص:18

البَرِّ و الْبَحْرِ (1)؛ مثل علما در زمین، مثل ستارگان آسمانی است، همان گونه که در ظلمات و تاریکی های شب، ستارگان، در زمین و دریا وسیله ای برای راهیابی و هدایت است.

وجود علما در جامعه، مایۀ هدایت و رهایی مردم از فقر معنوی و نادانی است.

یاد اولیاء الهی منزلگه بارش رحمت خداوندی است. نام و یاد عالمان ربّانی خدمتی، به فرهنگ و دانش بشری و احترام به قلّه های رفیع ایمان و معنویت است. تکریم و بزرگداشت پاسداران مکتب وحی، یعنی تمجید از روش و منش پیامبران و اولیای دین، حرمت نهادن به تفکر دینی و خضوع در برابر اندیشۀ الهی ایشان. تاریخ بشری گواه صادقی است بر نقش ارزنده و تأثیرگزار شخصیت های بزرگ فکری، علمی و مذهبی در تغییر ساختار اجتماعی انسان ها.

در فراز و فرود اعصار، فرهیختگان دین آشنا، همواره حاملان راستین امانت الهی و تعالیم سعادت آفرین مکتب علوی بوده اند. هدایتگری، تبیین جایگاه انسان در مناسبات جهان هستی، تبلیغ آموزه های بلند که فلاح و سعادت بشر در آن است و ارتقای کرامت و شأنیت انسان، همواره در مشی و منش مفاخر دینی به چشم می خورد. شاید مهمترین جلوۀ ممتاز برجستگان و دانشمندان از سایر اقشار و طبقات مردم، ظرفیت بالای روحی و فکری آنان است.

در مکتب اسلام دانش، احترام خاص و ویژه ای دارد؛ زیرا از علما که راهنمایان و هدایتگران اندیشه مردم اند، بهترین تمجید ها، تجلیل ها و تکریم ها، شده است. این تمجید و تکریم ها بی حکمت نیست؛ زیرا بیشترین گرفتاری جوامع بشری، ریشه در جهل، کفر، بی دینی و ظلم دارد و انسان بدون رهایی از چنین فتنه ها و بلاهای این چنین، به سعادت نمی رسد.

آنچه مایه سلامت، سعادت و خوشبختی انسان است، در دو کلمۀ «ایمان» و «علم» خلاصه می شود و این همان چیزی است که در وجود عالمان دینی متبلور است.


1- بحارالانوار، ج2، ص25، ح85.

ص:19

گرامی داشت افراد موفق، در حقیقت معرفی مکارم اخلاقی، همّت بلندشان، تحمل سختی ها، تلخی ها و ناملایمات از طرف آنان در راه کسب دانش است. نیز خدمت به جامعه، نشر علوم الهی، پاسداری از حریم ولایت در عصر غیبت کبری و ... با جاودانگی و زنده نگاه داشتن فکر، سیره و منش آنها صورت می پذیرد.

مجموعۀ حاضر (ستارگان حرم) از ابتدا به توصیه و امر مقام معظم رهبری (مد ظله) در سال 1374 ﻫ.ش. در سفرشان به قم به تولیت محترم وقت فرمودند: شایسته است زندگینامۀ بزرگان (علماء و راویان و محدثان) آرمیده در جوار ملکوتی حضرت فاطمه معصومه علیها السلام تدوین گردد. در ادامۀ این حرکت، به شکرانۀ الهی تا پایان سال 1392 ﻫ.ش. تعداد 28 جلد آن به زیور طبع آراسته شد.

کار تدوین این مجموعه ارزشمند با توفیق خدای سبحان و عنایات خاصه کریمۀ اهل بیت علیهم السلام حضرت فاطمه معصومه علیها السلام و تشویق و حمایت بی شائبه و خالصانۀ تولیت محترم آستان مقدس حضرت آیت الله سید محمد سعیدی (دامت برکاته) و حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد عابدی، رییس پژوهشکده و معاون ایشان حجت الاسلام والمسلین علی اشرف عبدی و سایر دست اندرکاران، جلد 29 از این مجموعه به پیشگاه علم و دانش تقدیم شده است.

چند نکته:

1. در این آثار، شرح حال ستارگان فروزانی که در قم مدفون شده اند، آورده شده است.

2. راویان مکتب اهل بیت علیهم السلام که حلقه های وصل بین امت و امامان معصوم بوده و در قم دفن شده اند، شرح حالشان آمده است.

3. به لحاظ پاره ای از ملاحظات، از ذکر القاب شخصیت ها خودداری شده است.

4. مقالات، به ترتیب وصول، مورد بررسی و کارشناسی قرار گرفته است.

5. احکام و اجازات و مطالب متنوعی که در مورد بسیاری از علما پس از چاپ به دست ما رسیده در چاپ های بعدی منظور می شود.

در پایان از همۀ عزیزانی که به نوعی در شکل گیری و انجام امور ستارگان حرم دخیل بوده و ما را یاری داده اند؛ به ویژه از جناب آیت الله دکتر احمد عابدی و اعضای محترم

ص:20

شورای ستارگان حرم، حجج اسلام: عبدالرحیم اباذری میانجی، ارزیاب و عضو شورای ستارگان حرم، محمد جواد مروجی طبسی و همچنین جناب آقای محسن زند صفحه آرایی این مجموعه قدردانی و برای همۀ آقایان از درگاه الهی توفیق و سلامت مسئلت می کنیم.

خوانندگان گرامی می توانند برای معرفی ستارگان بیشتر، همکاری در نگارش زندگینامه ها، معرفی منابع پژوهشی، ارائه نظرات اصلاحی و تکمیلی و ارسال اسناد و تصاویر و هرگونه همکاری در تدوین و توزیع با (قم - صندوق پستی 383-37185 تلفن: 7119196 ) مکاتبه کنند و یا به نشانی قم: خیابان انقلاب، مجتمع ادارات آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیها السلام - طبقه دوم - دفتر ستارگان حرم مراجعه نمایند.

والحمدالله رب العالمین

دبیر شورای ستارگان حرم

سید محمد سجادی نژاد دامغانی

ص:21

آیت اللّه العظمی محمدتقی بهجت «فقیه صالح»

اشاره

«فقیه صالح» (1)

کودکی و تولد

آیت الله العظمی حاج شیخ محمدتقی بهجت فومنی گیلانی از استوانه های کم نظیر علم و عرفان و از مراجع بزرگوار تقلید در حوزه های علمیّه و جهان شیعه به شمار می رود. این فقیه نامدار و عارف ربّانی در سال 1334 ق در خانواده ای متدیّن و دوستدار خاندان عصمت و طهارت در شهرستان فومن به دنیا آمد. وی در 16 ماهگی مادر پاکدامن و مهربان خویش را از دست داد و پدر بزرگوارش، کربلایی محمود از مردان نیک فومن بود.

آیت الله العظمی بهجت احکام شرعی و عقاید اسلامی را در کودکی از پدر آموخت.

تحصیلات

آیت الله العظمی بهجت، خواندن و نوشتن و دروس مقدماتی را در زادگاهش فرا گرفت


1- نویسنده مقاله: محمدتقی ادهم نژاد.

ص:22

و پیش از آن که به سن تکلیف برسد، در سال 1348 ق. جهت سیراب شدن از سرچشمه های زلال علم و عرفان، رهسپار عتبات عالیات گردید و در کربلا اقامت گزید. خودش در این باره می گوید: «بیش از یک سال از اقامتم در کربلا نگذشته بود که مکلف شدم.» وی چهار سال در حوزۀ علمیۀ کربلا به فراگیری علوم اسلامی و تهذیب نفس پرداخت.

یکی از استادان آیت الله بهجت در حوزه علمیه کربلا، آیت الله حاج شیخ جعفر فومنی حائری (1303-1357 ق) بود که با او نسبت خویشاوندی داشت و از مدرسان و علمای بلندآوازه حوزه علمیه کربلا به شمار می آمد. آیت الله بهجت دربارۀ حالات معنوی و کرامات استادش می گوید:

مرحوم شیخ جعفر رحمة الله از جمله معدود افرادی بودند که گاهی بعضی از حقایق نهانی و اسرار باطنی از ایشان ظهور پیدا می کرد و معلوم بود چیزهایی می دانستند که در آن عهد، بسیاری از مدعیان، از آن بی خبر بودند. به خاطر دارم آخرین باری که ایشان را ملاقات کردم در کمال صحت و سلامت و بدون هیچ عارضه ای، خبر فوت خودشان را به من دادند و یک هفته بعد، از این نشئۀ دنیا رخت بربستند.

بالاتر از هر چیز دیگر که باید به عنوان یک اصل مهم در زندگی آن عالم ربانی از آن یاد کرد، خصوصیات اخلاقی ایشان است. در این زمینه بدون این که ریاضتی را متحمل شده باشد، در مرتبه ای قرار داشت که ما با سال ها ریاضت نمی توانستیم به آن برسیم. در توصیف اخلاقیات ایشان باید گفت پس از یک عمر زندگانی با آن حیثیت و آوازه، در تمام کربلا دو نفر مخالف نداشت. در کربلا با حضور پدرم، عمامه را پیچید و بنده را معمم کرد. (1)

هجرت به نجف

آیت الله بهجت در سال 1352 برای ادامۀ تحصیل به نجف رفت و قسمتهای پایانی


1- حاج علی آقا بهجت به مقاله نگارنده اضافات دست-نویس.

ص:23

سطح را نزد آیت الله سید محمود شاهرودی، آیت الله سید ابوالقاسم خویی، آیت الله سید هادی میلانی و آیت الله شیخ مرتضی طالقانی فرا گرفت.

آیت الله بهجت سطوح عالی، خارج فقه و اصول، کلام، فلسفه، عرفان، رجال، حدیث و... را نزد عالمان کم-نظیر حوزۀ علمیۀ نجف اشرف به پایان رساند. شماری از استادان وی در حوزه علمیه نجف عبارت اند از:

1. آیت الله مرتضی طالقانی (متوفای 1364 ق.)؛

2. آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی (متوفای 1365 ق.)؛

3. آیت الله آقا ضیاءالدین عراقی (متوفای 1361 ق.)؛

4. آیت الله میرزا محمدحسین نائینی (متوفای 1355 ق.)؛

5. آیت الله شیخ محمدحسین غروی اصفهانی (متوفای 1361 ق.)؛

6. آیت الله شیخ محمدکاظم شیرازی (متوفای 1367 ق.)؛

7. آیت الله سیّد حسین بادکوبه ای (متوفای 1358 ق.)؛

8. آیت الله سیّد علی آقای قاضی طباطبایی (متوفای 1366 ق.). (1)

آیت الله العظمی بهجت در 18 سالگی در درس عرفان آیت الله قاضی طباطبایی شرکت کرد و در عنفوان جوانی، چنان مراحل عالی عرفانی و معنوی را گذراند که با لطف استاد و غبطه دیگران روبه رو شد.

آیت الله مصباح یزدی در این باره می گوید:

حضرت آیت الله العظمی بهجت از مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی مستقیماً در جهت اخلاقی و معنوی بهره برده و سال ها شاگردی ایشان را کرده بودند. آیت الله قاضی از کسانی بودند که مُمَحَّض در تربیت افراد از جهات معنوی و عرفانی بودند. عدّه زیادی از بزرگان و مراجع در جنبه های اخلاقی و عرفانی از وجود آقای قاضی بهره برده بودند. (2)


1- شرح حال اساتید ایشان در مجموعه گلشن ابرار آمده است.
2- فریادگر توحید، ص 50.

ص:24

بازگشت به ایران

آیت الله العظمی بهجت پس از 12 سال سکونت در جوار حرم مطهّر حضرت علی علیه السلام، کسب علم و معرفت از انوار و برکات آن حضرت، خوشه چینی از خرمن دانش عالمان نامدار حوزۀ علمیۀ نجف، نائل شدن به مراحل عالی علمی و معنوی و اخذ اجازۀ اجتهاد از استادان خویش، جهت صلۀ ارحام در سال 1324 (جمادی الثانی 1364 ق.) به ایران بازگشت و چند ماه را در زادگاهش فومن اقامت گزید و در آن جا ازدواج کرد.

هجرت به قم

آیت الله العظمی بهجت بعد از اقامتی چند ماهه در گیلان، به قصد زیارت حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام و ادامۀ تحصیل به قم رفت و تا آخر عمر در این شهر ماند. شماری از استادان وی در حوزۀ علمیۀ قم عبارت اند از:

1. آیت الله العظمی حاج سیّد محمدحجت کوه کمره ای (متوفای 1372 ق.)؛

2. آیت الله العظمی سیّد حسین طباطبایی بروجردی (متوفای 1380 ق.).

آیت الله بهجت می گوید:

در همان سالی که آیت الله بروجردی وارد قم شدند، در اواخر همان سال، من نیز وارد قم گردیدم.

آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی می گوید:

آیت الله العظمی بهجت از شاگردان برجستۀ آیت الله العظمی بروجردی بوده است.

آیت الله بهجت با اظهارنظرهای دقیق و اشکالات مهم، چنان نظر استاد را جلب کرده بود که چند روزی مجلس درس از حالت درس خارج شده بود. آن ایرادهای درسی برای ما مفید بود؛ ولی آقای بهجت برای گریز از شهرت، دیگر به انتقاد نپرداخت و اگر ادامه میدادند معلوم می شد که اگر بالاتر از دیگران نباشد بی شک کمتر از آنان نیستند. (1)


1- جزوه گذری و نظری بر زندگانی آیت الله بهجت، صص 3 و 6.

ص:25

آیت الله مصباح یزدی نیز می گوید:

آیت الله بهجت از همان زمانی که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی در قم درس را شروع کرده بودند، از شاگردان برجسته و از مستشکلین معروف و مبرز درس ایشان بود. معمولاً استادانی که درس خارج می گویند در میان شاگردانشان، دو سه نفر هستند که ضمن این که بیش از همه، مطالب را ضبط می-کنند احیاناً اشکالاتی به نظرشان می رسد که مطرح و پی گیری می کنند تا مسائل کاملاً حل شود. اینان از دیگران دقیق ترند و اشکالاتشان علمی تر و نیاز به غور و بررسی بیشتری دارد و ایشان در آن زمان چنین موقعیتی را در درس مرحوم آیت الله بروجردی داشتند. (1)

تدریس

آیت الله بهجت از اوایل طلبگی، کنار تحصیل و تهذیب نفس به تدریس علوم اسلامی پرداخت. وی سالیان متمادی در حوزۀ علمیۀ نجف و قم، تدریس و شاگردان نامداری را تربیت کرد. شماری از شاگردان دروس سطوح عالی وی عبارت اند از:

1. سید عبدالکریم کشمیری؛

2. محمد محمدی گیلانی؛

3. علی سعادت پرور تهرانی؛

4. محمدتقی مصباح یزدی؛

5. محمدعلی امینیان گیلانی؛

6. محمدعلی فیض گیلانی؛

7. سید مهدی روحانی قمی؛

8. محمد واصف؛

9. علی اکبر مسعودی خمینی؛

10. سید موسی شبیری زنجانی؛


1- فریادگر توحید، ص 25.

ص:26

11. محمد ایمانی لاهیجی؛

12. محمدحسن احمدی یزدی؛

13. محمدحسین احمدی یزدی؛

14. سید رضا خسروشاهی؛

آثار

آیت الله العظمی بهجت، آثاری سودمند در فقه و اصول نگارش کرد که برخی از آن ها چاپ شده است. شماری از آثار وی عبارت اند از:

1. رسالۀ توضیح المسائل؛

2. حاشیه بر وسیلة النجاة آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی؛

3. جامع المسائل (حاشیه بر ذخیرة العباد آیت الله غروی اصفهانی) 5 جلد؛

4. حاشیه بر کتاب جواهر الکلام، از طهارت تا حج، بیش از 20 جلد؛

5. مباحث الاصول، 4 جلد؛

6. حاشیه بر مناسک حج شیخ انصاری؛

7. حاشیه بر مکاسب، حدود 8 جلد؛

8. استفتائات، بیش از 4 جلد (4 جلد آن را انتشارات انصاریان چاپ کرده است).

مرجعیت

آیت الله العظمی بهجت بیش از 50 سال به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت؛ اما مرجعیت را قبول نمی کرد و به انتشار توضیح المسائل راضی نبود؛ تا این که آیت الله العظمی اراکی درگذشت و جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، هفت نفر از مراجع تقلید را به مردم معرفی کرد که نام آیت الله العظمی بهجت نیز میان آن ها بود. وی باز هم راضی به پذیرش مرجعیت تقلید نبود؛ ولی با اصرار مدرسان حوزۀ علمیۀ قم و دیگر علما، این مسئولیت را پذیرفت. (1)


1- گلشن ابرار، ج 6، ص 374.

ص:27

عارف روشن ضمیر

آیت الله بهجت، باطن افراد را می دید و چشم برزخی داشت. روزی ایشان به پیرمردی گفتند: «می خواهی از بچگی، حالِ تو را بگویم که چه اعمالی انجام داده ای؟»

آیت الله شیخ محسن قوچانی می گوید:

آیت الله بهجت در اثر خودسازی به جایی رسید که خدا 20 ویژگی به وی داد. یکی از ویژگی ها که ایشان اجازه داد برای دیگران نقل کنم، این است که به من فرمود: هر وقت اراده کنم می توانم پشت سرم را ببینم.

آیت الله بهجت، شهادت شهید محراب، آیت الله دستغیب را با جزئیات پیش بینی کرده بود که با همان جزئیات اتفاق افتاد.

یکی از طلبه های خارجی می گوید:

خانمی در اندونزی در خواب می بیند شخصی به نام آقای بهجت با او صحبت می کند و او مسلمان می شود؛ در حالی که نام آیت الله بهجت را هم نشنیده بود. این خانم به ایران می آید و در قم، پشت سر آیت الله بهجت نماز می خواند. وی بعد از نماز، آیت الله بهجت را می بیند و متوجه می شود همان فردی است که در خواب با او صحبت کرده بود. با این که آیت الله معمولاً با کسی صحبت نمی کرد با این زن چند جمله حرف زد. الآن این زن در حوزۀ علمیۀ قم درس می خواند.

یکی از فضلای حوزۀ علمیۀ قم می گوید:

یکی از اقوام ما بیماری سرطان گرفت. پزشکان گفتند: باید عمل جراحی شود. در غیر این صورت، سرطان، همۀ بدن او را میگیرد. آشنایان او نزد آیت الله بهجت می آیند و از او درخواست استخاره می-کنند. آیت الله بهجت می گوید: عمل لازم نیست، سپس مبلغی پول داد که برای وی صدقه بدهند. همچنین فرمود: هر روز آب زمزم و تربت امام حسین علیه السلام را به قصد شفا بخورد و به تعدادی فقیر نیز غذا بدهند. این کارها انجام شد و آن مریض شفا یافت. (1)


1- ر. ک: فریادگر توحید، فصل هشتم، کرامت های آیت الله بهجت.

ص:28

زهد و ساده زیستی

آیت الله بهجت از برجسته ترین چهره های زاهد و وارستۀ معاصر است. وی چنان در جاذبۀ شیرین معنویات قرار گرفت و حقیقت و باطن دنیا را یافت که ذره ای به تعلقات و مادیات این دنیای فانی آلوده نشد. زندگی سادۀ او در خانه ای قدیمی و محقر، گواهی صادق بر روح زاهدانه این پیر فرزانه است. گلیم هایی در منزلش به چشم می-خورد که 40 سال از عمرش می گذشت. در و دیوار فرسودۀ خانه و وسایلی که بیش از نیم قرن از قدمت آن ها می گذشت و خانه اش را پر کرده بود، بیانگر ساده زیستی این مرجع تقلید عارف و نامدار بود.

وی اجازه نداد برای چاپ رسالۀ توضیح المسائل از وجوه شرعی هزینه شود؛ بلکه فردی هزینه چاپ آن را به صورت قرض الحسنه پرداخت کرد تا پس از فروش کتاب، پولش را پس بگیرد. (1)

زیارت و توسل

آیت الله العظمی بهجت رحمة الله هر روز حتی در دوران پیری، صبح ها با نهایت تواضع و ادب به حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام می رفت و با احترام، خضوع و خشوع در مقابل ضریح مطهر می ایستاد و پس از خواندن زیارت عاشورا و... زندگی روزمرۀ خویش را آغاز می کرد.

پشتیبانی از انقلاب اسلامی

آیت الله العظمی بهجت در دوران ستم شاهی، از عالمان حاضر در صحنه و پشتیبان نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی رحمة الله بود. پس از آزادی امام خمینی از زندان قیطریه و ورود به قم در سال 1341، مردم قم جشن گرفتند. منزل امام هر روز آکنده از جمعیت


1- گلشن ابرار، ج 6، ص 373.

ص:29

بود. آیت الله العظمی بهجت هر روز به منزل امام خمینی می رفت و مدتی آن جا می ایستاد. به ایشان گفتند: شایسته نیست شما این جا بایستید، تشریف بیاورید داخل اتاق بنشینید. ایشان در جواب فرمود:

من بر خود واجب می دانم که جهت تعظیم این شخصیّت ارزنده به این جا آمده و دقایقی بایستم و سپس بازگردم.

امام خمینی، مقام معظم رهبری و مسئولان نظام اسلامی با وی در ارتباط بودند. (1)

پندهای آسمانی

آیت الله العظمی بهجت در سخنانی نغز و کوتاه، مردم را به پیمودن راه سعادت فراخواند. از پندهای آسمانی عبارت اند از:

1. بهترین تبلیغ، تبلیغ عملی است.

2. ملاک شما در همۀ کارها باید شرع باشد.

3. اگر می خواهید به زیارت امام رضا علیه السلام بروید، اوّل باید دلتان بشکند. اگر دل شکست، وارد حرم شوید. در غیر این صورت، سه روز روزه بگیرید، بعد با دل شکسته وارد شوید.

4. نیّت را در علم هماهنگ کنید، جلو و عقب هم نیفتید. همۀ بدبختی های ما این است که علم ما با عمل ما هماهنگ نیست.

5. اگر در خدمت حضرت مهدی باشید، آیا امکان دارد آن حضرت در فکر شما نباشد.

6. هیچ ذکری بالاتر از ذکر عمل نیست. هیچ ذکری بالاتر از ترک معصیت نیست. ترک معصیت، بدون مراقبت دائمی صورت نمی گیرد.

7. اگر به اندازۀ بچه ای که به پدر و مادرش اعتماد دارد به مولای خودمان اعتماد داشته باشیم، کارها درست می شود.


1- گلشن ابرار، ج 6، ص 377.

ص:30

8 . اگر بشر، آن مقداری که به جسمش اهمیت می داد به روحش اهمیت می داد، دیگر هیچ غم و غصه ای نداشت.

9. به واجبات عمل کنید تا کم کم به مطالب بالاتر برسید.

10. علاج کار ما، اصلاح نفس است.

11. دنیا، یک مسافرخانه بزرگ است. اصلاً قرار نیست کسی در این مسافرخانه بماند.

12. در کارها به یکدیگر نگاه نکنید، به دفتر شرع مقدس نگاه کنید.

13. تا می توانید گناه نکنید. حق الناس را در همین دنیا محاسبه کنید.

14. قال الصادق علیه السلام و قال الباقر علیه السلام را دست کم نگیرید؛ هر چه هست همین هاست.

15. اگر انسان دریابد که خداوند متعال همیشه و در همه حال از هر زیبایی زیباتر است، هرگز از انس با او جدا نمی شود.

16. باید زبان را کنترل کنیم، در شبانه روز، یک ساعت یا کمتر صحبت کنیم.

17. دعای «عظم البلاء و برح الخفاء» را بخوانیم و از خدا بخواهیم امام زمان را برساند و با او باشیم. (1)

نمازهای خاشعانه

آیت الله بهجت بیش از 40 سال، امام جماعت مسجد فاطمیه در قم بود. نمازهای خاشعانه او طرفداران فراوانی داشت. وی در نمازها گریه می کرد و در عالم دیگری بود. یکی از افرادی که هماره در نماز جماعتش شرکت می کرد، علامه طباطبایی است. وی در دوران جوانی که در حوزه علمیه نجف تحصیل می کرد، نیمه های شب را با نماز، دعا و گریه به صبح می رساند. در این دوران، استاد درس عرفان او، آیت الله قاضی پشت سرش نماز می خواند.


1- برای اطلاع بیشتر به کتاب های زمزم عرفانی از محمدی ری شهری و روزنه هایی از عالم غیب از آیت الله سید محسن خرازی مراجعه فرمایید.

ص:31

سخنان زیبا دربارۀ زیارت

سه نظر درباره زیارت وجود دارد:

1. نظر اول از وهابیان است که زیارت را شرک می دانند.

2. گروه دوم، اهل سنت و عده ای از شیعیان هستند که فکر می کنند امام وفات کرده است. هنگامی که به حرم حضرت رضا علیه السلام می روند، گویی به زیارت قبور می روند می پندارند امام فوت کرده است. نه امام را می بینیم، نه فکر می کنیم امام ما را می بیند. در این مورد، حالت بسیاری از ما همانند پیروان اهل سنت است.

هنگامی که به دیدن یکی از مسئولان عالی رتبۀ نظام مثلاً رئیس جمهور می رویم، چقدر به حرکات خود، دقت می کنیم، کلماتی را که می گوییم دقت می کنیم، نگاه خود را برنمی گردانیم؛ چرا که خدمت این مقام هستیم، این مقام، ما را می بیند. آیا همین مواظبت و دقت را در محضر امام رضا علیه السلام هم داریم یا گویی به زیارت مرده ای می رویم. یا حضرت رضا علیه السلام وفات کرده است؟ آیا معنای «اشهد انک تشهد مقامی و تسمع کلامی و ترد سلامی» را می فهمید؟

3. گروه سوم، امام را حیّ، ناظر و قادر می دانند. امام عین الله ناظره است. مؤمن، خدا را حاضر می داند. عینک داشته باشیم و ببینیم. مؤمن می فهمد امام زنده است، ناظر است. قادر و مقتدر است. ائمه علیهم السلام حاضرند، می بینند، جواب می دهند، این ها ممتازند، از ملائکه بالاترند. التفات ما کم است!

حرم می رویم و می آییم، فکر می کنیم کسی ما را ندیده است. ملائکه از ما غافل نیستند، ما را می بینند.

زیارت شما قلبی باشد. موقع ورود، اذن دخول بخوانید. اگر حال داشتید، به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا علیه السلام اذن دخول می طلبید و می گویید: «أأدخل یا حجت الله»، به قلبتان مراجعه کنید و ببینید در آن «تحولی به وجود آمد و تغییر یافت؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت رضا علیه السلام به شما اجازۀ ورود داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء، گریه است؛ اگر اشک آمد امام حسین علیه السلام اذن دخول داده اند و وارد شوید. اگر حال داشتید، وارد حرم شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحب دیگری بپردازید؛ سه روز روزه بگیرید و غسل

ص:32

کنید و به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازۀ ورود بخواهید. زیارت امام رضا علیه السلام بالاتر است، چون به زیارت امام حسین علیه السلام می روند؛ ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام می آیند.

... ملتفت باشید! معتقد باشید!

شفا دادن الی ماشاءالله! یکی از معاودین عراقی غده ای داشت و می بایستی مورد عمل جراحی قرار می-گرفت. خطرناک بود. از آقا خواست او را شفا بدهد. شب در خواب، حضرت فاطمه معصومه علیها السلام را دید که فرمودند: «غده خوب می شود، احتیاج به عمل ندارد.»

همۀ زیارت نامه ها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. قلبِ شما بخواند. با زبان قلبِ خود بخوانید. لازم نیست حوایج خودمان را در محضر امام علیه السلام بشمریم، حضرت علیه السلام می دانند. مبالغه در دعاها نکنید. زیارت، قلبی باشد. امام رضا علیه السلام به کسی فرمودند: «از بعضی گریه ها ناراحت هستم!»

یکی از بزرگان می گفت: من به دو چیز امیدوارم: اولاً: قرآن را با کسالت نخوانده ام. بعضی قرآن را آن چنان می خوانند که گویی شاهنامه می خوانند. قرآن کریم؛ موجودی شبیه عترت است. ثانیاً: در مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداء علیه السلام گریه کرده ام.

حضرت آیت الله العظمی بروجردی به درد چشم مبتلا شدند، فرمودند: در روز عاشورا، مقداری از گِل پیشانی عزاداران امام حسین علیه السلام را در چشمان خود کردم، دیگر در عمرم به درد چشم مبتلا نشدم و از عینک هم استفاده نکردم!

پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام، آن حضرت به خواب کسی آمدند. سؤال شد: «در آن زمان شما کجا بودید؟» فرمودند: «کربلا بودم.» این جمله دو معنا دارد: 1. معنای اول این که حضرت رضا علیه السلام آن روز به کربلا رفته بودند. 2. معنای دوم این که این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین علیه السلام ریختند و ضریح را خراب کردند و آن جا آتش روشن کردند!

کسی وارد حرم حضرت رضا علیه السلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارت-نامه است. به آن سید نزدیک شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومان علیهم السلام را یک یک با سلام ذکر می فرمایند؛ اما هنگامی که به نام مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رسیدند، سکوت کردند! متوجه شد که آن سید بزرگوار، خود مولایمان امام زمان سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء است.

ص:33

زمانی در قم با رفقا به امامزاده ای در خارج از شهر رفتیم تا آب و هوایی بخوریم. یکی از دوستان خیلی خسته شد. از یکی از همراهان خواست که با توسل، وسیله ای را درخواست کند. در همان جا به امام زمان علیه السلام متوسل شد و از حضرت چنین خواست: «یا صاحب الزمان! وسیله ای بفرست تا سوار شویم!» همان جا وسیله ای فوراً حاضر شد و ما را سوار کردند و بردند!

در همین حرم حضرت رضا علیه السلام چه کراماتی مشاهده شده است. فردی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف شده است. او متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی علیه السلام و حضرت مریم علیها السلام از آن جا وارد حرم شدند. سپس تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیه السلام را زیارت کردند. روز بعد، او در بیداری به حرم مشرف گردید. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت است. حضرت عیسی علیه السلام و حضرت مریم علیه السلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیه السلام را زیارت کردند. زیارت نامه می خواندند. همین زیارت نامۀ معمولی را می-خواندند! پس از خواندن زیارت نامه، از همان بالای گنبد برگشتند. دوباره، وضع عادی شد و قیل و قال شروع گردید. اکنون آیا حضرت رضا علیه السلام فوت کرده است؟

حرف آخر این که عمل کنیم به هر چه می دانیم. احتیاط کنیم بر آن چه خوب نمی دانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم. (1)

کوچ

سرانجام روح بی قرار عارف قرن، آیت الله العظمی محمدتقی بهجت رحمة الله، عصر روز یک شنبه 27/2/1388 (22 جمادی الاول 1430 ق.) به ملکوت اعلی پر کشید. مقام معظم رهبری مد ظله العالی، مراجع تقلید، استادان حوزه های علمیه، مسئولان عالی رتبۀ نظام جمهوری اسلامی و... با صدور پیام های جداگانه ای، این ضایعۀ اسفناک را به ساحت مقدس امام زمان تسلیت گفتند و حوزه های علمیۀ ایران و نجف، دو روز تعطیل شد. دولت جمهوری اسلامی ایران نیز سه روز عزای عمومی در سراسر کشور اعلام کرد.


1- تمام مطالب تا آخر مقاله برگرفته از مجلات، هفته نامه و جراید مختلف است.

ص:34

پیکر پاکش روز سه شنبه 29/2/1388 با حضور انبوه مردم از مدرسۀ علمیۀ امام خمینی تا حرم مطهر حضرت فاطمه معصوم علیها السلام تشییع و پس از اقامۀ نماز به امامت آیت الله جوادی آملی، در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به خاک سپرده شد. تشییع جنازۀ میلیونی وی، بعد از تشییع جنازۀ امام خمینی رحمة الله، باشکوه ترین تشییع جهان در پنجاه ساله اخیر در قم بود. در پی درگذشت وی، مقام معظم رهبری و مراجع تقلید در ایران و 65 کشور جهان مجالس ترحیم متعددی برگزار کردند.

ص:35

آیت اللّه علی مشکینی «معلم اخلاق»

اشاره

آیت اللّه

علی مشکینی

«معلم اخلاق» (1)

زادگاه

شهرستان مشکین شهر از توابع استان اردبیل در دامنۀ سبلان قرار دارد، در این خطّۀ عالم خیز، ستارگان بافضیلتی در آسمان علم و اخلاق درخشیده اند. یکی از آنان آیت الله حاج میرزا علی مشکینی است که در این مقاله با گوشهای از ویژگیهای علمی، فرهنگی، سیاسی و خدمات گوناگون آن فقیه اخلاقی در ترویج مکتب اهل بیت علیهم السلام آشنا میشویم.

تولد و کودکی

حضرت آیت الله حاج میرزا علی مشکینی از محبوب ترین چهرههای معنوی و روحانی دوران معاصر است که در سال 1300ش. در روستای «آلنّی» در یک فرسخی بلوکات


1- نویسنده مقاله: محمدتقی ادهم نژاد.

ص:36

مشکین شهر در خانواده ای متدین به دنیا آمد. پدرش ملاعلی فیضی از روحانیون زاهد و پرتلاش آن دیار بود که به هدایت و ارشاد مردم اشتغال داشت. حضرت آیت الله مشکینی در معرفی پدر بزرگوارش می گوید:

مرحوم پدرمان، پس از گذشت تقریباً 25 سال از عمرش که هیچ درس نخوانده بود، شوق پیدا کرد که برود و درس قدیمی (حوزوی) بخواند. پدرمان ما را به اردبیل برد، مدتی در آن جا درس خواند و بعد میل پیدا کرد که به زنجان برود. در آن زمان، حوزۀ علمیۀ زنجان تقریباً بهتر از جاهای دیگر بود. پس از مدتی، پدرمان تصمیم گرفت که به نجف برود. آن وقت ما خیلی کوچک بودیم که او ما را در دِه گذاشت و رفت. زندگی ما خیلی پایین و سطحی میگذشت. یادم هست که چراغ ما از نوعی بود که آن را خودشان از گِل میساختند و در آن روغن کرچک میریختند. پس از چهار سال که پدرمان در نجف بودند، نامه نوشتند و ما را دایی مان به اتفاق خانواده به نجف بردند. ما هم چهار سال در نجف بودیم. آن وقت هم بچه بودیم و تازه به مکتب میرفتیم. در آن جا نزدیک به دو سال «امثله» و «صرف میر» شروع کردیم که اولین قدم برای درس های عربی است. وقتی مادرمان در نجف فوت کرد، پدرمان ما را برداشت و دوباره به دِه آورد. باز مدتی در دِه زندگی میکردیم که پدرم مرحوم شد.

مرحوم پدرم به درس قرآن و تفسیر احکام دین خیلی میل داشت. گرچه از شاگردان مرحوم اصفهانی و نائینی بود؛ ولی چون دیر شروع کرده بود، آن مقداری که خودش میخواست موفق نشده بود. بدین جهت به من وصیت کرد که روز قیامت پیش من روسیاه بیایی، اگر این درس را تعقیب نکنی و بعد گفت که باید حداقل دو جلد «شرح لمعه» را تمام کنی. دو جلد شرح لمعه از کتابهای فقه اسلامی و بسیار پرارزشی است. پس از فوت پدرم، ما یتیم بودیم و هیچی هم نداشتیم. در آن وقت، که شاید اوائل بلوغ مان بود، شانزده ساله بودیم. یکی - دو سال گذشت ولی ما قدرت پیدا نکردیم که برویم درس بخوانیم. کسی هم نبود که به ما پول بدهد. به هر حال، پس از مدتی به فکر افتادیم که خوب پدرمان به

ص:37

ما وصیت کرده و باید آن را انجام بدهیم. این بود که پیاده از دِه به اردبیل آمدیم که نزدیک به ده فرسخ (60کیلومتر) مسافت آن میباشد. (1)

تحصیلات و اساتید

آیت الله مشکینی در نجف به مکتب رفت و قرآن و بخشی از ادبیات علوم اسلامی را به خوبی فرا گرفت. سپس همراه پدر به وطن بازگشت و بخشی از مقدمات علوم دینی را نزد پدر آموخت. وی پس از رحلت پدر برای تحصیل علوم دینی عازم اردبیل شد و چون که حوزۀ علمیۀ آن جا رونق نداشت، وی همراه دو نفر از دوستان خود و عالم بزرگواری که از مجروحان حادثه خونین مسجد گوهرشاد مشهد در زمان رضاخان بود، به شهر مذهبی قم مهاجرت کرد.

آیت الله مشکینی سختیها و کمبودهای شدید مالی را تحمل کرد و با شوق و جدّیتی وصف ناپذیر به تحصیل علوم اسلامی اشتغال ورزید و دروس سطح، خارج فقه و اصول، تفسیر، فلسفه و اخلاق را نزد استادان حوزۀ علمیۀ قم فرا گرفت. شماری از استادان وی عبارت اند از:

1. سید محمدحجت کوه کمرهای (متوفای 1372 ق.)؛

2. سید صدرالدین صدر (متوفای 1373 ق.)؛

3. سید محمدتقی خوانساری (متوفای 1371 ق.)؛

4. سید محمدحسین طباطبایی بروجردی (متوفای 1380 ق.)؛

5. سید محمد محقق داماد (متوفای 1388 ق.)؛

6. سید محمدحسین طباطبایی صاحب تفسیر المیزان (متوفای 1402 ق.)؛ (2)

7. امام خمینی (متوفای 1409 ق.).


1- مهدی مشایخی، پاسداران اسلام، زندگی نامه آیت الله مشکینی، صص 85-86.
2- شرح حال این بزرگان در گلشن ابرار و ستارگان حرم آمده است.

ص:38

خواب معجزه آسا

آیت الله مشکینی میگوید:

در اردبیل، درس و بحث علمی رونق نداشت. وقتی تصمیم گرفتم به قم بیاییم، مانده بودیم که چه کنیم تا هزینۀ مسافرت فراهم شود. آن وقت زندگی به گونهای بود که هیچ کدام در شرایط مناسبی نبودیم. من در آن شب با همین فکر به خواب رفتم. در آن شب نیز خوابی دیدم که بعداً مثل معجزه تحقق یافت. خواب دیدم که در خانه هستم و باید از یک عده پذیرایی کنم. بعد یک ظرف پر از کره آوردند و همراهش مبلغ شش تومان به من دادند. مدتی از ماجرا گذشت. در یکی از روزها تصمیم گرفتم که به دهات اطراف اردبیل به دیدار دوستانی که با پدرم رفت و آمد داشتند، رفته و آن ها را ملاقات کنم. شاید هم به این جهت بود که قصد خداحافظی داشتم. این سفر انجام گرفت. هنگام بازگشت، چون دوستان پدرم فهمیده بودند که سفر قم در پیش دارم، به اصرار، پولی در اختیار من قرار دادند که دقیقاً پنج تومان بود. من به شهر قم آمدم و دیگر تصمیم قطعی شده بود. دوستانم نیز اعلام آمادگی کردند.

وقتی خواستیم به محل سوار شدن برویم، از نزدیکی اقامت آیت الله بادکوبهای که امام جماعت و عالم بزرگ این شهر بود گذشتیم. موافق ادب دیدیم که به او سلام کنیم و سفر خود را به عرض ایشان برسانیم. پس از خارج شدن از منزل ایشان، دوستم یک تومان در دست من گذاشت و گفت: آقا به هر نفر ما یک تومان داده است. من در همین لحظه بود که به درستی خواب و لطف و رحمت الهی پی بردم.

وقتی به قم آمدیم نصف بیشتر پول، خرج مسافرتمان شده بود. بعضی از دوستان در این جا به ما میگفتند: آیا شما با دو تومان به قم آمده اید؟ آن وقت، رفت و آمد مشکل بود و تماس گرفتن به راحتی ممکن نبود. مدتی بعد اساتید ما فهمیدند که پولمان کم است و ناراحتیم. به ما گفتند: شما فکر کنید که پول زیادی به این جا آوردهاید و یک سال ماندهاید و بعد پولتان تمام شده ]است، آن موقع[ چه کار میکردید؟ حالا همان کار را بکنید. به خدا توکل کردیم و تقریباً چهار سال به

ص:39

طور جدی درس خواندیم. پس از آن به روستا برگشتیم و سری به اقوام و دوستان زدیم. در این مدت، یک تومان هم از روستا به ما نرسید. همین طور اعتقاد و توکل به خدا داشتیم و خدا هم روزیِ ما را میرساند. حالا یک روز خوب و یک روز بد، به هر حال با آن ساختیم. (1)

تدریس

آیت الله مشکینی از مشهورترین مدرسان حوزۀ علمیۀ قم بود. وی موفق شد در طول حیات بابرکتش، شاگردان فراوانی را تربیت کند. تسلط بر متون فقهی و اصولی، بیان شیوا، تیزبینی، تعبد و اخلاص فراوان وی باعث شد درس های وی از باشکوه ترین درس های حوزۀ علمیۀ قم باشد. صدها شاگرد در درس رسائل، مکاسب و کفایة الاصول او شرکت کردند که امروزه برخی از آنان از شخصیتهای برجسته علمی، سیاسی، مذهبی و از مدرسان حوزههای علمیه اند. شماری از شاگردان وی عبارت اند از:

1. محمدرضا مهدوی کنی؛

2. محمد محمدی گیلانی؛

3. محمد امامی کاشانی؛

4. احمد جنتی؛

5. عباس محفوظی؛

6. علی اکبر هاشمی رفسنجانی؛

7. محمد مؤمن قمی؛

8 . یوسف صانعی؛

9. سید حسن طاهری خرم آبادی؛

10. شهید محمدمهدی ربانی املشی؛


1- پاسداران اسلام، زندگی نامه آیت الله مشکینی، ص 87؛ گلشن ابرار، ج 5، ص 576، جمعی از پژوهشگران مرکز علمی- کاربردی باقر العلوم علیه السلام؛ ماهنامه شمیم یأس، ش 77، مرداد 1388، ص 21.

ص:40

11. عباسعلی عمید زنجانی؛

12. مرتضی بنی فضل تبریزی؛

13. زین العابدین قربانی؛

14. علی حجتی کرمانی؛

15. علی دوانی؛

16. سید محسن خرازی؛

17. محمدعلی گرامی؛

18. محسن دوزدوزانی؛

19. صادق احسان بخش رشتی؛

20. هادی باریک بین؛

21. شهید حسین غفاری؛

22. محمدتقی مروارید؛

23. علی اکبر ناطق نوری؛

24. عبدالله خائفی گیلانی؛

25. حسن ممدوحی کرمانشاهی؛

26. مهدی قاضی خرم آبادی؛

27. مصطفی زمانی؛

28. سید محمدعلی مرتضوی لنگرودی؛

29. سید محمدمهدی مرتضوی لنگرودی؛

30. سید محمد شاهچراغی؛

31. هاشم تقدیری سبزواری؛

32. علی اکبر مسعودی خمینی؛

33. سید ابوالفضل موسوی تبریزی؛

34. قدرت الله وجدانی فخر؛

35. عباسعلی سلیمانی سوادکوهی؛

36. جعفر شجونی؛

37. محمدحسن متوسل آرانی؛

ص:41

38. محمدرضا فاکر؛

39. غیاث الدین طه محمدی؛

40. محمد هاشمیان رفسنجانی؛

41. محمد فیضی سرابی؛

42. مصطفی ملکی تهرانی؛

43. حسن شریعتی نیاسری؛

44. محمد دشتی؛

45. ابوالحسن مصلحی اراکی؛

46. علی نیّری همدانی؛

47. محمدجعفر امامی؛

48. علی ثابتی همدانی؛

49. محمدعلی شرعی؛

50. محی الدین فاضل هرندی؛

51. محمد محمدی اشتهاردی؛

52. شهید فضل الله محلاتی؛

53. شهید سید ابوالقاسم موسوی دامغانی؛

54. شهید غلامحسین حقانی؛

55. شهید مهدی شاه آبادی؛

56. شهید محمد منتظری؛

57. شهید حیدری نهاوندی؛

58. شهید حسن جابریان؛

59. ابوالقاسم وافی یزدی؛

60. حسن تهرانی؛

61. خلیل سروش محلاتی. (1)


1- شرح حال این شخصیتها در ستارگان حرم، گلشن ابرار، خبرگان ملت و سایر منابع به تفصیل آمده است.

ص:42

حجت الله دکتر حسن روحانی (رئیس جمهور) میگوید:

آقای مشکینی، ابوذر زمان بود و در دهۀ 30 که ایشان مشغول تدریس رسائل و کفایة بودند، طلاب زیادی نیز در آن درس حضور داشتند. روزی پیش از شروع جلسۀ درس باخبر شدیم که همسر ایشان فوت کرده است. کم کم طلاب فکر کردند که ایشان امروز در جلسۀ درس حضور نمییابد. ناگهان ایشان آمدند و فرمودند: فکر کردم که وقت شما عزیزان به هدر می رود؛ بنابراین برای تدریس آمده ام و بعد از درس، همسرم را تشییع میکنیم. (1)

اسوۀ اخلاق

آیت الله مشکینی از عالمان ربانی و خودساخته بود. وی از جوانی به زهد و تهذیب نفس مشغول بود. این شخصیت متقی از جمله عالمانی بود که در پایه گذاری درس اخلاق در حوزه، زحمات زیادی را متحمل شد. صدها طلبه در درس اخلاق وی در مسجد اعظم قم شرکت می کردند.

آیت الله مشکینی از دانشمندان وارستۀ حوزۀ علمیۀ قم است که سخنان پرشور و خالصانه اش از آن جا که «از دل بر میآمد، لاجرم بر دل ها مینشست.»

آیت الله مشکینی تندیس اخلاق بود. سخنان وی در درس اخلاق چنان در طلاب و شیفتگان، اثر می گذاشت که مسجد اعظم با گریۀ حاضران همنوا میشد و چنان فضایی قدسی فراهم میآورد که روح مخاطبان را صیقل میداد. برخی رهنمودهای اخلاقی وی در نشریات چاپ شده است.

مبارزات سیاسی

یکی از مهم ترین بخش های زندگی حضرت آیت الله مشکینی، مبارزات سیاسی وی پیش از انقلاب است. وی از آغاز نهضت امام خمینی در سال 1341 مبارزات سیاسی اش را


1- برگرفته از سخنرانی دکتر حسن روحانی در مجلس ختم آیت الله مشکینی در حرم مطهر حض-رت معصومه علیها السلام.

ص:43

شروع کرد. آیت الله مشکینی از طلاب و پیشرو در صحنههای رویارویی با استبداد به شمار میرفت. هنگامی که روسها قسمتی از آذربایجان را اشغال کردند، آیت الله مشکینی که در سن جوانی بود با سربازان اشغالگر روس جنگید و تا پای دار هم رفت و با دخالت عشایر از چنگ روسها نجات یافت. (1)

وی بارها در دوران طاغوت دستگیر شد و طعم زندان و شکنجه دژخیمان ساواک را چشید.

آیت الله مشکینی در این باره میگوید:

در جریان این مبارزات، چندین بار در ساواک و شهربانی قم زندانی شدم و در پی جلساتی مخفی که مرتباً در قم به منظور تبادل نظر در زمینۀ به اجرا گذاردن دستورات امام امت انجام میشد، تحت تعقیب قرار گرفتم و قریب به چهار ماه در تهران متواری شدم و با اسم مستعار با دوستان تماس داشتم؛ لکن اغلب دوستان همرزمم دستگیر و به زندان قصر و اوین رهسپار شدند. در این ایام، چندین بار از سوی مرحوم آیت الله طالقانی -که ایشان نیز زندانی بودند- پیام رسید که زندگی مخفی را رها کن تا دستگیرت کنند؛ زیرا زندان بهتر از آن حال است و اغلب دوستان و جوانان مسئول و متعهد را در زندان حداقل زیارت میکنی؛ ولی من به دلیل علاقۀ زیادی که به مطالعه و تألیف داشتم و میترسیدم که در زندان، وسایل کارم یافت نشود، علنی نشدم؛ اما در این دوران موفق به تألیف چندین کتاب شدم و سرانجام پس از چهار ماه، ایران را به قصد عراق ترک گفتم. یکی از برادران روحانی که از وضع من آگاه بود، مرا بدرقه کرد. (2)

تبعیدهای مشقت بار

آیت الله مشکینی بعد از چهار ماه متواری بودن، به صورت مخفیانه وارد عراق شد. وی 7 ماه در درس امام خمینی و دیگر استادان حوزۀ علمیۀ نجف شرکت کرد و به علت


1- گلشن ابرار، ج 6، ص 577.
2- خبرگان ملت، ج 1، صص 352-353.

ص:44

بیماری و گرمی هوا به قم برگشت. در روز اوّل بازگشت به قم، دوستان همرزمش به دیدارش آمدند. ساواک که از آمدنش به قم باخبر شده بود، او را احضار کرد و از وی التزام گرفت که در عرض 48 ساعت باید قم را ترک کند. آیت الله مشکینی ناچار شد قم را به قصد مشهد مقدس ترک کند. وی 15 ماه در مشهد اقامت داشت. وی در حوزۀ علمیۀ مشهد به تدریس علوم اسلامی پرداخت. سپس به قم بازگشت و با دوستان خویش به تشکیل جلسات مخفیانه اقدام کرد. وی در این باره مینویسند:

بار دیگر به قم بازگشتم و در جلسات مخفیانه که کیفیت پخش اوامر و سخنان امام بررسی می شد، شرکت کردم. مدتی بدین منوال گذشت و میتوانم بگویم هیچ اعلامیه و نشریهای علیه رژیم دیکتاتور پهلوی صادر و پخش نمیشد؛ مگر این که این جانب نیز در شمار دوستان متعهّد حوزه شرکت داشته و با امضاء و غیره کمک میکردم. به هر حال، پس از مدتی، وجود این عدّه در حوزۀ علمیه برای دستگاه خطرساز شد و حکم تبعید قریب 27 نفر از فضلا و مدرّسان حوزه- که طبق نظر ساواک، عاملان تخریب و خرابکار معّرفی شده بودند- صادر شد. حقیر نیز به سه سال تبعید محکوم شدم. (1)

مبارزه در تبعید

آیت الله مشکینی ابتدا به ماهان کرمان تبعید شد. وی در آن جا به مبارزه علیه رژیم پهلوی ادامه داد و اقدام به برگزاری نماز جمعه کرد. وی در این باره میگوید:

یک سال در آن جا تحت مراقبت بودم و در آن محیط، زمینه را مناسب دیده و نماز جمعه را اقامه کردم. رفته رفته، اجتماع زیاد شد و ساواک کرمان به مرکز گزارش داد. روزی نزدیک غروب بود که به پاسگاه احضار شدم و همان جا مرا سوار ماشین کرده، به سوی کرمان و از آن جا نیز به شهرستان گلپایگان بردند؛ ولی خانواده ام در ماهان مانده بودند. ناگفته نماند که در ماهان، مشمول الطاف و محبت گروه زیادی از روحانیان محترم کرمان و اطراف آن جا قرار گرفتم. (2)


1- خبرگان ملت، ج 1، ص 353.
2- خبرگان ملت، ج 1، ص 354؛ مجله شمیم یأس، ش 77، ص 21.

ص:45

آیت الله مشکینی، یک سال در گلپایگان در تبعید بود. وی در این شهر به تفسیر قرآن برای جمعی از معلمان پرداخت. وی سپس به کاشمر تبعید شد. آیت الله مشکینی در کاشمر، سختیها و مرارت های فراوانی را متحمل شد. وی در این باره می گوید:

پس از یک سال، دوباره محکوم به تغییر محل شدم و به صورت ناگهانی مرا به شهرستان کاشمر منتقل کردند و یک سال هم در آن جا تحت مراقبت شدیدتر از پیش قرار گرفتم. این بار در هر مسجدی که چند روز شروع به نماز میکردم، به سراغم آمده، نمازم را تعطیل میکردند و حتی در گوشۀ مدرسهای که توقف داشتم، اجازۀ نماز جماعت ندادند و گاهی در مدرس آن جا در تاریکی، نماز جماعت میخواندیم و چندین بار رئیس شهربانی، مرا تهدید کرد که عاقبت کار تو وخیم خواهد بود. ما هم حرفش را از گوشی به گوش دیگر تحویل داده، مشغول کار بودیم و اگرچه چنان مورد عنایت برخی از علمای آن جا قرار نگرفتم، مشمول محبّت و الطاف خالصانۀ طلاب محترم و مردم شریف این سامان شدم و در تمام این دوران، زمینۀ قیام را در روحیۀ مردم، به واسطه اظهار محبّتی که از آنها نسبت به یک طلبۀ قم صادر میشد، امیدوار کننده میدیدم و سرانجام پس از تمام شدن مدت تبعیدی، رسماً در میدان مبارزه وارد شدیم و تا زمان پیروزی انقلاب با سایر رزمندگان راه اسلام علیه کفر در حد قدرت خویش شرکت کردیم. (1)

طبق اسناد انقلاب اسلامی، آیت الله مشکینی نقش مهمی در شکل گیری، تداوم و پیروزی انقلاب اسلامی داشت. جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم از ارکان مبارزه علیه رژیم پهلوی بود. اعلامیه های جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، جان تازه ای به نهضت امام خمینی رحمة الله می داد، بیش از 40 مورد از اعلامیۀ جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم را امضا کرده بود. (2)


1- خبرگان ملت، ج 1، ص 355.
2- ر.ک: سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، (2جلد)؛ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تاکنون (8جلد)؛ علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، (10جلد)؛ اسناد انقلاب اسلامی (5جلد)، ج 3 و 4.

ص:46

یکی از مهم ترین این اعلامیه های جامعۀ مدرسین حوزۀ علیمۀ قم، خلع شاه از سلطنت بود که در تاریخ 30/09/1357 صادر شد. (1)

مقابله با انحرافات

آیت الله مشکینی در دوران پهلوی با تمام توان به حمایت از نهضت امام خمینی رحمة الله پرداخت. وی معتقد بود مبارزه علیه رژیم پهلوی تنها با رهبری امام خمینی رحمة الله به پیروزی می رسد. مؤسس مؤسسه «دارالتبلیغ»، آیت الله شریعتمداری بود که میگفت: «شاه بماند سلطنت بکند، نه حکومت.» وی در برابر این جریان ایستاد و آن را حرکت و شعاری انحرافی دانست. (2)

مدافع ولایت

آیت الله مشکینی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی با جدیت تمام به صحنه آمد و برای تثبیت نظام مقدس اسلامی، جانانه از حریم مقدس آن دفاع کرد و در بحرانهای مختلف، ضمن دعوت مردم به اتحاد، از نقشههای خائنانه دشمنان انقلاب پرده برداشت. وی در خطبههای نماز جمعه، فریاد برآورد که دولت موقت و ایادی آن باید به علت پشت کردن به ملت محاکمه شوند. (3)

وی در بلوای حزب خلق مسلمان در آذربایجان، ضمن خنثی سازی این جریان انحرافی، با حضور مؤثر خود اقدام به سامان دهی جوانان انقلابی و غیور کرد و با کمک آنان توانست آرامش و امنیت را به آذربایجان برگرداند. آیت الله مشکینی از مصلحان واقعی در حوزۀ علمیۀ قم به شمار میآمد و از طلایه داران واقعی تغییر و اصلاح متون درسی در حوزههای علمیه محسوب میشد. وی در عرصههای گوناگون دفاع مقدس،


1- جامعه مدرسین حوزه عملیه قم از آغاز تاکنون، ج 1، ص 562.
2- گلشن ابرار، ج 5، ص 584.
3- گلشن ابرار، ج 5، ص 580.

ص:47

نقش و حضور جدّی داشت. او بارها به مناطق جنگی رفت و با نطقهای آتشین و پرشور خود به تقویت روحیۀ رزمندگان اسلام پرداخت. او از مدافعان ولایت مطلقۀ فقیه بود. (1)

خدمات فرهنگی - اجتماعی

آیت الله مشکینی خدمات فراوانی در عرصههای مختلف علمی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی انجام داد. شماری از آن ها عبارت اند از:

1. تأسیس مدرسۀ علمیۀ الهادی؛

2. تأسیس چاپخانۀ الهادی؛

3. پایه گذاری جامعة الزهرا علیها السلام با همکاری جمعی از فضلا؛

4. کمک به محرومان.

آثار

آیت الله مشکینی آثار سودمندی به یادگار گذاشت که عبارت اند از:

1. اصطلاحات الاصول (عربی)؛

2. اصطلاحات فقه (عربی) که به عنوان فقه موضوعی در مذهب شیعه معروف است؛

3. تحریر المعالم؛

4. مصباح المنیر (دعا)؛

5. الموعظه العددیه (که با نام «نصایح» توسط آیت الله جنتی ترجمه شد)؛

6. دروس فی الاخلاق؛

7. ازدواج در اسلام؛

8. واجبات و محرمات؛

9. رسالۀ واجب و حرام؛

10. الفقه المأثور (2500 مسأله فقهی)؛

11. تکامل انسان از نظر قرآن؛


1- ماهنامه شمیم یاس، ش 77، ص 22.

ص:48

12. تقلید چیست؟؛

13. خمس؛

14. نهج البلاغۀ موضوعی؛

15. قصار الجمل (احادیث کوتاه)؛

16. تلخیص المکاسب؛

17. زمین و آن چه در آن است؛

18. تفسیر روان برای نسل جوان؛

19. المنافع العامه؛

20. حاشیۀ توضیحی بر کتاب مضاربه عروة الوثقی و....

افزون بر آن ها، دهها مقالۀ وی در مجلات نور علم، پاسدار اسلام، امید انقلاب و... چاپ شده است. هزاران نوار از مجموعه سخنرانیهای وی در موضوعات گوناگون به یادگار مانده است. (1)

مسئولیت ها

آیت الله مشکینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مانند سربازی فداکار، خالصانه پشتیبان ولایت فقیه بود و مسئولیتهای فراوانی را از طرف امام خمینی رحمة الله به عهده داشت؛ از جمله:

1. امام جمعۀ تبریز بعد از شهادت آیت الله مدنی رحمة الله؛

2. حاکم شرع دادگاههای خوزستان؛

3. نمایندۀ مردم آذربایجان در مجلس خبرگان قانون اساسی؛

4. ریاست مجلس خبرگان رهبری (سه دوره)؛

5. مسئول گزینش و اعزام قاضی؛

6. امام جمعۀ قم؛


1- ماهنامه شمیم یاس، ش 77، ص 22.

ص:49

7. رئیس شورای بازنگری تدوین قانون اساسی؛

8. دبیر جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم.

حامی ولایت فقیه

آیت الله مشکینی از حامیان ولایت فقیه بود و در دفاع از آن از هیچ کوششی فروگذار نکرد. آیت الله مهمان نواز، نمایندۀ مردم استان خراسان در مجلس خبرگان رهبری میگوید:

یکی از خاطراتم این است که در اجلاسیۀ هفتم دور دوم بود که آیت الله مشکینی در جلسۀ افتتاحیه در سخنرانی خود فرمود: ولیّ فقیه از ناحیۀ امام معصوم علیه السلام مشروعیت میگیرد. حضرت بقیة الله -روحی فداه- ویژگیهای ولیّ فقیه را بیان نموده است و کسی که دارای آن ویژگیها باشد، ولیّ فقیه است، حاکم است، ولیّ امر مسلمین است، خواه کسی به او رأی بدهد یا ندهد و نقش خبرگان، پیدا کردن مصداق است، آن هم به وسیلۀ نمایندگانی از علما و مجتهدان مورد اعتماد مردم، و آن گاه که نمایندگان مردم مصداق را مشخص نمودند، او لازم الاطاعه خواهد بود. (1)

آیت الله مشکینی از نگاه دیگران

مقام معظم رهبری: این روحانی عالی قدر از جمله شخصیتهای نادری بود که در سراسر عمر بابرکت و در مراحل گوناگون زندگی نورانی خویش، منشأ برکات فراوان برای حوزۀ علمیه و مردم مؤمن، اسوۀ اخلاقی و عملی برای شاگردان و ارادتمندان خود بود. در دوران طاغوت، جزو پیشگامان نهضت اسلامی و در دوران جمهوری اسلامی در شمار مجاهدان واقعی و معلم اخلاق و پرهیزگاری و پارسایی محسوب میگشت. رفتار و عمل او بیش از پیش و نیز بیان شیرین و رسایش دعوت کننده به ایمان، پارسایی، حقّ طلبی و حقّ گویی بود.


1- خبرگان ملت، ج 2، ص 571.

ص:50

آیت الله مکارم شیرازی: آیت الله مشکینی عالمی وارسته، مجاهد مبارز و متواضع بود که در حوزۀ علمیۀ قم محبوبیت فراوان داشت. سالها یک نهاد حوزوی یعنی جامعۀ مدرسین و یکی از مهم ترین ارکان نظام جمهوری اسلامی یعنی مجلس خبرگان رهبری را آبرومندانه اداره کرد و هرگز از مسیر اصلی انقلاب، گامی فراتر ننهاد. درسهای اخلاق و خطبههای اجتماعی و سیاسی او در نماز جمعه، بسیار آموزنده و بیدارگر بود.

آیت الله صافی گلپایگانی: آن عالم بزرگوار از اساطین حوزه و اساتید باسابقه و صاحب مواضع شریفه و مساعی جمیله در امر به معروف و نهی از منکر و تهذیب اخلاق بودند.

آیت الله نوری همدانی: این فقیه وارسته که از جهت زهد و اخلاص و صفا ممتاز بود، عمر بابرکت خود را در عرصههای متعدد اسامی صرف کرد و در هر صحنهای که در آن گام نهاد افتخار و عظمت آفرید. از سال22 شمسی که بنده به حوزۀ مقدسه قم قدم نهادم، او و استاد آیت الله شهید مطهری از اساتید معروف و برجسته بودند که نقش معلم علوم و مربی اخلاق را ایفا میکردند. از طرفی، فوج فوج افکار و اندیشهها را به طرف علم و دانش و کمال و از طرفی دل ها را به سوی تعهد و تقوا در سطح بالا سوق میدادند.

پس از این که سالیان متمادی در این سنگر حساس و سازنده هزاران انسان را کامل و مجهز گردانید، ندای حیات بخش انقلاب اسلامی توسط استاد بزرگوار ما امام خمینی رحمة الله طنین انداز گردید؛ از جمله نخستین پیشتازانی بود که به این ندای نجات آفرین لبیک گفت و در تحقق این موضوع از غربت و زندان و تبعید استقبال کرد و تا رسیدن به نتیجۀ مطلوب، لحظهای از پا ننشست و پس از پیروزی انقلاب نیز گاهی در سنگر راهنمایی قضاوت راه اجرای عدالت کامل اسلامی را هموار میکرد و زمانی قلم به دست میگرفت و با تألیف خود، معارف بلند اسلام را منتشر مینمود و گاهی با ترتیب مجالس متعدد، به وعظ و درس اخلاق گفتن مبادرت میورزید و مدتی در مسند امامت جمعه و با خطابه و ارشادی که از اعماق دل برمیخاست و به دل ها مینشست و در سراسر ایران، بلکه در کل جهان، پخش میشد، درس تعهد و صلابت و استقامت در راه اسلام عزیز را به مردم میداد، و بالاخره در مجمع محترم خبرگان، با اندیشۀ تابناک و اخلاص و صفای خود، به آن مجمع محترم، قدرت و غنای بیشتر و عظمت افزون تر میبخشید. (1)


1- افق حوزه، 17/5/1386.

ص:51

رحلت

حضرت آیت الله مشکینی در 86 سالگی در یکی از بیمارستانهای تهران، دار فانی را وداع کرد. پیکر پاکش ابتدا در تهران با حضور مردم مسئول از دانشگاه تهران با شکوه خاصی تشییع گردید و آن گاه به قم منتقل شد و در روز پنج شنبه 11/5/1386 پس از تشییع باشکوه مردم و اقامۀ نماز توسط آیت الله مکارم شیرازی در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به خاک سپرده شد. مقام معظم رهبری، مراجع تقلید و مسئولان ردۀ اوّل کشور پیام های تسلیتی برای وی صادر کردند. مجالس یادبودی در کشور برگزار شد و از خدمات و زحمات آن بزرگمرد الهی تجلیل شد. (1)


1- ماهنامه شمیم یأس، ص 23 پیام های تسلیت در روزنامه های کثیرالانتشار چاپ شد.

ص:52

ص:53

آیت اللّه قوام الدین وشنوه ای «ستاره تابان»

اشاره

آیت اللّه

قوام الدین وشنوه ای

«ستاره تابان» (1)

مقدمه

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «إنَّ مثل العلماءِ فی الارض کمثل النجّوم فی السّماء.» (2) همواره در تاریخ تشیع، فرزانگانی میزیستهاند که چون مشعلهای فرزوان، روح و روان انسانها را روشنایی بخشیده اند. آری، تاریخ درخشان شیعه، مزّین به نام دانشوران و عالمانی ربّانی است؛ عالمانی که وجود ملکوتی آنان، اوج قداست را به تماشا می گذارد. آنان پیام انبیا و ائمه شیعه را صیانت کرده، به دستورهای قرآن و عترت عمل کردند و خود، قلعههای اسلام و دژهای محکم ایمان و نگهبانان جان بر کف فرهنگ تشیع بودند؛ از این رو در حدیث شریف از امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده است که نگاه کردن به صورت عالم و


1- نویسنده مقاله: سید محمد سجادی نژاد.
2- مجله نور علم، ش 8، بهمن 63، ص 121.

ص:54

محبّت به او، عبادت به حساب میآید. (1) بنابراین سخنی بهتر از نگارش و وصف علمای عامل با اخلاص و توضیح خدمات و تلاشهای آنان نیست. (2)

در این مقاله سعی شده به زندگی نامۀ یکی از درخشان ترین ستارگان علم و فضیلت، زهد، تقوا و سخاوت پرداخته شود که عمر پر افتخار او سرشار از سعی و تلاش در راه نشر فرهنگ و معارف اسلامی و اجرای حدود و امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با فساد و بی دینی گذشته است. وی مرحوم قوام الدین وشنوهای است. بسیاری از اساتید و علمای هم عصر وی، او را به عظمت و بزرگی، علم و فضیلت و دیگر ملکات نفسانی و فضایل اخلاقی ستوده اند.

تولد

در سال 1329 ق. در روستای وشنوه (3) در جنوب شرقی شهر مقدس قم، در بیت علم، تقوا و فضیلت، نوزادی پا به عرصۀ حیات نهاد که نام محمد بر او نهادند. پدرش، میرزا جلال الدین جاسبی وشنوهای از بزرگان و شخصیتهای مورد احترام مردم بود که ضمن تحصیل و تبلیغ دین مبین به کشاورزی و رفع مشکلات مردم اهتمام میورزید. وی در محیطی آرام و صمیمی، تحت تربیت پدر و مادر مؤمنش، کودکی را سپری کرد.

او از دوران کودکی، نبوغ و استعداد شگرفش را نمایان ساخت. وی با تشویق و راهنمایی پدر، تحصیلات ابتدایی (خواندن، نوشتن و قرائت قرآن) را در زادگاهش و از محضر پدر بزرگوارش استفاده نمود. وی برای فرا گرفتن ادبیات در سال 1345 ق. وارد حوزۀ علمیۀ قم شد و به تحصیل علوم دینی پرداخت و از محضر حاج شیخ عباسعلی شاهرودی اَبَرسجی بهرهمند شد.

وِشْنَوه از بهترین نقاط ییلاقی قم و هوایش لطیف و آبش شیرین ولی سنگین است. این قریه به وسیله کوه های مرتفع احاطه شده است و در نتیجه از بادهای تند و زننده،


1- بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 1، ص 205... النظر فی وجه العالم عباده.
2- سفینة البحار، ج 2، ص 641.... من ورخّ مؤمناً فکانّما احیاه.
3- گنجینه آثار قم، ج 2، ص 594.

ص:55

مصون و محفوظ است. این روستا محل اقامت تابستانی حضرت آیت الله بروجردی و سایر مراجع عظام قم بود و میباشد. (1)

هجرت به نجف اشرف

مرحوم آیت الله حاج شیخ قوام الدین محمد وشنوهای، مدت کوتاهی برای زیارت عتبات عالیات و تحصیل علوم دینی (سطح) به عراق عزیمت کرد و در شهر مقدس نجف سکنا گزید. وی از محضر اساتیدی چون مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی طالقانی (درس مطول) و مرحوم آیت الله حاج سید ابوالقاسم روحانی قمی (شرح لمعتین) استفاده کرد. (2)

بازگشت به حوزۀ علمیۀ قم

مرحوم آیت الله حاج شیخ قوام الدین محمد در سال 1348 ق. به قم بازگشت و در محضر آیات عظام و اساتید مجرب حوزۀ علمیۀ قم، زانوی ادب به زمین زد و از خرمن پرفیض آنان بهرهها برد و جان تشنه اش را سیراب کرد.

استادان قمی

استادان قمی این عالم بزرگوار عبارت اند از:

1. مرحوم حضرت آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی استاد رسائل، مکاسب و کفایتین بود. آیت الله وشنوهای در درس خارج فقه ایشان نیز شرکت جست که مدت چهل سال به طول انجامید. آن علاّمه متتّبع و فقیه متبحّر، اعتقاد فوق العادهای به این شاگرد ممتاز خود داشت و در سایۀ همین وثوق و اطمینان بود که از طرف آن مرجع عالی قدر در مواقع کسالت و یا مسافرت در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام اقامۀ جماعت میکرد. (3)


1- گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 233.
2- آینه پژوهش، سال 8، ش 2، خرداد و تیر 1376 ه ش، پیاپی 44، ص 102.
3- گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 233.

ص:56

2. آیت الله وشنوهای در سال 1353 ش. در درس خارج فقه آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزۀ علمیۀ قم شرکت کرد.

3. آیت الله حاج شیخ محمدعلی حائری قمی نیز از اساتید وی بود. شیخ قوام الدین در درس خارج اصول این عالم بزرگوار حاضر میشد و پس از وفات وی از محضر آیات عظام دیگر استفاده کرد؛ همچون:

4. آیت الله العظمی سید محمدحجت کوه کمرهای، مؤسس مدرسۀ حجتیۀ قم؛

5. آیت الله العظمی سید محمدتقی خوانساری؛

6. ادیب تهرانی؛

7. آیت الله محمد فیض قمی؛

8. آخوند ملا علی همدانی. (1)

با ورود حضرت آیت الله العظمی حاج سید حسین طباطبایی بروجردی در سال 1364ق. برابر با 1324ش. آن عالم ربانی در درس خارج فقه و خارج اصول این فقیه بزرگ و مرجع عالی قدر عالم اسلام حاضر شد و مورد توجه خاص ایشان قرار گرفت. آیت الله بروجردی پاسخ گویی به برخی از سؤالات دینی را بر عهدۀ وی نهاد که حدود 15سال این مسئولیت را بر عهده داشت. آن فقیه نستوه پس از درگذشت آیت الله بروجردی رحمة الله به حلقۀ درس مرحوم آیت الله العظمی نجفی مرعشی رحمة الله پیوست و بیش از سی سال از خرمن پرفیض وی توشهها برگرفت. او یکی از اعاظم و اکابری بود که زیر نظر استاد عالی قدرش مرحوم آیت الله مرعشی به تدوین کتاب گران سنگ و ارزشمند ملحقات احقاق الحق پرداخت. (2)

مراتب علمی

مرحوم آیت الله حاج شیخ قوام الدین محمد وشنوهای در طول سالها تحصیل در قم و نجف اشرف در علوم مختلف اسلامی چون تاریخ، تراجم رجال شیعه و اهل سنت، علم


1- آینه دانشوران، ص 328.
2- گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 234.

ص:57

الحدیث و فقه و اصول مهارت بسیار یافت. آن مرد بزرگ، اکثر قریب به اتفاق قرآن کریم و نهج البلاغه را حفظ بود و بسیاری از احادیث اهل بیت عصمت علیهم السلام را به حافظه سپرده بود. به همین علت، تألیفات و منابر شیوا و جذاب او در ایام اعیاد و شهادات ائمه معصومین علیهم السلام در بیت حضرت آیت الله مرعشی نجفی و مکانهای دیگر، آکنده از احادیث سعادت بخش ائمه اطهار علیهم السلام بود.

آن عالم ربّانی بیش از سی سال به اقامۀ جماعت در یکی از مساجد شهر مقدس قم و بیش از شصت سال به موعظه، ارشاد و اقامۀ مجالس و محافل ائمه اطهار علیهم السلام به ویژه حضرت سیدالشهداء علیه السلام اهتمام ورزید. (1)

ویژگی ها

آیت الله حاج شیخ قوام الدین وشنوهای بسیار با اخلاص، متواضع، خلیق و دارای ملکات فاضلۀ اخلاقی بود. وی مورد وثوق دو مرجع عالی قدر عالم اسلام بود که به او عنایت ویژه داشته اند. (2) زهد و ساده زیستی در زندگی اش آشکار و تقوا در گفتار و کردارش نمایان بود. وی از فقرا و مستمندان، دستگیری میکرد و تکفل مخارج زندگی برخی را بر عهده داشت. او به زیارت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام و رفتن به مسجد مقدس جمکران مقیّد بود و این سیرۀ حسنه را حتی در ایام بیماری رها نکرد. آن عالم بزرگوار رعایت مستحبات و پرهیز از مکروهات را بر خویش واجب میدانست و در انجام وظیفۀ شرعی امر به معروف و نهی از منکر، کوشش بسیار داشت. او در طول زندگی اش هیچ گاه از وجوه شرعی استفاده نکرد. (3)


1- آینه پژوهش، سال 8، ش 2، ص 103.
2- آینه پژوهش، سال 8، ش 2، ص 103.
3- مصاحبه با حجت الاسلام سید فخرالدین موسوی زاده متصدی آستانه مقدسه امامزاده هادی بن امام زین العابدین( در وشنوه و چند نفر دیگر.

ص:58

خدمات اجتماعی

آیت الله وشنوهای برای تبلیغ دین، نشر احکام اسلامی و خدمات عام المنفعه، به صورت مستمر به زادگاهش رفت و آمد داشت. با مدیرت آن عالم وارسته و همّت مردم روستا در حدود سالهای 1351-1357 درمانگاه، آب لوله کشی بهداشتی، حمّام و ساختمان مسجد و حسینیه در زادگاهش و روستاهای اطراف تأسیس شد. مردم آن سامان، او را یاد کرده، به دلیل خدمات ارزشمندش برایش طلب رحمت و مغفرت میکنند. (1)

میزبان مراجع

مرحوم حاج شیخ قوام الدین وشنوهای در خانهای محقر، گلی و بسیار ساده زندگی میکرد. او از غذاهای لذیذ جداً دوری میکرد، بیشتر روزهای سال را روزه میگرفت و به عبادت، دعا و نیایش میپرداخت. وی برای تهیه احتیاجات زندگی اش از کسی کمک نمیگرفت و اغلب، غذایش نان، پیاز و ماست بود. او خود به مغازه میرفت و احتیاجاتش را به خانه میآورد و به کسی اجازه نمیداد که به او کمک کنند؛ حتی اگر کسی اصرار به کمک میکرد به او اجرت میداد. وی در خانه به همسرش کمک میکرد. برای بنّا و کارگرانی که در ساختن مسجد، حسینیه و حمام کار میکردند، چای و صبحانه آماده میکرد و به شستن ظروف اقدام میکرد. گاهی لباسهایش را به کناری میگذارد، به آوردن مصالح و خدمات دیگر میپرداخت. در فصل تابستان که هوای قم گرم بود، چند ماه منزلش در اختیار علمای بزرگی چون آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی، آیت الله سید شهاب الدین نجفی مرعشی و سایر عالمان بود و خود افتخار میزبانی و خدمتگزاری به آیات عظام را در روستای وشنوه بر عهده داشت. وقتی مردم به او پیشنهاد میدادند که منزل شما محل استراحت بزرگان دین است، اجازه دهید تا چند اتاق دیگر برایتان بسازیم یا حیاط را وسیع تر کنیم و دیوارها را مرمت نماییم. چنین اجازهای نداد و تا پایان عمر به همان دو اتاق و حیاط قناعت کرد. وی


1- آینه پژوهش، سال 8، ش 2، ص 103.

ص:59

در همان منزل کوچک، میزبان علمای بزرگ عصر خود و پذیرای هزاران انسان مشتاق بود که برای دیدار و گرفتن پاسخ مسائل شرعی میآمدند. (1)

عرصۀ سیاست

حاج شیخ قوام الدین در برابر بی عدالتی و ظلم و فساد حکومت خیانتکار و جنایت پیشه پهلوی بی اعتنا نبود؛ بلکه از هر فرصتی استفاده میکرد و در سخنرانیها، مجالس و محافل مذهبی در شهر و روستا به افشاگری میپرداخت. وی با بیانی گرم و شیوا، مردم (مخصوصاً جوانان) را آگاه میکرد. با توجه به برنامههای ضد اسلامی و اخلاقی رادیو و تلویزیون، خرید، استفاده و نگهداری آن ها را حرام و بدون هیچ ترسی رژیم را مسئول میدانست. این امر باعث شد که وی از طرف شهربانی و ساواک قم، شناسایی و تهدید شود. (2)

امر به معروف و نهی از منکر

آن مجاهد فرهیخته، رسالت خود را در سنگر این دو فریضه مهم الهی بسیار خوب انجام داد؛ برای نمونه اگر زنان و دختران بدحجاب برای خوش گذرانی به روستا میآمدند ابتدا با زبانی نرم و کریمانه آنان را ارشاد میکرد. بسیاری از آنان قبول می کردند و خود و لباسشان را تغییر میدادند؛ اما بعضی لجاجت میکردند که به امر آقا، مردم روستا جمع شدند و آنان را از امامزاده روستا و اطراف باغات بیرون میراندند.

وی اجازه نمیداد کسی از رادیو و ضبط صوت در سطح روستا یا امامزاده هادی علیه السلام و در محل کسب و کار مردم زحمتکش آن سامان ترانه پخش کند. او ابتدا شخص خاطی را نهی از منکر و چنان چه مؤثر نبود با کمک اهالی برای بیرون راندن آنان از روستا اقدام میکرد. او اجازه نمیداد مردم سخت کوش و متدین روستا به نافرمانی خداوند متعال مبتلا شوند. (3)


1- آینه پژوهش، سال 8، ش 2، ص 103.
2- آینه پژوهش، سال 8، ش 2، ص 103.
3- مصاحبه با جناب موسوی زاده و چند نفر دیگر از هم دورههای جناب آیت الله وشنوه ای.

ص:60

تألیفات

قوام الدین وشنوهای نهایت استفاده را از عمر پربرکت خویش انجام داد. وی غیر از اقامۀ جماعت، موعظه و تبلیغ به تألیف آثار ارزشمندی همت گماشت. آثاری که از وی به چاپ رسیده عبارت اند از:

1. حیات النّبی و سیرته؛ این اثر در 3 جلد تدوین یافته و از مصادر معتبره اهل سنت استخراج شده و به امر حضرت آیت الله بروجردی تألیف گردیده است.

2. حدیث الثقلین؛ این کتاب بارها به عربی، فارسی و اردو چاپ شد. وی تمام طرق و اساتید این حدیث شریف را استخراج کرده است. این اثر نقش بارزی در روشن کردن افکار علمای عامه داشته است. اثر مذکور با تقریظ دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیة، چندین نوبت در مصر به چاپ رسیده و در برخی کشورهای اسلامی مانند: عربستان سعودی، اردن و... در تیراژ وسیعی منتشر شده است.

3. اهل بیت و آیه مباهله؛ این کتاب به زبان فارسی نیز چاپ شده است.

4. النور الساطع فی احوال مولانا الامام الصادق علیه السلام؛ این اثر، عربی است و به نام نور درخشان به فارسی نیز ترجمه گردیده است.

5. الحدیث المتواتر فی غزوة خیبر (عربی)؛

6. اصحاب رسول الثقلین فی حرب الصفین (عربی)؛

7. فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام من کتاب المسند (من احمد بن حنبل) (عربی)؛

8. الحجاب فی الاسلام (عربی) که به فارسی ترجمه شده است؛

9. تحلیلی از زندگی امام جواد علیه السلام؛

10. تحلیلی از زندگی امام علی النقی علیه السلام؛

11. تحلیلی از زندگی امام حسن عسکری علیه السلام؛

12. وظیفه مردم در عصر غیبت امام زمان؛

13. شناخت هلاک کنندهها و نجات دهندهها از قرآن. (1)


1- گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 234؛ آینه پژوهش، سال 8، ش 2، ص 103.

ص:61

آثار خطی

14. رسالة فی لباس المصلّی؛

15. رساله پیرامون حجاب؛

16. کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام؛ عبارت از هزار کلمه همراه با ترجمه فارسی است.

17. مصباح المسند لمسند احمد بن حنبل؛

18. مصباح الغابة لکتاب اسد الغابة (عزالدین ابوالحسن علی بن محمد جزری)؛

19. مصباح الاستیعاب و الاصابة؛

20. نجبة المقال فی تهذیب کتاب الاموال (ابی عبید)؛

21. تلخیص ریاض النضرة (محبّ الدین طبری)؛

22. تلخیص کنوز الحقایق؛

23. تهذیب کتاب الخراج (ابویوسف قاضی)؛

24. الفضائل المستخرجة من المعجم الصغیر (حافظ طبرانی)؛

25. مکارم الاخلاق؛ به املای ایشان و نگارش آقای عباس اخلاقی در مکارم اخلاق ائمه اطهار علیهم السلام؛

26. الاربعین حدیثاً من الائمة الاطهار علیهم السلام؛

27. مقتل الحسین علیه السلام (ناتمام)؛

28. تفسیر القرآن الکریم (ناتمام)؛

29. رسالة فی ذکریا بن آدم الاشعری القمی؛

30. رسالة فی الحدیث «طلب العلم فریضةٌ علی کل مسلم»؛

31. ازاحة الشبهه (در جواب اعتراض کسانی که میگویند: زینت کردن مشاهد مشرفه مصداق اسراف است.)؛

32. رسالة فی اثبات استحباب القنوت فی الصلاة عند العامة؛

33. یازده فهرست برای کتاب های مخطوط؛

34. حاشیه بر احقاق الحق؛ تألیف حضرت آیت الله مرعضی نجفی رحمة الله؛

ص:62

35. الأحادیث النبویة صلی الله علیه و آله؛

36. کتب النبی صلی الله علیه و آله الی الملوک . (1)

فرزندان

از این عالم بزرگ 5 پسر و 4 دختر به یادگار ماند. پسر ارشد ایشان به نام محمدحسین قوامی آموزشگاه تعلیم رانندگی دارد. وی از محترمین قم است.

فرزند دیگر ایشان محمدتقی در سفارت جمهوری اسلامی ایران در سوریه مشغول به خدمتگزاری است. فرزند دیگرش محمدرضا با رانندگی امرار معاش میکند و در قم ساکن است. فرزند دیگر وی علی قوامی در جوانی بر اثر سکته از دار دنیا رفت. (2)

درگذشت

سرانجام آیت الله وشنوه ای، آن عالم سخت کوش و بزرگوار در اول صفرالخیر 1418ق. (اواخر خرداد 1376 ش.) در 92 سالگی بدرود حیات گفت. وی را به شایستگی تشییع کردند و گرد مضجع منّور حضرت فاطمه معصومه علیها السلام طواف دادند. سپس حضرت آیت الله خرازی بر وی نماز را اقامه کرد؛ آن گاه پیکر مطهرش را در صحن عتیق حرم مطهر کریمه اهل البیت علیها السلام به خاک سپردند. عاش سعیدا و مات سعیدا. (3)


1- مصاحبه با حجت الاسلام سید فخرالدین موسوی زاده متصدی آستانه مقدسه امامزاده هادی بن امام زین العابدین در وشنوه و چند نفر دیگر.
2- مصاحبه با پسر بزرگ آیت الله وشنوه ای.
3- مصاحبه با پسر بزرگ آیت الله وشنوه ای.

ص:63

آیت اللّه حاج میرزا احمد دشتی نجفی «درّ مکنون»

اشاره

آیت اللّه حاج میرزا

احمد دشتی نجفی

«درّ مکنون» (1)

مقدمه

آیت الله حاج میرزا احمد دشتی یکی از عالمان پارسا و وارستهای بود که عمری را به مجاهدت خاموش گذراند و با وجود گمنامی، چون ستاره درخشانی در آسمان دین درخشید. او هدایتگری بی ادعا برای طلاب علوم دینی و مردم و چهرهای ماندگار در این سرزمین بود. امثال آنان که جزء فرزانگان عالم اسلام و یکی از برترین انسانهای جهان هستی اند؛ اما چون مولا و مقتدایشان علی بن ابی طالب علیه السلام، بزرگ سرباز گمنام اسلام، به دلیل زهد و شهرت گریزی در دنیا بی نام و نشان میمانند؛ همان گونه که در وصفشان آمده است: «اِنَّ اَولیایی تَحتَ قَبایی لا یَعرِفونَهُم غَیری.» (2)


1- نویسنده مقاله: محمد عظیمی نیا.
2- مصباح الهدایه و مفتاح الکفایة، ص 387. «همانا اولیای من زیر حمایت من اند جز من کسی آنها را نمیشناسد.»

ص:64

هست گنجی از دو عالم مانده پنهان تا ابد

جای او جز کنج خلوت خانه اسرار نیست

در زمین و آسمان این گنج کی یابی تو باز

زان که آن جز در درون مرد معنادار نیست

در درون مرد پنهان وی عجب مردان مرد

جمله کور از وی که آن جا دیده و دیدار نیست (1)

آن درّ مکنون به راستی مصداق اتم حدیث امام صادق علیه السلام بود که فرمود:

جالِسوا مَن یُذَکِّرَکُمُ الله رؤیَتُهُ، و یَزیدُ فی عِلمُکُم مَنطِقُه و یُرَغِبکُم فی الاخِرۀ عَمَلُهُ؛ (2) با کسانی نشست و برخاست کنید که رؤیت و دیدنشان شما را به یاد خدا بیندازد و سخنان و گفتارشان باعث فزونی دانش و رفتار و اعمالشان باعث رغبت و تمایل شما به آخرت شود.

این نوشتار، شرحی گذرا از مقاطع مختلف زندگانی، ملکات و سجایای اخلاقی و مجاهدتهای خاموش آن فقیه فرزانه است.

زادگاه

سرزمین دشتی از جمله مناطق ساحلی خلیج فارس و یکی از شهرهای جنوبی استان بوشهر است که سابقۀ تاریخی زیادی دارد. این قدمت، از آثار باقی مانده از خرابههای دورۀ باستان و عیلام؛ به ویژه دورۀ ساسانی کاملاً مشهود است. این شهرستان در مسیر ارتباطی استان بوشهر به بندرعباس واقع شده و دارای دو بخش کاکی و مرکزی است. دشتی از مشرق به فیروزآباد فارس و از شمال به شهرستان دشتستان و تنگستان، از جنوب به شهرستان های دیّر و کنگان و از غرب به خلیج فارس و شهرستان تنگستان محدود است


1- ملاهادی سبزواری.
2- اصول کافی، ج 1، ص 19.

ص:65

و از نظر وسعت، بعد از شهرستان دشتستان، دومین شهرستان استان بوشهر است. این منطقه در دورۀ ساسانیان از مناطق آباد ساحلی خلیج فارس بوده است. (1)

ورود اسلام

با کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی و پیشرفت اسلام در شرق، ایرانیان به مرور زمان به دین مبین اسلام گرویدند و منطقه دشتی نیز به احتمال قریب به یقین از سال 18یا 19 هجری قمری و همزمان با فتح مناطقی چون ری شهر، بندر گناوه، توج یا توز (از شهرهای استان بوشهر) به دست مسلمانان به فرماندهی عثمان بن ابی العاص ثقفی و به صلح، فتح شد. مردم این منطقه با آغوش باز، اسلام را پذیرفتند که مهم ترین رهاورد آن عدالت اجتماعی بود. (2)

در دو قرن اوّل و دوّم، حکام عربی که از طرف خلفای اموی و عباسی بر فارس حکومت میکردند، دشتی را اداره میکردند. این روند ادامه داشت تا این که صفاریان حاکم بر منطقه فارس به حالت ضعف درآمدند؛ از این رو آل بویه بر این منطقه حاکم شدند و عاقبت، عمادالدوله در سال 323 و معزالدوله در سال 324 بر فارس و در نهایت بر بغداد حاکم شدند. (3)

در زمان عضدالدوله، تمام ایران از جمله سواحل خلیج فارس و منطقه دشتی، تحت اطاعت آنان در آمد. حاکمان آل بویه. اسباب آبادانی و رونق منطقه را بیش از پیش فراهم کردند. (4)


1- نقل به معنا از: احمد اقتداری، آثار باستانی شهرهای ساحلی خلیج فارس و دریای عمان، ر.ک: تاریخ ایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستین سن، سفرنامه حمدالله مستوفی؛ حبیب الله سعیدی نیا، تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی دشتی، ص 64.
2- احمد اقتداری، آثار شهر باستانی سواحل خلیج فارس و دریای عمان، صص 264-265.
3- محمد جعفر خورموجی، آثار جعفری، مقدمه و تصحیح دکتر احمد شعبانی، چاپ بنیاد فارس شناسی، ص 27.
4- منطقه دشتی به لحاظ علمی و ادبی: همان گونه که در کتاب رجال دشتی «علماء، نویسندگان و شعراء» و کتاب تاریخ تحلیل سیاسی اجتماعی دشتی صفحه 41 و 42 آمده است: منطقه دشتی از نظر علمی در ادوار مختلف تاریخی به ویژه دوران قاجار و پهلوی، سرآمد تمامی مناطق جنوب بود و علما و شعرای بلندپایه ای در آن زندگی میکرده اند، به ویژه بعضی از حکام دشتی، خود اهل علم، فضل و ادب بودند؛ همان گونه که میرزا جعفرخان حقایق نگار که از برجسته ترین نویسندگان حقیقت طلب عصر ناصری و محمدخان دشتی، بزرگ شاعر دشتی، ادیبی چیره دست و از نام آوران عصر خود بود و دیوان اشعار ایشان مصداق عینی این ادّعاست و علمای ارزشمندی چون عبدالنبی بحرینی، حاج سید علینقی دشتی و آخوند ملا حسن کنخگی دشتی ابوی آیت الله العظمی میرزا احمد دشتی نجفی که دارای حوزه درس و علم آموزی در مناطقی چون بردخون، میانخره و گنخک بوده اند. همچنین حضور شعرایی چون ملاحسن کبگانی، فایز و مفتون بیانگر این حقیقت است این منطقه از تمام نقاط استان بیشترین عالم و مجتهد را داشته و یکی از مشخصه های محافل و مجالس و جلسات مردمی در بزرگداشت مناسبات مختلف و ایام ماه مبارک رمضان، ماه محرم و صفر پرسش و پاسخ احکام شرعی و مسائل رساله علمیه بوده است؛ از این رو مردم به صورت بسیار گسترده با فتاوی مراجع عظام و مسائل توضیح المسایل آشنایی زیادی داشتند.

ص:66

مردم این منطقه هر چند گاهی با حکومتهای مرکزی درگیری و کشمکش داشتند و به دلیل قرار گرفتن بر پهنۀ سواحل خلیج فارس، استعداد طبیعی، موقعیت جغرافیایی و بنادر تجاری، در معرض تهاجم سلسلههای مختلف سلجوقیان تا صفویه و قاجار، حاکمان مختلفی را تجربه کرده است و از طرفی نیز در تحولات کشور نقش تعیین کننده ایفا کردهاند؛ به خصوص در دروۀ قاجاریه که با شرکت در مبارزه و جنگ؛ تجاوزگران انگلیس (1) حماسهای تاریخ آفریدند.


1- احمد فرامرزی، کریم خان زند و خلیج فارس، به کوشش حسن فرامرزی، انتشارات داورپناه، ص 34 و سفرنامه نیپور، صص 47-48؛ به نقل از: تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی دشتی، صص 68-70.

ص:67

قیام علیه استعمار و استثمار

قیام مردم جنوب از برجسته ترین قیامهای محلی در تاریخ معاصر ایران است که از پایگاه و پشتوانه والای مردمی برخوردار بوده است. حضور اقشار مختلف اجتماعی، از جمله روحانی، بازاری، رؤسای قبایل، تودۀ مردم، تاجر و معلم در این قیام، مصداق عینی این مطلب است.

این حماسه تاریخی و با عظمت صرفاً یک قیام وطن پرستی به سردمداری رادمردانی چون رئیس علی دلواری، خالو حسن دشتی و دیگران نبوده است؛ بلکه حضور علما و زعمای دینی و دستور جهاد با دشمن از سوی فقها، مجتهدان منطقه و مراجع مبارز که خود در انقلاب بین النهرین و مبارزه با استعمار و بیگانگان حضور داشتند در تشویق، تحریک ، استحکام و پایداری مردم نقش اساسی داشته است.

اجداد و خاندان

اجداد ایشان همگی از اعیان، بزرگان و مجتهدان منطقه و مورد احترام عام و خاص بودند. والد مادر ایشان سیّده جلیله مرحومه بی بی نساء، دختر مرحوم سیّد محمد حسینی دشتی و خواهر علّامه سید عباس مجاهد حسینی شادگانی بوده است. مرحوم ملا حسن از وی صاحب سه فرزند پسر به نام های میرزا محمد و میرزا جواد، میرزا احمد است. وی چهار دختر نیز داشت که عبارت اند از:

1. مرحومه سکینه، زوجه حاج سیّد عباس مجاهد و مادر مرحوم سید علی حسینی قمی؛

2. مرحومه مرضیه، زوجه مرحوم ملا حسین بن علی بن نور محمد مسیله ای؛

3. مرحومه فاطمه، زوجه مرحوم عالی بن زایر ابراهیم بن حاج حسن بن ابراهیم بن غلام بن حاجی بزرگ؛

4. مرحومه خدیجه (والدۀ حضرت حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی حسینی بوشهری و حاج سید مرتضی حسینی).

ص:68

زادگاه

میرزا احمد در حدود سال 1327 ق. (1287 ش.) در روستای گنخک از توابع بخش کاکی شهرستان دشتی، در خانه گلین و محقّر آخوند ملا حسن گنخکی دشتی به دنیا آمد. وی سومین فرزند پسری بود که بعد از میرزا محمد رحمة الله و میرزا جواد رحمة الله پا به عرصه وجود گذاشت.

در حلقه عشاق به ناگه خبر افتاد

کز بخت یکی ماهرخی خوب در افتاد

بس چشمه حیوان که از آن حسن بجوشد

بس باده کز آن نادره در چشمه سر افتاد (1)

این فرزند نو رسیده و هدیۀ بهشتی در دامان پر مهر و عطوفت مادری فاضله به نام سیده نساء مجاهد مشهور به «بی بی نساء»، همشیرۀ علامه سید عباس مجاهد شادگانی و تحت تربیت پدری روحانی و مجتهدان و علمای منطقه که برای اولین بار برای مبارزه مردم، اعلام جهاد کردند، عبارت اند از: روحانی «مجاهد سید عبدالله بلادی»، «سید عبدالحسین لاری»، «سید مرتضی علم الهدی اهرمی»، «شیخ محمدحسین برازجانی» و «شیخ آل علی عبدالحبّار». (2)

در قسم نامهای که از رئیس علی دلاوری نقل شده است میتوان به انگیزۀ قوی دینی رهبران قیام پی برد. رئیس علی پس از به شهادت طلبیدن سید محمدرضا کارزونی، یکی از تجار وطن پرست و پشتوانه صادق این مبارزه چنین سوگند یاد میکند:

ای کلام الله! گفتار مرا شاهد باش. من به تو سوگند یاد میکنم که اگر انگلیسیها بخواهند بوشهر را تصرف و به خاک وطن من تجاوز کند در مقام مدافعه برآیم و


1- دیوان شمس تبریزی.
2- کنگره بزرگداشت هشتادو دومین سالگرد شهادت رئیس علی دلواری، بوشهر، چاپ اول فروردین به نقل از: تاریخ تحولات سیاسی فرهنگی دشتی.

ص:69

تا آخرین قطره خون من بر زمین نریخته است دست از جنگ و ستیز با آنان نکشم و اگر غیر از این رفتار کنم در شمار منکرین و کافرین تو باشم و خدا و رسول از من بیزار شوند. (1)

پس نتیجه میگیریم که یکی از انگیزههای اساسی مردم دشتی برای حضور در جنگ و مبارزه با قوای انگلیس، دعوت از طرف علما و مراجع دشتی بود که خود نیز در کنار مردم در جنگ حضور داشتند؛ از جمله این عالمان، مرحوم آخوند حسن گنخکی از مراجع و مجتهدان دشتی بوده است؛ به همین علت مردم دشتی، آخوند ملا حسن را رهبر مذهبی خود انتخاب کردند و بر اثر فعالیتهای این روحانی مبارز، عدهای از مردم دشتی همراه معظم له به بندرگاه هلیله بوشهر رفتند.

نسب

آیت الله حاج میرزا احمد دشتی، فرزند علامه ملا حسن گنخکی، فرزند حاج حسن فرزند ابراهیم، فرزند غلام، فرزند حاجی بزرگ، فرزند حسن زهیر. پدرش ملا حسن به خواهش خانِ وقت گنخک و عدهای از مؤمنان این شهر برای چند سالی در کاکی توقف کرد. میرزا احمد در همین زمان متولد شد. درباره تاریخ تولدش اختلاف است؛ از این رو سالهای 1282-1285 ش. را ذکر کردهاند. وی در خانهای آکنده از طهارت، پاکی، علم، تقوا و مملو از فیوضات قدسی و رحمانی وی روزهای کودکی را پشت سر گذاشت.

سوابق مبارزاتی ملا حسن گنخکی دشتی

ملا حسن پس از اتمام مقدمات برای ادامۀ تحصیل به نجف اشرف هجرت کرد و پس از گذراندن دروس عالیه و اخذ اجازۀ اجتهاد به کاکی یکی از توابع دشتی بازگشت. ایشان به دلیل داشتن خطی زیبا به ملا حسن خطاط شهرت داشت. همچنین در انشای کلمات، مهارتی تامّ داشته است. نمونههایی از خط ایشان هم اکنون موجود است.


1- همان؛ نهضت روحانیون ایران، ج 1، ص 2272.

ص:70

ایشان تا زمانی که از کاکی به گنخک نرفته بود، به فعالیت فرهنگی - اجتماعی از جمله نشر احکام دین، اقامۀ نماز جماعت و... می پرداخت و همواره کانون مراجعه مردم بود. آن روحانی مجاهد و بزرگوار، نمازخانهای بزرگ در جنوب کاکی و در مجاورت محل سکونتش با شاخههای درخت خرما و خارشتر ساخت و مرتب نماز جماعت و پاسخ به سؤالات شرعی و مذهبی مردم را آنجا انجام میداد. وی به دلیل فضل، بلندهمتی، خداترسی، اعراض از امور دنیا، قناعت، عفت و ساده زیستی در دل مردم منطقه جای داشت. مردم همواره گوش به فرمان و مطیع اوامر ایشان بودند. مورخ و دانشمند محقق آقای حاج شیخ محمد شریف رازی در کتاب گنجینه دانشمندان و دیگران از جمله جناب آقای حبیب الله سعیدی نیا در کتاب تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی دشتی آوردهاند: (1)

آخوند ملا حسن یکی از عالمان عالی مقام فارس (خطه جنوب) و از مجاهدین تاریخ مبارزاتی آن دیار بود که ضمن صدور فتوای جهاد علیه انگلیسیها و پوشیدن لباس رزم و با همکاری جمعی از آقایان آیات از جمله: میرزا محمود دشتی از گنخک رؤسا، آقا شیخ عبدالعلی از زارت، آقا شیخ ابراهیم سرمستانی از سرمستان، آقای سید علینقی دشتی، میرزا باقر گزدارزی، آقای شیخ ابراهیم بحرانی از دیّر و آقا سید حسن بن آقا علی بن آقا محمد امین از کاکی به قصد رزم حرکت کردند. در این رابطه نقل میکنند که زنان و نوجوانان خورموج با اشعار محلی تا محل اردوگاه رزمندگان، به استقبال آنان رفتند و با این اشعار، آنان را به مبارزه تشویق میکردند. رزمندگانی که در اردوگاه بودند به بیماری آنفولانزا مبتلا و چندین نفر از آنان فوت شدند. عدهای از جمله خود ملا حسن نیز دچار این بیماری شدند؛ لذا به ناچار به گنخک برگشتند. علامّه ملا حسن، سرانجام پس از عمری پر برکت، در 63 سالگی به گنخک و در سال 1236ش. در گنخک بدرود حیات گفت و پیکرش به نجف اشرف، حمل و در قبرستان وادی السلام به خاک سپرده شد. (2)


1- حبیب الله سعیدی نیا، تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی دشتی، ص 254.
2- حبیب الله سعیدی نیا، تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی دشتی، ص 254.

ص:71

فرزندان

میرزا احمد دشتی نجفی دارای 6 فرزند پسر و 2 دختر است.

فرزندان پسر ایشان عبارت اند از:

میرزا محمدتقی، میرزا محمدحسن، میرزا محمدباقر، میرزا محمدعلی، حاج میرزا محسن و حاج میرزا محمدحسین.

همچنین وی دو دختر به نامهای زکیه (همسر حجت الاسلام والمسلمین حاج میرزا ابراهیم دشتی متخلص به منهاج پدر شهیدان کمال و جمال یوسفی دشتی) و صدیقه (همسر میرزا مهدی دشتی برادر میرزا ابراهیم) که هر دو داماد وی، فرزندان مرحوم، میرزا جواد، برادر آیت الله حسینی دشتی و همانند پدر در زهد و پاکدامنی زبانزد خاص و عام هستند. (1)

تحصیلات

آیت الله میرزا احمد دشتی قرآن و مقدمات را نزد والدش که مجتهدی مسلم بود، فرا گرفت. سپس با تشویق و راهنمای اولین معلمش، یعنی مرحوم آخوند حاج ملا قاسم و به دلیل این که خود نیز سخت شیفتۀ آموختن دروس حوزوی بود، راهی حوزۀ علمیۀ روستای «میانخرّه» دشتی شد. وی در محضر درس مرحوم آقا سید علی نقی که خود از شاگردان آقا میرزا علی شیرازی بود - از ایشان اجازه دخل و تصرف در امور شرعیه را داشت - حاضر شد. مرحوم آقا سید علی نقی، الفیهای منظوم در علم نحو تألیف کرد که از حیث تشبیهات، به مراتب از الفیه «ابن مالک» برتر است.

آیت الله دشتی یک سال از محضر عالم ربانی آقا سید علی نقی رحمة الله کسب فیض کرد، «سیوطی» را به اتمام رساند و با تشویق مکرر آقا سید علی نقی رحمة الله و با یاری مالی تنی چند از خیرین منطقه در 10 یا 13 سالگی عازم حوزۀ علمیۀ نجف اشرف شد. وی برای نخستین بار قدم به حریم ملکوتی باب علم پیامبر صلی الله علیه و آله نهاد و از نزدیک با امواج خروشان و بی پایان بزرگ ترین حوزۀ جهان تشیع آشنا شد.


1- شناخت نامه بزرگداشت میرزا احمد دشتی، صص 22-23.

ص:72

اساتید

اشاره

آیت الله دشتی که از مفاخر اسلام و عالم تشیع، به ویژه حوزۀ علمیۀ نجف اشرف بود، از خرمن علم، معرفت و فقاهت علمای مبارز و عالی مقامی، چون آقا سید ابوالحسن اصفهانی، میرزا آقای اصطهباناتی، حاج شیخ ابوالحسن مشکینی، حاج شیخ موسی نجفی خوانساری، حاج شیخ کاظم شیرازی، حاج آقا ضیاءالدین عراقی و به ویژه آقا سید عبدالهادی شیرازی رحمة الله خوشه چینی کرد. او پس از سالها تلاش، سخت کوشی و دانش اندوزی و پس از گذراندن دروس خارج فقه و اصول با اجازه آیات عظام حجج اسلام سید ابوالحسن اصفهانی، سید عبدالهادی شیرازی و... در 30 سالگی به درجۀ اجتهاد رسید.

اساتید بومی

1. حاج سید علی نقی دشتی؛

2. ملا حسین فقیه حسنانی؛

3. آخوند ملا فتح الله دشتی.

اساتید نجف

اساتید وی در نجف اشرف عبارت اند از آیات عظام:

1. محمدحسین غروی اصفهانی (کمپانی)؛

2. حاج شیخ محمدکاظم شیرازی؛

3. سید ابوالحسن اصفهانی؛

4. میرزا ابوالحسن مشکینی؛

5. سید عبدالهادی شیرازی؛

6. آقا ضیاءالدین عراقی؛

7. سید محمود شاهرودی؛

8 . سید محسن طباطبایی حکیم؛

9. سید ابوالقاسم خویی.

ص:73

مشاهیر شاگردان

1. میرزا ابراهیم دشتی (وی یک دوره نمایندۀ خبرگان رهبری و یک دوره نمایندۀ مردم بوشهر در مجلس شورای اسلامی بود)؛

2. حاج عباس حاجیانی دارای تألیفات متعدد ساکن قم؛

3. حاج سید حسین قمی؛

4. سید عبدالهادی حسینی (وی یک دوره نمایندۀ مردم شادگان مجلس شورای اسلامی اکنون نمایندۀ حزب الله لبنان در منطقه بعلبک است)؛

5. سید محمدحسین محمدی ابوالخیری (یک دوره نمایندۀ مردم دشتی و تنگستان در مجلس شورای اسلامی بود)؛

6. شیخ محمد امامی حجتی از روحانیان مطرح شهرستان دشتی عالمی فاضل که در خورموج سکونت دارد؛

7. مرحوم شیخ عسکر بحرینی فرزند شیخ احمد تحصیل کرده نجف که در ادبیات عرب و خطابه ید طولایی داشت.

هم دوره ها

از هم دوره ایها و هم بحثهای آیت الله دشتی میتوان به آیات عظام و حجج اسلام اشاره کرد:

1. میرزا حبیب الله اراکی (هم دوره در کلاس درس سید عبدالهادی شیرازی)؛

2. حاج سید علی بهشتی (هم دوره در کلاس درس سید عبدالهادی شیرازی)؛

3. حاج سید یحیی مدرس یزدی (هم دوره در کلاس درس سید عبدالهادی شیرازی)؛

4. شیخ عباس قوچانی (هم دوره کلاس درس سید عبدالهادی شیرازی)؛

5. حاج سید محمد رجایی اصفهانی (هم دوره در کلاس و هم مباحثه جواهر الکلام)؛

6. حاج سید ابوالقاسم خویی (هم بحث در درس شیخ محمدحسین اصفهانی مشهور به کمپانی)؛

ص:74

7. میرزا عبدالرحمن صامت قزوینی (هم دوره در درس حضرات آیات مشکینی، سید ابوالحسن اصفهانی، ضیاءالدین عراقی و سید عبدالهادی شیرازی)؛

8 . سید غلامحسین جعفری همدانی (هم دوره در درس سید ابوالحسن اصفهانی آقا ضیاءالدین عراقی)؛

9. سید محمدعلی نسابه؛

10. حاج شیخ بهاءالدین محلاتی (هم درس آقا ضیاءالدین عراقی).

اجازات

آیت الله دشتی از آیات عظامی که نامشان در ذیل آمده، اجازه نامه دریافت کرده است:

1. میرزا ابوالحسن مشکینی؛

2. آقا ضیاءالدین عراقی؛

3. شیخ محمدکاظم شیرازی؛

4. شیخ موسی نجفی خوانساری؛

5. حاج سید ابوالحسن اصفهانی؛

6. سید ابراهیم مشهور به میرزا آقا اصطهباناتی؛

7. سید عبدالهادی شیرازی.

شاگردان

1. حاج میرزا ابراهیم منهاج دشتی؛

2. حاج سید مصطفی حسینی بوشهری؛

3. حاج شیخ عباس حاجیانی دشتی؛

4. حاج شیخ محمد امامی حجتی؛

5. مرحوم حاج شیخ عطاءالله حائری دشتی؛

6. مرحوم سید حسین حسینی قمی شادگانی؛

7. حاج محمدتقی کراماتی؛

8 . مرحوم سید منصور حسینی؛

ص:75

9. حاج سید محمدحسین حسینی بوالخیری؛

10. سید عبدالصمد حسینی شادگانی؛

11. حاج شیخ عبدالله دشتی؛

12. حاج شیخ عبدالخالق دشتی؛

13. مرحوم سید موسی ابطحی؛

14. مرحوم حاج شیخ جواد غروی حاجیانی؛

15. حاج شیخ حسن علوی.

اجازات صادره

برخی شاگردان معظم له که از ایشان اجازه نامه دریافت کرده اند، عبارت اند از:

1. حاج شیخ عباس حاجیانی دشتی؛

2. حاج میرزا ابراهیم منهاج دشتی؛

3. حاج سید مصطفی حسینی دشتی.

بازگشت به ایران

آیت الله دشتی نجفی رحمة الله پس از سالها تدریس در حوزۀ مقدسۀ نجف اشرف و تربیت شاگردان بی شمار که اکنون هر کدام در جای جای عالم اسلام مشغول خدمت به مکتب اهل بیت علیهم السلام بوده و بعضاً از مدرسان بزرگ حوزۀ علمیۀ نجف اشرف و قم هستند، در سال 1350 ش. بر اثر فشار و اذیت دولت عراق به ایران مراجعت کرد و در حوزۀ علمیۀ قم به تربیت طلاب مکتب جعفری علیه السلام همت گمارد و به تدریس دروس کفایتین، خارج فقه و اصول پرداخت.

وی در همین زمان، اثر گران سنگ شرح الروضة البهیه فی شرح اللمعة الدمشقیه را نگاشت و غامض و ابهامات شرح لمعه را با قلم عمیق و علمی خویش مکشوف ساخت که در پنج جلد به چاپ رسیده است.

ص:76

فعالیتهای اجتماعی

آیت الله دشتی فاضلی نیک نام، خوش فکر، خداترس، مردم دار و از چهرههای سرشناس در حوزههای نجف و قم بود. وی از پایگاه علمی و معنوی بالایی در میان مردم برخوردار بود. وی پناهگاه مردم بود و بسیاری از آنان به ایشان به چشم یک مراد مینگریستند. وی هنگام حضور در دیار دشتی به شهرهای کنگان، دیّر، جم، ریز، خورموج، گناوه، بوشهر، برازجان و اهرم مسافرت میکرد. وی در اینگونه مسافرتها با کمال دقت و حوصله به مشکلات مردم میپرداخت. مجلس ایشان، محل تجمع همۀ اقشار از جمله: سادات، شیوخ، علما، طلاب، دانشجویان و تودۀ مردم بود و در واقع این پیر درد آشنا، مجدّانه نسبت به آبادانی منطقه نیز علاقه مند و پیگیر بود. ایشان ضمن پرداختن به تحقیق، پژوهش، تألیف و تدریس در حوزههای علمیۀ نجف و قم، نسبت به مساعدت در امور زیر فعال بودند:

1. تأسیس حوزۀ علمیۀ شهرستان دیّر (پیش از انقلاب)؛

2. تأسیس مدرسه علمیه امام عصر در قم؛

3. احداث مسجد و حسینیه در گنخک شیخها؛

4. تأسیس مدرسۀ علمیه کنگان؛

5. تأسیس مدرسۀ علمیۀ خورموج؛

6. مساعدت در تأسیس کتابخانه آبدانان؛

7. تأسیس چندین خانۀ قرآن در منطقه دشتی.

از منظر اندیشمندان

1. آیت الله صافی گلپایگانی

کنگره بزرگداشت حضرت آیت الله میرزا احمد دشتی نجفی با پیام مرجع عالی قدر شیعه حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در بوشهر آغاز شد. این کنگره با حضور

ص:77

گسترده طلاب و روحانیان برجستۀ استانی و کشوری آغاز شد. مدیر کل سازمان تبلیغات و اسلامی استان بوشهر پیامی را قرائت کرد. در این پیام آمده است:

تجلیل و تکریم از مقام علم و علما و تقدیر از خدمات بزرگان در حفظ آثار و حراست از حریم فکری و اعتقادی جامعه و هدایت مردم به صراط مستقیم و امر به معروف و نهی از منکر و اقامه معالم دین مبین و سرپرستی ایتام آل محمد صلی الله علیه و آله که از وظایف مهمی است که فقهای عالی قدر در عصر غیبت عهده دار آن میباشند، علامت شعور بالای معنوی و رشد و بلوغ فکری و باعث خشنودی خاطر انور حضرت بقیة الله مولانا المهدی ارواح العالمین له الفداء و موجب تشویق و ترغیب همگان به تحصیل علم و کسب معارف مأثوره اهل بیت علیهم السلام است.

در ادامه این پیام آمده است:

به این جهات، بزرگداشت مقام علم و فقاهت و پارسایی و نمونه مکارم اخلاق و پرهیزگاری شخصیت ارزشمند حضرت آیت الله حاج میرزا احمد دشتی نجفی دامت برکاته را شایسته و سزاوار میدانیم، عالم و فقیه بزرگواری که ساعات بسیار عمر بابرکتش هر کدام مصداق این حدیث شریف است که «ساعة من عالم یتکی علی فراشه ینظر فی علمه خیر من عباد العابد سبعین عاما» یا مثل این حدیث، هر چه دیگران از درجات علماء بگویند حق مطلب ادا نمیشود.

در قسمت دیگر این پیام آمده است:

سوابق عملی ایشان در حوزۀ مقدسۀ نجف اشرف و ادامۀ آن سیرۀ مرضیه در حوزۀ علمیۀ قم و تربیت فضلا و طلاب، مورد ستایش است. این جانب این نکوداشت را به حضرات علمای اعلام و نخبگان و اصناف و دوستداران علم و فضیلت و مردم عالم دوستِ دشتی و استان بوشهر تبریک و تهنیت میگویم.

در پایان پیام حضرت آیت الله صافی گلپایگانی آمده است:

از طلاب عزیز میخواهم که این شخصیت بزرگ را برای خود الگو قرار داده و با تهذیب نفس و تحصیل علوم آل محمد صلی الله علیه و آله حضرت حجت بن الحسن را از خود خشنود نمایند و در مقام سربازی و نوکری آن حضرت، کمال تشکر و جدیت را داشته باشند که صاحب اصلی همه حوزههای علمیه، آن وجود مبارک میباشند.

ص:78

2. آیت اللّه خویی

یکی از شاگردان آیت الله دشتی نقل میکند: «در زمان مرجعیت آیت الله گلپایگانی یک مسأله فقهی پیش آمد و به همین دلیل، نامهای از دفتر ایشان به نجف نوشتند و از آیت الله خویی در آن باره توضیح خواستند. در آن زمان آیت الله دشتی نجفی به منطقۀ دشتی سفر کرده بود و در گنخک اقامت داشتند. آیت الله خویی خطاب به آیت الله گلپایگانی فرموده بودند که مگر آیت الله دشتی نجفی در ایران نیستند که پاسخ سؤالات فقهی را از ما میپرسید؟» (1)

3. آیت اللّه حاج شیخ مجتبی لنکرانی

وی یکی از اساتید عالی مقام حوزۀ نجف، سامرا و اصفهان بود. ایشان درباره خود میگوید: بنده سی دوره رسایل، بیست و پنج دوره مکاسب و بیست و هشت دوره کفایة برای طلاب تدریس کرده ام. (2) وی میگوید: درباره آیت الله دشتی نجفی چنین آورده است: آقای دشتی بدون شک و تردید یکی از مجتهدان جامع الشرایط حوزۀ علمیۀ نجف هستند. (3)

4. حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد گلپایگانی

مرحوم آیت الله آقا سید عبدالهادی شیرازی که خود یکی از مراجع تقلید بود بهمراه جمعی از بزرگان، علما و صاحب نظران که دون درجه المرجعیه بودند؛ آنها گرد هم جمع میشدند و در اصطلاحات علمی کمک میکردند. حضرت آیت الله دشتی در آن جا از اعاظم، صاحب نظر و مورد عنایت خاص مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی بود.


1- شناخت نامه کنگره تدوین حجت الاسلام علی نعمت اللهی، با همکاری محمدحسین دشتی و عبدالله رئیسی.
2- شناخت نامه کنگره تدوین حجت الاسلام علی نعمت اللهی، با همکاری محمدحسین دشتی و عبدالله رئیسی.
3- شناخت نامه کنگره تدوین حجت الاسلام علی نعمت اللهی، با همکاری محمدحسین دشتی و عبدالله رئیسی.

ص:79

در محضر بزرگانی چون مرحوم آیت الله العظمی والد، آقای حاج سید محمدرضا گلپایگانی، ایشان در جلسه استفتائات آقای گلپایگانی شرکت داشتند. در آن جلسه استفتا، بزرگانی مثل مرحوم عبدالجواد جبل آبادی اصفهانی، مرحوم آیت الله عربی، آیت الله حاج آقا علی صافی گلپایگانی و بزرگان دیگری شرکت داشتند که ایشان هم یکی از اعضای ثابت آن بودند. مرحوم آیت الله گلپایگانی به ایشان خیلی علاقه داشتند و برای ایشان احترام زیادی قائل بودند و این نبود مگر به دلیل شخصیت والای علمی و اخلاقی و همچنین تقوای ایشان که این چنین مورد عنایت و احترام مرحوم پدرم بودند. (1)

5. آیت اللّه حاج شیخ علی اکبر برهان

ایشان پس از بیان جملاتی درباره درجۀ علمی و فقهی و شهرت گریزی آن مرحوم ادامه میدهند:

مخصوصاً اگر آن فرد شخصیتی باشد که خودش را در معرض مطرح شد قرار نداده باشد و سعی کند از رسانهها و انتشارات دور باشد، سربازی باشد گمنام، که این خود مشکلی است در جمع آوری خاطرات که بر آن مشکلات افزوده میشود...

آقای حاج میرزا احمد از شخصیتهای دارای کمالات بالای علمی بودند... ایشان از شاگردان بارز و برجستۀ نجف بوده اند. ایشان از نظر شخصیتی در نجف ممتاز بودند. ایشان از بعد علمی هم جامع بود، هم فقیه [بود] و هم علم هیئت را به خوبی میدانست.

آیت الله در قلب مردم بود و مردم به ایشان عشق میورزیدند. وقتی که ایشان به منطقه تشریف میبردند و پنج ماه آن جا بودند، مردم با گریه و شوق بسیار از ایشان استقبال میکردند و وقتی خداحافظی میکردند نیز همین طور بود. لابد


1- شناخت نامه کنگره، صص 237-238.

ص:80

یک سرّی در این نهفته است و آن جز اخلاص، چیزی نیست؛ اگر اخلاص در میان نباشد، این جوری نمیشود. (1)

6. آقای مرهونی

نویسنده مرزبان فقاهت، جناب آقای مرهونی درباره ارتباط تنگاتنگ معظم له با آیت الله العظمی میرزا عبدالهادی شیرازی رحمة الله از قول یکی از فرزندانش این چنین میگوید:

هنگامی که مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی در اواخر عمر شریفش نابینا شد، اطرافیان از او سؤال کردند: حال که حضرت عالی از نعمت چشم محروم شدهاید، استفتائات واصله را چگونه با اطمینان پاسخ داده و تأیید میفرمایید؟ ایشان پاسخ دادند: «چشم من میرزا احمد دشتی هستند دیگر نگران نیستم.».... و در آخرین روزهای حیات نیز نامهای خطاب به منشی خود میزرا حبیب الله عراقی مینویسد که در آن تأکید میکند: «میرزا احمد را راضی کنید که مرجعیت را بعد از من بپذیرد.»

7. آیت اللّه نمازی امام جمعه کاشان

گاهی به برخی از دوستان میگفتم که اطراف آیت الله دشتی را بگیرید و از ایشان استفاده کنید؛ چرا که ایشان مرد بزرگی بودند و حتی شایستگی مرجعیت را داشتند. وی افزود:

البته ایشان علاقهای به مطرح شدن نداشتند تا وارد عرصه مرجعیت شوند و همیشه از این که مطرح شوند پرهیز داشتند. همیشه سعی میکردند در حاشیه حرکت کنند.


1- شناخت نامه کنگره، صص 240-242.

ص:81

حمایت از انقلاب و امام رحمة الله

اشاره

وقتی هنوز انقلاب اسلامی پیروز نشده بود، آیت الله دشتی نجفی در یک سفر تابستانه در منطقۀ دشتی حضور یافتند. در همان ایام، یکی از روحانیان منطقه به بیت آقا میآید و از ایشان میپرسد که چرا باید این قدر از آیت الله خمینی پیروی کرد؟ و آیت الله قاطعانه به وی جواب میدهد:

اگر نظر واقعی مرا میخواهید باید بگویم که هر کسی امروزه پشتیبان آیت الله خمینی باشد از امام زمان اطاعت و حمایت کرده است. (1)

دفاع از امام خمینی رحمة الله

ایشان در دوران انقلاب در برابر کسانی که برای تضعیف امام و انقلاب مطلبی میگفتند، ضمن دفاع از امام خمینی رحمة الله و آرمان های انقلاب، با فرد مورد نظر به نحوی برخورد میکرد که آنان از تکرار سخنان مشابه در محضر ایشان، شرمنده میشدند.

ارتباط با امام خمینی رحمة الله

حاج میرزا احمد دشتی نجفی در مدت چند سالی که پیش از اخراجشان از نجف (در سال50) در عراق حضور داشتند، چندین بار با امام، ملاقات و بر اندیشههای والای ایشان تأیید و تأکید میفرمودند و حضرت امام هم برای ایشان احترام خاص قائل بودند.

وی در اوایل سال 1357 ش. اعلامیهای برای حمایت از امام و حکومت اسلامی و تظاهرات علیه دستگاه جبّار شاه صادر کرد که در هزاران نسخه تکثیر و توزیع شد و در شکل گیری مردم در تظاهرات نقش اساسی داشت. وی در محافل نیز تا آخرین روزهای حیات، با وجود کهولت سن، از نظام و رهبری آیت الله العظمی خامنهای مد ظله العالی حمایت و برای ایشان دعای خیر مینمودند.


1- شناخت نامه، ص 105.

ص:82

آثار

1. شرحی بر عروة الوثقی؛

2. تقریرات دروس خارج فقه و اصول فقه اساتید؛

3. رسالهای در اصول فقه؛

4. شرح الروضة البهیه (شرح بر لمعة الدمشقیه شهید ثانی)؛

5. عضویت در هیأت آموزش و پرورش جامعة النجف که توسط سید محمد موسوی معروف به کلانتر خوزستانی و با حضور علما، بزرگان و مدرسان حوزه علمیه نجف تشکیل شده بود؛ از جمله شخصیتهای حاضر در این مؤسسه، مرحوم حضرت آیت الله شیخ محمدهادی معرفت، شیخ مجتبی لنکرانی و... بودند که فعالیت علمی داشتند.

سجایای اخلاقی

اشاره

سجایای اخلاقی (1)

عشق به اهل بیت علیهم السلام

عشق به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام به ویژه فاطمه زهرا، حضرت اباعبدالله علیه السلام و امام زمان از وجنات او موج میزد؛ چنان که بعضی منبریها گفتهاند: «هنگام منبر رفتن بیشتر از همه گریهها و انقلابات روحی و اشکهای پی در پی معظم له، من را منقلب میکرد.»

از همین رو یکی از برنامههای هفتگی معظم له برگزاری جلسات روضه خوانی و توسل به آن ذوات مقدس بوده است. این جلسات به صورت مستمر ادامه داشت و هیچ وقت تعطیل نمیشد؛ چه هنگامی که در قم حضور داشتند و یا به روستای گنخک مسافرت میکردند و حتی در صورت حضور روحانیان یا شاعران و یا مداحان به ویژه منبری ها


1- اقتباس از: شناخت نامه کنگره و بزرگداشت آن مرحوم؛ مرزبان فقاهت و مصاحبههای انجام شده با شاگردان و علاقه مندان آن مرحوم.

ص:83

تقاضا میکرد به یاد غربت و مظلومیت اباعبدالله الحسین علیه السلام چند قطعه شعر یا چند دقیقه روضه بخوانند.

نماز پرجاذبه

سید محمود قادری از نزدیکان آیت الله دشتی نجفی میگوید:

من تاکنون کمتر نمازی شبیه نماز ایشان دیده ام. منظورم ص-رفاً قرائت صحی-ح

نیست؛ ایشان چنان با جذبه و شور نماز میخوانند که انسان، جذب قرائت و حالات او میشود. نمازی که ایشان قرائت میکند، انسان را به تمام معنا به ملکوت وصل میکند.

راز و نیاز

فرزند او میرزا محمدباقر میگوید:

چه در زمانی که نزد پدرم زندگی میکردم و چه الآن که سالها از آن زمان میگذرد و هر چند وقت یکبار به ایشان سر میزنم، هیچ گاه به یاد ندارم که شب از نصفه بگذرد و ایشان از خواب بیدار نشوند و دعا نخوانند و عبادت نکنند. پدرم صدای بسیار خوب و حزن انگیزی دارد و نیایش هایش را با شور خاصی میخواند. (1)

رضا و تسلیم

از دیگر ملکات و صفات مشخص این فقیه وارسته، حالت رضا و تسلیم در برابر مشیت الهی بود که هر ملاقات کنندهای را به تحسین وا میداشت؛ به ویژه در سالهای اخیر که از نعمت چشم محروم بودند، کلام یا حالتی که مخالفت با این صفت باشد، از معظم له دیده نشده و در پاسخ کسانی که از احوال ایشان و وضعیت چشم ایشان سؤال میکردند، میفرمود:


1- شناخت نامه، ص 48.

ص:84

صد سال خدا این چشم را به ما عنایت فرمود و ما استفادهها کردیم و بهرهمند شدیم، خدا کند که لیاقت شکرگزاری آن صد سال را داشته باشیم.

زهد مجسّم

آن آیت الهی، زهد، ساده زیستی و دنیاگریزی را سرمشق زندگی خود قرار داده بود.

ایشان عمری به برکت هم جواری با سر سلسله جنبان زهد، مولا و مقتدای متقیّان امیر المؤمنین علیه السلام آثار این صفات در جانشان رسوخ کرده بود. وی معمولاً از یک لباس برای مدت مدیدی استفاده میکرد؛ مثلاً از یک عبا تا آن جا استفاده میکرد که مندرس و کهنه میشد. در یکی از ایام با عبایی مندرس و کهنه به دیدن آیت الله العظمی گلپایگانی رحمة الله میروند. حضرت آیت الله با دیدن عبای مرحوم حاج میرزا احمد به فاصله چند روز بعد از این ملاقات، یک عبای نائینی به عنوان هدیه برای ایشان میفرستند. ایشان ضمن تشکر، هدیه را میپذیرد؛ ولی آن را به یکی از طلاب نیازمند هدیه میدهند. (لازم است یادآوری شود که معظم له در منطقهای زندگی میکنند که بافندههای زبردستی در آن جا ظریف ترین و بادوام ترین عباهای کشور را میبافند و چه بسا هر از چند گاهی از این نمونه عباها را برای ایشان هدیه میآوردند و او به طلّاب مستحق میبخشیدند).

ایشان همه گونه امکانات مالی داشتند؛ ولی میخواستند فقیرانه و هم رنگ و هم سطح مردم مستضعف زندگی کنند تا هنگام مراجعه مستمندان به ایشان، با دیدن ظاهر معظم له احساس هم رنگی و نزدیکی بیشتر کنند و بدون کمترین احساس شرمندگی و به راحتی احتیاجات خود را مطرح کند.

یکی دیگر از کارهایی که ایشان همیشه به آن تأکید داشتند و خود هنگام خرید مایحتاج منزل به آن عمل میکردند، همانند اقشار ضعیف و متوسط خرید کردن بود؛ مثلاً از برنج نیم دانه استفاده میکردند.

یکی از فرزندانشان نکته جالبی را این گونه شرح میدهند:

ص:85

روزی برای تقویت بنیۀ پدر، موز تهیه کردیم. ایشان به محض دیدن آن فرمودند: چرا این میوه را برای من آوردی؟ من هرگز صدای گریه بچههایی را که بر اثر گرسنگی و فقر ناله میکنند از یاد نمیبرم بروید و به نیازمندان بدهید.

تواضع

از دیگر صفات بارز این عالم عامل، تواضع بسیار بالای ایشان بود. یکی از سنتهایی که برخاسته از فرهنگ مردم منطقۀ دشتی است، دست بوسی در دیدارهای روزمره اهالی آن جا مرسوم است؛ به ویژه در ملاقات با سادات و علما، این رسم جاری است؛ ولی ایشان با اکراه اجازه میدادند کسی دست شان را ببوسد و یا هنگام راه رفتن کسی پشت سرشان راه برود. به دلیل تواضع و شهرت گریزی حتی به فرزندانش میفرمود: «شما کنار بگیرید و از طرف دیگر بروید و پشت سر من راه نروید» و به این حدیث تمسک میجستند که: «وای به حال کسی که خوشش بیایید خش خش نعلین، پشت سرش به صدا درآید.»

یکی دیگر از مواردی که به عنوان ادب به شرکت کنندگان در مجالس عزا و روضه خوانی حضرت سیّدالشهدا علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام رعایت میکرد و تأکید داشت، استفاده نکردن از صندلی بود. ایشان در سالهای اخیر، ناتوان و سالخورده بود؛ ولی مانند دیگران، روی زمین مینشست؛ حتی در روزهای جمعه که معمولاً جمعیت کثیری به ملاقات ایشان میآمدند (نقل شده بعضاً تا دو هزار نفر)، برای همه احترام گذارده، جلوی پای آنان بلند میشد. وقتی به معظم له گفته میشد: این همه بلند شدن و نشستن برای سلامتی شما مضّر است؛ اجازه دهید برایتان صندلی بگذاریم، میفرمودند: «یعنی شما میگویید من روی صندلی بنشینم و مردم، پایین بنشینند؟! این برای من مانند برزخ است»؛ یعنی رنج آور است.

دقت در مصرف وجوهات

یکی از نشانههای تعبد و تقدس علما، احتیاط زیاد درباره اخذ و نحوۀ مصرف وجوه شرعیه است. معمولاً مقدسین از این بزرگواران یا وجوه را اخذ نمیکنند و یا در مصرف آن به شدّت سخت گیرند. نزدیکان ایشان نقل کردهاند که ایشان درباره وجوه شرعیّه، دقت

ص:86

عجیبی داشتند؛ چنان که روزی فرزند ایشان که هنوز در سن نوجوانی بود، برای فراهم کردن وسایل بازی و تفریح از پدر، تقاضای پول میکند. ایشان میفرماید: من در حال حاضر پولی ندارم. فرزند نوجوان به صندوق حاوی وجوه اشاره کرده، میگوید: این چیست؟ پدر میگوید: «دست نزنی بابا، اینها آتش است.» این پول مال مردم است دست بردن به امانت مردم جز آتش، چیز دیگری نیست.

نقل میکنند: روزی مردی با لباس مندرس و کهنه و دستان زمخت و پینه بسته به محضر آقا شرفیاب میشود. حاضران در مجلس گمان میکنند، ایشان برای دریافت کمک مالی خدمت آقا رسیده است؛ ولی میبینند دست در جیب برده، مبلغ سه هزار تومان وجوه شرعی را به آقا تقدیم میکند و میرود. آقا رو به حاضران می کند و میفرماید: «این مرد اگر یک غذای خوبی میخورد یا یک فرش مناسبی برای منزلش میخرید. اصلاً خمس بر او واجب نبود، من وجوه زیادی به دستم میرسد؛ اما آن بخش از وجوه را که در زندگی شخصی ام هزینه میکنم، مبالغی است که از امثال این آقایان به دستم میرسد!»

شهرت گریزی

صفات بارز و روشنی که زبانزد خاص و عام بود، پرهیز از شهرت، دنیاگریزی و زهد ایشان بود. ایشان در حوزۀ مقدسۀ نجف، از افاضل و اکابر درس مراجع بزرگی چون آیات عظام آقا سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاءالدین عراقی و به ویژه میرزا عبدالهادی شیرازی بود، و از چند دهه قبل دارای تمامی شرایط مرجعیت بود؛ یعنی جامع علوم معقول و منقول، حاوی فروع و اصول، استاد علوم اسلامی از جمله تفسیر، کلام، فقه، حدیث، رجال، درایه، اصول فقه، علوم ادبی و هیئت بود، کریمانه از آن گذشت میکردند. هیچ گاه اجازه نمیداد که با اشاره به این فضایل و اجازات متعدد که داشت درباره حضورش در صحنه مرجعیت حرفی به میان آید و میفرمود:

مهّم حفظ مکتب اسلام است که الحمدلله بزرگان هستند و احساس نیاز نیست.

احترام به سادات

معظم له احترام ویژهای به سادات میگذاشت تا آن جا که نقل میکنند:

ص:87

روزی یکی از سادات به همراه فرزند سه ساله اش به محضر ایشان شرفیاب میشود. ایشان با آن کهولت سن به سختی روی پا ایستاده و بعد از ادای احترام مینشیند؛ ولی هنگامی که متوجه میشود، سیّد، کودک سه ساله اش را همراه آورده است دوباره از جا برخاسته و تعظیم مینماید و در پاسخ پدرش به شدت اظهار شرمندگی میکند میفرماید: «مقام فرزند سیّد آن قدر بالاست که باید در مقابل او تعظیم نمود.»

سرانجام ایشان با سرافرازی، خشنودی و رضای الهی ندای {فَادْخُلِی فِی عِبَادِی (29) وَادْخُلِی جَنَّتِی } (1) را شنید و به سوی معبود پر کشید و { عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ} (2) آرام گرفت.

وفات

اشاره

این عالم وارسته پس از عمری تلاش و خدمت به مردم و حوزههای علمیه، در بامداد روز شنبه مورخ 26/06/1390 در حالی که چند روز پیش تر از بیمارستان فاطمۀ زهرای بوشهر به منزل یکی از شاگردانش منتقل و تحت نظر پزشکان بود، بر اثر کهولت سن و ایست قلبی به دیار باقی شتافت. پیکر پاک آن مرحوم روز یک شنبه با حضور هزاران نفر از اقشار مختلف مردم استان به ویژه مقلدان و دوستدارانش، از شهرستان دشتی، از مصلای نماز جمعه تا میدان قدس شهر بوشهر تشییع شد.

همچنین پس از انتقال پیکر آن مجتهد بزرگوار به قم، عصر روز دوشنبه از مسجد امام حسن عسکری علیه السلام تا حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام صدها نفر از علما، فضلا و اقشار مختلف مردم، پیکر مطهر ایشان را تشییع کردند. سرانجام وی بعد از اقامۀ نماز به امامت حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در مقبرۀ شهید مفتح به خاک سپرده شد.


1- سوره فجر، آیات 29-30.
2- سوره قمر، آیه 55.

ص:88

پیام های تسلیت

درباره رحلت حضرت آیت الله میرزا احمد دشتی نجفی، پیامهای متعددی صادر شد که از جمله آن ها عبارت اند از:

آیات عظام، حجج اسلام ناصر مکارم شیرازی، نوری همدانی، آیت الله مقتدایی مدیر حوزههای علمیه، ریاست محترم جمهور و... در پیامهایی، این ضایعه ناراحت کننده را تسلیت گفتند. همچنین آیت الله العظمی صافی گلپایگانی ضمن پیام تسلیت خود و بیان مقام علمی، فقهی و خدمات آن مرحوم به دین، مردم و حوزۀ علمیه فرمودند:

... ایشان دارای مکارم اخلاق و صفات عالی زهد و پرهیزگاری و دوری از ظواهر دنیا بودند... .

آیت الله حسینی بوشهری، نمایندۀ محترم خبرگان رهبری استان بوشهر و امام جمعۀ محترم قم ضمن پیام تسلیت فرمودند:

شخصیتی از میان ما رفت که سالها از محضر بزرگان علم و عمل بهره برد و سرانجام به قلۀ رفیع اجتهاد نائل آمد. او در کمال ساده زیستی و بی رغبتی به دنیا به خدمت به طلاب و فضلا و شیفتگان مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام پرداخت.

دفتر آیت الله سیستانی در پیامی این ضایعه دردناک را تسلیت گفتند:

درگذشت عالم عامل، مجتهد و محقق، حضرت آیت الله حاج میرزا احمد دشتی رحمة الله را خدمت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه و حوزههای علمیه و بیت آن فقید سعید و اهالی محترم استان بوشهر تسلیت میگوییم.

دکتر علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی طی پیامی ضمن تسلیت رحلت این عالم ربانی، در بخشی از پیام آورده است که رحلت حضرت آیت الله العظمی حاج میرزا احمد دشتی نجفی که از مفاخر و علمای درخشان حوزههای علمیه بوده و عمر خود را در راه تألیف، تعلیم و تربیت شاگردان و همچنین خدمت به مردم و هدایت جامعه اسلامی سپری کردند، موجب تأسف گردید... .

ص:89

حجت الاسلام موسی پور، استاندار قم نیز ضمن پیامی آورده است:

درگذشت عالم جلیل القدر، فاضل مهذب و فقیه گران قدر حضرت آیت الله العظمی میرزا احمد دشتی نجفی موجب تأسف و تأثر این جانب شد. این عالم فرزانه، دوران نورانی حیات خویش را در راه تعلیم و تربیت، تألیف کتب دینی و پاسداری از اصول ارزشها و احکام دینی صرف کرد... . (1)

در رثای آفتاب

در رثای آن مرحوم، اشعار بسیار بلند و زیبایی سرودهاند که در کتاب شناخت نامه کنگره، فصل ششم آمده است. یکی از این اشعار چنین سروده شده است:

دشتی تو را به سینۀ خود چون صدف گرفت

وقتی تو را چو گوهر تابان به کف گرفت

لطف خدا -به قلب زمین- گنج معرفت

ترسیم کرد و فضل تو را در هدف گرفت

مولا تو را به محضر خود خواند و سینه ات

رخشندگی ز درگه شاه نجف گرفت

دشتی که خاک پاک شما بوده، ای بزرگ

از حسن تو وسعت ایران، شرف گرفت

نشناختند قدر تو را در دیارمان

قم آمد و وجود تو را در صدف گرفت


1- اینترنت: ایسنا.

ص:90

پایان

از مجموع دست نوشتهها، مصاحبهها، سخنرانیها و کتبی که در شرح حال حضرت آیت الله العظمی میرزا احمد دشتی نجفی به رشته تحریر درآمده و از آن چه از نزدیک در مراوده با ایشان دیده شده و یا از زبان مردم، شاگردان و دوستداران آن مرحوم شنیده میشود، به یقین میتوان گفت که وی لحظهای از عمر شریف خویش و بیش از یک قرن تلاش خود را به بطالت نگذرانده است؛ بلکه مجدّانه در پی تعلیم، تعلّم و تزکّیه نفس بوده است. وی همان گونه که در اجازات اساتید، کلام مراجع عظام و علمای والامقام آمده است، عالمی ربّانی، فقیهی اصولی، جامع علوم معقول و منقول، حاوی فروع و اصول، استاد علوم اسلامی: تفسیر، کلام، فقه، حدیث، رجال، درایه و اصول فقه و محقق در علوم ادبی و هیئت بود.

سادگی، اخلاص، زهد، شهرت گریزی، مهرورزی، مردم مداری، گذشت، ایثار، پارسایی، فداکاری، خوش برخوردی، مهمان نوازی، جاذبه بالا و تسخیرکنندگی قلوب، صفات و ملکاتی است که او را به مجسّمه اخلاق و تقوا مبدل کرده بود؛ به نحوی که آیینۀ تمام نمای علم، عمل و خُلق و خوی علمای سلف بود و از مجلسش بوی عطر معصومین علیهم السلام استشمام میشد.

ص:91

آیت اللّه شیخ ابوتراب آل آقا «تندیس تواضع»

اشاره

آیت اللّه

شیخ ابوتراب آل آقا

«تندیس تواضع»(1)

مقدمه

یکی از مطالبی که لابه لای اوراق تاریخی به دست میآید، به ویژه تاریخ اسلام و مخصوصاً تاریخ تشیع و بسیار قابل تأمل و توجه نیز هست، این است که میتوان گفت: افرادی که در نشر اسلام، گسترش تشیع، ابلاغ احکام دین و پرورش انسان ها سهیم بوده اند، دو نوع اند؛ گاهی به صورت انفرادی تأثیرگذار بودهاند؛ یعنی چون ستارهای درخشیده و نقش ممتاز، بارز و برجستهای داشته و گاهی نیز ستارگانی منظومه وار بودهاند که یک خاندان را تشکیل می دهند. در این صورت است که به طور طبیعی قِسم دوم، مزایا و آثار خاصی دارند؛ به گونهای که شاید این مزایا از یک نفر به تنهایی بر نیاید.

ستاره مورد نظر، ستارهای از یک منظومه است؛ آری منطومۀ خاندان آل آقا! و او کسی نیست جز مرحوم آیت الله حاج ابوتراب آل آقا فرزند آقا شمس الدین. (2)


1- نویسنده مقاله: سید محمدحسین حسینی ضیغمیان.
2- حاج ابوتراب آل آقا فرزند آقا محمدهادی فرزند آقا محمدصالح فرزند آقا محمداسماعیل فرزند آقا محمدعلی و او فرزند آقا محمدباقر معروف به وحید بهبهانی است که همگی از آیات عظام و حجج اسلام و علمای اعلام میباشند. وحید بهبهانی از نیاکان مرحوم آیت الله حاج ابوتراب آل آقا و با چهارده واسطه از نوادگان شیخ مفید است. در واقع به تعبیری آیت الله حاج ابوتراب آل آقا از نوادگان وحدی بهبهانی و شیخ مفید میباشد.

ص:92

طلوع ستاره

دامنههای ارتفاعات سر به فلک کشیدۀ زاگرس با طبیعت زیبا و هوای متعدل، محل رشد و نمو گل های مختلفی است که زیبایی خود را از عنایات خاص حق تعالی دریافت کرده اند. در چنین موقعیت طبیعی در حدود سال 1319 ق. در خاندانی اهل علم و عمل، غنچهای شکفت و گلی هویدا شد. پدر، او را ابوتراب نامید. آیت الله شیخ شمس الدین رحمة الله به علت علاقۀ وافرش به علی علیه السلام یکی از القاب ایشان را برای فرزندش انتخاب کرد، به امید روزی که این نام در وجود فرزندش مسما یابد و در صفحات آتی میخوانیم و خواهیم دید که تواضع آیت الله ابوتراب باعث شد تا این چنین شود.

خاندان آل آقا

اشاره

آقا شمس الدین پدر ابوتراب که سلسلۀ پدرانش به آقا محمدباقر معروف به وحید بهبهانی میرسد، همگی از آیات عظام و حجج اسلام و علمای اعلام اند. وحید بهبهانی از نیاکان مرحوم فقید سعید آیت الله حاج ابوتراب آل آقا و با چهارده واسطه از نوادگان شیخ مفید است. به تعبیری آیت الله حاج ابوتراب آل آقا از نوادگان وحید بهبهانی و شیخ مفید است.

آقا شمس الدین از علمای محترم و موقّر کرمانشاه بود که سال ها امامت جماعت مسجد شازده، واقع در محله تیمچه کرمانشاه را به عهده داشته و تا آخر عمر به امور دینی و... مردم آن منطقه میپرداخته است.

به تناسب حال و مطالب بیان شده، به اختصار به شرح حال سه تن از نیاکان مرحوم آیت الله ابوتراب میپردازیم:

ص:93

همسر

همسر وی بانو معصومی و از سادات بود و از ناحیه پدر فرزند سید مجید معصومی از بازاری های خوشنام کرمانشاه است که دارای یکی از حسینیههای معروف در سبزه میدان کرمانشاه است. وی از ناحیه مادر، منسوب به سادات شیرازی، از روحانیان و وعاظ معروف کرمانشاه است؛ از جمله مرحوم اشرف الواعظین شیرازی، مرحوم حاج سید اصغر شاه شیرازی، مرحوم سلطان الواعظین شیرازی صاحب کتاب شریف شب های پیشاور که در جریان مشروطه به کرمانشاه تبعید و در آن جا سکونت ورزیدند.

فرزندان

وی صاحب دو پسر و سه دختر بوده است:

1. رضا که فرزند ارشد ایشان بود و شغل آزاد داشت و به رحمت خدا رفت.

2. علی اکبر پس از اتمام دبیرستان به قم مهاجرت کرد و دروس ادبیات و سطوح عالیه را از محضر اساتیدی همچون حضرات آیات و حجج اسلام علی محمدی خراسانی، عباس ظهیری دوزدوزانی، محقق داماد، مؤیدی و از درس خارج آیات عظام وحید خراسانی، میرزا جواد آقا تبریزی، مکارم شیرازی، شبیری زنجانی و آذری قمی بهره برد و از سال 78 به تدریس، مشغول بود و هم اکنون به تدریس سطوح عالیه اشتغال دارد.

دختران وی عبارت اند از:

1. متعلقۀ مرحوم نداف از فرهنگیان آموزش و پرورش؛

2. متعلقۀ حاج آقای زنگنه از بازاریان و تجار کرمانشاه؛

3. متعلقۀ حجت الاسلام والمسلمین شیخ مهدی رضایی از طلاب و فضلای کرمانشاهی مقیم حوزه علمیه قم.

شیخ مفید رحمة الله

شیخ مفید یکی از بزرگ ترین دانشمندان امامیه در جهان تشیع است. وی در سال 336 ق. یعنی 1093 سال پیش به دنیا آمد و استعداد و نبوغ خاصی داشت؛ به گونه ای که

ص:94

هیچ کس قادر به مناظره علمی با او نبود. او اندکی از شب را میخوابید و بقیه اوقات شبانه روز را، نماز میخواند یا مطالعه میکرد، یا مشغول تدریس بود و یا قرآن تلاوت میکرد. شیخ مفید بیش از دویست جلد کتاب در تمام علوم و فنون مختلفۀ اسلام به رشتۀ تحریر درآورد و از شاگردان او سید مرتضی، سید رضی، شیخ طوسی مؤسس حوزۀ علمیۀ نجف است.

سه توقیع از ناحیه مقدسه امام زمان برای شیخ مفید صادر شده است که در کتب علما ثبت شده است. شیخ مفید در سال 413 ق. در 77 سالگی در بغداد وفات یافت و با تشییع باشکوهی از سوی شیعیان و حتی اهل سنت روبه رو شد که همگی در مرگ او اشک می ریختند. وی در مرقد مطهر کاظمین علیه السلام کنار استادش ابن قولویه قمی دفن شد.

علت نام گذاری به آل آقا

وحید بهبهانی از نوادگان شیخ مفید و متولد سال 1118 ق. یعنی حدود سیصد سال پیش است. وی در کربلا میزیست. شهید آیت الله استاد مطهری رحمة الله در کتاب اصول فقه میگوید:

وحید بهبهانی شاگرد سید صدرالدین رضوی قمی بوده و از جملۀ شاگردانش: سید بحر العلوم، شیخ جعفر کاشف العظاء، میرزای قمی صاحب قوانین، سید علی صاحب ریاضی، سید جواد صاحب مفتاح الکرامه و... می باشند.

از خصوصیات خاص بهبهانی مبارزۀ جدی و مستمر بر ضد فرقۀ اخباری گری است که در آن زمان رواج داشته است. بهبهانی به طور جدّی از فقاهت و اجتهاد دفاع میکرد که نهایتاً به شکست اخباری گری منجر شد. قلّۀ تقوایش بسیار رفیع بود و شاگردانش برای وی احترام بسیار عمیقی قائل بودند و او را آقا خطاب می کردند. در نتیجه از بین این خاندان، ایشان به آل آقا شهرت یافت.

در ضمن او از نوادههای دختری مجلسی اول است. آمنه بیگم دختر مجلسی اول و همسر ملا صالح مازندرانی، زنی فاضله و فقیه بوده است و با آن که ملاصالح مردی عالم و فاضل بود؛ ولی گاهی از اوقات، آمنه بیگم مشکلات علمی شوهر فاضل خود را حل میکرده است. وحید بهبهانی در سال 1208 ق. در 90 سالگی در کربلا وفات یافت.

ص:95

آیت اللّه آقا محمدعلی کرمانشاهی

وی فرزند ارشد وحید بهبهانی رحمة الله است. آقا محمدعلی در سال 1144 ق. در کربلا متولد شد. ایشان جامع منقول و معقول بود و در فقه، اصول، تفسیر، حدیث، فلسفه، کلام و رجال متبحر بود. در زمانی که طاعون به عراق سرایت کرد، وی به اصرار پدر به سامرا و سپس به ایران مهاجرت کرد و در کرمانشاه ساکن شد.

در کرمانشاه، امامت جمعه و جماعت با ایشان بود و خودش اجرای حد میکرد و مجرمان و مرتدان را طبق قانون شرع، مجازات و با اِعمال ولایت فقیه، قوانین اسلام را اجرا و از هیچ مقامی واهمه نداشت. سرانجام آقا محمدعلی پس از مدت ها زندگی توأم با علم، عمل، خدمت، تقوا و مبارزه با منحرفان، در روز جمعه سال 1216 ق. در 72 سالگی در کرمانشاه به رحمت الهی پیوست و با تشییع باشکوهی با سیلاب اشک تشییع کنندگان در کرمانشاه دفن شد. مرقدش معروف به سر قبر آقاست.

تحصیلات

ابوتراب در خاندان دانش رشد یافت و تحت تربیت پدری عالم و مادری عالمه از همان زمان کودکی، نهال وجودش با تربیت علوی سیراب شد. سیر تربیت تا به جایی رسید که وقتی استعداد ایشان را دیدند، او را برای کسب علوم الهی رهسپار جلسۀ درس آیت الله علم الهدی نمودند تا مقدمات را بیاموزد. وی در اوان نوجوانی به فراگیری علوم دینی پرداخت و مقدمات علوم حوزوی مانند: ادبیات فارسی، ادبیات عرب، معانی، بیان و بخشی از فقه و اصول را در کرمانشاه به خوبی فرا گرفت. کام تشنۀ ابوتراب با چشمههای علمی محل زندگی سیراب نشد؛ بلکه هر آن چه میآموخت، آتش علاقه به یادگیری و کسب علوم و معارف در وجودش شعله ورتر می شد. وی تا سال 1344 ق. برابر با 1304 ش. در کرمانشاه ماند.

هجرت اول

قطرۀ وجودی ابوتراب به دریای نجف متصل شد و در سال 1304 ش. وارد نجف اشرف شد. او از این تاریخ، تا سال1310 ش. در محضر استادان بنام آن دیار حضور یافت

ص:96

و از آن ها بهرههای فراوان برد. در سال 1310 ش. به احساس نیاز به زادگاهش برگشت و سپس به حوزههای علمیۀ قم و مشهد سفر کرد و از استادان علوم نقلی و عقلی آن دیار کسب فیض نمود.

هجرت دوم

وجود کنجکاو و تلاشگر او آرام نگرفت و بار دگر برای تکمیل تحصیلات عالی حوزوی به نجف اشرف هجرت کرد و در آن جا تا مرحلۀ عالی اجتهاد ادامه داد تا به حدی که در شمار فقیهان قرار گرفت.

اساتید

با توجه به فاصلۀ زمانی ما و زمان تحصیلات آن فقید سعید، مشکل میشود، به طور دقیق درس، موضوع و استاد وی را مشخص نمود؛ ولی شرح حال نویسان از میان استادان عالم فرزانه شیخ ابوتراب آل آقا نام چند استاد بنام را ذکر کردهاند که عبارت اند از: (1)

1. آیت الله میرزا ابوالحسن مشکینی (م 1358 ق.)؛

2. آیت الله سید آقا بزرگ شهیدی از استادان فلسفه در مشهد مقدس (م 1355 ق.)؛

3. آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی (م 1365 ق.)؛

4. آیت الله سید ابوالقاسم خویی (م 1413 ق.)؛

5. آیت الله سید حسن بجنوردی (م 1395 ق.)؛

6. حجت الاسلام والمسلمین سید حسین بختیاری اصفهانی متولد 1304 ق. داماد آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی رحمة الله؛

7. آیت الله سید حسین حائری فشارکی؛

8. آیت الله سید محسن طباطبایی حکیم (م 1390 ق.)؛

9. آیت الله سید محمود شاهرودی (م 1353 ق.)؛


1- الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 17، ص 79.

ص:97

10. آیت الله سید نصرالله مستنبط؛

11. آیت الله ضیاءالدین عراقی (م 1361 ق.)؛

12. آیت الله عبدالکریم حائری یزدی (م 1355 ق.)؛

13. آیت الله مرتضی طالقانی (م 1363 ق.). (1)

رجعت

عالم بزرگوار ما پس از سال ها تفقه در دین به آیۀ شریفۀ قرآن عمل و به سوی قوم خویش رجعت کرد تا آن ها را انذار کند: {.لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ}. (2) ایشان پس از هجرت دوم به نجف اشرف، پس از دستیابی به درجۀ اجتهاد به کرمانشاه بازگشت و به فعالیت های علمی و مذهبی پرداخت. وی مرکز تبلیغ خود را مسجد دولتشاه قرار داد و به اقامه نماز جماعت و ارشاد مردم پرداخت.

مؤمنان منطقه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای نکوداشت و باقی ماندن نام این عالم وارسته، نام مسجد را با کسب اجازه و استفتا از رهبری به نام مسجد ابوتراب تغییر دادند. این مسجد، امروزه با همین نام شناخته میشود. (3)

رفع شبهات

یکی از مسائلی که در زمان حیات طیبۀ ایشان رخ داد، جریان شبهات و ابهاماتی بود که یک نویسنده سنی به نام محمد مردوخ کردستانی مطرح می کرد. وی شیعه و عالمان شیعی را متهم ساخته بود که با عزاداری برای امام حسین علیه السلام میان مسلمانان تفرقه ایجاد


1- عبدالحسین جواهر الکلام، تربت پاکان قم، ج 1، ص 211؛ گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 358.
2- سوره توبه، آیه 122.
3- ساخت اولیه این مسجد توسط محمدعلی میرزا دولتشاه حکمران کرمانشاه بود. این مسجد امروزه در پشت مسجد جامع کرمانشاه واقع است.

ص:98

می کنند. او معتقد بود یادآوری واقعه محرم و عاشورا جز ایجاد تفرقه بیشتر میان مسلمانان پیامد دیگری نخواهد داشت؛ اما عالم آگاه شیخ ابوتراب با نوشتن کتاب «اخوت مسلمین» به اتهامات و توهمات مردوخ کردستانی پاسخ داد و اثبات کرد که میان یادآوری عاشورا و عزاداری کردن در عزای امام حسین علیه السلام و ایجاد تفرقه میان مسلمانان تلازمی وجود ندارد. این اثر در تهران در سال 1349 ش. در 48 صفحه و در قطع رقعی به چاپ رسید. (1)

تألیفات

از مرحوم آیت الله حاج شیخ ابوتراب آل آقا کرمانشاهی چند اثر ارزشمند به جای مانده است که عبارت اند از:

1. اخوت مسلمین؛ (2)

2. جبر چیست؟؛ (3)

3. الحاشیه علی الرسائل؛ (4)

4. الحاشیه علی المکاسب؛ (5)

5. الحاشیه علی کفایة الاصول؛ (6)

6. رسالة فی صلاة الجماعة؛ (7)

7. زندگانی حضرت حجت؛ (8)


1- موسوعة مؤلفی الإمامیه، ج 1، ص 505؛ علی دوانی، کتاب وحید بهبهانی، ص 348؛ علی کرجی، مفاخر کرمانشاه، ص 17.
2- موسوعة مؤلفی الإمامیه، ج 1، ص 505؛ علی دوانی، کتاب وحید بهبهانی، ص 348؛ علی کرجی، مفاخر کرمانشاه، ص 17.
3- موسوعة مؤلفی الإمامیه، ج 1، ص 505؛ علی دوانی، کتاب وحید بهبهانی، ص 348؛ علی کرجی، مفاخر کرمانشاه، ص 17.
4- تربت پاکان.
5- موسوعة مؤلفی الإمامیه، ج 1، ص 505؛ علی دوانی، کتاب وحید بهبهانی، ص 348؛ علی کرجی، مفاخر کرمانشاه، ص 17.
6- موسوعة مؤلفی الإمامیه، ج 1، ص 505؛ علی دوانی، کتاب وحید بهبهانی، ص 348؛ علی کرجی، مفاخر کرمانشاه، ص 17.
7- موسوعة مؤلفی الإمامیه، ج 1، ص 505؛ علی دوانی، کتاب وحید بهبهانی، ص 348؛ علی کرجی، مفاخر کرمانشاه، ص 17.
8- وحید بهبهانی، موسوعة مؤلفی الإمامیه، ص 505؛ تربت پاکان قم، ج 1، ص 212.

ص:99

8. شرح المنظومة ملا هادی سبزواری؛

9. شرح العروة الوثقی؛

10. المستفاد فی الاصول؛ تقریرات درس های خارج آیات: سید محمود شاهرودی و سید ابوالقاسم خویی.

پیرو امام خمینی رحمة الله

سیرۀ ایشان در سخنرانی معمولاً آرام و دلنشین و عموماً اخلاقی و موعظه بود. به خاطر دارم در یکی از روزهایی که بحث کشف حجاب و اصلاحات ارضی شاه مخلوع بود، ایشان بالای منبر، طی سخنانی با صدای رسا، محکم و با جدیت تمام گفتند:

من میگویم: اصلاحات ارضی حرام است، حجاب برداری حرام است و من افتخار میکنم که مقلد آقای خمینی هستم!

ایشان این سخنان را با شهامت تمام در زمان استبداد پهلوی در جهت حمایت از اهداف و آرمان های امام خمینی رحمة الله بیان داشتند. این نکته را یادآور میشویم که ایشان در همان زمانی که این سخن را ایراد کردند مجتهد بودند؛ ولی درباره امام میفرمودند: من مقلد خمینی هستم! (1)

از منظر دیگران

کتاب تاریخ مسجد آیت الله حاج ابوتراب آل آقا (دولتشاه سابق) نوشتۀ آقای محمد رضا صحافی به مناسبتی ایشان را این چنین توصیف کرده است:

ایشان (آیت الله حاج ابوتراب آل آقا) عالمی بزرگوار و نمونۀ بارزی از زهد و دیانت، خلوص و تواضع، ساده زیستی و خوشرویی، صاحب تقدم در اسلام بوده و پاسخ سلام کننده را بهتر از سلام او ادا میکردند و در غم و شادی مردم شرکت کرده و دارای منبری بسیار دلنشین و عالمانه بودند، به طوری که مستمعین نه


1- محمدرضا صحافی، تاریخ مسجد آیت الله حاج ابوتراب.

ص:100

تنها از منبر ایشان خسته و دچار کسالت نمیشدند؛ بلکه همواره مشتاق ادامۀ صحبت های اخلاقی ایشان بودند. از خصوصیات خاص ایشان، توجه و علاقۀ خاص به قشر جوان و جذب آن ها به طرف دیانت است. ایشان دارای زندگی زاهدانه و سادهای بودند و زی طلبگی را به معنای واقعی داشتند. (1)

آیت الله ملکوتی که مدتی با مرحوم آیت الله ابوتراب کرمانشاهی در نجف مأنوس بودند، شخصیت ایشان را چنین توصیف میکنند:

ایشان (ابوتراب کرمانشاهی) از حیث اخلاق، عبادت و تقرب به خدا نمونه بودند. (ایشان واقعاً مروج واقعی احکام الهی بودند.)

آیت الله ملکوتی افزودند:

موقعی که در نجف بودیم ایشان (ابوتراب رحمة الله) در فصل تابستان در بازار قبل از شروع به کسب و کار، بازاریان را جمع میکرد و مسائل شرعی و احکام برایشان بیان میکرد. البته این در تابستان ها بود و در زمستان در صحن امیرالمؤمنین علی علیه السلام روبه روی ایوان طلا همین بازاری ها را جمع مینمود و برایشان احکام و اخلاق بیان میکردند. (2)

ارتباط با جوانان

به خاطرهای از یکی از مؤمنان کرمانشاه توجه کنید:

دبیرستان ما در نزدیکی های مسجد آل آقا واقع شده بود. در جوّی که تبلیغات طاغوت در آن زمان داشت، کمتر جوانی با روحانیت ارتباط برقرار میکرد. یکی از روزهای سال تحصیلی بود و به اقتضای جوانی مشغول گفتگو با دوستان و جست و خیزهای مقتضای نوجوانی و جوانی بودیم. ناگهان از درب ورودی مدرسه، صحنهای را دیدیم که تا آن زمان ندیده بودیم، شاید باورش سخت بود؛ ولی واقعیت داشت.


1- همان.
2- گفتگو با آیت الله ملکوتی، 30/6/90.

ص:101

آری، یک روحانی با چهرهای نورانی و دلنشین وارد مدرسه شد و نزدیک ما رسید، قبل از همه سلام کرد و احوالپرسی نمود. خیلی مهربان و با شفقت خاصی، جمع ما را مورد خطاب قرار داد. چند دقیقهای کنار ما بود. وقتی خواست بلند شود و برود نکتهای گفت، گفت: ای عزیزانم! میدانید هر دیدی بازدیدی دارد. من امروز آمدم دیدن شما در مدرسه و شما هم بیایید همین مسجد نزدیک مدرسه. من امام جماعت آن جا هستم. این را گفت و رفت. من که تا آن وقت پایم به مسجد باز نشده بود، با این برخورد و سخن دلنشین ایشان به مسجد رفتم. این سخن مربوط به چندین سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است؛ ولی میبینیم امروزه تازه در برنامههای سازمان تبلیغات برای تبلیغ چهره به چهره برنامه ریزی می شود.

توصیف آیت الله اردبیلی از مرحوم آیت الله ابوتراب کرمانشاهی:

ما با مرحوم آیت الله ابوتراب آل آقا در مدرسۀ سید با هم بودیم، همچنین در دورۀ دوم درس اصول آقای خویی هم شرکت داشتیم. ایشان آدمی نرم خو و آدم خوبی بودند. (1)

پرواز ملکوتی

عالم وارسته حضرت آیت الله ابوتراب آل آقا پس از سال ها تلاش در راه کسب علوم و معارف دینی و ارشاد مردم منطقه، با کوله باری از عنایت حق تعالی و با امید به رحمت واسعۀ الهی، روحش دیگر طاقت ماندن در قفس تن را نداشت. وی در عصر روز جمعه 14 آبان 1355 ش. مطابق با ذی الحجه سال 1396 ق. در 75 سالگی به ندای {ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ} (2) پاسخ گفت. وی در واقع با گفتن شهادتین به ندای آسمانی لبیک گفت و به ملکوت قرب الهی پرواز کرد.


1- گفتگو با آیت الله اردبیلی، 30/6/90.
2- سوره فجر، آیه 28.

ص:102

تشییع و مراسم

یک روز پس از رحلت آیت الله حاج ابوتراب رحمة الله مردم متدین کرمانشاه با تأس-ف فراوان،

پیکر این مرشد پیر را که عمری چراغ هدایت آن سامان بود، بر دوش خود با چشمانی اشکبار تشییع کردند. ابتدای این تشییع از مسجدی بود که وی سال ها در آن به اقامۀ نماز و تبلیغ دین مشغول بود. پیکر پاکش از مسجد تا میدان آزادی تشییع شد و سپس با اتومبیل به وادی السلام قم انتقال یافت. پیکر مطهرش در آغوش خاک مقدس قم، در جوار کریمه اهل بیت علیها السلام آرام گرفت. مراسم متعددی در آن روزگار برای ایشان برگزار شد که شکوه آن مجالس، نشانگر قدردانی مردم منطقه از این عالم جلیل القدر بود.

ص:103

محمد واعظ تهرانی «صدای مشروطه»

اشاره

محمد واعظ تهرانی

«صدای مشروطه» (1)

مقدمه

شیخ محمد بن محمد اسماعیل بن عبدالعظیم بن محمدباقر کجوری، (2) تهرانی، مازندرانی الاصل (متوفای چهاردهم شعبان 1353 ق.) ملقب به سلطان المتکلمین (3) و المحققین و الواعظین و خلاق المعانی، از شخصیتهای مشهور تهران در اواخر عصر قاجاریه و پهلوی اول است. وی از وعاظ و خطبای نامی تهران در عصر مشروطه است. شیخ محمد واعظ تهرانی نزدیک به 40 سال از عمر خود را در مشروطه، عدالت خواهی و مبارزه با ستم عین الدوله، محمدعلی شاه و رضاخان سپری کرد.


1- نویسنده مقاله: سید سجاد هاشمی.
2- روستایی از توابع شهرستان نور استان مازندران؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 3، ص 641.
3- الذریعه، ج 2، ص 7؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 13، ص 138.

ص:104

او از ابتدای راه مشروطه، حضوری فعال در این جنبش داشت و تا یک قدمی شهادت پیش رفت؛ اما خواست خداوند بر آن بود که تیرهای دشمن به او اصابت نکند. وی در واقع، سخنگوی علما و مراجع در انقلاب مشروطه بود. او نظر مراجع تقلید و فقیهان عالی مقام را دربارۀ حوادث مشروطه به اطلاع مردم میرساند.

او چنان بین مردم محبوبیت داتش که حاضر بودند جان خود را فدایش کنند. او در انقلاب مشروطه، همواره با سخنرانی روشنگرانۀ خود، چراغ راه مردم شد.

تولد و خاندان

حاج شیخ محمد تهرانی کُجوری مازندرانی، ملقب به سلطان المحققین، در سال 1271ق. در خانوادهای اهل علم و فضیلت در تهران متولد شد. پدرش شیخ محمد اسماعیل کجوری (متولد 1223 ق.) از شاگردان شیخ مرتضی انصاری (صاحب مکاسب)، (1) شیخ محمدحسن نجفی (صاحب جواهر)، و سید ابراهیم قزوینی (صاحب ضوابط) بود که بعد از رسیدن به مقام اجتهاد به تهران بازگشت و در مدرسۀ «صدر» به تدریس و تربیت طلاب علوم دینی پرداخت. وی در سال 1278 ق. به دیار باقی شتافت. (2) او چهار پسر داشت: شیخ محمدباقر، شیخ محمدجعفر، آغا بزرگ (ملقب به نظام الواعظین) و شیخ محمد (ملقب به سلطان المتکلمین و المحققین).

شیخ محمد واعظ در کُجُور، از توابع نور مازندران به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش سپری کرد و در سال 1280 ق. برای ادامۀ تحصیلات به نجف رفت (3) و شش سال در درس استادان خبرۀ حوزه علمیه نجف شرکت کرد. نام استادان وی در حوزۀ علمیۀ نجف در کتابها نیامده است. شیخ فضل الله نوری نیز در این مدت در حوزۀ علمیۀ نجف مشغول تحصیل بود. برجسته ترین مدرسان حوزۀ علمیۀ نجف در آن سالها عبارت اند از: شیخ راضی نجفی، میرزای شیرازی (پیش از هجرت به سامرا)، آخوند


1- شیخ انصاری، الفوائد الاصولیه، صص 53-54.
2- موسوعة طبقات الفقهاء، ج 13، ص 138.
3- موسوعة طبقات الفقهاء، ج 14، قسم 1، ص 489.

ص:105

خراسانی، سید حسین کوه کمری، میرزا حبیب الله رشتی و شیخ هادی تهرانی. در برخی منابع متأخر آمده که شیخ محمد واعظ در درس آخوند خراسانی شرکت کرده است. (1) نامههای آخوند خراسانی به وی در زمان مشروطه را میتوان تأییدی به آن دانست.

شیخ محمد در حوزۀ علمیه نجف بود که از مرگ برادر خود محمد جعفر باخبر شد. محمد جعفر در سال 1295 ق. در تهران بر اثر مبتلا شدن به سل درگذشت و پیکر پاکش را به عراق انتقال دادند و در قبرستان وادی السلام نجف دفن کردند. (2)

شیخ محمد مدتی در شیراز میزیست؛ چنان که فرزندش در این باره مینویسد:

پدرم در سال 1297 ق. در شیراز به منصب وعظ و موعظت نصح و نصحیت سرافراز گشته و در مدت هفت سال تمام، به ترویج اسلام و تکمیل نفوس ناقصه قیام فرموده، تا سرآمد اهل زمان آن سامان گردید. (3)

وی برای زیارت امام رضا علیه السلام به مشهد مقدس رفت و به درخواست علمای اعلام اصفهان در سال 1304 ق. (4) به آن دیار سفر کرد. فرزند او شیخ محمدعلی بیان المحققین درباره مدت اقامت ایشان در اصفهان میگوید:

علماء اعلام اصفهان، مقدم شریفش را مغتنم شمرده و اسباب توطن را فراهم آوردند؛ مدت نه سال در اغلب مساجد جامعه و مجامع عامه، لیلاً و نهاراً اشتغال به ترویج اسلام و تشیید احکام و تشویق خواص و عوام برآمده. با وجود کثرت واعظین، رغبت فوق العادۀ مکلفین، به مواعظ و نصایح آن برهان المتکلمین بود. (5)

وی در اوایل سال 1313 ق. بار دیگر برای زیارت بارگاه مقدس ثامن الحجج علیه السلام به مشهد رفت. برادر وی محمدباقر واعظ، نویسنده جنة النعیم و الخصائص الفاطمیة در آن زمان در مشهد میزیست.


1- موسوعة آخوندخراسانی، ج 8، مناسبات سیاسی آخوند خراسانی با شاگردان.
2- واعظ کجوری، آیینه پژوهش، شماره80؛ سید صادق حسینی اشکوری، جنة النعیم، ص 40.
3- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، ص 245.
4- تاریخ ورود او به اصفهان با توجه به حضور هفت ساله اش در شیراز، سال 1304 ق است.
5- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، ص 245.

ص:106

واعظ مشروطه

انقلاب مشروطه، پیچیده ترین و سرنوشت سازترین رخداد سیاسی معاصر ایران تا پیش از انقلاب اسلامی است. پیچیدگی آن، بیشتر به دلیل پشتیبانی و مخالفت مراجع تقلید، مجتهدان، دانشمندان و استادان حوزههای علمیۀ ایران و عراق است. برخی مراجع تقلید نجف که اصالتاً ایرانی بودند، مانند آخوند خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا حسین تهرانی با تمام توان از انقلاب مشروطه پشتیبانی کردند و میرزای نائینی کتاب «تنبیه الامه» را دربارۀ سازگاری مشروطه با اسلام نوشت.

شیخ فضل الله نوری، سید عدالله بهبهانی، سید محمد طباطبایی، از مجتهدان مشهور تهران از ابتدای انقلاب مشروطه از آن پشتیبانی کردند؛ گرچه شیخ فضل الله نوری پس از پیروزی انقلاب مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی، به علّت انحراف برخی از سران مشروطه از مسیر انقلاب و اسلام، نظریۀ مشروطۀ مشروعه را ارائه کرد و به مخالفت با مشروطه خواهان پرداخت. بسیاری از مراجع تقلید و مجتهدان شهرستانها نیز در انقلاب مشروطه نقش داشتند. برخی از آنان نیز طرفدار نظریۀ مشروطۀ مشروطه شدند.

انصاف این است که بگوییم مراجع تقلید، مجتهدان، مدرّسان و طلاب حوزههای علمیۀ ایران در ابتدای انقلاب مشروطه از آن پشتیبانی کردند؛ اما برخی از آنان، به دلیل عملکرد بد برخی سران مشروطه، از آن فاصله گرفتند.

امام خمینی رحمة الله دربارۀ مشروطه فرمود:

علمای اسلام در صدر مشروطیت در مقابل استبداد سیاه ایستادند و برای ملّت آزادی گرفتند، قوانینی جعل کردند؛ قوانینی که به نفع ملت است، به نفع استقلال کشور است، به نفع اسلام است، قوانین اسلام است؛ این آزادی را با خونهای خودشان، با زجرهایی که دیدند و کشیدند... گرفتند... لکن... فرنگ رفتهها و غربزدهها و... اسم، مشروطه بود و واقعیت، استبداد... . (1)

شیخ محمد واعظ سلطان المتکلمین از سخنوران بزرگ عصر مشروطه به شمار میرود.


1- ر.ک: محمدرضا سماک امانی، آخوند خراسانی پیشوای مشروطه.

ص:107

نقش وی در حوادث مشروطه، بسیار پررنگ است؛ چنان که عین السلطنه نوشته است: اصل مشروطه ما هم پس از مسیو نوژ (1) و تجار محتکر قند، (2) سر این آدم شد. (3)

وی نقش بسیار مهمی در پیروزی انقلاب مشروطه داشت. علاوه بر کتابهای تاریخی، نامههای مرحوم آخوند خراسانی به وی نشانگر تلاش فراوان شیخ محمد واعظ در پیروزی انقلاب مشروطه است.

سلطان المتکلمین بعد از رحلت برادرش، به تهران آمد و تمام عمر خود را در راه بیان احکام دین سپری کرد. او چنان محبوبیتی بین خواص و عوام پیدا کرد که سخنانش را پذیرا بودند. وی از برجسته ترین وعاظ تهران و مخالفان سیاستهای مستبدانۀ صدر اعظم عین الدوله، بود.

شیخ محمد واعظ تهرانی اواخر رمضان (4) 1323 ق. در مسجد حاج میرزا محمدحسن آشتیانی به منبر رفت و ساختن بانک روس در گورستان مسلمانان، نبش قبور مؤمنان و تصرف در اراضی موقوفه را خلاف شرع دانست. وی با این که از مردم خواسته بود مخالفت خود را با این کار خلاف شرع به گوش مسئولان برسانند و از هر کار خودسرانه خودداری کنند، پس از پایان منبر وی، مردم در مدت دو ساعت، ساختمان بانک را خراب کردند. رئیس بانک روس به صدر اعظم شکایت کرد؛ اما عین الدوله نمیتوانست سخنی علیه شرع و خشم مردم و روحانیون بر زبان آورد. فرزند شیخ محمد در این باره میگوید:

شخص عین الدوله به واسطۀ این خسارت در مقام اذیت بود؛ اما انتظار وقت میکشید تا زمانی که حجج اسلام و علماء اعلام تهران -کثر الله امثالهم- به


1- مسیو نوژ بلژیکی، رئیس گمرک ایران، لباس روحانیت را به تن کرد و با آن عکس گرفت و مردم و علما، این رفتار او را توهین به روحانیت شمردند.
2- دولت به بهانه گران فروشی بازاریان تهران که قند را بیشتر از نرخ مصوب میفروختند، به وضع فجیعی به آزار آنان پرداخت.
3- روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج 9، ص 6990.
4- بنا به گفته دولت آبادی، این واقعه یک روز مانده به آخر ماه رمضان بوده است. حیات یحیی، ج 2، ص 8.

ص:108

واسطه تعدیات مسیو نوژ بلژیکی، وزیر اداره گمرکات، و تحکمات ظالمانۀ فوق العادۀ عین الدوله و اذیتهای دل بخواهانه و مستبدانۀ علاء الدوله، پناهنده به حضرت شاهزاده عبدالعظیم علیه السلام شدند. (1)

ملک زاده، تاریخ این تحصن را شانزدهم شوال 1323 ق. ذکر میکند که به «مهاجرت صغری» معروف است. (2) شیخ محمد واعظ نیز جزو مهاجران بوده است. واعظ کجوری هر روز در تحصن به موعظۀ مردم میپرداخت. فرزندش بیان المحققین میگوید:

قریب چهل روز متوالیاً در بقعه و صحن و مسجد حضرت عبدالعظیم منبر رفت و به مقتضای وقت در هر روز، آیۀ کریمه عنوان کرد و ذم ظلم و نفاق و فساد و جور و استبداد و مدح عدل و داد و اتفاق اقتصاد میکرد؛ بلکه به معنی مشروطیت را گوشزد عِباد و منتشر در بلاد نمود. (3)

در اواخر ایام تحصن، علمای متحصن در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام، همچون سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی به وی لقب «خلاق المعانی» مرحمت کردند. (4) سرانجام شاه در روز شانزدهم ذی القعده 1323 ق. خواستههای متحصنین را پذیرفت و تحصن پایان یافت. در «تاریخ بیداری ایرانیان» آمده است:

حرم و مسجد و صحن و دو مدرسه و صحن امامزاده حمزه و بازار، حتی بقعۀ صادقیه، مملو و پر بود از مردم؛ ازدحام و جمعیت به حدی بود که خوف خطر و تلف شدن مردم میرفت. در سه ساعت به ظهر روز جمعه، در وسط صحن، منبر گذارده، جناب حاج شیخ محمد واعظ که از طرف آقایان ملقب شده است به خلّاق المعانی، رفت بالای منبر و دست خط شاه را در حضور وجوه علما و اعیان و اشراف و رجال دولت قرائت نمود. (5)


1- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، ص 247.
2- ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت، ص 271.
3- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، ص 248.
4- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، ص 248.
5- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2، ص 302.

ص:109

در هجدهم ذی الحجه 1323 ق. به دستور سید محمد طباطبائی، انجمن صنفی به نام انجمن صاحب الزمان تشکیل شد. اولین جلسه در منزل شیخ محمد ناظم الاسلام کرمانی با حضور شیخ محمد سلطان المحققین، شیخ مهدی سلطان المتکلمین، سید برهان الدین خلخالی، شیخ یحیی کاشانی و سید حسن کاشانی برگزار شد. (1)

دستگیری

مدتی از بازگشت متحصنین به تهران گذشت؛ اما خواستههای متحصنین عملی نشد و عین الدوله همچنان به ستمهایش ادامه میداد. علما نیز برای تحقق خواستههای خود و رسیدن به عدالت تلاش میکردند. در ماه جمادی الاول 1324 ق. شیخ محمد واعظ به مناسبت ایام فاطمیه در مجالس روضه در بالای منبر، صریح و آشکار بر ضد عین الدوله و استبدادش سخنرانی کرد.

در شب هفدهم جمادی الاول 1324 ق. عین الدوله به رئیس نظمیه دستور داد شیخ محمد واعظ، سید جمال الدین و ملک المتکلمین را بدون سر و صدا دستگیر کند. (2) شیخ محمد واعظ که از این موضوع باخبر شده بود، گفت:

خیانتی به شریعت ننموده و جنایتی به ملت نرسانیده ام که خائف باشم. شبها در پلههای بام خود چراغ گذارده و در بام را باز میگذارم که اگر مأمورین مانند سایر خانهها در شب از بام وارد شوند مانعی نباشد و اگر اذیتی وارد نمایند چون در راه اسلام است راحت است. (3)

در تاریخ بیداری ایرانیان آمده است که فرزند شیخ محمد واعظ میگوید:

دو ساعت از آفتاب روز چهارشنبه 17جمادی الاول 1324 ق. گذشته، از خانه بیرون آمده که 50 نفر سرباز به همراه فرمانده خود احمدخان، وی را محاصره کردند... حاج شیخ محمد واعظ فرمود: خودم اگر تخلف کردم از عقب با گلوله مرا


1- ارمغان، دوره چهل و سوم، شماره 1، ص 37.
2- ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص 350.
3- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، ص 250.

ص:110

بزنید... چون نزدیک مسجد مرحوم حاج ابوالحسن معمار رسیدند و اهل آن گذر و بازارچه و طلاب مدرسه و راهگذر، این قسم مقهوریت را دیده و به هیجان آمده، سؤال میکردند از حضرت والد که شما را کجا میبرند؟ در جواب میفرمود: عین الدوله مرا احضار کرده. (1)

مردم پس از دستگیری شیخ محمد واعظ، خود را به سربازخانه رساندند. در تاریخ بیداری ایرانیان آمده است:

هر دقیقه بر جمعیت از زن و مرد افزوده میشد. در مدت ده دقیقه، تمام بازارها بسته شد. از آن طرف، خبر به سید عبدالله بهبهانی رسید که به سرعت خود را به محل واقعه رسانید. بعد از مدتی، طلاب حوزه نیز آمده و همگی حتی زنها با هم هجوم آوردند و سربازها هر چه با چوب و چماق و قداره و قنداق تفنگ میزدند، فایدهای نکرد و عاقبت مردم توانستند شیخ محمد واعظ را بر دوش غیرت سوار کرده و آزاد کنند.

احمدخان دستور داد که حاج شیخ محمد واعظ را با گلوله بزنید؛ اما سربازها اقدام به شلیک نکردند؛ مگر چند نفر شلیک کردند که به وی اصابت نکرد، اما گلوله به ران یکی از غیرتمندان خورده و او را مجروح نمود. در این هنگام، مرحوم شهید سید عبدالحمید وفسی که شلیک سربازها را دیده بود، با زبان روزه خطاب به احمدخان گفت: «مگر تو مسلمان نیستی؟! چرا امر به شلیک دادی؟ مگر اینها مسلمان نبودند؟! اگر دولت از تو مؤاخذه میکرد، میگفتی که ملت هجوم آورده و حبسی را بردند.» هنوز صحبت این سید تمام نشده بود که احمدخان به یک گلوله، سینۀ این سید را غرق در خون کرد. وقتی این سید تپیده در خون را به حوزۀ علمیه میآوردند، شیخ محمد بر بالین آن سید حاضر شده و سؤال کردند. سید از آخر حنجره ناله کشید، چنین مفهوم شد که آب میخواهد. چون آب آوردند تأسی به جدّ خود کرده، با لب تشنه به روح و ریحان ابدی شتافت. (2)


1- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، صص 250-251.
2- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، صص 256-257.

ص:111

واقعۀ شهادت سید عبدالحمید بسیاری از علما و مردم را شوکه کرده و غیرت آنان را به جوش آورده بود. شیخ محمد واعظ، خون سید را به سر و صورت خود مالید و همراه مردم با جنازۀ شهید به طرف مسجد جامع حرکت کرد. همۀ علما و مردم به مسجد جامع آمدند. شیخ محمدرضا مجتهد قمی، سید محمد طباطبایی، سید عبدالله بهبهانی، شیخ فضل الله نوری، تمام طلاب و بیشتر تجار و کسبه در مسجد جامع جمع شدند. در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» آمده است:

حاجی شیخ محمد واعظ به منبر رفته، و داستان گلوله خوردن سید عبدالحمید را بدان سان که خود دیده بود، با زبان روضه خوانی، بازگفت و مردم را بگریاند. (1)

عین الدوله، صدراعظم، به علمای متحصن پیغام داد به تحصن خاتمه دهید؛ من قضیه را پی گیری میکنم. علما پاسخ دادند: ما عدالت خانه میخواهیم. پس از پاسخ علما، سربازان به مسجد یورش بردند و بیش از صد نفر از مردم را کشتند. علمای تهران به عنوان اعتراض به کشتار مردم در روز دوشنبه 20/04/1284 (بیست و سوم جمادی الاول1324 ق.) به قم مهاجرت کردند و در حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام متحصن شدند. بیش از سه هزار نفر از مردم، به ویژه علما از سراسر کشور در حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام متحصن شدند و خواستار تأسیس عدالت خانه شدند. آیت الله شیخ فضل الله نوری، آیت الله آقا نجفی اصفهانی، آیت الله آخوند ملا قربانعلی زنجانی به متحصنان افزوده شدند. (2)

مهاجرت علما به قم به مهاجرت کبری معروف گردید. سلطان المحققین در زمان حضور علمای مشروطه در قم، در صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام در تاریخ 06/05/1284 صبح و عصر درباره مشروطیت و فواید عدالت خانه و ضررهای استبداد و ظلم سخن می گفت.

سر انجام شاه، عین الدوله را برکنار کرد و در چهاردهم جمادی الثانی دستور تشکیل مجلس شورای ملّی را صادر کرد. (3)


1- احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 408.
2- ر.ک: محمدرضا سماک امانی، آخوند خراسانی پیشوای مشروطه.
3- همان.

ص:112

مجلس شورای ملی در هیجدهم شعبان 1324 ق. تشکیل شد. بعد از آن که محمدعلی شاه در بیست و سوم جمادی الاول 1326 ق. مجلس شورای ملی را به توپ بست، دوران استبداد صغیر آغاز شد. سیزده ماه بعد، دوباره مجلس تشکیل شد و تا محرم 1330 ق. به کارش ادامه داد.

شیخ محمد واعظ در سالهای 1324-1330 ق. به گفتۀ فرزندش و تاریخ نویسان از مشروطه حمایت میکرد:

بعد از ورود به تهران، (1) الی زماننا هذا (2) آنی از خدمت به مشروطیت و زمانی از ارادت به شریعت تکاهل نورزیده و در زمان استبداد صغیر در محافل معظمه و مساجد جامعه ثلاثه، از شیوۀ مرضیۀ خویش که بیان حقیقت مشروطه بوده، دست برنداشته، چنان که بعضی از وکلاء مجلس مقدس حاضر بوده و هستند و تعجب از تقریرات او مینمودند.

نویسندۀ تاریخ بیداری ایرانیان نیز میگوید:

از زمانی که جناب معزی الیه داخل در حوزۀ مشروطیت شده، الی کنون، منافی مشروطیت چیزی از ایشان مشاهده نشده؛ تا این زمان که سال 1328 ق. میباشد صحیح و سالم و با نهایت شرف و افتخار و احترام باقی مانده است؛ نه مطالبۀ اجر زحماتش نمود و نه ریاست اداره را به خود جلب کرد، نه اسباب چینی برای وکالت پارلمان کرد. (3)

در نامهای که آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی در رمضان 1327 ق. برای شیخ محمد واعظ نوشته اند، وی را این گونه توصیف کرده اند:

ان شاء الله تعالی همواره در ترویج احکام و تشیید اسلام و هدایت انام بمزید تأیید مخصوص خواهید بود، از ابتدای تابش آفتاب عدالت و تأسیس قواعد مشروطیت


1- منظور بعد از برگشتن از مهاجرت کبری است که علما بعد از مهاجرت به قم به تهران بازگشتند.
2- ربیع الثانی، 1328 ق.
3- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، ص 268.

ص:113

الی کنون، از صدمات وارده بر آن وجود محترم مسبوق و مساعی جمیله مبذوله آن جناب که کاشف از استقامت در تدین و حاکی از وفور دانش و تمدن آن وجود شریف است، مشروحاً مکشوف و رجاء واثق حاصل است که ان شاء الله تعالی تمام مراجع و اولیای امور و طبقات ملت نعمت وجود محترم را مغتنم شمارند و فوائد بیانات و افادات عالی را قدر شناسند. (1)

این نامه که در رمضان 1327 ق. یعنی در زمان تعطیلی مجلس و استبداد صغیر نوشته شده و نامههای دیگر آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی به شیخ محمد واعظ که تا ذی الحجه 1327 ق. برای وی فرستاده شد، نشانگر این است که وی از طرف علما و مراجع نجف، وظیفۀ ابلاغ نظریات آنان را در ایران داشته است.

پس از مشروطه

شیخ محمد واعظ تهرانی در روز اول فروردین 1301ش. همراه چند نفر از خطبا و وعاظ نامی تهران، هنگام تحویل سال در حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام بود. آیت الله شیخ عبدالکریم حائری نیز به قم آمده بود. شیخ محمد واعظ تهرانی، اصرار مردم و عملا را در ماندن آیت شیخ عبدالکریم حائری در قم مشاهده کرد، به نمایندگی علما، در حرم بر منبر رفت و از مردم خواست از آیت الله حائری بخواهند در قم بماند. (2)

چندین نفر از خطبا و وعاظ نامی تهران مانند مرحوم حاج شیخ محمد سلطان الواعظین تهرانی، که سمت ریاست گویندگان تهران را داشت، به زیارت آمده بودند؛ چون اصرار مردم را دیدند به توقف آن مرحوم، در منبرهایی که در صحن مطهر و حرم منّور میرفتند بیشتر مردم را تشویق و به نگهداشتن آن مرحوم در قم تحریک کردند. (3)

شیخ محمد واعظ تهرانی به قمیها گفت:

مردم، شما اهل همان شهری هستید که وقتی دعبل به شهر شما آمده لب-اسی را


1- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، ص 265؛ سیاست نامه خراسانی، ص 241.
2- اختران فروزان ری و طهران، ج 1، ص 424.
3- گنجنیه دانشمندان، ج 1، ص 286.

ص:114

که از امام رضا علیه السلام هدیه گرفته بود به هر صورت از وی گرفتید و نگذاشتید آن لباس از این شهر بیرون برده شود، حالا چگونه میخواهید اجازه دهید جانشین امام معصوم علیه السلام از این شهر برود؟! حتما باید وی را در قم نگه دارید.

جمهوری رضاخانی

رضاخان در انتهای عصر قاجار، موضوع تغییر رژیم ایران از پادشاهی به جمهوری را مطرح کرد. علما چون مخالف رضاشاه بودند، با این که جمهوری بهتر از مشروطۀ سلطنتی بود، با جمهوریت مخالفت کردند؛ از جمله آیت الله عبدالکریم حائری، آیت الله میرزای نائینی، آیت الله سید حسن مدرس و آیت الله ابوالحسن اصفهانی با تغییر رژیم ایران از پادشاهی به جمهوری مخالفت کردند. (1) شیخ محمد واعظ هم از مخالفان جمهوری بود.

سخنان او علیه تغییر رژیم ایران به جمهوری باعث شد رضاخان، وی را در روز هشتم ماه رمضان 1342 ق. به همدان تبعید کنند:

روز هشتم ماه، روز سردی بود، باد سردی میآمد. من پیر عاجز را گرفتند، حرکت به سمت همدان دادند. قزاق مرا میخواستند زنجیر کنند، گفتم: من ناتوانم، قابلیت زنجیر ندارم، توانایی فرار ندارم. (2) آمدند دم در صدا زدند. من رفتم. گفتند بفرمایید توی دلیجان. (3) سرد بود، باد سردتری میوزید. جز یک عبا چیزی نداشتم. خواهش کردم که من پیرم، ضعیفم؛ بگذارید یک لحافی یا یک تشکی برای زیر پای خودم بیاورم که این تختهها مرا آن قدر صدمه نزند. گفتند: وقت نداریم. مرا به همان حال بردند. فقط من عمامۀ خود را به سر و گردن و صورتم بستم. بیست و چهار ساعته، مرا به همدان در آن سرما و تکان به دلیجان بردند. (4) مرا گرفتند شهر به شهر بردند. با این ضعف، با این کسالت، با حال روزه که یک نفر بهائی سوء قصد


1- مقاله مهاجرت علما از عراق به ایران، ص 65.
2- روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج 9، ص 6991.
3- کالسکه.
4- روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج 9، ص 6998.

ص:115

به من نموده بود، در حالی که این هم حقیقت ندارد. خوب آقایان به جای آن که دفع شر ظالم کنید، مظلوم را باید شهر به شهر، دیار به دیار از دست ظالم فرار داد. من اگر در اتاقی نشسته باشم ماری، عقربی به قصد زدن من بیاید، باید چماق کشید مرا زد و دستم را گرفت از پنجره اتاق پرتاب کرد؛ به جای آن که چماق را به سر مار و عقرب کوبید! اینها هستند که میخواستند مملکت ما را به شکل دیگر اداره کنند، نظم بدهند. این عمارت ناصرالدین شاه را امروز اگر به یکی از آن ها، یا به یک روزنامه نویس بدهید قبول نمیکنند. ببینید چه قصرها، چه جاها از این پولها ساخته اند. آن بزرگ در ظرف دو سال چه بهشت شدادی این جا و شمران بنا نهاده. مردم عبرت بگیرید و فریب نخورید. آن چه برای مشروطه گفتند و صورت نگرفت، کافی است؛ دیگر لازم نیست یک اسم تازه دیگری با هزار مواعید دروغ به ما بدهند. (1)

شیخ محمد واعظ تهرانی زمانی که در همدان در تبعید بود، مردم اراک به قم آمدند و قضیۀ تبعید او را به آیت الله حائری خبر دادند، آیت الله حائری نیز با دربار تماس گرفتند و سبب آزادی وی شدند:

از حال من که همدان بودم، مطلع شد و اسباب استخلاصم شد. امیر لشکر آمد که با خودم باید طهران بروید. گفتم: اطاعت دارم، با او آمدم تا قزوین و طهران. (2) شیخ محمد واعظ تهرانی پس از آزادی از زندان تا عصر بیست و چهارم رمضان 1342 ق. (3) در مسجد خازن الملک تهران به منبر میرود؛ در حالی که حتی اندکی نیز از مواضع عدالت خواهانه ملت عقب ننشست. (4)

آثار

شیخ محمد واعظ تهرانی با این که سالها در شیراز، اصفهان، تهران و مشهد به وعظ


1- روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج 9، ص 7014.
2- روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج 9، ص 6998.
3- روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج 9، ص 6990 و فهرست همین جلد.
4- روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج 9، ص 6990.

ص:116

و خطابه اشتغال داشت و در متن مبارزه با حاکمان جور بود و رنجهای بسیار تحمل کرد، آثاری در موضوعات تاریخی، رجالی، فقهی، کلام، عقاید، انساب، سیاست، مصائب، فضایل، اخلاق و مواعظ به نگارش در آورد. آثار او عبارت است از:

1. زبدة المآثر فی ترجمه الحاج المولی الباقر: محمدباقر بن محمد اسماعیل، برادر شیخ محمد واعظ تهرانی، نگارش کتاب «خصائص الفاطمیة» را آغاز کرد که قبل از اتمام چاپ در سال 1313 ق. دار فانی را وداع گفت. شیخ محمد واعظ تهرانی در سال 1318 ق. کار چاپ کتاب برادر خود را به پایان رساند و در آخر آن، رسالهای در شرح حال برادرش به نام زبدة المآثر فی ترجمه الحاج المولی الباقر تدوین و اضافه کرد. (1)

2. أساس السیاسة فی تأسیس الرئاسة: (2) مؤلف در آغاز روزگار مشروطیت به درخواست گروهی، عهدنامۀ امیرالمؤمنین علی علیه السلام به مالک اشتر را شرح کرد؛ تا آداب صحیح اداره کردن کشور را به مسئولان دولتی بیاموزد. وی عهدنامه را در چند مجلس شرح کرد و در آغاز هر مجلس، آیهای از قرآن و بخشی از عهدنامه را شرح کرد تا سخنوران و واعظان از آن بهره برند و در پایان بعضی از مسائل اخلاقی و آداب را متذکر شد. کتاب این گونه آغاز میشود: «الحمدلله الذی اسس الریاسة و ترتیب اساسها علی السیاسة و الصلاة و السلام علی قطب فلک السیادة و مرکز سماء السعادة.» در دو ورق اول، فهرست مطالب کتاب و قصیدهای از ملا باقر واعظ تهرانی در مدح پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و مناجاتی از وی آمده است. در دو ورق آخر، شرح مسافرت از مشهد به تهران در سال 1335 ق. آمده است.

3. فرحة الأنام فی جلوس سلطان الاسلام: نویسنده در این رساله در دهه آخر ذی حجه 1314 ق. در یک مقدمه، دوازده فصل و یک خاتمه، به اثبات وجود خدا و رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و پارهای از مباحث فقهی پرداخته است.


1- الخصائص الفاطمیة، ج 1، ص 22.
2- الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 2، ص 7.

ص:117

4. العوائد العلائیة: کتابی به فارسی در موضوع فضائل و اخلاق است که مؤلف آن را برای برادر خود محمد جعفر نگاشته است. (1) این کتاب 40000 سطر دارد که طبق حجم کتابهای فعلی تقریباً کتابی سه جلدی در قطع وزیری خواهد بود. شیخ آقا بزرگ تهرانی در «الذریعة» کتاب دیگری با نام «الفوائد العلائیة» (2) از این مؤلف نام برده است که همین کتاب «العوائد العلائیة» است. فرزندش هم از کتاب دیگر وی با نام «العوائد العلائیة فی الاوامر الالهیه» (3) یاد میکند که ظاهراً همین کتاب است.

5. ترجمة موسی المبرقع: این کتاب دربارۀ موسی مبرقع و قم است. شیخ محمد واعظ این کتاب را به سفارش تولیت آستان قدس رضوی، حاج سید قائم مقام مشهدی نوشت. این کتاب، مفصل تر از کتاب البدر المشعشع است. (4) در برخی منابع، این اثر را ترجمۀ کتاب بدر المشعشع دانستهاند که اشتباه است.

6. ذریعة العاصین: این کتاب درباره اخلاق، تاریخ و فضایل و معجزات ائمۀ اطهار علیهم السلام به زبان فارسی و در صد بخش است. (5)

7. تاریخ أم المصائب سیدتنا زینب: کتابی فارسی دربارۀ حضرت زینب علیها السلام در بیش از هزاران صفحه است. (6)

8. الفوائد الضیائیة فی الأحکام الإلهیة الشرعیة: کتابی فقهی و استدلالی به زبان فارسی است. مؤلف، کتاب را به اسم برادرش محمدباقر نگاشته است. (7)


1- الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 15، ص 354.
2- الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 16، ص 348.
3- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، ص 262.
4- الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج 4، ص 166.
5- الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 10، ص 31.
6- الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 3، ص 236.
7- الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 16، ص 346.

ص:118

9. بشارات الأمة فی موالید الأئمة: کتابی فارسی و مفصل دربارۀ اصول عقاید دین است. در پایان کتاب، زندگانی ائمه اطهار علیهم السلام به اختصار آمده است. (1)

وفات

شیخ محمد واعظ در چهاردهم شعبان 1353 ق. در تهران وفات کرد و در شهر مقدس قم در آغوش خاک آرمید. (2)


1- الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 3، ص 112.
2- نقباء البشر، ج 5، ص 169؛ مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ج 3، ص 61؛ بامداد، شرح رجال ایران، ج 5، ص 198.

ص:119

آیت اللّه سید میر حسین شریفی «تندیس اخلاص»

اشاره

آیت اللّه

سید میر حسین شریفی

«تندیس اخلاص» (1)

تولد

آیت الله سید میر حسین شریفی در یکی از روزهای سال 1313ش در روستای خاسار «سانچارک» استان سر پل افغانستان به دنیا آمد. پدرش آیت الله سید حیدر موسوی، معروف به آقای داماد از علمای افغانستان بود. مادرش زنی با ایمان، دانش دوست و علاقهمند به خاندان عترت بود. سید میر حسین، احکام شرعی را نزد پدر و مادر فرا گرفت و با عشق اهل بیت علیهم السلام بزرگ شد.


1- نویسنده مقاله: سید غلامحسین صادقی بلخابی.

ص:120

تحصیلات

آیت الله شریفی پدرش را در 8 سالگی از دست داد و در 10 سالگی مادرش به رحمت ایزدی پیوست. بعد از فوت پدر، برادر بزرگش حجت الاسلام والمسلمین سید محمد علی شریفی، (1) سرپرستی وی را بر عهده گرفت و طبق سفارش پدر خواندن و نوشتن را به وی آموخت. سید محمدعلی شریفی در این باره میگوید:

مرحوم پدرم پیش از رحلت، دست سید میر حسین کوچک را گرفته و به دست من میسپارد و میگوید: من در همین زودی ها از دنیا میروم و اما نگران میر حسین کوچکم هستم. تو به جای من در حقّ او پدری کن و در جهت تعلیم و تربیت برادر کوچک خود کوتاهی نکن و طبق سفارش پدر، من خطاطی و خواندن و نوشتن را به وی آموختم. (2)

پس از فوت پدر، نخست نزد ملا محمدجان، مقداری با خواندن و نوشتن آشنا گردید و آن گاه نزد من خوش نویسی فرا گرفت و کتاب تحفته المجالس که از معجزات ائمه علیهم السلام بحث میکند را خواند. (3)

سید میر حسین شریفی در سال 1323 ش. در 10 سالگی برای تحصیل علوم اسلامی به بلخاب (4) میرود و حوزۀ علمیۀ بلخ-اب که زی-ر نظ-ر آیت الله حاج-ی سید محم-د دهنه


1- حجت الاسلام والمسلمین سید محمدعلی شریفی پس از رحلت پدر، سرپرستی امور دینی مردم را در سانچارک و شولگره استان بلخ بر عهده گرفت. او وکیل آیت الله العظمی شاهرودی و آیت الله العظمی حکیم در منطقه سانچارک و ولایت بلخ بود. او نیم قرن به ارشاد و تبلیغ دین مشغول بود. پس از کودتای کمونیستها در افغانستان و بازداشت علما و بزرگان در افغانستان به ایران مهاجرت کرد و در حوزه علمیه قم به تدریس پرداخت. وی اکنون ساکن قم است و حدود یک قرن از عمرش میگذرد.
2- سید محمد حسینی نژاد بلخابی، زندگی نامه آیت الله شریفی.
3- مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین سید محمدعلی شریفی.
4- فرمانداری (السوالی) بلخاب در قسمت شمال کشور افغانستان واقع شده است. آب رود بلخ از این درّه سرسبز میگذرد و از این رو بلخاب (بلخ آب) نام گرفته است. تمام مردم بلخاب شیعه دوازده امامی اند. در سال 720 حجت الاسلام میر سید علی ولی که از سادات محترم بلخاب بود از بخارا به هرات میرود. وی پس از مدتی به بلخاب بر میگردد و به نش-ر عقاید امامیّه همّت میگمارد و به تدریج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام در بلخاب و مناطق همجوار آن گسترش مییابد. این رسالت خطیر را فرزندان وی نسل بعد نسل بر عهده میگیرند و در سایه عشق مردم آن به اسلام و اهل بیت علیهم السلام به مرور زمان، 8 حوزه علمیه در این منطقه ساخته میشود و از نقاط مختلف افغانستان برای فراگیری علوم دینی، به سمت این حوزه های علمیه رو میآورند. بلخاب از نظر آب وهوا، معتدل و حاصل خیز است و از نظر بافت قومی از سادات، تاجیک، هزاده و ترکمن ترکیب یافته است و فاصله آن تا سانچارک 60کیلومتر است.

ص:121

(متوفای 1344 و معروف به حاج دهنه) (1) علوم حوزوی را فرا میگیرد.

برادر آیت الله شریفی در این باره میگوید:

سید میر حسین شریفی در سال 1322 که ده بهار از عمرش گذشته بود، خانه را به قصد حوزۀ علمیه بلخاب ترک کرد و از محضر آیت الله سید محمد دهنه کسب فیض نمود. (2)

وی سه سال نزد آیت الله سید محمد دهنه درس میخواند (3) و در سال 1326بلخاب را به قصد زادگاهش بلخاب ترک می کند. سپس در مدرسه علمیۀ شاهمرد، از توابع سانچارک نزد آیت الله حاج سید غلام حسن واعظ، (4) مطول را فرا میگیرد و دروس مقدماتی، صرف


1- آیت الله حاج سید محمد (معروف به حاجی دهنه) تحصیلات عالی را در حوزه های علمیه مشهد و نجف به پایان رسانید و به زادگاه خود بلخاب بازگشت. وی در دهنه ترخوج (مرکز بلخاب) حوزه علمیه ای را تأسیس کرد. از آن جا که منزل و حوزه علمیه ای که تأسیس کرد در منطقه دهنه ترخوج واقع شده بود وی به حاج دهنه و حوزه علمیه اش به نام مدرسه دهنه مشهور شد. او دهها مسجد در بلخاب و مناطق همجوار آن ساخت.
2- جزوه زندگی نامه آیت الله شریفی، ص 6.
3- به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین سید محمدعلی شریفی.
4- آیت الله سید غلامحسن واعظ در سال 1298در روستای شاهمرد سانچارک دیده به جهان گشود. وی صرف و نحو و ادبیات عرب را نزد آیت الله سید حیدر موسوی فرا گرفت و سپس عازم مشهد شد و 5 سال به فراگیری علوم اهل بیت علیهم السلام پرداخت و آن گاه عازم نجف اشرف شد و 5 سال در آن حوزه ادامه تحصیل داد. پس از بازگشت به وطن، حوزه علمیه محسنیه را تأسیس کرد و به تدریس همّت گماشت. وی در سال 1339 در 41 سالگی رحلت کرد.

ص:122

و سیوطی را تدریس میکند. (1)

وی در سال 1330با تشویق و حمایت مالی نزدیکانش، برای ادامۀ تحصیل به مشهد میرود و در مدرسه علمیه عباس قلی خان اقامت میگزیند. وی در حوزۀ علمیه مشهد علوم اسلامی را فرا میگیرد و کنار تحصیل، درسهایی را که خوانده بود تدریس میکند.

وی در فن خطابه، تبحر خاصی داشت. آیت الله شریفی ادبیات و مطول را نزد ادیب نیشابوری و شرح لمعه را نزد آیت الله سید کاظم اردبیلی فرا گرفت. او مشکلات مالی را تحمل کرد و به تحصیل علوم دینی ادامه داد. وی در این باره میگوید:

ما در مشهد مقدس به علت نداشتن شهریه، دور بودن از وطن و نبود درآمد، تا یک سال از نان خشک سیر نشدیم. (2)

حجت الاسلام شریفی در سال 1335 برای ادامه تحصیل به عراق رفت. وی پس از رسیدن به نجف اشرف و زیارت قبر مولا علی علیه السلام، به دروس اساتید آن زمان حوزه نجف اشرف شرکت میورزد و در آن جا سطوح عالی فقه، اصول و فلسفه را نزد اساتید، همچون آیات: شیخ مجتبی لنکرانی و شهید محراب سید اسدالله مدنی میآموزد و همچنین خارج فقه و اصول را از محضر آیات عظام: سید احمد مستنبط، سید محسن حکیم و سید محمود شاهرودی فرا میگیرد. (3)

آیت الله شریفی 5 سال در حوزۀ علمیۀ نجف به تحصیل و تدریس علوم اسلامی پرداخت. برادر بزرگ وی که در آن زمان وکالت برخی از مراجع تقلید نجف را در افغانستان بر عهده داشت، در سال 1339 برای زیارت عتبات عالیات و دیدار با مراجع به عراق سفر میکند و به نجف میرود.


1- به نقل از: حجت الاسلام سید محمدعلی شریفی.
2- برگرفته از: زندگی نامه آیت الله شریفی، ص 6.
3- برگرفته از: زندگی نامه آیت الله شریفی، ص 7.

ص:123

حجت الاسلام سید محمدعلی شریفی میگوید:

وقتی وارد نجف شدم، آیت الله شریفی مجلس دید و بازدید ترتیب داد که در آن مجلس، تعداد زیادی از علما و استادان شرکت کردند و از جمله مرحوم آیت الله سید احمد مستنبط (صاحب کتاب القطره) در آن مجلس شرکت کرده بود.

وقتی آیت الله مستنبط خواست مجلس را ترک کند، دست بر شانۀ سید میر حسین می گذاشت و به من رو کرد و گفت: این آقا ملا شده است. (1)

آیت الله شریفی 30 سال در حوزههای علمیه افغانستان، ایران و عراق به فراگیری علوم اسلامی پرداخت.

استادان وی در افغانستان عبارت اند از:

سید محمدعلی شریفی، ملا محمدجان، آیت الله حاج سید محمد دهنه بلخابی و آیت الله سید غلامحسن واعظ سانچارکی.

استادان وی در حوزههای علمیه مشهد عبارت بودند از: ادیب نیشابور و آیت الله سید کاظم اردبیلی.

استادان وی در حوزۀ علمیه نجف اشرف عبارت اند از: شیخ محمدعلی مدرس افغانی، شیخ مجتبی لنکرانی، امام خمینی، سید ابوالقاسم خویی و سید محمد شاهرودی.

بازگشت به وطن

آیت الله شریفی در سال 1340 نجف اشرف را ترک کرد و به افغانستان برمی گردد. وقتی خبر بازگشت این عالم فرزانه به گوش مردم سانچارک میرسد، مردم دهها کیلومتر راه میپیمایند و در مرکز فرمانداری سانچارک (تگزار) (2) ساعتها بی صبرانه در انتظار مینشینند تا آیت الله شریفی را تا زادگاهش خاسار همراهی کنند. همچنین آیت الله حاج سید محمد دهنه بلخابی و شماری از علما و بزرگان فرمانداری بلخاب، برای دیدار با وی رهسپار سانچارک میشوند. (3)


1- به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین سید محمدعلی شریفی.
2- فاصله خاسار تا تگزار 20کیلومتر است.
3- زندگی نامه آیت الله شریفی، ص 17.

ص:124

تبلیغ

آیت الله حاج سید میر حسین شریفی، مبلغ اسلام در افغانستان بود. وی سالیان دراز در این منطقه به تبیین معارف اسامی پرداخت و مشکل ترین موضوع علمی را روان و در قالب مثال بیان کرد:

آیت الله شریفی مدت نیم قرن همواره در سنگر منبر و وعظ ایفای وظیفه مینمود. ایشان مسائل شرعی، اخلاقی و تربیتی را با بیان زیبا، شیرین و با استفاده از تمثیلات توضیح میداد؛ به طوری که برای عموم مردم قابل فهم بود. (1)

آیت الله شریفی، تبلیغ دین را مسئولیت شرعی خود می دانست. یکی از دوستان وی در این باره میگوید:

وقتی آیت الله شریفی از نجف اشرف برگشت، مدت 8 سال در زادگاهش خاسار، به ترویج فرهنگ دینی پرداخت. در منطقه 10 حسینیه بود که ایشان در همان سال 1340 در ماه محرم شبها به نوبت در 5 حسینیه منبر میرفت. علاوه بر حسینیههای یادشده، 7 مسجد نیز وجود داشت که آیت الله شریفی هر صبح جمعه به یک مسجد میرفت و نماز جماعت اقامه میکرد و صبحهای جمعه بعد از نماز صبح، دعای ندبه میخواند. وی در شبهای جمعه در یک مسجد دعای کمیل برگزار میکرد. اهل سنّت هم در مجلس سخنرانی وی شرکت میکردند. (2)

آیت الله شریفی طوری به بیان مسائل دینی میپرداخت که باعث جذب اهل سنت به سخنانش میشد و از حساسیت آنان به پیروان امامیه کاسته میشد. در سال 1363 در روز مبعث رسول اکرم صلی الله علیه و آله در منطقه کوران (از توابع سانچارک) مجلس جشنی برگزار شد. علاوه بر مولویهای سرشناس مناطق مختلف سانچارک از استانها (ولایات) و مناطق دیگر همانند: مزار شریف، شبرغان، سر پل، زاری و... نیز 57 موسوی معروف از اهل سنّت در این گردهمایی شرکت کرده بودند. تعداد انگشت شماری از علمای شیعه هم دعوت شده


1- زندگی نامه آیت الله شریفی، ص 8.
2- مصاحبه با سید عیسی نگران (از بزرگان منطقه خاسار).

ص:125

بودند. آیت الله شریفی نیز جزو دعوت شدگان بود. برگزارکنندگان مجلس جشن، آیت الله شریفی را به عنوان یکی از سخنرانان برگزیدند. وی آن چنان عالمانه و مستدل، سخن میگفت که همۀ شرکت کنندگان به ویژه علمای اهل سنّت را به حیرت واداشت. (1)

یکی از روحانیان سانچارک درباره شخصیت علمی استاد شریفی میگوید:

جایگاه علمی و فصاحت و بلاغت ایشان در میان مردم شیعه و اهل سنّت منطقه پذیرفته شده بود. بحثهای علمی که در منابر مطرح میکرد، بسیار کارشناسانه بود و در هر زمینه حرفی برای گفتن داشت.

قاری ایوب از علمای اهل سنّت سانچارک، درباره آیت الله شریفی میگفت: کمتر شخصیت در منطقه داریم که در مشهد، قم و نجف و حتی از علمای اهل سنّت که در مصر تحصیل کرده اند، به میزان آقای شریفی از نگاه علمی و توان استدلال مسائل دینی رسیده باشند. (2) استاد مرحوم شریفی رحمة الله نه تنها در مناطق مختلف سانچارک به تبلیغ دین اهتمام میورزید؛ بلکه گاهی از مناطق دیگر نیز به تبلیغ و ارشاد مردم میپرداخت.

یکی از روحانیان بلخاب درباره احساس مسئولیت آیت الله شریفی میگوید:

در سال 1341 حکومت وقت افغانستان قصد کشف حجاب را داشت و نوکران خود را برای آن نقشه پلید به اقصی نقاط گسیل داشت و از آن جمله دستوراتی را به فرمانداری بلخاب میفرستد. ایام محرم سال 1341 فرا رسیده بود. علمای بلخاب به خاطر وجود خطر و عدم توانایی در مقابله با آن طرح، مرکز بلخاب را ترک کرده بودند. در آن شرایط بود که آیت الله شریفی سینه سپر کرد و در منبر حسینیه برزگ دهنه بلخاب، منبر رفت. هنوز ایام محرم تمام نشده بود که والی (استاندار) جوزجان عوض شد و برنامه کشف حجاب تعطیل گردید. (3)

یکی دیگر از هم دوره ایهای استاد شریفی درباره شایستگیهای وی میگوید:


1- به نقل از: عیسی نگران.
2- به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین حاج سید حسن حسینی سانچارکی.
3- به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین سید رضا حسینی بلخابی.

ص:126

آیت الله شریفی در خطابه و منبر، شخصیت کم نظیری داشت. وی با ضرب- المثلهای تاریخی، مطالب علمی را بیان میکرد و با فصاحت و بلاغت، حرف هایش دلنشین و جذاب میشد. (1)

یکی از نویسندگان سانچارک در معرفی آیت الله شریفی میگوید:

ایشان در منبر براساس ظرفیت مخاطبان حرف میزد و مخاطب شناسی عجیبی داشت. سعی میکرد صحبتهایش در منبر به درازا نکشد تا مخاطبان احساس خستگی نکنند. وی حرفهای خود را با مثال بیان میکرد تا برای مخاطبان دلچسب باشد و در ذهن آن ها بماند. (2)

استاد شریفی نه تنها در دو منطقه سانچارک به ترویج دین میپرداخت؛ بلکه به فکر جوانان فراتر از آن منطقه بود و هر جا که دین و هویت دینی مردم در خطر بود، به آن جا میرفت و به ارشاد مردم، به ویژه جوانان همّت میگماشت.

گروههای مارکسیستی، التقاطی و چپ گرا در اوایل دهه 50 در مزار شریف در پی جذب جوانان تحصیل کرده بودند. آیت الله شریفی به مزار شریف میرود تا با تبیین درست اندیشۀ دینی، جوانان دانشگاهی را از خطر گروههای مارکسیستی و چپ گرا باز بدارد.

مزار شریف در آن زمان از جمله شهرهایی بود که زمینه برای تلاشهای ضد دینی در آن فراهم بود و گروههای مختلف با افکار ضد دینی به مراکز آموزشی و دانشگاهها رخنه کرده بودند. دکتر یوسف فرمان، از پزشکان حاذق که سالها در مزار شریف و کابل مشغول درمان مردم بود، دربارۀ تأثیر مکاتب الحادی بر جوانان مزار شریف و نقش آیت الله شریفی در مبارزه با اندیشههای ضد دینی میگوید:

در زمان تحصیل در انگلستان، مدتی تحت تأثیر مکاتب الحادی قرار گرفته بودم و شبهات گوناگونی نسبت به اسلام در ذهن من ایجاد شده بود. بعد از بازگشت به


1- مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین سید اصغر احمدی (معروف به باقریان)، از علمای خراسان.
2- به نقل از: عباس رستاخیز.

ص:127

وطن، تعبداً به اسلام ایمان داشتم؛ اما آن شبهات هیچ گاه از ذهن من پاک نشد. تنها هنگامی آن شبهات از ذهن من پاک شد که در مصاحبت با آیت الله شریفی و شرکت در جلسات سخنرانی ایشان، جوابهای خود را یافتم و اعتقادم به اسلام محکم گردید. (1)

تدریس

آیت الله شریفی از سالیان نخست تحصیل در حوزۀ علمیۀ افغانستان به تدریس آموختههای خود روی آورد. فرزندش در این باره میگوید:

ایشان در سال 1324 که در مدرسه شاهمرد نزد آیت الله واعظ درس میخواند، شرح امثله، عوامل ملا حسن و صرف را درس میداد و بعد از بازگشت از حوزۀ علمیۀ نجف، در مدرسه محسنیه شاهمرد، ادبیات عرب را تا مطول، لمعه و قوانین را تدریس کرد. (2)

یکی از علمای بلخاب درباره تدریس آیت الله شریفی میگوید:

ایشان سالها در ایام انقلاب افغانستان در مدرسۀ علوم دینی حیدریه خاسار به تدریس علوم دینی همت گماشت. (3)

یکی از شاگردان آیت الله شریفی در این باره میگوید:

استاد شریفی در دوران انقلاب اسلامی افغانستان و وجود سختیهای زندگی در آن شرایط، کمر همّت بست و در مدرسۀ علمیۀ حیدریه (زادگاه خود) تدریس میکرد. خود من از مقدمات تا سیوطی و معالم را نزد ایشان خواندم و افتخار شاگردی ایشان را پیدا کردم. (4)

آیت الله شریفی از هر فرصتی، استفاده و معارف دینی را تدریس میکرد:


1- به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین سید محمد حیدر شریفی.
2- به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین سید میر آغا محمودی شاهمردی و حجت الاسلام سید محمد حیدر شریفی.
3- به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین سید طالب مروج بلخابی.
4- به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین سید جواد موسوی.

ص:128

در سال 1343 بعد از پایان یافتن دورۀ سربازی (که در کابل انجام که وظیفه میکرد) در حسینیۀ عرفان آیت الله سیدعبدالحمید ناصر -که تعدادی اتاق برای اقامت و تحصیل طلاب ساخته شده بود- ادبیات عرب تا لمعه را درس میگفت و ادامۀ آن جا را به جای آیت الله ناصر که به زیارت عتبات رفته بود، بر عهده داشت. (1)

تأسیس حوزه علمیه

استاد شریفی برای تبیین معارف دینی و پاسداری از اسلام، وجود حوزه علمیه را در منطقه ضروری میدانست. او تلاش کرد تا حوزه علمیهای را بسازد و این موضوع را با بزرگان منطقه در میان گذاشت.

پدرش مدرسۀ علمیۀ کوچکی تأسیس کرده بود که به مرور زمان، خراب شده بود. آیت الله شریفی با بودجۀ شخصی و همکاری مردم، حوزۀ علمیهای را تأسیس کرد و نام آن را به خاطر احترام به سید حیدر خاساری، حیدریه نهاد. یکی از نویسندگان سانچارک در این باره مینویسد:

در سال 1367 فرزندان مرحوم آیت الله سید حیدر موسوی خاساری و بزرگان و ریش سفیدان قشلاقهای خاسار به فکر مدرسۀ علمیه دیگری افتادند و سرانجام در همین سال با همیاری همدیگر مدرسهای در این قشلاق بنا کردند و نامش را به پاس زحمات بی دریغ عالم وارسته دیارشان، حیدریه نهادند. زیر بنای این مدرسه در حدود 800 متر مربع است.

ساختمان مدرسه در بین درختان توت و چهار مغز (2) و باغهای با صفای انگور قرار دارد و جوی آبی که از وسط آن میگذرد، چشم انداز زیبایی به وجود می آورد.

این بنا در دو طبقه ساخته شده که دارای حدود 15 حجره و مدرس است. متأسفانه این مدرسه، موقوفه مهم و قابل توجه ندارد. این بنای علمی و فرهنگی


1- به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین سید محمدعلی شریفی.
2- گردو.

ص:129

در سالهای اخیر، تحت نظارت فرزندان مرحوم ملا حیدر و مدیریت آقایان ضیائی و مقدسی، به فعالیتهایش ادامه میدهد. (1)

یکی دیگر از پژوهشگران عرصۀ فرهنگ، تاریخ و ادبیات منطقه سانچارک در این باره میگوید:

پدر آیت الله شریفی از مفاخر علم و اخلاص بود که در زمان حیات خود در منطقه سانچارک «قشلاق خاسار» محلی را برای تدریس علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام و احکام شرعی برگزید و سالها خود در آن محل مشغول تدریس بود.

وقتی آیت الله شریفی از نجف اشرف برگشت و با مقداری از درآمد شخصی و نیز حمایت مالی مردم، در غیر آن محل، مدرسۀ علمیهای را بنا نهادند و مردم، نام آن را حیدریه گزاردند و آیت الله شریفی سالها در آن جا به تدریس علوم دینی مشغول بود. (2)

مرحوم استاد شریفی در سال 1351 به ولایت بلخ اولسوالی (فرمانداری) شولگره میرود و در آن منطقه حوزه علوم دینی متروکه را حیا میکند و مدتی در آن جا میماند و تدریس میکند.

وی وجوه شرعی را از مردم دریافت میکرد و به مصرف طلاب می رساند. (3) یکی از علمای بلخ در این باره میگوید:

آیت الله شریفی یکی از چهرههای علمی و خدمتگزار کشور، به خصوص سمت شمال، به حساب میآمد. ایشان در منطقه شولگره از توابع بلخ (محل سرآسیاب) حوزۀ علمیهای را که سالها غیر فعال بود، احیا ساخت و مدتی در آن حوزه تدریس کرد.


1- سید علی نقی میرحسینی، سانچارک در بستر زمان، ج 1، ص 170.
2- سید عباس رستاخیز.
3- از جزوه زندگی نامه آیت الله شریفی، ص 18.

ص:130

ویژگیهای اخلاقی

1. علاقه به اهل بیت علیهم السلام: آیت الله شریفی از دوران نوجوانی به پالایش درون پرداخت و با زندگانی امامان معصوم علیهم السلام آشنا شد و نسبت به آنان مهر ورزید. تمام وجودش لبریز از عشق به امام حسین علیه السلام بود. یکی از سادات محترم و جانباز سانچارک دربارۀ عشق آیت الله شریفی به امام حسین علیه السلام میگوید:

دو روز پیش از رحلت آن عالم ربانی، به زیارت ایشان رفتم. نزدیک غروب خواستم به منزل برگردم، فرمود: امشب پیش ما بمان، مقداری با هم حرف بزنیم. ممکن است دیگر چنین شرایطی پیش نیاید.

آیت الله شریفی بعد از نماز مغرب و عشاء، روضۀ حضرت زینب علیها السلام را خواند و بسیار اشک ریخت. بعد از ذکر مصیبت، رو به من کرد و گفت: شاید این آخ-رین

روضۀ من باشد. همان طور هم شد، ایشان دو روز بعد از دنیا رفت. (1)

آیت الله شریفی، روضه خواندن را افتخار میدانست: فرزندش در این باره میگوید:

ایشان یک سال پیش از رحلت فرمود: من چند سال است که به علت کهولت سن، روضه نمیخوانم و از این جهت ناراحت هستم. وی میگفت: نوکری را رها کردم و ضرری بزرگ نمودم و نوکر باید تا آخر نوکر باشد. هر کجا جلسه روضه برگزار میشد، اگر از ایشان دعوت میکردند روضه بخواند، اجابت مینمود و اما اگر تعارف نمیکردند میگفت: من هم چند کلمه عرض ادب میکنم. (2)

2. شخصیت جهادی: آیت الله شریفی از مجاهدان افغانستان بود. یکی از روحانیان حوزۀ علمیۀ قم در این باره میگوید:

آیت الله شریفی یکی از چهرههای علمی عصر خودش بود. ایشان نه تنها یک عالم دینی که یک سیاستمدار، مدیر و چهرۀ جهادی نیز بود. استاد شریفی در


1- مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین حاج سید میر قاسم موسوی خاساری (جانباز انقلاب اسلامی).
2- به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین سید محمد حیدر شریفی.

ص:131

هدایت و رهبری فکری مجاهدین و قیام مردم علیه اشغالگران خارجی نقش مؤثری ایفا کرد. (1)

یکی دیگر از روحانیان دربارۀ حضور وی در عرصۀ جهاد میگوید:

در سال 1358 که آغاز جهاد مردم مسلمان افغانستان علیه شوروی سابق بود تا سال 1370 در جبهه جهاد با هم بودیم. ایشان به عنوان شخصیت تأثیرگذار در عرصۀ جهاد و هدایت مجاهدین مطرح بود و مشکلات علمی و شرعی آنها را پاسخ میگفت.

آیت الله شریفی علاوه بر آن که یک عالم دینی و صاحب اندیشه بود، طراح، مدیر و آشنا به مسائل افغانستان و جهان نیز بود. (2)

یکی دیگر از روحانیان منطقه میگوید:

با توجه به بافت فرهنگی منطقه و ترکیب آن از دو جناح (شیعه و اهل سنّت) آیت الله شریفی لازم دید تا با فرهنگ اهل سنّت نیز آشنایی پیدا کند. وی در این مورد تبحّر قابل توجهی داشت. (3)

یکی دیگر از چهرههای جهادی بلخاب میگوید:

در زمان حمله گروه طالبان به سانچارک، اهل سنّت از آن منطقه به مرکز مقاومت بلخاب آمدند که در جمع آن ها تعداد از مولویهای اهل سنّت نیز بودند. (4)

مولوی ظریف که یکی از چهرههای علمی شناخته شده سانچارک بود، از آیت الله شریفی با عظمت یاد میکرد و او را تنها چهره علمی، اجتماعی و جهادی سانچارک


1- حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد مصباح به نقل از پدرش حجت الاسلام والمسلمین مصباح، امام جمعه بلخاب.
2- به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین سید میر آغا محمودی سانچارکی.
3- به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین حاج سید حسین سانچارکی.
4- موسوی از نظر جایگاه علمی و اجتماعی، بالاترین مقام را بین اهل سنّت دارد و نظریات وی درباره احکام دینی و دستورهای اسلامی بین عامه از جایگاه ویژه ای برخوردار است.

ص:132

میدانست. وی میگفت: ما از ایشان استفادههای علمی زیادی کرده ایم و اهل سنّت، شیعه را با زبان و رفتار ایشان میشناسند. (1)

3. حضور ذهن: یکی از ویژگیهای آیت الله شریفی، حضور ذهن قوی او بود. یکی از استادان حوزۀ علمیۀ قم که از نزدیک با وی آشنا بود در این باره میگوید:

در سال 1371، آقای شریفی در مشهد مقدس ساکن بود. عصرها تعداد از علمای افغانستان مقیم مشهد مقدس به منزل ایشان واقع در کوی طلاب میرفتند و جلسه علمی تشکیل میدادند. در همان سال، من از حوزۀ علمیۀ قم عازم افغانستان بودم و چند روز مشهد ماندم و مدتی که در مشهد بودم عصرها به منزل آیت الله شریفی می رفتم و در جمع آن ها شرکت میورزیدم. در آن جلسات مباحث مختلفی مطرح میشد، مثل فقهی، کلامی، فلسفی، ادبی و... آقای شریفی با وجود آن که بیش از 30 سال از حوزههای علوم دینی دور بود و به کارهای اجتماعی و جهادی در افغانستان اشتغال داشت، آن چنان به مباحث فلسفی میپرداخت و به دیدگاههای ملاصدرا استناد میکرد که گویا اسفار جلوی روی ایشان قرار دارد. در مباحث دیگر نیز به همین میزان حضور ذهن داشت. (2)

4. گشاده دستی: یکی از صفات برجسته اخلاقی وی گشاده دستی بود. استاد شریفی از مراجع تقلید نجف وکالت داشت و وجوه را از مردم میگرفت و به نیازمندان میداد. وی از مال شخصی خود هم به نیازمندان کمک میکرد.

آیت الله سید جعفر فاضلی بلخابی در این باره میگوید:

در سال 1355 که ایشان وکالت مراجع تقلید را داشت و وجوه را جمع آوری و به نجف اشرف میفرستاد به شولگره که از جمله فرمانداریهای ولایت بلخ است رفت تا وجوه شرعی را جمع آوری کند. من در آن سفر در خدمت ایشان بودم. آیت


1- به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین حاج سید حجت فاضلی بلخابی، مسئول حقوق در فرمانداری (السوالی) بلخاب.
2- به نقل از: آیت الله حاج سید جعفر فاضلی بلخابی، استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم.

ص:133

الله شریفی در آن سفر حدود 100 رأس گوسفند از مردم جمع آوری نمود تا آن ها را بفروشد و پولش را به نجف بفرستد و برای صاحبان حساب رسید بیاورد.

در فاصله بین شولگره و خاسار که حدود 100کیلومتر است، استاد شریفی هرگاه به نیازمندی برخورد میکرد، از گوسفندانی که در اختیار داشت به او میداد. آن قدر از آن ها به فقرا داد که وقتی به منطقه خاسار رسیدیم حتی یک رأس گوسفند باقی نماند. ایشان از مال شخصی خود به میزان قیمت گوسفندان پول تهیه کرد و به نجف اشرف فرستاد و برای صاحبان گوسفندان، رسید آورد. (1) آیت الله شریفی، اگر بچه یتیمی را میدید که گریه میکند، او را در آغوش میگرفت، نوازش میکرد و میگفت: درد یتیمی، او را بس است. (2)

همسر استاد شریفی میگوید:

روزی خانمی که نسبتی با ما داشت به منزل ما آمده، گفت: چند روزی است که ما در منزل، چیزی برای خوردن نداریم. آقا از شنیدن این حرف، خیلی ناراحت شد و گفت: چرا زودتر ما را خبر نکردی؟ آن گاه به من گفت: برنج، روغن و مواد غذایی به او بده و از آن جا که آخر ماه بود و وقت شهریه نرسیده بود و ایشان پول نداشت تا به او بدهد، پنج کیلو برنج که در منزل داشتیم به وی بخشید و سپس به مغازه رفت و روغن، برنج و سایر مواد غذایی را از مغازه نسیه گرفت و به منزل آن خانم که چند بچه یتیم داشت فرستاد. (3)

در طول زندگی ام با ایشان بارها بارها شاهد بودم مواد غذایی را که خودمان احتیاج داشتیم به فقرا و نیازمندان میداد و ما خود به سختی و تنگدستی میگذراندیم. (4)

5. روح لطیف: آیت الله شریفی بسیار مهربان و برخوردار از لطافت روح بود. وی طاقت شنیدن درد و نالۀ کودکان را نداشت. هرگاه صدای گریه بچهای را میشنید، ناراحت


1- به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین سید عصمت موسوی، از طلاب حوزه علمیه قم.
2- به نقل از: همسر آیت الله شریفی.
3- مصاحبه با همسر استاد شریفی.
4- مصاحبه با همسر استاد شریفی.

ص:134

میشد و میگفت: چرا بچه گریه میکند؟ او را ساکت کنید. گاهی خود ایشان از جا بلند میشد و آن کودک را در آغوش میگرفت تا ساکت شود. (1) یکی از سادات محترم سانچارک میگوید:

دو ماه قبل از رحلت آیت الله شریفی، پسرم مریض شده بود. من و همسرم داشتیم او را دکتر میبردیم و در مسیر راه با ایشان روبه رو شدیم. پسرم از شدت درد بر خود میپیچید و گریه و بی تابی میکرد. آقای شریفی دو هزار تومان پول به وی داد و گفت: برای بچه چیزی بخر تا آرام شود. دیدم آقا خیلی ناراحت است. پرسیدم: آقا چرا این قدر ناراحت هستید؟ گفت: وقتی بچهای گریه میکند، من تحمل شنیدن آن را ندارم. (2)

یکی دیگر از سادات خاسار میگوید:

در آن ایام که آیت الله شریفی در بستر مریضی افتاده بود، به عیادت ایشان رفتم. تعداد از اقارب در کنار وی نشسته بودند. در گوشۀ اتاق، داخل یک ظرف، مقداری میوه بود. تعدادی کودک، بیرون از اتاق بودند که گاهی جلو میآمدند تا از میوهها بردارند، ولی جرأت نمیکردند. وقتی آیت الله شریفی متوجه شد، از جا بلند شد و آن میوهها را به کودکان داد و آنان را آرام ساخت. سپس گفت: هرگاه من ناراحتی و گریه کودکی را میبینم، قلبم پاره میشود. (3)

6. خیرخواهی: وی همواره می کوشید با اصلاح ذات البینی از تنشهای قومی و خانوادگی بکاهد. دامادش می گوید:

آیت الله شریفی اخلاق خیرخواهانه داشت و خیر همه را میخواست. سعی میکرد کدورتها را بردارد. یک روز من و همسرم درباره خرید کفش از بازار، اختلاف نظر پیدا کردیم که باعث ناراحتی و قهر همسرم شد. این موضوع به گوش آقای


1- مصاحبه با همسر استاد شریفی.
2- سید عیسی موسوی (معروف به رهبر).
3- به نقل از: سید محمدحسینی، از سادات خاسار.

ص:135

شریفی میرسد، دستور میدهد از پول شخصی اش همان کفش را از بازار بخرند و به همسرم بدهند و بگویند: من خریده ام، تا تنش ما از بین برود. (1)

7. گذشت: استاد شریفی، کینه کسی را بر دل نمیگرفت. فرزندش میگوید:

سلوک و منش ایشان، دوری از جدال و دعوا بود. میفرمود: درگیری و جنگ، مال حیوانات است. اگر هم اتفاق میافتاد که با کسی جرّ و بحث کند و کدورتی پیش بیاید، در اسرع وقت، پیش قدم میشد و به رفع کدورت میپرداخت و سعی میکرد تا کینۀ کسی در دل او نباشد و از این رو به سراغش میرفت و از او دلجویی میکرد. برای رفع کدورت یا به منزل طرف میرفت یا به او زنگ میزد.

8 . نظم: آیت الله شریفی بسیار منظم بود. همسرش در این باره میگوید:

وسایلی که متعلق به خودش بود، جای مخصوص داشت و هرگاه مورد نیاز قرار میگرفت، از همان جا برمیداشت و استفاده میکرد و دوباره سر جایش میگذاشت. ایشان علاوه بر آن که خود از این خصیصه برخوردار بود، دیگران را نیز به رعایت نظم سفارش میکرد. هیچ وقت نشد که وقتی میخواست جایی برود، لباس و وسایل شخصی خود را که مورد نیازش بود، پیدا نکند. (2)

9. روحیه تشکیلاتی: آیت الله شریفی به کارهای سازمان یافته، مدیریت شده و تمرکز استعدادها و امکانات در چارچوبی منظم و تشکیلاتی تأکید میکرد و آن را برای به ثمر رساندن برنامههای سیاسی و فرهنگی با ارزش میدانست؛ از این رو به فعالان سیاسی و فرهنگی توصیه میکرد تا تشکلهای منظمی ایجاد کنند. یکی از چهرههای فرهنگی و سیاسی افغانستان در این باره میگوید:

آیت الله شریفی علاوه بر آن که یک چهرۀ شناخته شده علمی بود، یک شخصیت برخوردار از بینش سیاسی و تشکیلاتی نیز بود. ایشان به دورنمای جامعۀ افغانستان نگاه میکرد و از این رو توصیه مینمود برای پیشبرد اهداف سیاسی، فرهنگی و دفاع از حقوق مدنی به سازماندهی نیروها در قالب تشکیلات سیاسی و فرهنگی همّت گمارند.


1- به نقل از: سید روح الله حسینی بلخابی.
2- به نقل از: همسر آیت الله شریفی.

ص:136

ما در سال 1382 با تأثیر پذیری و هدایتهای سیاسی و کارشناسانه ایشان، هستۀ فرهنگی- سیاسی به نام حزب رفاه ملی را در افغانستان بنیان نهادیم و در 12 آذر همان سال درخواست رسمی شدن آن را به دولت افغانستان دادیم و درخواست ما مورد قبول قرار گرفت.

از آن تاریخ به بعد به فعالیتهای سیاسی و فرهنگی کشور مشغول هستیم. لازم است که یادآوری کنیم موفقیت خود را در ایجاد هسته مذکور و حضور در عرصههای فرهنگی و سیاسی، مرهون هدایت استاد شریفی میدانیم. (1)

فرزندان

آیت الله شریفی 8 دختر و 4 پسر داشت. پسران وی عبارت اند از:

1. حجت الاسلام والمسلمین سید محمدحیدر شریفی؛ وی اکنون در حوزۀ علمیۀ قم مشغول به تحصیل است.

2. سید روح الله شریفی؛

3. سید ذبیح الله شریفی؛

4. حجت الاسلام سید علی شریفی؛ وی اکنون در حوزۀ علمیۀ تهران مشغول به تحصیل است.

رحلت

آیت الله شریفی در سال 1389 در 77 سالگی به دیار حق شتافت و در جوار رحمتش آسود. پیکرش را خویشان، شاگردان و آشنایان از مسجد امام حسن عسکری علیه السلام تا حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام تشییع کردند و در قبرستان بقیع قم به خاک سپردند.


1- مصاحبه با محمدحسن جعفری سرپلی، دبیر حزب رفاه ملی افغانستان.

ص:137

آیت اللّه محمدتقی صدیقین اصفهانی «عالم صادق»

اشاره

آیت اللّه محمدتقی صدیقین اصفهانی «عالم صادق» (1)

خاندان صدیقین

خاندان صدیقین اصفهانی، از خاندانهای مشهور شهر اصفهان است. شماری از فرهیختگان این خاندان عبارت اند از:

آیت الله ملا حسین علی صدیقین: ملا حسین علی صدیقین اصفهانی، فرزند محمد اسماعیل، دانشمندی پارسا بود که تمام عمرش را به تزکیۀ نفس گذراند. مرحوم آیت الله سید صدرالدین کوپایی اصفهانی درباره وی فرمود: «او فرشتهای است که به صورت انسان در آمده است.» (2) آیت الله ملا حسین علی صدیقین، نماینده و وکیل مطلق آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و آیت الله حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی در اصفهان بودند. (3) نماز


1- نویسنده مقاله: میرزا علی سلیمانی بروجردی.
2- علی کرباسی زاده، نگاهی به احوال و آرای حکیم مدرس اصفهانی، صص 90-91.
3- محمدباقر کتابی، رجال اصفهان، ص 430.

ص:138

وی از با شکوه ترین نمازهای جماعت شهر اصفهان بود. مردم از سراسر محلات اصفهان برای شرکت در نماز جماعتش حاضر میشدند. (1)

وی از دوستان صمیمی و هم بحث آیت الله میرزا ابوالحسن بروجردی، آیت الله میرزا ابوالحسن شمس آبادی، آیت الله حاج شیخ نورالدین اشنی و آیت الله میرزا علی اصغر شریف در دروس حوزه بود. (2) آیت الله علی مشکوة از شاگردان اوست. (3)

او در سال 1368 ق. در اصفهان درگذشت و در تکیۀ کازرونیها در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد. آیت الله حاج شیخ محمد باقر صدیقین: شیخ محمد باقر صدیقین اصفهانی، فرزند آیت الله ملا حسین علی، دانشمندی پارسا بود که به خوش اخلاقی و تزکیۀ نفس شهرت داشت و در تعبیر خواب و گرفتن استخاره کم نظیر بود. رسالهای در «وحدت وجود» از آثار اوست. (4) آیت الله فضل الله ضیاء نور اصفهانی (1299-1364ق.) از شاگردان اوست. وی در سال 1414 ق. درگذشت و در تکیۀ کازرونی در تخت فولاد اصفهان دفن شد. (5)

تولد و تحصیلات

آیت الله حاج شیخ محمدتقی صدیقین اصفهانی، فرزند حجت الاسلام والمسلمین شیخ آقا محمدعلی صدیقین اصفهانی در سال 1342 ق. (1303ش.) در اصفهان به دنیا آمد. حاج شیخ محمدتقی صدیقین اصفهانی دو سال در مکتب خانه تحصیل کرد و پس از آن، وارد بازار کار شد. وی در سال 1352 ق. وارد حوزۀ علمیۀ اصفهان شد. وی در سال 1360ق. برای ادامۀ تحصیل به قم رفت؛ اما چند ماه بعد به علت بیماری، به زادگاهش بازگشت و دروس سطح را نزد استادان حوزۀ عملیۀ اصفهان فرا گرفت.


1- سید احمد عقیلی، تخت فولاد اصفهان، ص 175.
2- حمد خلیلیان، بوستان فضیلت، ص 160.
3- آیینه داران حقیقت، ج 1، ص 520.
4- منوچهر صدوقی سها، تاریخ حکماء و عرفای متأخر، تحرید ثانی، ص 336.
5- سید احمد عقیلی، تخت فولاد اصفهان، ص 175.

ص:139

استادان دروس سطح وی عبارت اند از:

1. آیت الله حاج سید حسین خادمی اصفهانی: سید حسین خادمی اصفهانی در سوم شعبان 1319 ق. در اصفهان دیده به جهان گشود، مقدمات علوم دینی و دروس سطح را در زادگاه خود نزد شیخ علی یزدی، سید محمد نجف آبادی، سید علی نجف آبادی، میرزا احمد اصفهانی فرا گرفت و در درس خارج فقه و اصول آیت الله میرزا محمدصادق اصفهانی شرکت جست؛ آن گاه برای ادامۀ تحصیل به نجف مهاجرت کرد و در درس آیت الله نائینی، آقا ضیاءالدین عراقی، آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی، آیت الله بلاغی و آیت الله سید ابوتراب خوانساری شرکت کرد و پس از آن به زادگاه خویش بازگشت.

آثاری از وی در علوم اسلامی به ویژه در اعتقادات به یادگار مانده است. این مجتهد پارسا که نیکی و دلسوزی اش زبانزد خاص و عام بود، روز دوشنبه 20/12/1363ش. (هجدهم جمادی الثانی 1405 ق.) دیده از جهان فرو بست و پس از تشییعی باشکوه در اصفهان و مشهد در جوار حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام آرمید.

2. آیت الله شیخ محمدحسن عالم نجف آبادی: شیخ محمدحسن عالم نجف آبادی، دانشمندی پارسا، مجتهدی عادل، مدرّسی برجسته، امام جماعت معروف اصفهان و مورد وثوق و احترام مردم بود. وی از شاگردان مرحوم حاج میرزا بدیع درب امامی، آخوند ملا محمدحسین کرمانی، آقا سید محمدباقر درچه ای، آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی محسوب می شد.

او سالها در مدرسه جدّ بزرگ به تدریس فقه پرداخت. وی معروف ترین استاد «شرح لمعه» حوزۀ علمیۀ اصفهان بود. وی در شب سه شنبه هجدهم ربیع الاول 1384 ق. در 97 سالگی درگذشت و در تکیۀ کازرونی دفن شد. (1)

3. آیت الله شیخ هبة الله هرندی: شیخ هبة الله هرندی، فرزند شیخ محمدعلی، دانشمندی پارسا، فقیه و مدرسی معروف بود. وی فقه، اصول و ادبیات را در مدرسۀ علمیۀ صدر تدریس میکرد. وی پس از عمری تبلیغ دین، درگذشت و در تکیۀ کازرونیها در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد. (2)


1- ستاره ای از شرق، شرح احوال و وقایع عصر علامه سید محمّدباقر درچه ای، صص 712-713.
2- مصلح الدین مهدوی، تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان، ج 2، ص 354.

ص:140

4. آیت الله سید علی اصغر برزانی (1310-1395ق.): سید علی اصغر حسینی برزانی از مدرسان برجستۀ حوزۀ علمیۀ اصفهان بود. وی در تدریس «قوانین اصول» و «فرائد الاصول» تبحر داشت و استادی منحصر به فرد بود. بیشتر طلاب اصفهان در درس «قوانین» و «رسائل» او شرکت میکردند.

وی مجتهدی پارسا و استادی توانا بود که افزون بر تدریس در حوزۀ علمیۀ اصفهان به ارشاد مردم مشغول بود.

وی در سال 1395 ق. در شب جمعه هفدهم ذی القعده در اصفهان درگذشت و پس از تشییع جنازهای با شکوه، در قبرستان تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد. (1)

5. آیت الله شیخ عبدالحسین ادیب: آیت الله صدیقین در سال 1365 ق. برای بار دوم، زادگاه خود را ترک کرد و برای ادامۀ تحصیل به قم رفت. وی «کفایة الاصول» را در حوزۀ علمیۀ قم نزد آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی و آیت الله سید زین العابدین کاشانی فرا گرفت.

آیت الله صدیقین سالیان دراز در درس خارج آیت الله حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی و آیت الله سید محمدتقی خوانساری و آیت الله محمد محقق داماد، آیت الله شیخ محمدعلی اراکی، امام خمینی و آیت الله محمدرضا گلپایگانی و سید محمدکاظم شریعتمداری شرکت کرد. وی «منظومه» حکیم سبزواری را نزد آیت الله علامه طباطبایی فرا گرفت.

وی در ایام تعطیلات حوزۀ علمیۀ قم به اصفهان می رفت و در حوزۀ علمیۀ اصفهان به فراگیری علوم اسلامی مشغول میشد.

استادانش در حوزۀ علمیۀ اصفهان در این دوران عبارت اند از:

1. آیت الله حاج شیخ مهدی نجفی مسجد شاهی؛

2. آیت الله حاج آقا رحیم ارباب.

حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی از مشاهیر علمای معاصر اصفهان است. وی در دوازدهم جمادی الثانی 1297 ق. در یکی از روستاهای توابع علیای اصفهان به دنیا آمد. او در


1- ستاره ای از شرق، شرح احوال و وقایع عصر علامه سید محمّدباقر درچه ای، ص 677.

ص:141

خانوادهای ثروتمند، اصیل، نجیب و شریف تربیت شد و مقدمات و سطح را از محضر مدرسان حوزۀ علمیۀ اصفهان فرا گرفت. (1)

استادان درس خارج فقه و اصول وی عبارت اند از: میرزا ابوالمعالی کلباسی، ملا محمد کاشی، میر سید محمدتقی مدرس، سید محمدباقر درچهای و حکیم میرزا جهانگیرخان قشقایی.

وی در روز عید غدیر سال 1396 ق. درگذشت و در حوالی تکیۀ ملک در تخت فولاد به خاک سپرده شد.

3. آیت الله سید عبدالله ثقة الاسلام.

تدریس

آیت الله صدیقین، هم زمان با تحصیل در دورۀ خارج فقه و اصول در حوزۀ علمیۀ قم به تدریس دروس سطح حوزه (رسائل، مکاسب و کفایة) پرداخت. وی مسئول امتحانات حوزه از طرف مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی بود. آیت الله استادی در این باره میگوید:

آن زمان، آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی در قید حیات بودند و من هم شرح لمعه میخواندم، در امتحانات شرح لمعه شرکت کردم و قبول شدم. خدمت آیت الله حاج شیخ محمدتقی ستوده و آیت الله صدیقین اصفهانی امتحان دادم. (2)

ادارۀ حوزه علمیۀ خرم آباد

آیت الله حاج شیخ محمد تقی صدیقین اصفهانی در سال 1383 ق. (1343 ش.) پس از درگذشت آیت الله حاج آقا روح الله کمالوند خرم آبادی، به درخواست امام خمینی برای ادارۀ حوزۀ علمیۀ کمالیه به خرم آباد مهاجرت کرد.


1- محمّد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 86.
2- عبدالرحیم اباذری، خاطرات حاج شیخ رضا استادی، ص 36.

ص:142

وی 4 سال در خرم آباد به ادارۀ حوزۀ علمیه و تدریس درس خارج فقه و اصول پرداخت. حوزۀ علمیۀ خرم آباد در دورۀ سرپرستی وی رونق یافت.

بازگشت به قم

آیت الله صدیقین در سال 1388 ق. (1348 ش.) به قم بازگشت و تا آخر عمر در حوزۀ علمیۀ قم به تدریس درس خارج فقه و اصول پرداخت.

آثار

آیت الله صدیقین، افزون بر تحلیل، تدریس، ارشاد مردم، ادارۀ حوزۀ علمیۀ خرم آباد، رسیدگی به مشکلات مردم و تربیت طلاب، آثاری از خود به یادگار گذاشت که عبارت اند از:

1. معیار الفقاهة: این کتاب که شرحی مفصل و استدلالی بر «شرائع الاسلام» محقق حلّی در دو قسمت «صلاة» و «حج» است. در 9 جلد چاپ شده است؛

2. کتاب الطهارة: شرح استدلالی «شرائع الاسلام» (چاپ نشده)؛

3. کتاب الجهاد: شرح استدلالی «شرائع الاسلام» (چاپ نشده)؛

4. غناء؛ موضوعاً و حکماً (چاپ شده)؛

5. تفسیر آیۀ جلباب (چاپ شده)؛

6. رسالۀ توضیح المسائل (چاپ شده)؛

7. الاجماع و الاخبار (چاپ شده)؛

8. شطرنج و منع بازی با آن (چاپ شده)؛

9. تعلیقه بر وسیله النجاة (چاپ نشده)؛

10. تعلیقه بر منهاج الصالحین (چاپ نشده)؛

11. حسین علیه السلام و پذیرش دعوت حق (چاپ شده)؛

12. دین و زن (چاپ شده)؛

13. رسالهای در امر به معروف و نهی از منکر (چاپ نشده)؛

14. رسالهای در ولایت فقیه (چاپ نشده).

ص:143

از نگاه دیگران

حجت الاسلام شیخ محمد شریف رازی

حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد شریف رازی دربارۀ وی در کتاب گنجینۀ دانشمندان مینویسد:

حجت الاسلام والمسلمین آقای آقا محمد میرزا تقی بن المرحوم آقا محمدعلی صدیقین اصفهانی از علمای بزرگوار و فضلای عالی قدر و مبرزین شاگردان آیت الله العظمی بروجردی و دارای مقام علم و کمال و واجد مراتب اجتهاد و فقاهت و مورد وثوق مراجع حاضر و گذشته.... .

ایشان در درس مرحوم آیت الله بروجردی توجه کامل به اشکالات و شبهههای ایشان نموده و با متانت، قبول و یا رد میکرد. پس از آن، مرحوم به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارند. (1)

ناصرالدین انصاری قمی

حجت الاسلام والمسلمین ناصرالدین انصاری قمی دربارۀ وی در کتاب اختران فضیلت مینویسد:

متواضع و فروتن و صاحب خلق خوش و زهد و تقوای فراوان بود و هر شب پنج شنبه مجلس موعظه برگزار میکرد و خود به منبر میرفت و در پایان به یاد اهل بیت علیهم السلام مرثیه میخواند و میگریست. (2)

فعالیتهای سیاسی

اشاره

آیت الله شیخ محمدتقی صدیقین اصفهانی همواره از نهضت امام خمینی علیه رژیم پهلوی حمایت میکرد.


1- محمّد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 190.
2- ناصرالدین انصاری قمی، اختران فضیلت، ص 527.

ص:144

مراجع تقلید، مجتهدان، مدّرسان و طلاب حوزههای علمیه از ابتدای نهضت امام خمینی از آن نهضت پشتیبانی کردند. آیت الله صدیقین یکی از امضاکنندگان اعلامیهها ضد رژیم پهلوی بود. اکنون متن دو اعلامیه را که نام آیت الله صدیقین بین امضاکنندگان آن دیده میشود، نقل میکنم:

1. نامه سرگشاده به نخست وزیر

پس از تبعید امام خمینی به ترکیه، جمعی از علما و اساتید حوزۀ علمیۀ قم این نامۀ سرگشاده را خطاب به نخست وزیر وقت نوشتند:

بسمه تعالی

جناب آقای نخست وزیر

بر اثر طول بازداشت و عدم اطلاع از حالت مرجع عالی قدر شیعه، حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی و شایعات حاکی از تغییر مکان اقامت ایشان، جامعۀ روحانیت و عموم مسلمین ناراحت و نگران اند. مقتضی است فوراً عموم را از وضع حال و محل اقامت ایشان مستحضر دارید.

12/1/1344 ق.

ابوالفضل النجفی الخوانساری، عبدالوهاب روحی، محمد صادقی تهرانی، عبدالعظیم محصلی، الاحقر مهدی الفیض القمی، هاشم تقدیری، الاحقر غلامحسین عابدی، حسینعلی منتظری، یعقوب الموسوی الزنجانی، علی المشکینی، مهدی الحسینی الروحانی، محمدتقی صدیقین، مهدی الحائری، الحاج عبدالله النظری، الاحقر محمد شاه آبادی «عفی عنه»، مصطفی اعتمادی، ابراهیم امینی، ابوالقاسم خزعلی، سید موسی شبیری زنجانی، محمدحسین مسجدی جامعی، محمد علامی، ربانی شیرازی، عبدالله جوادی آملی، محمد موحدی لنکرانی، ابوالفضل علمایی، الاحقر سید مهدی حسینی لاجوردی، علی قدوسی، سید یوسف حسینی تبریزی، محمد مفتح، احمد جنتی، محمد امینیان، احمد آذری قمی، حسین شب زنده دار، محمد محمدی گیلانی، سید محمد سعیدی، میر آقا موسوی زنجانی،

ص:145

حسین مظاهری، محمدعلی موسوی، محمدباقر حسنی، ابوالقاسم مسافری، محمدعلی گرامی، یدالله پورهادی، سید هادی خسروشاهی، احمد امامی، علی اکبر مسعودی، شریعت اصفهانی، اسماعیل صدر، حسین الموسوی الاصفهانی، علی حیدری، محی الدین فاضل هرندی و... .

2. اعلامیه دربارۀ تبعید امام خمینی به نجف

بسمه تعالی

محضر مبارک مرجع عالی تشیع حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی «متع الله المسلمین بطول بقائه». هر چند انتقال حضرت عالی از ترکیه به عتبات عالیات، از جهتی مایۀ خرسندی است؛ ولی ادامۀ تبعید آن مرجع عالی قدر که به خاطر دفاع از قرآن و حقوق ملت اسلام و حمایت از استقلال و تمامیت ارضی کشور اسلامی ایران صورت گرفته است، بسی موجب تأثیر و تنفر عموم ملت ایران است.

ملت شریف مسلمان ایران و حوزۀ علمیۀ قم که از منویات مقدس آن قائد عظیم الشأن پیروی میکنند و برای تأمین و اجرای آن از هیچ گونه فداکاری دریغ ندارند، انتظار دارند که به زودی موانع برطرف شود تا با مراجعت حضرت عالی به حوزۀ علمیۀ قم و با تدبیرات خردمندانه و رهبری های ارزنده آن زعیم عالی قدر، مصالح عالیۀ اسلام و ایران و حقوق از دست رفتۀ ملت تأمین گردد. «دام الله ظلکم علی رؤوس الانام»

قم / مهر 1344 ش.

حسین نوری، آذری قمی، حسینعلی منتظری، ناصر مکارم شیرازی، محمد تقی مصباح یزدی، محمد تقی صدیقین، ابوالقاسم خزعلی (بروجردی)، سید موسی شبیری زنجانی، غلامرضا صلواتی عراقی، جوادی آملی، ابراهیم امینی، محمد محمدی گیلانی، سید عبدالحسین بهشتی بروجردی، علی حیدری نهاوندی، جواد علم الهدی، حسن حسن زاده آملی، سید

ص:146

حسن طاهری خرم آبادی، اکبر هاشمی، علی تهرانی پهلوانی، مهدی کروبی، علی اکبر ناطق نوری، محمدصادق تهرانی و....

شاگردان

آیت الله حاج شیخ رضا استادی (1) و حجت الاسلام والمسلمین سید محمد مجتهدی نجفی کاشانی از شاگردان آیت الله صدیقین هستند.

وقف

کتابخانۀ حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، یکی از مهم ترین کتابخانههای ایران از نظر نسخ خطی است. سایت کتابخانۀ حضرت عبدالعظیم حسنی فهرستی را مشتمل بر بیش از 100 نفر از واقفان و اهداکنندگان کتابهای خطی و غیر خطی به این کتابخانه را در بر دارد که اکثر وقف کنندگان از علما و استادان حوزه و دانشگاه هستند و نام مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی صدیقین در این فهرست دیده میشود.

وفات

آیت الله حاج شیخ محمدتقی صدیقین اصفهانی در روز چهارشنبه بیستم محرم 1426ق. (12/12/1383 ش.) در 85 سالگی درگذشت. پیکر پاکش پس از تشییع جنازۀ باشکوه از مسجد امام حسن عسکری علیه السلام تا حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام در قبرستان شیخان به خاک سپرده شد.


1- عبدالرحیم اباذری، خاطرات حاج شیخ رضا استادی، ص 36.

ص:147

آیت اللّه شیخ محسن غروی قوچانی «مجاهد بصیر»

اشاره

آیت اللّه

شیخ محسن غروی قوچانی

«مجاهد بصیر» (1)

خانواده و ولادت

آیت الله حاج شیخ محسن غروی قوچانی در خانوادهای اهل علم و تقوا به دنیا آمد. پدرش حضرت آیت الله حاج شیخ محمد کبیر از علمای طراز اول قوچان (2)و مادرش بانویی


1- نویسنده مقاله: صادق قوچانی.
2- همان گونه که در اترکنامه کتاب تاریخ قوچان تألیف رمضانعلی شاکری آمده است؛ حضرت آیت الله حاج شیخ محمد قوچانی غروی معروف به کبیر از اساتید فاضل نجف اشرف که محضر بزرگان فقه و اصول را مانند مرحوم سید کاظم یزدی صاحب عروة الوثقی و مرحوم ملا کاظم آخوند خراسانی، صاحب کفایة الاصول را درک و به درجه اجتهاد نایل آمده است. نامبرده به دستور استادش عضو گروه تنقیح کنندگان کتاب کفایة الاصول بوده است. این عالم وارسته پس از فوت استادش به تهران می رود و بک سال در آن توقف و به تدریس خارج فقه و اصول میپردازد و اما علما و مردم عالم دوست قوچان از حضور او در ایران و توقف در تهران مطلع شدند دوری او را پیش از آن تاب نیاوردند و از ایشان برای حفظ و رونق حوزه علمیه و تقویت بنیه دینی مردم دیار خود دعوت به عمل آوردند که مورد قبول ایشان واقع شد. آن عالم وارسته از بدو ورود به قوچان، مشغول تربیت و تعلیم طلاب و تربیت نفوس مؤمنان شد و درب خانه خود را به روی همه بازگذاشت. محل حل و فصل اختلافات و مشکلات مردم قرار گرفت و در تاریخ 1322 ش دار فانی را وداع گفت.

ص:148

علویه و با فضیلت بود. ولادت شیخ محسن در شهر مقدس مشهد و در سال 1303 ش. و در سالی بود که پدر بزرگوارش پس از بازگشت از نجف اشرف به مدت یک سال در مشهد توقف کرد، سپس به قوچان رفت و تا آخر عمر شریف خود در آن جا ماند.

این عالم بزرگوار از آن جا که دوست داشت در نسلش کسی باشد که راه او را در طلبگی و سربازی امام زمان علیه السلام ادامه دهد، از تولد پسرش خوشحال شد؛ بنابراین از همان ابتدا فرزندش را مورد عنایت و توجه قرار داد؛ به ویژه که این پسر در شش سالگی مادر مهربانش را از دست داد و توجه ویژه پدر به تربیت و تعلیم دو چندان شد. پدر او را به مدرسۀ رسمی فرستاد و وی تا پنجم ابتدایی تحصیل کرد. سپس حاج شیخ محمد کبیر، قرآن، احکام، صرف، نحو و معانی بیان را به فرزندش آموخت و این برنامه تا روزی که در قید حیات بود ادامه داشت.

جناب آقای شیخ محسن در 21 سالگی پدر را نیز از دست داد. فقدان پدر باعث شد که وی برای ادامۀ تحصیلات حوزوی از قوچان به قم سفر کند. وی دو سال در قم توقف کرد و لمعتین را فرا گرفت و در ضمن با فنون بیان و خطابه آشنا شد؛ اما همیشه در جان خود نسبت به نجف اشرف و حوزۀ علمیۀ آن در جوار امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام کشش خاصی احساس میکرد؛ کشش و گرایشی که از عمق جان ولایی او سرچشمه میگرفت.

حضور در نجف اشرف

شیخ محسن بالاخره خود را به نجف رساند و با تنی چند از اساتید سطح عالی حوزه که از شاگردان پدرش بودند، آشنا شد و مورد تکریم آنان قرار گرفت؛ از جمله این اساتید

ص:149

مرحوم شیخ عبدالحسین زنجانی است. (1) به فرموده آیت الله شیخ محسن غروی، نامبرده از روح والای معنوی و فضل و دانش بالایی برخوردار بود. وی میگوید این عالم وارسته در مدرسۀ سید کاظم یزدی، سطح را تدریس میکرد و همین امر باعث شد من در یکی از حجرههای این مدرسه اقامت کنم و دروس سطح را نزد او ادامه دهم. من مورد عنایت و محبت وی قرار گرفتم تا جایی که از روی لطف و جبران زحمات پدرم، وی دختر خود را به تزویج من در آورد.

اساتید سطح و خارج

عمدۀ اساتید آیت الله غروی در دورۀ سطح (رسائل، مکاسب و کفایتین) علاوه بر استاد یادشده، آیت الله سید اسدالله مدنی (شهید محراب) و آیت الله آل راضی بودند. این دو استاد علاوه بر مقام علمی و بالا، از معنویت فوق العادهای برخوردار بودند. مرحوم آیت الله غروی درباره مباحثۀ دروسشان که از برنامههای جدی و مؤثر تحصیل حوزوی است، میفرمودند: من، پدر شما (2) و بعدها مرحوم آیت الله شیخ هادی قائمی (سیستانی)، سطح را دوباره مرور و سریع مباحثه کرده ایم که دلیل بر عشق تحصیل علم و دانش است.

اساتید خارج فقه و اصول

پس از اتمام دروس سطح، نوبت به حضور در درس خارج رسید. در آن روزگار، تعداد جلسات خارج نجف، زیاد و اساتید آن از مراتب بالای علمی برخوردار بودند؛ اما آیت الله


1- جزوه زندگی نامه آن مرحوم (حیاة العلامه شیخ محسن الغروی) نوشته دکتر شیخ مهدی غروی فرزند ایشان در لبنان.
2- منظور، پدر نگارنده حضرت آیت الله حاج شیخ رمضانعلی قوچانی است که این جانب بارها در تهران خدمت ایشان رسیده ام. همچنین ایشان را به منزل دعوت کرده ام و مصاحبه ای درباره خاطراتشان از زندگی و ارتباطشان با مرحوم پدرمان - که آن وقت در قید حیات بودند - داشتهایم.

ص:150

غروی ابتدا حضرت آیت الله العظمی سید عبدالاعلی سبزواری را برگزید. ایشان در مباحث درس خارج آیات عظام: حکیم، شاهرودی، شیرازی و خویی که از اساطین فقه و اصول نجف و از مراجع تقلید وقت بودند نیز شرکت میکرد؛ اما آن چه بارها مرحوم آقا خود تأکید داشتند این بود که در مجلس درس مرحوم سبزواری بیشترین حضور را داشته و تمام دروس را مینوشته و با دو دوست یاد شده مباحثه میکرده است؛ برنامهای که تا کسب مراتب عالی فقاهت و اجتهاد ادامه یافت. بعدها با ورود امام به نجف، درس ایشان نیز به دروس خارج شیخ محسن اضافه شد؛ حضوری جدی و پرحرارت که از عشق به مرام مبارزهای امام (1) سرچشمه میگرفت.

ویژگی های اخلاقی

حضرت آیت الله غروی از ویژگیهای اخلاقی، معنوی، اجتماعی و سیاسی خاصی برخوردار بود. از همه مهم تر عرفان و معنویت ایشان در رابطه با خدا و عشق و علاقه به خاندان پیامبر خداست. معنویت بالای ایشان، وی را در همه سختی های زندگی و حتی در معضلات اجتماعی و سیاسی، مددکار بود. یکی از ویژگیهای ایشان حس مسئولیت و روح مبارزاتی ایشان بود که او را در ابعاد فوق و در طول زندگی پرتلاشش به حرکت و جهاد خستگی ناپذیر وا میداشت. (2) به نظر میرسد عامل شکل گیری و بروز این ویژگیها مربوط به شرایط تاریخی دوران زندگی ایشان است که موارد ذیل از جمله آن هاست.

1. ظلم و ستم شاه و کشاندن جامعۀ مسلمانان و شیعه ایران به فرهنگ غربی که با فاجعۀ کشف حجاب آغاز شد. مبارزه با مظاهر دینی، سرکوبی روحانیت و برداشتن عمامهها از سر آنان و... ادامه یافت؛ شرایط دشواری که تلخی آن در کام مردم مسلمان ایران از جمله آیت الله غروی و خانواده اش به جا ماند.


1- از اساتیدی که علم و عرفان را جمع کرده بود و اخیرا از مراجع عظام تقلید به شمار میآمد.
2- جزوه زندگی نامه آیت الله غروی به عربی (حیاة العلامة الشیخ محسن الغروی) نوشته دکتر سید مهدی غروی فرزند آن مرحوم در لبنان.

ص:151

2. ظلم و ستم به مردم، زندان، شکنجه و تبعید مردان غیور و مبارزی که علیه گسترش فرهنگ فاسد غربی و به ابتذال کشاندن جامعه مسلمانان توسط محمدرضا پهلوی در طول ده ها سال حکومت بر ایران انجام میگرفت که البته در طول این سالها با مبارزات روحانیت شجاع مانند: شهید نواب صفوی، آیت الله کاشانی و نهضت امام خمینی روبه رو شد و قیام 15خرداد و پانزده هزار شهید، حوادثی است که در جان و دل مردم ایران ضبط و در صفحات تاریخ آن به ثبت رسید. (1)

3. حملۀ دژخیمان شاه به مردم و کشتار آنان و حمله به طلاب در قم و مدرسۀ فیضیه و دستگیری امام و سپس زندانی و تبعید کردن وی به ترکیه که مردم و علمای بلاد و حوزههای علمیۀ جهان تشیع در ایران، عراق، لبنان و پاکستان را به واکنش شدید واداشت و حتی رؤسای کشورهای اسلامی و عربی دست به کار شدند و بر شاه ظالم فشار آوردند تا از خونریزی و قتل عام دست بردارد. در تمامی این شرایط، کام آیت الله غروی جوان از این تلخیها بی بهره نبود؛ بنابراین ایشان در زمان تبعید امام رحمة الله به ترکیه با این که در نجف اشرف بود، همراه تعدادی از طلاب و فضلای حوزۀ علمیۀ نجف اشرف - با وجود عدم استقبال کامل و درخور آن حوزه- اقدام به تشکیل مجالس اعتراض آمیز علیه شاه و برقراری مجالس ختم برای شهدای 15 خرداد کرد.

شایسته است ذکر شود که سخنران پر شور و شعور این مجالس که در مدرسۀ سید کاظم یزدی کبری و صغری و مدرسه آخوند وسطی برقرار میشد، خود مرحوم آیت الله غروی بود تا این که حضرت امام از ترکیه به عراق و نجف تبعید شد. به همین مناسبت باز هم آن مرحوم به کمک دوستان و علاقه مندان به امام، مراسم عظیم استقبال از ایشان را که بی تردید در امر نهضت و تداوم آن و حفظ جایگاه و حرمت امام و مرجعیت شیعه تأثیرگذار بود، برگزار کردند. وی همچنان در کنار امام بود و از یارانش به شمار میآمد و به همین دلیل ساواک او را تا مدتی از ورود به ایران منع کرد.


1- مجید روحانی، کتاب نهضت امام خمینی، ج 1 و 2.

ص:152

حضور در لبنان

ستم شاه و شرایط نکبت باری که در ایران علیه اسلام و مسلمین به وجود آمده بود طبق بیانات و سخنرانیهای امام در سالهای 41 و 42 از آمریکا و اسرائیل سرچشمه میگرفت و خطر آن را امام به ایران و جهان اسلام از همان روز اول گوشزد میفرمود. آمریکا و اسرائیل نسبت به لبنان توجه خاصی داشتند؛ زیرا از نظر استراتژی و سیاسی، نقطه پرگار منطقۀ عربی خاورمیانه و وسط کشورهای عراق، سوریه، اردن، فلسطین اشغالی و دریای مدیترانه محسوب می شود. این کشورهای استکباری برای آن برنامه ریزی بلندمدتی را پی ریزی کرده بودند؛ مسألهای که تاکنون حدود پنجاه سال است عامل بحران و زایش حوادث عجیبی در منطقه شده است.

حضور فعالانه امام موسی صدر از همان سالها براساس این دیدگاه عمیق و تاریخی بود. تحرک همه جانبۀ امام موسی صدر در بیروت و جنوب لبنان، ملت آن را به ویژه مسلمین و شیعیان را بیدار کرد و به مطالبات دینی و حقوق اجتماعی و سیاسی خود هوشیار و جدی ساخت. (1) آثار گرانبهای این حرکت، اکنون با ظهور حزب الله و سید حسن نصرالله هویداست. شرایط یاد شده، آیت الله غروی را به حضور در لبنان (2) واداشت. وی حدود ده سال در سنگر مسجد و منبر آن دیار، رسالت دینی و اسلامی خود را انجام داد.

البته ماجرای سفر ایشان به لبنان بدین صورت شکل گرفت که سه نفر از شیعیان خیّر لبنانی که مسجدی را به تازگی در منطقۀ قماطیّه بیروت ساخته بودند، به نجف اشرف آمدند و به علما و مراجع عظام آن جا مراجعه کردند و از ایشان یک عالم آگاه و متعهد برای انجام رسالت تبلیغ و تبیین مذهب حق جعفری و تربیت و هدایت مردم، به ویژه نسل جوان لبنان درخواست کردند. در نهایت با اشاره حضرت آیت الله العظمی خویی، زعیم وقت حوزۀ علمیۀ نجف و مشورت عدهای از اساتید حوزه، حضرت آیت الله غروی نامزد شد و پس از انجام ملاقات میان ایشان و دعوت کنندگان لبنانی، قرار بر عزیمت به کشور لبنان گذاشته شد.


1- جزوه زندگی نامه آیت الله غروی.
2- لبنان از کشورهای عربی اسلامی و دارای چند دین، مذهب و گرایش سیاسی و حزبی متعدد است.

ص:153

وی در اواخر سال 1966م. (حدود سال 1345 ش.) وارد لبنان و در محله قماطئیه، ساکن شد. جمع زیادی از اهالی آن سامان از آیت الله غروی، استقبال و وی را به امامت جماعت در مسجد امام صادق علیه السلام انتخاب کردند. وی از همان روز اول، نماز جماعت و سخنرانی را آغاز و منبر و محراب را به عنوان دو سنگر و پایگاه خدمت به مردم مسلمان برگزید. مردم مؤمن و تشنۀ معارف اهل بیت علیهم السلام که به خاطر شرایط حاکم و جوّ غربزدگی بیروت (پایتخت لبنان) از معارف دینی دور مانده بودند، با دلی پاک و فطرت خداجو، گِرد آن عالم آگاه حلقه زدند و خیلی زود مجذوب اخلاق، دانش و تواضع او شدند. آیت الله غروی با وجود سختیهایی که معمولاً در آغاز کار از قبیل سکونت، امکانات و آمد و رفت وجود دارد، برنامههای خود را شروع و براساس یک اصل اساسی تداوم بخشید. این اصل عبارت بود از: تربیت نفوس و تهذیب اخلاق مبتنی بر علاج امراض نفسانی مانند: نفاق، کینه، دغل، ریاکاری، غیبت و دروغ؛ صفاتی که معمولاً نفس به آن ها گرفتار میشود. وی پیوسته نمازهای جماعت، سخنرانی، وعظ و ارشاد را در مسجد و منبر بر پا میکرد. این عالم وارسته برای مدتی طولانی و با کمال تواضع، در مدارس رسمی منطقه حضور یافت و بدین طریق به میان قشر نوجوان رفت تا تعلیمات دینی و آموزشهای اخلاقی و احکام شرعی را از پایه بنیان گذاری کند. مردم نیز قدرشناس بودند و به او عشق میورزیدند؛ عشقی متقابل و عمیق که به همین دلیل، فعالیتها گسترده شد و بزرگان محل در صدد تأسیس حسینیهای بزرگ تر برآمدند. البته این کار نیاز به بودجۀ کلانی داشت؛ از این رو آن عالم متعهد و با مسئولیت در سال 1968م. به کویت رفت و بودجۀ لازم را از تجار شیعۀ آن کشور جمع آوری کرد و موفق شد حسینیهای باشکوه که محل تجمعات بزرگ تر و انجام عزاداری و مراسم مختلف سال و برقراری کلاسهای آموزشی برای زنان و کودکان باشد در زمان و مکانی حساس بنیان بگذارد. زیرا لبنان، خط اول جبهۀ شیعه و اسلام در مقابل تبلیغات مسیحی و وهابیت و پیش از همه اسرائیل متجاوز بود که بارها به جنوب لبنان، حمله و جنگهای سنگینی را بر آن تحمیل کرده بود.

بازگشت به ایران

آیت الله غروی تا سال1975م. در لبنان توقف کرد؛ ولی فتنۀ فلانژها و جنگ داخلی، مردم لبنان را بی خانمان کرد و اکثر اهالی بیروت، خانههای خود را تخلیه کردند. وی هم

ص:154

به فکر سنگری دیگر افتاد؛ از این رو در مشورت با حضرت امام خمینی و علمای نجف اشرف، مقرر شد ایشان به ایران، موطن اصلی خود بازگردد. او ابتدا وارد قم شد و یک سال در آن جا به بحث و درس پرداخت. ایشان در حوزۀ علمیۀ قم به تدریس لمعتین، مکاسب و نیز جلساتی در آموزش فن خطابه پرداخت؛ اما نیاز جامعه و ملت مسلمان ایران در سراسر کشور به علمای آگاه، متعهد و مبارز روزافزون بود؛ شرایطی که در 3-4 سال قبل از پیروزی انقلاب در ایران حکم فرما بود.

به هر حال وی با دعوت مردم کرمانشاه و منطقه سر پل ذهاب و اصرار دوستانش، عازم آن منطقه شد و تا پیروزی انقلاب اسلامی، در سنگر محراب و منبر به خدمت پرداخت. وی همچنان در این دو سنگر، ارتباطی تنگاتنگ با اقشار مختلف مردم مؤمن برقرار کرد و با تمام وجود و سرشار از شور و حماسه، علم، اخلاق، مهر و محبت که بدانها معروف و شناخته میشد، به فعالیت پرداخت. وی زمینه را برای به ثمر نشستن درخت نهضت امام خمینی، آن مرجع عظیم الشأن و رهبر محبوبش و محبوب مسلمانان جهان آماده کرد و تلاش و تکاپوی شبانه روزی را شروع نمود و برای مردم آن منطقه در همۀ عرصههای دینی، اجتماعی و سیاسی یار و راهنما بود.

وی در سخنرانیهایی داغ و پرشور، مردم را علیه شاه و نظام ستم شاهی به تظاهرات و راه پیمایی دعوت میکرد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی با کمک مردم مؤمن و انقلابی، کمیتههای انقلاب را تشکیل و به کنترل اوضاع حساس شهر و اطراف و روستاها، به خصوص مناطق مرزی آن، که با عراق مرزهای طولانی داشت، پرداخت. آن عالم وارسته و آگاه با درایت و متانت، موفق شد از همان اوایل کار، در تشکیل سپاه و جهاد سازندگی منطقه، سهیم شود و مردم را به یاری و همکاری با این دو نهاد انقلابی دعوت و تشویق کند. (1)

در همان اوایل انقلاب، دو برنامه مهم و حساس دیگر در کار بود؛ یکی برنامه مجلس شورای اسلامی و دیگری مجلس خبرگان قانون اساسی که به همین مناسبت به ایشان پیشنهاد شد، خود را نامزد کند؛ اما او هرگز نمی پذیرفت و میفرمود: رسالت ما ارشاد و


1- جزوه (حیاة العلامه الغروی)، پیشین.

ص:155

تبلیغ است و سنگر اصلی ما طلبهها مسجد و منبر است. برای پستهای مهم و حساس، مردان میدان بسیارند. حضرت آیت الله غروی تا آخر عمر مبارک همچنان در سنگر مساجد باقی ماند چه در سرپل ذهاب و چه بعدها که به تهران رفت.

ایّام نقاهت

مرحوم آیت الله غروی سالهای آخر عمر را در تهران و سپس لبنان بود. کهولت سن و ضعف بدن که حاصل پنجاه سال جهاد، اجتهاد، خدمات اجتماعی و فعالیتهای سیاسی بعلاوه شهادت فرزند جوان و فوت دختر در راه تبلیغ و نشر معارف بود، (1) باعث شد تا وی به تهران برود و مدتی در آن جا به مداوا مشغول شود. هم زمان یکی از علمای تهران که از دوستان قدیمی وی بود، مسجد خود را با اصرار بسیار به ایشان واگذار کرد و ایشان مجدداً به سنگر دیرینه اش، اما در تهران بازگشت و مشغول خدمت و انجام رسالت خویش شد.

او به حق در این رسالت، مهارت و توفیق فوق العادهای داشت؛ بنابراین به سرعت، محوری فعال برای علما، شخصیتها و بسیاری از مردم تهران شد و این موقعیت جدید حدود پانزده سال ادامه یافت تا این که بار دیگر کسالت بدنی ایشان و شدت یافت به سکته مغزی منجر شد. وی پس از مداوای مقدمات در تهران، به وسیله فرزندان گرامی اش به لبنان انتقال و معالجات تکمیلی اش به مدت دو سال ادامه یافت.

این عالم وارسته پس از عمری تلاش، جهاد و اجتهاد در سال 1379 ش. در مرکزی که خود در بیروت تأسیس کرده بود، ندای حق را لبیک گفت و روح ملکوتی اش به ملأ اعلی پیوست. سپس پیکر مطهرش به تهران و قم انتقال یافت و پس از چند بار تشییع با شکوه در لبنان، تهران و قم در مقبرة العلماء باغ بهشت دفن شد. برای او مجالس ختمی در دو کشور ایران و لبنان برگزار شد و شخصیتهای کشوری و حوزوی و بسیاری از مردم شرکت کردند.


1- منافقان در سال های اول انقلاب بارها در تهران و شهرستانها علیه نظام و ملت انقلابی قیام مسلحانه کردند و به کشتار مردم دست زدند که محمد در جهاد ولی عصر مهران به دست آنان شهید میشد.

ص:156

خانواده و فرزندان

همان گونه که اشاره شد، آیت الله غروی با دختر استادش، مرحوم آیت الله شیخ عبدالحسین زنجانی ازدواج کرد. این ازدواج میمون و پربرکت برای ایشان، پنج پسر و سه دختر به ارمغان آورد که همگی مؤمن و متدین و به حق باقیات صالحات آن مرحوم هستند که عبارت اند از:

1. حجت الاسلام والمسلمین دکتر شیخ مهدی غروی، استاد حوزه و دانشگاه و متصدی مرکز و مسجد مرحوم پدر در لبنان که در حال حاضر، جانشین پدر در لبنان است.

2. حاج حسین غروی در نشر فرهنگ و معارف و علوم اهل بیت علیهم السلام توفیقات زیادی داشته است.

3. حجت الاسلام حاج شیخ حسن غروی از فضلای حوزۀ علمیۀ قم.

4. استاد علی غروی از شخصیتهای فرهیخته و فرهنگی دانشگاههای تهران.

5. شهید فاضل غروی که در ابتدای پیروزی انقلاب به دست منافقان به شهادت رسید.

6. دختران ایشان که یکی از آنان در راه تبلیغ دین مبین اسلام بر اثر تصادف فوت کرد و دختران دیگر وی ازدواج کرده، در تهران و قم زندگی میکنند.

ص:157

آیت اللّه ابوالقاسم غروی تبریزی «از تبار صالحان»

اشاره

آیت اللّه

ابوالقاسم غروی تبریزی

«از تبار صالحان» (1)

خاندان

خاندان آیت الله شیخ ابوالقاسم غروی تبریزی از خاندان های علمی و مطرح در آذربایجان و عراق در عرفان و معرفت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام از سرآمدان روزگار بودند.

پدر آیت الله شیخ ابوالقاسم غروی تبریزی، آیت الله شیخ هدایت الله تبریزی غروی، فقیه زاهد عصر خویش بود. پدربزرگش آیت الله شیخ زین العابدین تبریزی، مجتهدی پارسا بود که نسبش با هشت واسطه به شیخ بهایی می رسید. نسب شیخ بهایی نیز به حارث هَمدان یار باوفای امیرالمؤمنین علی علیه السلام می رسد. (2)


1- نویسنده مقاله: محمد الوانساز خویی.
2- شرح حال پدر و پدربزرگش در ستارگان حرم، ج 23، صص 33-50 آمده است.

ص:158

ولادت و تحصیلات

آیت الله شیخ ابوالقاسم غروی تبریزی در سال 1318 (1358 ق.) در شهرستان تبریز به دنیا آمد. تحصیلات علوم جدید را تا کلاس ششم ابتدایی در زادگاهش فرا گرفت و در 12 سالگی به سفارش پدر به فراگیری علوم اسلامی روی آورد و کتاب های صرف میر، تصریف، عوامل، انموذج و حاشیۀ ملا عبدالله را نزد پدر فرا گرفت و در جوانی برای ادامۀ تحصیل به قم رفت و دروس سطح عالی، تفسیر، فلسفه و خارج فقه و اصول را نزد آیت الله میرزا محمد مجاهدی تبریزی، آیت الله سیّد حسین قاضی طباطبایی، علامه سیّد محمدحسین قاضی طباطبایی، آیت الله سیّد حسین بروجردی، آیت الله شیخ محمدعلی اراکی، امام خمینی و آیت الله سیّد محمد محقق داماد فرا گرفت و در 29 سالگی از آیت الله سیّد محمد محقق داماد اجازۀ اجتهاد دریافت کرد. (1)

او در دوران تحصیل از کوشاترین طلبه های حوزه بود و سعی می کرد وقت خود را به بطالت و تنبلی نگذراند. وی در ایام تحصیل 14-18 ساعت، مطالعه و تحقیق می کرد. (2)

آیت الله شیخ ابوالقاسم تبریزی در سال 1347 برای زیارت عتبات عالیات به عراق رفت و مدتی در حوزۀ علمیۀ نجف در درس آیت الله سیّد محسن حکیم، آیت الله سیّد ابوالقاسم خویی، آیت الله سیّد محمود شاهرودی و آیت الله شیخ حسین حلّی شرکت کرد. (3)

تدریس

یکی از ویژگی های آیت الله شیخ ابوالقاسم تبریزی غروی، تدریس مداوم در حوزه های علمیۀ تبریز و قم بود. او هنگام تحصیل دروس سطوح عالی به تدریس دروس سطوح پایین می پرداخت. وی سالیان دراز به تدریس سیوطی، جامی، منطق، معالم، مختصر، مطول، رسائل، مکاسب و کفایة الاصول پرداخت. وی سپس سال های متوالی به تدریس


1- مصاحبه نگارنده با آیت الله شیخ ابوالقاسم تبریزی در تاریخ 18/10/1382.
2- به نقل از: برنامه تلویزیونی «تبار بهار»، شبکه نور.
3- مصاحبه نگارنده با آیت الله شیخ ابوالقاسم تبریزی در تاریخ 18/10/1382.

ص:159

خارج فقه و اصول پرداخت و روش های استنباط احکام شرعی را به شاگردان خود آموخت. استاد سید باقر خسروشاهی در شیوۀ تدریس دروس مقدمات وی می گوید:

ایشان خیلی خوش بیان بود و درسی را که می خواست تدریس کند، اوّل تقسیم بندی می کرد، توضیح می داد و سپس مطالب را روی کتاب تطبیق می کرد. (1) یکی دیگر از شاگردانش دربارۀ نحوۀ تدریس درس خارج وی می گوید:

بحث مورد نظر را اوّل بیان می کرد، سپس نظر برخی فقهای بزرگ و استادانش را می آورد و بعد آن ها را می پذیرفت یا نمی پذیرفت و در آخر، نظر خویش را بیان میکرد. (2)

حجت الاسلام والمسلمین فیض دربارۀ دلسوزی اش درباره شاگردانش می گوید:

مثل یک پدر و برادر بزرگ به همۀ افراد و اطرافیان و به ویژه آنان که پای درسشان بود، دلسوزی داشت. (3)

آثار

آیت الله شیخ ابوالقاسم تبریزی، سالیان دراز در زمینۀ تهذیب نفس، ادبیات، تفسیر، عرفان، فقه، اصول و... پژوهش کرد و نزدیک 30 اثر از خود به یادگار گذاشت.

شماری از آثار آیت الله شیخ ابوالقاسم تبریزی عبارت است از:

1. الفیّه در منطق (خطی)؛

2. حاشیه بر کفایة الاصول (خطی)؛

3. حاشیه بر عروة الوثقی (خطی)؛

4. تقریرات درس فقه و اصول آیت الله محقق داماد (خطی)؛

5. تحقیقی جامع درباره تربیت انسان از نظر مکتب ماتریالیسم و مکتب اسلام (خطی)؛

6. ماتریالیسم و نقد بر دیالکتیک (خطی)؛


1- به نقل از: برنامه تلویزیونی تبار بهار شبکه نور.
2- به نقل از: برنامه تلویزیونی تبار بهار شبکه نور.
3- به نقل از: برنامه تلویزیونی تبار بهار شبکه نور.

ص:160

7. تقریرات خارج مکاسب (خطی)؛

8 . تفسیر سوره های کوچک قرآن کریم (خطی)؛

9. مقدمه، تحقیق و تصحیح الکتاب الحمید فی تفسیر سورتی الحمد و التوحید، تألیف پدرش آیت الله شیخ هدآیت الله تبریزی غروی که از سوی انتشارات آیۀ حیات در سال 1382 منتشر شد.

از نگاه دیگران

حجت الاسلام والمسلمین سیّد باقر خسروشاهی، از شاگردان قدیمی و هم حجرۀ آیت الله شیخ ابوالقاسم تبریزی دربارۀ دوران طلبگی وی می گوید:

ایشان شخصی فاضل و متقی بودند و من تواضع را در زندگی ایشان ملاحظه می کردم.

حجت الاسلام والمسلمین سیّد هاشم حسینی بوشهری می گوید:

حاج شیخ ابوالقاسم غروی تبریزی از شخصیت های برجسته حوزۀ علمیۀ قم بودند. ایشان از نظر بعد اخلاقی، انسان کم نظیری بود. متواضع، فروتن و برخوردار از روحیۀ عارفانه بود. موقعی که انسان در محضر این عالم بزرگوار حضور پیدا می کرد، به یاد آخرت می افتاد. ایشان توصیه می کردند که از هر راه ممکنی باید زمینه فراهم کرد که نسل جوان با علوم آل محمد علیهم السلام آشنا بشوند.

حجت الاسلام والمسلمین دکتر برجی می گوید:

در حال نماز، یک حال خاص معنوی داشتند، غرق در نور می شدند؛ همان طوری که در روایت آمده نماز معراج مؤمن است، واقعاً معراج در نماز استاد خود را نشان می داد.

با این مقامات بلند علمی و عرفانی که داشت کارهای خانه اش را خودش انجام می داد، نیازهای خانه را خودش تهیه می کرد.

همسر بزرگوارشان فرمود: ایشان در تمام عمر, یک بار به من دستور نداد. (1)


1- به نقل از: برنامه تلویزیونی تبار بهار شبکه نور.

ص:161

حجت الاسلام والمسلمین دکتر بنی هاشمی می گوید:

آداب اخلاقی را می دانستند. اخلاقیات را لحاظ می فرمودند. واقعا اگر یک جوان بیست ساله با ایشان مجالست می کرد این قدر از این مرحوم، تواضع و ادب و فروتنی میدید که فکر می کرد که شرایط علامه با ایشان برابر است. هیچ احساس استادی و بزرگی و شأنیتی که در مبانی علمی و فنی و معنوی اجتماعی ایشان بود لحاظ نمی کرد. (1)

فعالیت های سیاسی

آیت الله شیخ ابوالقاسم تبریزی از آغاز نهضت امام خمینی علیه رژیم پهلوی تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هماره از اندیشه های امام خمینی دفاع کرد. پس از تبعید امام خمینی، جمعی از فضلا و محصلان آذربایجان مقیم حوزۀ علمیۀ قم از نامه ای به امیرعباس هویدا (نخست وزیر)، خواهان بازگشت امام خمینی به وطن شدند که نام آیت الله شیخ ابوالقاسم تبریزی در این اعلامیه به چشم می خورد. (2)

آیت الله شیخ ابوالقاسم تبریزی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از پذیرش مسئولیت خودداری کرد و به تدریس در حوزۀ علمیۀ قم پرداخت. وی سالیان متمادی با مرکز مدیریت حوزۀ علمیۀ قم همکاری کرد. او از امتحان گیرندگان سطوح عالی و خارج حوزۀ علمیۀ قم بود. وی 38 بار به جبهه رفت.

حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسینی در این باره میگوید:

ایشان، مکرّر با لباس بسیجی به جبهه می رفت؛ به طوری که کسی متوجه نشود. یک وقتی یک روحانی به جبهه می رود، رزمنده ها دورش جمع می شوند و میگویند: آقا، ما یک روحانی خیلی باصفا داریم که می نشیند با ما حرف می زند، ظرف هایمان را می شوید، سنگرها را تمیز می کند و احادیث خیلی جالب و خوبی می خواند. او کسی نبود جز حضرت استاد آیت الله غروی. (3)


1- به نقل از: برنامه تلویزیونی تبار بهار شبکه نور.
2- اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 133.
3- به نقل از: برنامه تلویزیونی «تبار بهار»، شبکه نور.

ص:162

رحلت

آیت الله شیخ ابوالقاسم تبریزی غروی در تاریخ 9/7/1386 در 68 سالگی در شب بیستم رمضان 1428 ق. شب قدر و شهادت امام علی علیه السلام در زادگاهش چشم از جهان فروبست و در جوار رحمت حق آرام گرفت.

رئیس قوۀ قضائیه (آیت الله سیّد محمود هاشمی شاهرودی)، مرکز مدیریت حوزۀ علمیۀ قم، امام جمعۀ تبریز (آیت الله میرزا محسن مجتهدی شبستری) و استاندار آذربایجان شرقی پس از درگذشت وی، پیام های تسلیتی صادر کردند.

در پیام تسلیت مرکز مدیریت حوزۀ علمیۀ قم آمده است:

ارتحال اندوه بار عالم ربانی و فقیه وارسته، حضرت آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم غروی که عمر پربرکت خود را در راه نشر و ترویج معارف اهل بیت علیهم السلام سپری نمود، موجب تأثر و تأسف فراوان گردید.

ضمن عرض تسلیت این ضایعه مؤلمه به ساحت قدسی بقیة الله الاعظم، مقام معظم رهبری، مراجع عظام تقلید، حوزه های علمیه، شاگردان و بیت آن فقید سعید، از علما، فضلا، اساتید و عموم مردم ولایت مدار دعوت میشود جهت تجلیل از مقام شامخ علم و فقاهت در مراسم بزرگداشت آن مرحوم شرکت فرمایند.

پیکر پاک آیت الله شیخ ابوالقاسم تبریزی پس از انتقال به شهر مقدس قم، صبح روز پنج شنبه با حضور آیت الله سیّد محمود هاشمی شاهرودی (رئیس قوۀ قضائیه)، نمایندگانی از دفتر مقام معظم رهبری و مراجع تقلید، حجت الاسلام والمسلمین حسینی بوشهری (مدیر حوزۀ علمیۀ قم) و اعضای جامعۀ مدرسین، از مسجد امام حسن عسکری علیه السلام به سوی حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام تشییع و پس از اقامۀ نماز میت به وسیله آیت الله سیّد موسی شبیری زنجانی، کنار مزار پدرش در قبرستان نو به خاک سپرده شد. به پاس تجلیل از خدمات علمی و دینی این فقیه پارسا، مجالس ترحیم متعددی در قم، تبریز و... برگزار شد.

ص:163

آیت اللّه غلامرضا رضوانی خمینی «امین ولایت»

اشاره

آیت اللّه

غلامرضا رضوانی خمینی

«امین ولایت» (1)

تولد

خمین از شهرهای دانشمندپرور استان مرکزی است. نام پیشین آن «کمره» است. بسیاری از دانشمندان از خمین برخاسته اند که برجسته ترین آنان، امام خمینی رحمة الله است. شیخ علی نقی کمره ای، شیخ خلیل کمره ای، شیخ محمدباقر کمره ای، آیت الله مسعودی خمینی و آیت الله غلامرضا رضوانی خمینی از نامدارانی به شمار می-آیند که از منطقۀ خمین برخاسته اند. غلامرضا رضوانی در سال 1309 در خمین دیده به جهان گشود. پدرش محمدکریم رضوانی، کاسبی پارسا و از هم بازیهای دوران کودکی امام خمینی بود. غلامرضا رضوانی خواندن، نوشتن و قرائت قرآنی را از مکتب آموخت. با تأسیس اولین مدرسۀ جدید در شهرستان خمین، وی در این مدرسه به تحصیل پرداخت و در ابتدای جوانی، در سال 1327 برای تحصیل علوم اسلامی راهی شهر مقدس قم شد.


1- نویسنده مقاله: مهدی آقازاده.

ص:164

تحصیلات

غلامرضا رضوانی در مدت کوتاهی توانست دروس مقدماتی و سطوح را در حوزۀ علمیۀ قم فرابگیرد. وی سپس در درس آیت الله سید محمدباقر سلطانی طباطبایی، آیت الله عبدالجواد جبل عاملی اصفهانی، آیت الله مجاهدی تبریزی و آیت الله میرزا علی مشکینی شرکت کرد و خوشه چین خرمن دانش آنان شد. غلامرضا رضوانی در سال 1334ش. در درس اصول فقه امام خمینی شرکت کرد. وی همچنین در درس آیت الله بروجردی و آیت الله سید محمد داماد حضور یافت.

غلامرضا رضوانی در سال 1336 برای زیارت مرقد مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام و تحصیل از حوزۀ علمیۀ نجف به عراق رفت. وی مدتی در عراق بود؛ اما حوادث سیاسی باعث بازگشتش به ایران شد. وی مدت کوتاهی در تهران بود، بزرگان تهران از وی خواستار اقامت در تهران شدند؛ ولی امام خمینی از وی خواست به حوزۀ علمیۀ نجف بازگردد. وی درخواست امام خمینی را پذیرفت و به حوزۀ علمیۀ نجف بازگشت و در درس آیت الله سید محمود شاهرودی و آیت الله خویی شرکت کرد. چند سال بعد، امام خمینی به عراق تبعید شد و در حوزۀ علمیۀ نجف به تدریس پرداخت و غلامرضا رضوانی، بار دیگر در درس امام خمینی شرکت جست.

استادان

استادان وی در حوزه های علمیۀ قم و نجف عبارت اند از:

1. سید محمدباقر سلطانی طباطبایی (قم)؛

2. شیخ عبدالجواد جبل عاملی اصفهانی (قم)؛

3. مجاهدی تبریزی (قم)؛

4. میرزا علی مشکینی (قم)؛

5. امام خمینی (قم و نجف)؛

6. آیت الله بروجردی (قم)؛

7. سید محمد داماد یزدی (قم)؛

8. سید محمود شاهرودی (نجف)؛

9. سید ابوالقاسم خویی (نجف).

ص:165

تدریس و تألیف

یکی از سنت های حسنۀ حوزه های علمیه، این است که طلاب هم زمان با تحصیل به تدریس درس هایی که پیش تر آموخته اند می پردازند. و قید و بندهای رایج در مجامع دانشگاهی برای تدریس آن ها وجود ندارد. آیت الله رضوانی به این سیره عمل کرد و هم زمان با تحصیل در حوزۀ علمیۀ نجف به تدریس شرح منظومه سبزواری و اسفار ملاصدرا پرداخت. وی همچنین رسائل شیخ انصاری، مکاسب شیخ انصاری و برخی دروس دیگر را در مدرسۀ بروجردی، مسجد شیخ انصاری و مسجد هندی تدریس کرد. آیت الله شیخ هادی معرفت از شاگردان او در حوزۀ علمیۀ نجف است که شرح منظومه سبزواری را نزد وی فرا گرفت. آیت الله غلامرضا رضوانی حاشیه بر کفایة الاصول آخوند خراسانی، حاشیه بر عروةالوثقی آیت الله سید محمدکاظم یزدی و حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری از آثار چاپ نشده وی است. رساله او درباره امور مالی و بانکی و عقود شرعی چاپ شده است.

سیاست

آیت الله رضوانی از مسائل سیاسی، آگاه بود. وی پیش از انقلاب، فعالیت سیاسی داشت و از فعالیت های انقلابی امام، پشتیبانی می کرد. آیت الله رضوانی پس از سخنرانی امام خمینی رحمة الله علیه لایحۀ انجمن های ایالتی و ولایتی، از جمله روحانیانی بود که به حمایت از نهضت اسلامی امام خمینی رحمة الله برخاست. وی در زمان تحصیل در حوزۀ علمیۀ نجف برای ترویج مرجعیت امام خمینی در چاپ تحریرالوسیله اقدام کرد و با کمک عده ای از انقلابیون توانست با فریب ساواک در -گمرک که با دیدن نام شیخ انصاری بر روی جلد کتاب صورت گرفت- نسخه هایی از «تحریرالوسیله» امام خمینی را به ایران بفرستد.

پس از تبعید امام خمینی به ترکیه، آیت الله رضوانی و شماری از مجتهدان مبارز حوزۀ علمیۀ نجف کوشیدند محل تبعید امام خمینی از ترکیه به نجف تغییر کند. پس از هجرت امام خمینی از ترکیه به نجف، آیت الله رضوانی با این که به تدریس مشغول بود، همراه شیخ نصرالله خلخالی، آیت الله راستی کاشانی، آیت الله میرزا علی مشکینی و... در درس

ص:166

امام خمینی شرکت کرد. امام به او اعتماد داشت؛ به گونه ای که هنگام هجرت به پاریس، تمام امور منزل را در نجف به او سپرد.

آیت الله رضوانی دوست شهید سید مصطفی خمینی بود و با طلاب طرفدار امام خمینی ارتباط تنگاتنگی داشت. وی در سالهای پایانی اقامت امام خمینی در نجف، تلاش فراوان کرد حوزۀ علمیۀ نجف را پشتیبان انقلاب اسلامی در ایران سازد. پس از کودتای صدام، علیه حسن البکر، رژیم بعثی عراق، بسیاری از شیعیان و علمای ایرانی مقیم نجف، از جمله آیت الله رضوانی، را در سال 1358 از عراق اخراج کرد. آیت الله رضوانی پس از 22 سال سکونت در نجف، در خرداد 1358 به ایران بازگشت و چند ماه در قم اقامت کرد؛ ولی پس از آن، امام به فرزندش احمدآقا گفت: نزد آقای رضوانی برو و بگو: چرا از ما دوری می کنید، به تهران بیایید. به تهران رفت و به گروه «استفتای» دفتر امام خمینی پیوست. اندکی بعد، امام خمینی او را از اعضای فقهای شورای نگهبان قانون اساسی قرار داد.

وصیّ امام خمینی

پیش از انقلاب، آیت الله رضوانی، رابط امام خمینی با طلاب انقلابی بود. پس از شهادت آیت الله مصطفی خمینی در پاییز سال 1356، امام خمینی رحمة الله، آیت الله رضوانی و سه نفر دیگر از علما را «وصیّ» خویش ساخت که نشانگر اعتماد کامل امام خمینی به آنان است. این وصایت تا زمان بازگشت امام خمینی رحمة الله به میهن اسلامی برقرار بود. در نامۀ امام خمینی رحمة الله در تاریخ 3/9/1356 آمده است:

بسمه تعالی

12 ذی الحجه 97، عطف به وصیتی که نمودم و آقایان [شیخ حبیب الله] اراکی و [شیخ غلامرضا] رضوانی و [سید عباس] خاتم یزدی و [سید جعفر] کریمی را وصی قرار داد؛ اگر برای یک نفر یا بیشتر پیشامدی شد که نتوانست قیام به امر کند، سایر آقایان به جای او یک نفر مورد اطمینان و معروف به صحت و امانت را تعیین کند. مقصود آن است که مادام که به وصیت عمل نشده، چهار نفر مورد اطمینان کفیل امر باشند و در غیاب

ص:167

یکی یا دو نفر، بقیه آقایان اقدام به عمل کنند تا حاضر شود از خداوند تعالی، توفیق همه را خواستارم. روح الله الموسوی الخمینی. (1)

متن نامۀ امام خمینی در تاریخ 18/9/1356 عبارت است از:

بسم الله الرحمن الرحیم

به تاریخ 27 شهر ذی الحجه 1397، این جانب روح الله موسوی خمینی، در حال صحت و سلامت، وصیّ خود قرار دادم، حضرات حجج اسلام: آقای آقا شیخ حبیب-الله اراکی و آقای [شیخ غلامرضا] رضوانی خمینی و آقای آقا سید عباس خاتم یزدی و آقای آقا سید جعفر کریمی - دامت افاضاتهم - را در امور مربوط به وجوه شرعیه که نزد این جانب است. تمام وجوهی که نزد خودم و نزد آقای [شیخ نصرالله] خلخالی است، وجوه شرعیه است و یک فلس [پول خرد رایج در عراق] آن مال شخصی که مربوط به ورثه شود نیست؛ مگر یک پاکت که مختصر وجهی در آن است و پشتش نوشته شده: «مال شخص خودم است.» آقایان این وجوه را به طور شهریه، به هر نحو صلاح می دانند، در حوزه های علمیه مصرف نمایند. صورت وجوه در دفتر این جانب موجود است و چون وجوه به تدریج می رسد و صرف می شود، نمی توانم صورت را بدهم، و اگر عائله این جانب و مرحوم مصطفی - رحمه الله تعالی - خواستند نجف بمانند، به آن ها به مقدار متعارف، مخارج بدهند. از خداوند تعالی، توفیق و تأیید آقایان را خواستارم. امید است کمال احتیاط را در امور مراعات فرمایند.

و السلام علیکم و رحمة الله

روح الله الموسوی الخمینی (2)


1- صحیفه امام، ج 3، ص 270.
2- صحیفه امام، ج 3، ص 280.

ص:168

امام جماعت مسجد سید عزیزالله

پس از درگذشت آیت الله سید احمد خوانساری که امام جماعت مسجد سید عزیزالله بازار تهران بود، امام خمینی رحمة الله، آیت الله رضوانی را در حکمی (1) به عنوان امام جماعت این مسجد معرفی کرد.

اوصافی که امام خمینی در متن این حکم دربارۀ آیت الله رضوانی به کار برد، حاکی از میزان اعتماد امام خمینی به وی است. حکم چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم

از آن جا که پس از رحلت تأسف انگیز حضرت آیت الله مرحوم آقای خوانساری -رضوان الله علیه - جمعی از مؤمنان از این جانب خواسته اند که برای امامت مسجد سید عزیزالله، یک نفر شخص دارای صلاحیت معرفی نمایم؛ لذا جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج شیخ غلامرضا رضوانی - دامت افاضاته - را که سال های طولانی با ایشان نزدیک بودم و ایشان را به علم و تقوا و صلاح و سداد موصوف می-دانم، برای این امر شریف معرفی مینمایم، و ایشان وکیل این جانب می باشند و مؤمنین می توانند در امور شرعیه به ایشان مراجعه نمایند. امید است ان شاء الله تعالی با عنایت خداوند تعالی و تأیید حضرت بقیه الله ارواحنا لمقدمه الفداء در این امر شریف به نحو شایسته موفق و مؤید باشند.

والسلام علی عبادالله الصالحین.

شورای نگهبان

امام خمینی در تاریخ 1/12/1358 اولین اعضای فقهای شورای نگهبان را منصوب کرد. آیت الله رضوانی جزء شش نفری بود که امام خمینی آنان را منصوب کرد. وظیفۀ


1- در تاریخ 7 اسفند 1363 ش مصادف با 5 جمادی الثانی 1405 ق.

ص:169

شورای نگهبان، نظارت بر انتخابات و بررسی مصوبات مجلس شورای اسلامی از نظر عدم مطابقت با اسلام و قانون اساسی است.

متن حکم امام خمینی رحمة الله به آیت الله رضوانی چنین است:

بسمه تعالی

جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ غلامرضا رضوانی (دامت افاضاته) بنا بر اصل نود و یکم قانون اساسی جمهوری اسلامی که به منظور پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با آن ها، شورایی به نام شورای نگهبان تشکیل می شود که انتخاب شش نفر از فقهاء عادل و آگاه به مقتضیات زمان و مسائل روز از این شورا به عهدۀ این جانب می باشد؛ لذا جناب عالی را به عنوان یکی از شش فقیه به عضویت شورای نگهبان منصوب می نمایم. از خداوند متعال موفقیت هر چه بیشتر شما را امیدوارم.

روح الله الموسوی الخمینی

اول اسفند ماه 1358 برابر 3 ربیع الثانی 1400

آیت الله رضوانی سه سال عضو شورای نگهبان بود. طبق اصل 92 قانون اساسی: «...در نخستین دوره، پس از گذشتن سه سال، نیمی از اعضای هر گروه (فقها و حقوقدانان) به قید قرعه تغییر می یابند.»؛ از این رو آیت الله رضوانی به قید قرعه از عضویت در شورای نگهبان خارج شد. وی سپس به ریاست دیوان عدالت اداری منصوب شد و در این نهاد هم خدمات ارزنده ای انجام داد.

در تابستان 1368، آیت الله یزدی - که از فقهای شورای نگهبان بود - با حکم آیت الله خامنه ای به ریاست قوه قضائیه منصوب و آیت الله رضوانی در تاریخ 9/6/1368 با حکم مقام معظم رهبری به عضویت شورای نگهبان منصوب شد. متن این حکم - که نشانگر توانایی علمی و عملی آیت الله رضوانی است- چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم

آیت الله آقای حاج شیخ غلامرضا رضوانی (دامت افاضاته)؛ با توجه به مفاد اصل نود و یکم قانون اساسی جمهوری اسلامی در مورد شورای نگهبان که

ص:170

به منظور صیانت از احکام مقدسه اسلام و قانون اساسی و عدم مغایرت مصوبّات مجلس شورای اسلامی با آن ها تشکیل می گردد و نصب فقهای آن بر عهده رهبر است و با معرفت به مراتب علمی و عمل جناب عالی - که مورد عنایت خاص امام فقید عظیم الشأن (رضوان الله تعالی علیه) قرار داشت - شما را به عضویت شورای مزبور منصوب می کنم. از خداوند متعال، موفقیت جنابعالی و سایر حضرات اعضای محترم را در حراست از خط مستقیم اسلام و انقلاب مسألت می نمایم.

سیّد علی خامنه ای - 9/6/68.

آیت الله رضوانی تا پایان عمر، جز مقطعی کوتاه، از اعضای فقهای شورای نگهبان بود. وی 31 سال در این نهاد مقدس به پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی می پرداخت.

پشتیبان ولایت فقیه

امام خمینی همواره به مردم یادآور شد که پشتیبانی از ولایت فقیه، باعث مصون ماندن کشور از گرفتاری-هاست. آیت الله رضوانی در تمام عمر از ولایت فقیه پشتیبانی کرد.

رحلت

آیت الله رضوانی، شامگاه شنبه 31/1/1392 (نهم جمادی الثانی 1434 ق.) در 83 سالگی در تهران، دعوت حق را لبیک گفت. پیکرش، صبح روز دوشنبه با حضور مردم و علما در قم تشییع شد و پس از آن که آیت الله شبیری زنجانی بر وی نماز گزارد، در حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام به خاک سپرده شد.

ص:171

آیت اللّه سید محمد حسن مرتضوی لنگرودی «اسوۀ فضیلت»

اشاره

آیت اللّه سید محمد حسن

مرتضوی لنگرودی

«اسوۀ فضیلت» (1)

مقدمه

خاندان آیت الله لنگرودی نزد مردم متدین، به ویژه طلاب و روحانیان حوزه های علمیه، از نظر تربیت و پرورش شخصیت های ممتاز علمی و معنوی، مشهور است. مرحوم آیت الله العظمی حاج سید مرتضی حسینی لنگرودی، (2) ملقب به حاج مجتهد (متوفای 1383ق.) از فقیهان نامدار معاصر و از شاگردان برجسته آیت الله نائینی، آیت الله اصفهانی و آیت الله محقق عراقی است. همۀ پسران او در زمان حکومت سیاه رضاخانی به تحصیل علوم حوزوی روی آوردند. همه پسران و نوادگان وی از مدرسان، فقیهان، مبلّغان دین و خادمان مکتب اهل بیت علیهم السلام به شمار می آیند. پسران وی عبارت اند از:


1- نویسنده مقاله: محمدتقی ادهم نژاد.
2- شرح حال آیت الله حاج سید مرتضی مرتضوی لنگرودی در بسیاری از کتاب ها، از جمله در ستارگان حرم، ج 13، ص 30، به تفصیل آمده است.

ص:172

1. آیت الله حاج سید محمدحسین مرتضوی لنگرودی - دامت برکاته - که در سال 1347 ق. به دنیا آمد و اکنون از فقیهان پارسا و مشهور تهران است. (1)

2. مرحوم آیت الله حاج سید محمدمهدی مرتضوی لنگرودی، ملقب به عبدالصاحب (1352 -1426 ق.) از فقیهان و مدرسان برجسته و متقی و دارای تألیفات سودمند فراوان. (2)

3. مرحوم آیت الله حاج سید محمدعلی مرتضوی لنگرودی (3) (1354-1416 ق.) از مدرسان حوزۀ علمیۀ قم.

3. مرحوم آیت الله حاج سید محمدحسن مرتضوی لنگرودی.

تولد و کودکی

آیت الله حاج سید محمدحسن مرتضوی لنگرودی، دومین پسر آیت الله حاج سید مرتضی لنگرودی در بیست و سوم صفر سال 1350 ق. در نجف دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش از فقیهان بزرگ و مادرش زنی پاکدامن و پارسا به نام سیده آمنه بود. نسب شریف وی با 44 واسطه به امام سجاد علیه السلام می رسد. وی از سادات حسینی به شمار میآید. اجداد و نیاکان وی از عالمان، زاهدان و عابدان بوده اند. اکنون مرقد برخی از آنان زیارتگاه مردم شمال کشور، به ویژه اهالی رامسر و لنگرود است. (4) آیت الله لنگرودی دوران کودکی را در نجف اشرف پشت سر گذاشت و زیر نظر پدر به فراگیری قرآن و خواندن و نوشتن پرداخت. وی می گوید:

در نجف اشرف، قرآن و خواندن و نوشتن فارسی را خدم-ت مرح-وم آقا عب-دالله


1- محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 9، ص 319.
2- محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 9، ص 314؛ ر.ک: شاعری در مشعر و عارفی در عرفات.
3- گنجینه دانشمندان، ص 324؛ تربت پاکان قم، ج 3، ص 1773؛ ستارگان حرم، ج 20، ص 177.
4- کتاب «شجره مبارکه» توسط آیت الله سید محمدحسن مرتضوی لنگرودی تدوین و چاپ شد که شرح حال نیاکان و سادات حسینی قاضی محله لنگرود است.

ص:173

تبریزی و آقا شیخ موسی آموختم؛ البته همین مقدار را هم با مشکلات فراوان فرا گرفتم. حکومت طاغوتی عراق، ایجاد مزاحمت می کرد؛ زیرا اهل علم حاضر نبودند فرزندان خود را به مدارس دولتی بفرستند و این دو بزرگوار عهده دار تعلیم فرزندان اهل علم بودند و حکومت هم شدیداً با این کار مخالفت می کرد.

به یاد دارم سخت گیری به حدّی بود که مرحوم آقا شیخ موسی ناچار شد که ما را به حجره ای از حجره-های بالای صحن مطهر علوی ببرد؛ گرچه در آن جا هم امنیت نبود، مراقب بود که مأموران دولتی متوجه نشوند، هرگاه مأموری می آمد، فوراً ما را متفرق می کرد یا این که درِ حجره را به روی ما می-بست. این وضع تحصیل ما در نجف بود. (1)

تحصیل در تهران

آیت الله لنگرودی در 11 سالگی در سال 1361 ق. همراه والدین خود به ایران مهاجرت کرد، در تهران اقامت گزید و به تحصیل علوم اسلامی پرداخت. وی دروس مقدمات، سطح و بخشی از علوم معقول (فلسفه و حکمت) را در مدرسۀ حاج ابوالفتح، واقع در میدان قیام تهران (شاه سابق) که زیر نظر پدر اداره می شد، به خوبی فرا گرفت.

استادان وی در تهران عبارت اند از:

1. پدرش؛

2. علی اکبر غفاری؛

3. ابوالقاسم گرجی؛

4. محمدجعفر جعفری لنگرودی؛

5. میرزا علی فلسفی (کفایة)؛

6. سید احمد شهرستانی (رسائل)؛ (2)


1- مجله حوزه، شماره 55، فروردین و اردیبهشت 1372، ص 25.
2- شرح حال این شخصیت ارزنده به وسیله نگارنده تدوین شده که در ستارگان حرم، ج 15، آمده است.

ص:174

7. شیخ اسماعیل چاپلاقی (مکاسب)؛

8 . میرزا مهدی الهی قمشه ای؛

9. میرزا ابوالحسن شعرانی. (1)

آیت الله لنگرودی دربارۀ دوران تحصیل خود در تهران می گوید:

در سال 1361 همراه مرحوم والد به ایران آمدم و در تهران، چندی به مدارس جدید رفتم. پس از آن که مرحوم والد، مدرسۀ مرحوم حاج ابوالفتح را احیا کرد، در آن جا مشغول به تحصیل علوم دینی شدم. کتب متعارفه صرف و نحو، منطق، معانی و بیان را در مدرسه و خارج از مدرسه فرا گرفتم. اساتید ما در این کتاب ها اهل فن نبودند؛ ولی درسشان قابل استفاده بود. پس از این به فقه و اصول پرداختم. معالم و قوانین و شرح لمعه را نزد فضلا و علمای مدرسه و غیره فرا گرفتم؛ تا این که رسیدم به سطح عالی. تا سال 1373 قمری به تحصیل در تهران ادامه دادم. در این مدت، سطح عالی را به پایان رساندم. بعضی از بزرگانی که در حوزۀ تهران از محضرشان بهره برده ام عبارت اند از: مرحوم والد و حضرات آقایان شهرستانی و چاپلاقی (رسائل و مکاسب)؛ یکی از فضلا که از نجف برگشته بود و بر کفایة مسلط بود (کفایة)؛ مرحوم استاد الهی قمشه ای (شرح منظومه). حکیم ذوفنون حاج میرزا ابوالحسن شعرانی (شرح اشارات محقق طوسی)؛ هیئت فارسی و شرح چغمین. در درس مرحوم شعرانی با عده ای از دوستان از جمله آقای جوادی، آقای حسن زاده آملی و آقای رضی شیرازی شرکت می کردیم. (2)

هجرت به قم

آیت الله لنگرودی در سال 1373 ق. پس از یک دهه تحصیل در تهران، همراه پدر به قم مهاجرت کرد و ادامۀ تحصیل داد. استادان وی در حوزۀ علمیۀ قم عبارت اند از:

1. سید حسین طباطبایی بروجردی (متوفای 1380 ق.)؛


1- شرح حال این فرزانگان در مجموعه گلشن ابرار آمده است.
2- مجله حوزه، شماره 55، ص 26.

ص:175

آیت الله لنگرودی هشت سال در درس فقه آیت الله بروجردی شرکت جست و تقریرات درس های صلاة، خمس، قضاء و طهارت آیت الله بروجردی، ثمرۀ این سال های اوست.

2. سید مرتضی مرتضوی لنگرودی (متوفای 1383 ق.)؛

آیت الله لنگرودی می گوید:

مرحوم والد وقتی که به قم مشرف شد، درس خارج اصول و فقهی را شروع کرد. بنده در درس اصول ایشان شرکت می کردم، قریب یک دورۀ کامل اصول. بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی، در درس فقه ایشان هم شرکت کردم. (1)

3. امام خمینی (متوفای 1409 ق.)؛

آیت الله لنگرودی از برجسته ترین شاگردان درس خارج اصول امام خمینی بود. وی یک دوره درس اصول امام خمینی را نوشت که با نام «جواهر الاصول» در 6 جلد چاپ شد.

4. سید محمد محقق داماد (متوفای 1388 ق.)؛

5. سید محمدرضا موسوی گلپایگانی (متوفای 1414 ق.)؛

6. میرزا هاشم آملی (متوفای 1413 ق.)؛

7. محمدعلی اراکی (متوفای 1415 ق.)؛

8. سید شهاب الدین مرعشی نجفی (متوفای 1411 ق.)؛

9. سید علی فانی اصفهانی (متوفای 1409 ق.)؛

10. شیخ مرتضی حائری یزدی (متوفای 1406 ق.)؛

11. سید کاظم شریعتمداری تبریزی (متوفای 1406 ق.)؛

12. سید محمدحسین طباطبایی (2) (متوفای 1402 ق.).


1- مجله حوزه، شماره 55، ص 26.
2- شرح حال این فرزانگان در ستارگان حرم، گلشن ابرار، گنجینه دانشمندان و تربت پاکان قم آمده است.

ص:176

آیت الله لنگرودی، مدت کوتاهی در حوزۀ علمیۀ نجف در درس خارج فقه و اصول امام خمینی، آیت الله سید ابوالقاسم خویی و آیت الله سید محسن طباطبایی حکیم شرکت کرد و در تابستان ها - که ایام تعطیلات درسی حوزۀ علمیۀ قم بود - به مشهد مقدس مشرف می شد و شب ها در مسجد گوهرشاد در دروس خارج فقه و اصول آیت الله میلانی، آیت الله فقیه سبزواری و آیت الله سید عبدالله شیرازی شرکت کرد. (1)

آیت الله لنگرودی بیش از 20 سال هم بحث آیت الله جوادی آملی در درس های حوزه بود. وی سال های طولانی با برخی فرهیختگان حوزه از جمله: هاشم تقدیری سبزواری، جلال طاهر شمس گلپایگانی، ابراهیم امینی نجف آبادی، فاضل کرمی زنجانی، اسماعیل سائینی زنجانی (2) هم بحث بود.

تدریس

آیت الله لنگرودی هم زمان با تحصیل، تدریس می کرد. وی بارها سطوح مختلف حوزه را تدریس کرد. ایشان در سال 1352 به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت که بیش از 30 سال ادامه یافت. شماری از شاگردان دروس خارج فقه و اصول وی عبارت اند از:

1. احمد قدسی مازندرانی؛

2. محسن فقیهی؛

3. مهدی مقدسی مازندرانی؛

4. عباس اسماعیلی یزدی؛

5. جلال اسماعیلی یزدی؛

6. حسین گنجی اشتهاردی؛

7. دکتر سعید داوودی مازندرانی؛


1- آیت الله لنگرودی به اصرار نگارنده، شرح حال خودنوشت خویش را به نگارنده داد که در این مقاله از آن استفاده فراوانی شده است.
2- اسوه پاکان، شمه ای از زندگانی حضرت آیت الله العظمی لنگرودی؛ نیز ر. ک: اسوه پاکان، صص 37-40.

ص:177

8 . محمدهاشم محمدیان؛

9. صداقت بوشهری؛

10. هادی محمودی یزدی؛

11. ناصر باقری بیدهندی؛

12. علی محمد حکیمیان یزدی؛

13. محمد مصدّق یزدی؛

14. مهدی حسینیان قمی؛

15. سید صدرالدین مرتضوی لنگرودی؛

16. سید محمدجواد مرتضوی لنگرودی؛

17. سید محمدرضا رهنمائی شهرضایی؛

18. سید علی رضوی قمی؛

19. علی رضا رحیمی گلستانی؛

20. سید مهدی موسوی قمی؛

21. شیخ محسن محمدی همدانی؛

22. سید مهدی حسینی یزدی؛

23. سید طاهر غفاری ارومیه ای؛

24. محمد عاصمی گلپایگانی؛

25. علی عاصمی گلپایگانی؛

26. ابوالحسن بهداشتی تنکابنی؛

27. سید حسن حسینی پناه اردستانی؛

28. احمد احمدی لنگرودی؛

29. محمود خالقی زرندی؛

30. علی بهشتی؛

31. سید محمد مجیدی نظامی؛

32. شیخ مسیح توحیدی اصفهانی؛

33. دکتر علی اکبر حسنی؛

ص:178

34. سید محمد مرتضوی لنگرودی. (1)

مشایخ اجازۀ نقل حدیث

از دیرباز در حوزه های علمیه مرسوم است که استادان به شاگردان خود اجازۀ نقل حدیث می دادند. در گذشته، اجازۀ نقل حدیث در طراز اجازۀ اجتهاد بود. شماری از مشایخی که اجازۀ نقل حدیث به وی دادند، عبارت اند از:

1. آیت الله حاج آقا بزرگ طهرانی (نویسندۀ الذریعة الی تصانیف الشیعه)؛

2. آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی؛

3. آیت الله سید محسن حکیم؛

4. آیت الله سید مرتضی لنگرودی؛

5. آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی؛

6. آیت الله شیخ محمدعلی اراکی؛

7. آیت الله میرزا هاشم آملی؛

8 . آیت الله سید احمد شهرستانی؛

9. علامه سید محمدحسین طباطبایی؛

10. آیت الله سید احمد زنجانی؛

11. آیت الله سید مصطفی صفایی خوانساری؛

12. علامه سید عبدالمجید هاشمی خویی. (2)

آیت الله لنگرودی نیز به برخی از شاگردان خویش اجازۀ نقل حدیث داد.


1- مهدی حسینیان قمی، اسوه پاکان، شمه ای از زندگانی حض-رت آیت الله العظمی لنگرودی، صص 91-107.
2- مهدی حسینیان قمی، اسوه پاکان، شمه ای از زندگانی حض-رت آیت الله العظمی لنگرودی، ص 109؛ نیز ر. ک: «الوجیزة فی اسناد مروّیات الائمه علیهم السلام».

ص:179

موفقیت ها

آیت الله جوادی آملی دربارۀ توفیقات علمی و اجتماعی آیت الله لنگرودی می فرماید:

بنده بیش از 50 سال با این بزرگوار مأنوس بودم و ایشان را در پنج مقطع علمی موفق دیدم. در بخش-های اجتماعی هم توفیقاتی داشتند. آن مقطعی که درس می خواندند موفق بودند و آن مقطعی که با معاصران خود بحث می کردند، موفق بودند و در این دو مقطع که در حین درس خواندن، بحث می-کردند، رابطۀ ایشان با اساتید هم با توفیق، همراه بود. هم از این طرف، احترام زیادی برای مشایخ خود قائل بودند و هم از آن طرف، آن بزرگواران، عنایت خاصی به ایشان داشتند و مورد عنایت اساتید بودند.

در مقطع تدریس هم موفق بودند. در مقطع و بخش تألیف هم موفق بودند. در روابط اجتماعی و هدایتی مردم هم که امامت داشتند و درسهای جنبی داشتند و یا رفت و آمدی با دوستان داشتند از این جهت هم واقعاً موفق بودند که عاش سعیداً و مات سعیداً.

بسیار کم اتفاق می افتد کسی بیش از پنجاه سال با کسی باشد و شرایط فراوانی، به تعبیر جناب شیخ عطار، فراز و فرود فراوانی پیش بیاید و او همچنان در صراط مستقیم باشد. بیماری تقریباً ممتد ایشان هم نتوانست آن توفیق را از ایشان بگیرد. آن نزاهت روحی که داشتند، اعتلای روحی که داشتند، در این دوران بیماری هم ظهور می کرد. شخصیت این چنینی بدون تأیید الهی نخواهد بود. ممکن نیست کسی بتواند در همۀ مقاطع یادشده کامیاب باشد و بیماری سنگین دوران بیست ساله را هم به خوبی تحمل کند و از آزمون الهی بیرون بیاید، بدون تأیید ویژه الهی ممکن نیست.

ایشان گذشته از این که در یک بیت شریف روحانی باقداستی رشد کردند و پدر بزرگوارشان از شاگردان بنام بزرگان نجف: مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، مرحوم آیت الله العظمی نائینی و مراجع بزرگوار دیگر - قدس الله اسرارهم - بود و از سیادت برخوردار بود - که این ها عوامل بیرونی است - یک خصوصیت درونی داشتند که این خصوصیت درونی، اصل بود و آن علل و عوامل بیرونی، مؤید خارجی بود و از ایشان یک شخصیت خوبی ساخت.

ص:180

توفیق دوران طلبگی و درس خواندنشان از سال 1330 یا 1331 در تهران که بودند، مشخص بود. ایشان 2 سال قبل از ما وارد قم شدند. این توفیق که انسان در صراط مستقیم باشد، در بیش از پنجاه سال که ما دیدیم، گذشته از این که در بیت رفیعی تربیت شده اند و از سیادت برخوردار بودند، مربوط به آن نزاهت درونی است. بنابراین، هم در آن مقطعی که درس می خواندند و بحث میکردند و تدریسشان و تألیفشان، ارتباطشان با مشایخ، همه نور و برکت و رحمت بود. امامت ایشان در مسجد هم همین طور بود. حشر ایشان با مردم از نظر موعظه و هدایت هم، چون از دل برمی خاست بر دل می نشست. (1)

طهارت روحی و صفای باطنی

حضرت آیت الله جوادی آملی که بیش از 50 سال با آیت الله لنگرودی رفاقت داشت دربارۀ طهارت روحی و صفای باطنی این بزرگمرد الهی می گوید:

ایشان روح پاکی داشتند. بعضی باید با نذر و تعهد و یمین و شنیدن بحث های اخلاقی فراوان و سرزنش فراوان نرم شوند؛ اما بعضی واقعاً نرم هستند. ایشان برای این که معتدل باشد، در صراط مستقیم باشد، لازم نبود در کلاس اخلاقی شرکت کند. این طهارت روح که در ایشان بود از ایشان این شخصیت را ساخت. طنزهایی که در دوران جوانی و نوجوانی، دیگران می گفتند ایشان وارد این مسائل نمی شدند، فقط در نشاط صادق شرکت می کرد. کسی را برنجاند، نیش بزند ولو به طنز، اصلا این جور نبود. روحیۀ امین داشتند. کسی در تمام این مدت از شوخی ایشان گله نداشت. محبوب همه هم بودند. قبل از این که وارد قم شوند و با محضر آیت الله طباطبایی آشنا شوند هم این طور بودند. معلوم می شود فطرت الهی که ساختار الهی که ذات اقدس اله به او داده بود سلیم بود، { إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ} (2) بدِ کسی را نمی خواست. ممکن بود در مسائل کلی اظهارنظر کند؛


1- اسوه پاکان، شمه ای از زندگانی حضرت آیت الله العظمی لنگرودی، صص 29، 30 و 42.
2- سوره شعراء، آیه 89.

ص:181

ولی نسبت به کسی یا روشی تندی داشته باشد این جور نبود. در مسائل جزئی، اظهارنظر نمی کرد. در این حشر بیش از 50 سال و مباحثه بیش از بیست سال «ما رایتُ الا جمیلا» ما جز خوبی از ایشان ندیدیم. حوادث، زیاد بود، بحث ها هم زیاد بود، نظرها هم مختلف بود. در بحث های نماز جمعۀ سال-های حدود 1350، نظر ما این بود که نماز جمعه حتماً باید خوانده شود و مرحوم آیت الله اراکی هم که نماز می خواندند ما شرکت می کردیم... این بحث ها هم بحث های تندی بود؛ اما تمام این بحث ها را به سلامتی گذراندند که نشانۀ استواری و تقوای ایشان بود.

مرحوم آیت الله طباطبایی جاذبه و طهارت روحی داشت. ایشان محضر مرحوم علامه را ترک نمی کرد و سالیان متمادی در جلسات خصوصی شرکت داشتند و از شاگردان خاص محسوب گردید که مورد عنایت خاص مرحوم علامه طباطبایی بودند. نسبت به امام خیلی علاقه مند بودند و تمام این بحث ها را هم ثبت میکردند و من از این «جواهر الاصول» ایشان متنعم هستم و در خدمت این کتاب هستم. همین قداست روح باعث شد که در این بیماری سنگین، ایشان با این که از پا افتاد، ولی از کار نیفتاد؛ خیلی هنر است بیست سال مریض بودند، شب و روز قرص می خوردند، آن بیماری انسان را از پا بیندازد ولی از کار نیندازد. معلوم می شود که قدرت انسان از جایی دیگر است. لابد شما دست و پای ایشان را دیدید و ناراحتی قلبی ایشان را دیدید، از این معلوم می شود که اولیای الهی ممکن است که از نظر جسم ضعیف بشوند؛ ولی از نظر روح از پا درنمی آیند. (1)

تسلیم رضای الهی

آیت الله لنگرودی بیش از 30 سال از درد پا به شدت رنج برد و سختی های زیادی را صبورانه تحمل کرد. گاه درد، چنان شدت می گرفت که وی با دو عصا راه می رفت و قادر به آمدن به مسجد نبود و نمی توانست ایستاده نماز بخواند. وی در همه این حالات، لب به


1- اسوه پاکان، شمه ای از زندگانی حضرت آیت الله العظمی لنگرودی، صص 36-37.

ص:182

شکایت نگشود و همیشه راضی بود. هرگاه از ایشان سؤال شد پای شما چطور است، با لبخند می فرمود: الحمدلله، خیلی درد می کند. وی در اواخر عمر، علاوه بر پادرد همیشگی، کسالت قلبی و مرض قند نیز داشت؛ ولی روزه گرفتن را ترک نمی کرد. آیت الله لنگرودی نماز و سایر عبادات را بدون شتابزدگی انجام می داد. وی با این که پادرد شدیدی داشت، تا میتوانست ایستاده نماز می خواند. آیت الله لنگرودی نافله ها را نیز ایستاده می-خواند. وی پس از نمازهای واجب، تعقیبات نماز، به ویژه تسبیحات حضرت زهرا علیها السلام را انجام می داد و پای منبر می نشست و گاهی مشغول قرائت قرآن می شد. آیت الله لنگرودی با آن که از درد شدید پا در رنج بود، هرگاه کسی وارد می شد تمام قد می ایستاد.

وی در جلسات روضه که صبح های جمعه و دهۀ محرم و ایام فاطمیه در منزلش منعقد بود، کنار در می-نشست و به احترام مردم برمی خاست. مدتی بعد که برخاستن از زمین برایش مقدور نبود و روی صندلی می-نشست، هرگاه کسی وارد می شد، به احترام وی از صندلی برمی خاست و ایستاده، میهمانان را بدرقه می کرد. وی تا زمانی که توان داشت، به زیارت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام می شتافت. آیت الله لنگرودی هیچ گاه به خاطر کسالت، زبان به شکوه نمیگشود، ذکر الحمدلله دائماً بر زبانش جاری بود.

آیت الله جوادی آملی در این باره میگوید:

بنده آخرین دیداری که با ایشان داشتم، یک هفته قبل از رحلت ایشان بود. آن روز، کسی نبود و آقایانی که در روضه شرکت کرده بودند، همه رفته بودند. بنده تنها بودم. دیدم می فرمایند که تمام بدنم درد می کند. (گریۀ آیت الله جوادی) خدا رحمت کند. جز حمد و عنایت الهی چیزی نمی گفتند. نه از طبیبی گله و نه از تشخیصی گله می کردند. (1)

عشق و ارادت به اهل بیت علیهم السلام

آیت الله مرتضوی به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، به ویژه حضرت علی علیه السلام عشق می ورزید و جمعه ها در منزل خود مجلس روضه برگزار می کرد. هنگامی که


1- اسوه پاکان، شمه ای از زندگانی حضرت آیت الله العظمی لنگرودی، ص 42.

ص:183

سخنران روضه می خواند، آن بزرگوار با صدای بلند گریه می کرد. وی همواره به مداح توصیه میکرد چند بیتی بخواند و مردم سینه بزنند. آیت الله لنگرودی همواره در مسجد سلماسی به مناسبت های مختلف، مجلس روضه برگزار می کرد. خودش نیز در این مجالس، حضوری جدّی داشت. وی پس از پایان مجلس روضه، به گفت وگوی علمی با طلاب و فضلا میپرداخت. بسیاری از استادان و فضلای حوزه در مجلس روضۀ ایشان شرکت می کردند؛ مانند: آیت الله صافی گلپایگانی، آیت الله جوادی آملی، آیت الله حسن زاده آملی، آیت الله ابراهیم امینی، آیت الله علوی گرگانی و آیت الله محمد ابراهیم جنّاتی.

استخاره های قرآنی

آیت الله لنگرودی، مهارت و تخصص فوق العاده در فنِ استخاره داشت. بسیاری از مردم از سراسر کشور به ایشان زنگ می زدند و وی هر روز، یک ساعت به ظهر و یک ساعت به غروب را به این امر مهم اختصاص می-داد.

علاوه بر آن، پس از اقامه نماز جماعت در مسجد و جمعه ها، بعد از اقامۀ نماز صبح، شماری از مردم، گرد او جمع می شدند و او برای آنان استخاره می گرفت. علیرضا رحیمی گلستانی در این باره می گوید: در هر روز، حدوداً دو ساعت را برای جواب استخاره های تلفنی قرار می داد و می فرمود: ما که توان رفع مشکل مردم را نداریم؛ همین مقدار که از ما برمی آید نمی بایست دریغ کنیم.

شیوۀ استخاره آن حضرت با قرآن و دعای معروفِ «إن کانَ فی قضائِک و قَدَرِک أن تَمُنَّ علی شِیعةِ آل محمّد صلی الله علیه و آله بِفَرَجِ وَلیِّک و حُجَّتِک عَلَی خَلقِک فَأَخرِج إلَینا آیَةً مِن کتابِک نَستَدِلُّ بِها عَلی ذلک» (1) بود. وی قرآن را می گشود و شش ورق را می شمرد و در ورق هفتم، سطر ششم را نگاه می کرد و خوب و بد استخاره را می گفت. وی گاه نکته ای را از آیه الهام می گرفت.


1- مستدرک الوسائل، ج 6، ص 260.

ص:184

آیت الله لنگرودی می فرمود:

لیدر ما استخاره کنندگان، حضرت سید بن طاووس است؛ زیرا آن بزرگوار فرموده است: استخاره از نِعَم بزرگ خداوند به امت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله است که هر زمان بخواهند می توانند با او ارتباط برقرار کنند و از حیرت بیرون بیایند. (1)

ویژگی های اخلاقی

مرحوم آیت الله لنگرودی، ویژگی های اخلاقی فراوانی داشت که در این مقاله به اختصار از زبان شاگردانش نقل می شود. وی در علوم اسلامی، به ویژه علوم معقول و منقول، تبحر داشت. روی گشاده داشت و چهره ای نورانی که انسان را به یاد خدا می انداخت. اهل تهجد، شب زنده داری، نوافل و مستحبات بود. صلۀ ارحام را حتی در سخت ترین شرایط جسمی فراموش نمی کرد. رابطۀ وی با شاگردانش بسیار متین و توأم با مهربانی عمیق بود. وی دارای تقوای اخلاقی، عملی و علمی بود. آیت الله لنگرودی از تواضع و فروتنی خاصی برخوردار بود. هرگز تلاش شاگرد را نادیده نمی گرفت؛ بلکه به تحقیق او ارج می نهاد. پیوسته به اشکال شاگرد گوش می کرد و به آن پاسخ می داد. در گفت وگوها، دائماً الفاظ و تعابیر مؤدبانه و پاکیزه و نیکو بر لب داشت. هیچ گاه برای ریاست و مطرح شدن در جامعه تلاش نکرد. زهد، پارسایی، ساده زیستی، تکریم علما و بزرگان و استادان، خیرخواهی، سعۀ صدر، مراعات حقوق دیگران و میانه روی تنها بخشی از اوصاف نیک اخلاقی آن بزرگوار است. (2)

گوهرهای ناب

پندهای آیت الله لنگرودی فراوان است؛ از جمله:

1. رعایت تقوای الهی در هر حال؛ 2. پرهیز از محرمات و شبهات و پیمودن راه احتیاط


1- اُسوه پاکان، ص 114.
2- استاد در نگاه دانشوران، صص 214-246؛ گلشن ابرار، ج 9، ص 650.

ص:185

3. دل نبستن به دنیا؛ 4. دوری از ریاست؛ 5. اقامۀ نمازهای یومیّه در اوّل وقت؛

6. مطالعۀ کتاب های مفید دربارۀ قرآن، تفسیر و احادیث پیامبر و اهل بیت علیهم السلام؛ 7. تلاوت قرآن، به ویژه در شب ها؛ 8. قرائت مسبّحات (سوره هایی که با تسبیح آغاز می شود)؛

9. اهدای ثواب قرآن به ارواح مؤمنان؛ 10. همیشه باوضو بودن؛ 11. توسل به اولیای الهی و نیکی به سادات؛ 12. ترک مکروهات و انجام مستحبات در حدّ امکان، به ویژه خواندن نماز شب؛ 13. مواظبت بر خواندن نماز جعفر طیّار؛ 14. مداومت بر خواندن زیارت عاشورا؛ 15. صلۀ رحم، به ویژه درباره پدر و مادر؛ 16. پرهیز از غیبت؛ 17. تلاش برای نشر آثار معصومان علیهم السلام؛ 18. احسان به طلاب، مبلغان و فقیران مؤمن؛ 19. نشر کتاب های مفید؛ 20. امر به معروف و نهی از منکر؛ 21. بسیار یاد مرگ کردن؛ 22. سجده های طولانی، به ویژه پس از نمازها. (1)

فعالیت های سیاسی

آیت الله لنگرودی از شاگردان امام خمینی بود و سالیان متمادی تدریس می کرد. وی در مسجد سلماسی به اقامۀ نماز جماعت می پرداخت و به تدریس خارج فقه و اصول و برگزاری درس اخلاق مبادرت ورزید. وی دورۀ کامل درس خارج اصول امام را نوشت و با نام «جواهر الاصول» چاپ کرد. آیت الله لنگرودی بسیار تحت تأثیر بنیان گذار انقلاب بود و خاطرات فراوانی از وی نقل کرد. وی با این که به علت بیماری کمتر می توانست در مجامع عمومی حضور یابد، هیچ گاه از فعالیت های سیاسی غافل نبود و هماره از نهضت امام حمایت می کرد. وی جزو امضا کنندگان اعلامیه علیه رژیم پهلوی و پشتیبانی از نهضت امام خمینی بود. اکنون شماری از اعلامیه هایی که نام آیت الله لنگرودی در آن ها دیده می شد را یادآور می شویم:

1. بیانیۀ جمعی از علمای حوزه علمیه قم به هویدا، نخست وزیر ایران دربارۀ اوضاع نابسامان ایران در سال 1343؛


1- اُسوه پاکان، ص 69.

ص:186

2. اعلامیۀ جمعی از مدرسین حوزۀ علمیۀ قم در تسلیت به امام خمینی در پیِ شهادت حاج آقا مصطفی خمینی؛

3. اعلامیۀ جمعی از علما و مدرسین حوزۀ علمیۀ قم در اعتراض به فاجعۀ خونین قم؛

4. اعلامیۀ جمعی از علما و مدرسین حوزۀ علمیۀ قم در اعتراض به حوادث خونین تبریز؛

5. اعلامیۀ جمعی از علما و مدرسین حوزۀ علمیۀ قم در اعتراض به کشتار مردم یزد؛

6. بیانیۀ جمعی از اساتید حوزۀ علمیۀ قم در اعتراض به مقالۀ توهین آمیز روزنامه اطلاعات علیه امام خمینی؛

7. اعلامیۀ جمعی از مدرسین حوزۀ علمیۀ قم در هشدار به توطئه رژیم طاغوت برای تفرقه میان ملت مسلمان ایران؛

8 . اعلامیۀ جمعی از اساتید حوزۀ علمیۀ قم به رئیس جمهور فرانسه برای احترام گذاشتن به امام راحل؛

9. اعلامیۀ جمعی از مدرسین حوزۀ علمیۀ قم در اعتراض به کشتار وحشیانه رژیم در تهران و شهرستان ها؛

10. اعلامیۀ جمعی از علمای قم دربارۀ حوادث سیاسی ایران؛

11. اعلامیۀ جمعی از اساتید حوزۀ علمیۀ قم، علیه تشکیل دولت نظامی؛

12. اعلامیۀ جمعی از اساتید حوزۀ علمیۀ قم خطاب به کارکنان شرکت نفت؛

13. اعلامیه جمعی از اساتید حوزۀ علمیۀ قم در اعتراض به حملۀ رژیم به حرم مطهر امام رضا علیه السلام؛

14. اعلامیۀ جمعی از اساتید حوزۀ علمیۀ قم در اعتراض به ملاقات آیت الله خویی با فرح دیبا؛

15. اعلامیۀ جمعی از اساتید حوزۀ علمیۀ قم در پشتیبانی از اعتصاب کارکنان صنعت نفت. (1)


1- جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تا اکنون، ج 4، صص 62، 159، 170، 179، 185، 213، 216، 223، 231، 236، 240، 245 و 251؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 229، 239، 251، 268، 272، 405، 420، 427، 434، 449 و 476؛ علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج 5 و 6، ص 532؛ ج7 و 8، ص 81، 382، 502 و...

ص:187

آثار

آیت الله لنگرودی علاوه بر تدریس و تربیت شاگردان فاضل، در نگارش آثار علمی هم از موفقیت کامل برخوردار بود و توانست آثار نفیس و ارزشمندی از خویش به یادگار بگذارد که برخی از آن ها چاپ شده اند. آثار وی - که بیشتر در عرصه های فقه، اصول و رجال دیگر علوم اسلامی است - عبارت اند از:

1. کتاب صلات (تقریر درس آیت الله محقق داماد)؛ 2. کتاب عدالت (تقریر درس آیت الله میرزا هاشم آملی)؛ 3. کتاب معاملات (تقریر درس آیت الله میرزا هاشم آملی)؛

4. کتاب طهارت و احکام طواف (تقریر درس آیت الله گلپایگانی)؛ 5. جواهرالاصول (6 جلد، دوره کامل تقریر درس خارج حضرت امام خمینی که مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، آن را چاپ کرد)؛ 6. قاعدة الصحة (شرح بر عروةالوثقی)؛ 7. قاعدة القرعه (شرح بر عروةالوثقی)؛ 8 . قاعده تجاوز و فراغ (شرح بر عروةالوثقی)؛ 9. قاعدۀ ید (شرح بر عروةالوثقی)؛ 10. قاعدۀ احراز (شرح بر عروةالوثقی)؛ 11. قاعدۀ لا ضررو لا ضرار (شرح بر عروةالوثقی)؛ 12. رسالة فی قاعدة لاتعاد (شرح بر عروةالوثقی). 13. الدر النضید فی الاجتهاد و الاحتیاط و التقلید (2 جلد، چاپ شده)؛ 14. کتاب طهارت (کامل)؛ 15. کتاب الصلاة (کامل)؛ 16. کتاب صوم؛ 17. کتاب الخمس، 18. مسألة المواقیت؛ 19. کلمة حول اخبار تحلیل الخمس؛ 20. بحوث فی الوقف؛ 21. رسالة فی حکم الأجرة علی الواجب؛

22. مکتوباتی از مباحث خمس؛ 23. الفروع المستحدثة؛ 24. حکم شهادت ثالثه در اذان؛ 25. رسالة فی علائم البلوغ؛ 26. حاشیه بر مکاسب؛ 27. رسالة فی مشروعیّة عبادة الصبی؛ 28. جواز الصلاة فی المشکوک کونه من المأکول أو من غیره؛ 29. لب اللباب فی طهارة اهل الکتاب (چاپ شده)؛ 30. الحجت العلیاء فی ولایة الفقهاء؛ 31. طلوع الفجر فی لیالی المقمرة (چاپ شده)؛ 32. حاشیه بر توضیح المسائل آیت الله بروجردی؛ 33. الذریعه الی التقی (تعلیقات بر کتاب عروة الوثقی)؛ 34. توضیح المسائل (3 جلد: عبادات، معاملات، مناسک و فروع حج، چاپ شده)؛ 37. الدر الملتقاط فیما یتعلق بالاجتهاد و التقلید؛

ص:188

38. المسائل المستحدثه؛ 39. نوادر الأثر فیما یتعلق بالامام الثانی عشر علیه السلام؛ 40. اربعییّات؛ 41. اوراق پریشان؛ 42. النساء الفاضلات؛ 43. غررالاخبار؛ 44. کلمات؛ 45. اللئالی المنثورة (3 جلد)؛ 46. الملتقطات؛ 47. الوجیزة فی اسناد مرویّات الائمة علیهم السلام (چاپ شده)؛ 48. اصطلاحات الحکماء؛ 49. اصطلاحات العرفاء؛ 50. طبّ المعصومین علیهم السلام؛ 51. الأدعیة و الأدویة المجّربة؛ 52. رسالة فی صلاة اللیل؛ 53. رسالة فی توسعة الرزق؛ 54. رسالة فی توقیفیّه أسمائه تعالی؛ 55. شجره مبارکه (اشاره اجمالی به اجداد و نیاکان سادات قاضی محله لنگرود، چاپ شده)؛ 56. مصباح الناسکین و الزائرین (2 جلد)؛ 57. تاریخ النبی و الائمه علیهم السلام؛ 58. وفیات الأعلام؛ 59. التعریف بأسماء الأعلام و الکتب الدارجة بین روّاد العلم (2 جلد)؛ 60. نوادر أنباء الاعلام؛ 61. نجوم سماء الفضیلة فی الأجازات الحاصلة؛

62. عدم تحریف قرآن؛ 63. مواقف نظر در کتاب های دکتر علی شریعتی؛ 64. تفسیر سوره حمد و بخشی از سورۀ بقره و سورۀ حدید؛ 65. کتب و اعلام؛ 66. برزخ، فشار قبر و معاد؛ 67. شرح حال عبدالعظیم حسنی علیه السلام؛ 68. دسته گُل (گلچینی از اشعار)؛ 69. الفوائد الرجالیة؛ 70. گیلان و دانش؛ 71. الکلمة الطیبة. (1)

از نگاه بزرگان

آیت اللّه صافی گلپایگانی

فقید سعید از فقهای جلیل القدر و اساتید و استوانه های نامدار حوزه و صاحب فضایل ممتاز و خصائل مرضیه اخلاقی و زهد و تقوا بود و عمر بابرکت خود را در تألیف و تحقیق و تدریس سپری نمود. فقدان چنین شخصیت ارزشمندی ضایعه ای جبران ناپذیر است. (2)

آیت اللّه مکارم شیرازی

آیت الله حاج سید محمدحسن لنگرودی از شاگردان فاضل ام-ام خمینی ب-ود. سال ها


1- أسوه پاکان، ص 259؛ مجله حوزه، شماره 55، ص 64؛ گنجینه دانشمندان، ج 9، ص 323؛ سیمای لنگرود، صص 172-175.
2- اُسوه پاکان، صص 210، 212 و 215.

ص:189

تدریس خارج در حوزۀ علمیه داشت. دورۀ اصول امام را نوشته و منتشر ساخته است. مردی ملا، باسواد، سالیان دراز درس خارج گو و قوی الفکر. خداوند ایشان را غریق رحمت کند و با اجداد طاهرینش ان شاءالله محشور کند. (1)

آیت اللّه جوادی آملی

سیدالانبیاء، معلم اول؛ و سیّدالاوصیاء علی بن ابی طالب علیه السلام، معلم ثانی است. آن چه راقم این سطور در طیّ بیش از نیم قرن مؤانست و در مدت بیست سال مُباحثَت فقه و اصول که همین دوستی سبب رحامت است: مودة عشرین سنة قرابة از علم آمیخته با حلم فقیه، راجع به لقای خدا مشاهده نمود، آن است که وی به برکت باب مدینه علم، هم مورد عنایت معلم اول بود و هم مورد تفقد معلم ثانی، عاش سعیداً مات حمیداً. (2)

بازماندگان

آیت الله سید محمدحسن لنگرودی در 22 سالگی با دختر آیت الله حاج شیخ محمدعلی حائری کرمانی ازدواج کرد. ثمرۀ این پیوند مبارک، یک پسر و سه دختر است. پسر و دامادهای ایشان عبارت اند از:

1. حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمد مرتضوی لنگرودی، تنها پسر آیت الله لنگرودی است. وی اکنون در حوزه و دانشگاه تدریس می کند و امام جماعت مسجد سلماسی است.

2. آیت الله حاج سید محمدرضا مرتضوی لنگرودی، داماد و برادرزادۀ آیت الله لنگرودی.

3. آیت الله حاج شیخ محسن فقیهی، از مدرسان سطوح عالی حوزۀ علمیۀ قم و داماد آیت الله لنگرودی.


1- اُسوه پاکان، صص 210، 212 و 215.
2- اُسوه پاکان، صص 210، 212 و 215.

ص:190

4. حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمدباقر موسوی گلپایگانی، داماد آیت الله لنگرودی.

رحلت

آیت الله لنگرودی در غروب روز جمعه 16/10/1384 (ششم ذی الحجه 1426 ق.) هنگام وضو گرفتن برای نماز مغرب و عشاء بر اثر عارضۀ سکته قلبی در 76 سالگی دار فانی را وداع گفت.

پیکر پاکش پس از تشییع باشکوه و اقامۀ نماز به وسیله آیت الله العظمی بهجت، در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به خاک سپرده شد. مجالس یادبود باشکوهی برای وی در قم برگزار شد. بسیاری از مراجع تقلید به مناسبت ارتحال وی پیام تسلیت دادند. متن پیام تسلیت مقام معظم رهبری در ارتحال وی چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم

درگذشت فقیه پرهیزگار، مرحوم آیت الله سید محمدحسن مرتضوی لنگرودی را به بیت معظم لنگرودی و به خانواده و فرزندان مکرم ایشان و نیز به اعلام و فضلای حوزۀ علمیۀ قم، به ویژه به دوستان و ارادتمندان ایشان، تسلیت می گویم و علوّ درجات این روحانی عالی قدر را - که از شاگردان و تربیت شدگان علمی امام راحل بزرگوار بودند - از خداوند متعال مسئلت می نمایم.

سید علی خامنه ای. (1)


1- اُسوه پاکان، ص 209.

ص:191

آیت الله محمد ابراهیم انصاری اراکی «پدر شهید»

اشاره

آیت الله محمد ابراهیم

انصاری اراکی

«پدر شهید» (1)

تولد

حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمد ابراهیم انصاری، فرزند ثقة الاسلام شیخ موسی (2) است. ایشان در دهم فرودین 1315ش. مطابق 1936 م. در عراق عجم که بعدها رضاخان پهلوی، آن را اراک نامید، در خانواده ای مذهبی و عالم، دیده به جهان گشود.

خانواده

حضرت آیت الله فقط 3 خواهر داشتند که هر سه آن ها به رحمت ایزدی پیوستند. خداوند به ایشان 8 فرزند (3 دختر و 5 پسر) عطا کرد.


1- نویسنده مقاله: مرتضی آدینه.
2- فرزند علی اصغر، فرزند علامه حاج شیخ آخوند ملاعلی اکبر انصاری.

ص:192

1. حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدحسن انصاری متولد نجف اشرف؛

2. حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدحسین انصاری متولد نجف اشرف؛

3. شهید محسن انصاری متولد نجف اشرف؛

4. شهید شیخ محمدعلی انصاری، متولد نجف اشرف؛

5. حجت الاسلام حاج شیخ محمدتقی انصاری، متولد شهر مقدس قم.

حیات علمی

از دست دادن پدر در 8 سالگی مانع آیت الله انصاری از فراگیری علم و دانش نشد. وی ابتدا در مکتب خانه-های شهر به فرا گرفتن مقدمات همت ورزید و در 14 سالگی وارد حوزۀ علمیه اراک شد. او در آن جا جامع-المقدمات، شرح الفیه ابن مالک در نحو، حاشیه ملا عبدالله در منطق و معالم الاصول شهید ثانی را در مدرسۀ آقا ضیاءالدین اراکی و نزد بهترین استادان، مانند شیخ قنبر رفیعی رحمة الله فرا گرفت.

هجرت به قم

وی در 17 سالگی شوق کسب مراتب بالاتر علمی به شهر مقدس قم هجرت کرد و در حوزۀ علمیۀ بزرگ آن شهر، شرح لمعه، قوانین الاصول، باب حادی عشر، شرح تجرید الاعتقاد، رسائل، مکاسب و شرح منظومه سبزواری را نزد اساتید توانمند این شهر فرا گرفت. وی در همین مدت، دو سال در درس تفسیر علامه سید محمدحسین طباطبایی، صاحب المیزان حاضر شد و همچنین موفق شد از محضر عالم ربانی آیت الله شیخ عباس تهرانی (از شاگردان معروف میرزا جواد ملکی تبریزی) در درس اخلاق بهره مند شود.

تشرف به نجف اشرف

اشتیاق ایشان به کسب مراتب بالای علمی باعث شد، وی پس از 4 سال تحصیلی در حوزۀ علمیۀ قم در سال 1377 ق. از این شهر با هدف کسب بیشتر معارف اهل بیت علیهم السلام به نجف اشرف مهاجرت کند. وی در نجف اشرف از محضر اساتید مبرز آن حوزه بزرگ کسب فیض کرد؛ از جمله اساتید وی در نجف می توان به آیت الله شیخ مجتبی لنکرانی

ص:193

(کفایة الاصول) اشاره کرد. وی از عالمان بزرگی چون: آیت الله شیخ عباس قوچانی (شرح منظومه در فلسفه)، علامه سید هاشم طهرانی (شرح اشارات خواجه طوسی، شرح مخلص فی الهیئه، خلاصه الحساب عاملی) و آیت الله شهید سید باقر صدر (فلسفتنا، الاسس المنطقیه فی الاستقراء و همچنین درس اسفار به صورت خصوصی) بهره مند شد.

وی مدت 12 سال یک دوره اصول و کتاب طهارت و نماز در فقه را نزد آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی رحمة الله، 7 سال اصول آیت الله شهید سید محمدباقر صدر رحمة الله (همچنین احیاء الموات و خمس و غیره را در ماه های رمضان)، 1 سال مستمسک العروة الوثقی را نزد آیت الله العظمی سید محسن حکیم رحمة الله و 7 سال خارج مکاسب حضرت امام خمینی رحمة الله را در نجف اشرف استفاده کرد.

ایشان مدت هفت سال در نجف حضور داشت و این مدت، تأثیر بسزایی در تکوین شخصیتی ایشان داشت. وی علاوه بر تحصیل در این سال ها در ماه های محرم و صفر برای تبلیغ به تهران سفر می کرد و در درس خارج فقه و اصول آیت الله العظمی سید ابوالقاسم قزوینی رحمة الله شرکت می کرد. وی این درس را به مدت 6 سال پیاپی دنبال کرد. اشتغال به تحصیل، مانع ایشان از تدریس نشد. ایشان جامع المقدمات، اللمعه الدمشقیه، اصول مظفر، شرح تجرید اعتقاد، منظومه سبزواری در منطق، شرح المخلص در هیئه، مکاسب و کفایه را تدریس کرد.

بازگشت به قم

ایشان پس از نیل به مراتب عالی در فقاهت و علوم اهل بیت علیهم السلام، به اجبار دولت بعث عراق و در تاریخ 1392 ق. به قم مهاجرت کرد.

وی در قم، تدریس دروس عالیه (کفایة و مکاسب) و عقاید (شرح تجرید) را شروع کرد و در حالی که مجتهد بود، 4 سال در درس حضرت آیت الله العظمی محمدرضا گلپایگانی حاضر شد. معظم له در حدود سال 1401 ق. تدریس درس خارج کتاب احیاء الموات را آغاز کرد؛ ولی حوادث ابتدای انقلاب و جنگ تحمیلی، ایشان را به حضور در مسئولیت های قضایی و پشتیبانی از جبهه ها کشاند و همین امر مانع ادامه تدریس شد. وی

ص:194

در همین دوران، پنج فرزند خود را برای دفاع از کشور و انقلاب به جبهه فرستاد که دو نفر از آنان به فیض شهادت رسیدند و دو تن دیگر به درجه جانبازی نائل آمدند.

مهاجرت به لبنان

با دعوت های مکرر علمای بزرگ لبنان برای تدریس درس خارج فقه، ایشان در سال 1413 ق. به بعلبک در لبنان سفر کرد و در حوزۀ علمیۀ امام المنتظر علیه السلام مشغول تدریس به زبان عربی در علم فقه و اصول شد.

مهاجرت به سوریه

معظم له در سال 1415 ق. لبنان را به قصد سوریه ترک گفت. ایشان در حوزۀ زینبیه مستقر شد. نشاط علمی ایشان به حدی بود که هر روز در داخل حرم حضرت زینب علیها السلام درس فقه و اصول را تدریس و با بهره-گیری از ماه مبارک رمضان، مباحث رجال، عقاید و اخلاق را مطرح می کرد. ایشان همچنین امامت جماعت حرم مطهر را برعهده داشتند.

تشرف به کربلا و نجف

از آن جا که شکوفایی علمی آیت الله انصاری در شهرهای مقدس کربلا و نجف شکل گرفته بود، وی درصدد زمانی برای حضور مجدد در این شهر بود و به محض وصول خبر سقوط نظام سفاک صدام، عازم کربلا شد. ایشان در کربلا به تبلیغ و تدریس مشغول شد، صبح ها درس خارج در رواق امام حسین علیه السلام، عصرها درس اصول در مسجد سلطانی و هم چنین امامت جماعت قسمت بالاسر حسینی علیه السلام در فرائض پنج گانه را به عهده داشت. پس از 5 سال و در زمانی که شرایط برای رفتن ایشان به نجف آماده شد، ایشان به شهر امام المتقین امیرالمؤمنین علیه السلام هجرت کرد تا در فضای علمی آن شهر و در جوار بارگاه ملکوتی حضرت علی علیه السلام قرار گیرد. وی پس از استقرار در نجف اشرف، برنامۀ درسی خود را به روال سابق پی گرفت و دروس خارج فقه و اصول را در مسجد «طریحی» آغاز کرد و در ضمن در بیت خود پاسخ گوی سؤالات مراجعان بود.

ص:195

ویژگی های اخلاقی

اشاره

ایشان اهل ورع، وقار، هیبت، رحمت، کرم، انصاف، راست گویی، دقت نظر و عزت نفس بودند. اکنون به قسمتی از سجایای اخلاقی ایشان اشاره می کنیم.

علاقه به اهل بیت علیهم السلام

ایشان محبت و ارتباط قوی با اهل بیت علیهم السلام داشت. به حدی ایشان با مضجع شریف امامان علیهم السلام در ارتباط بود که فقط به زیارت اکتفا نمی کرد و درس و نمازهای جماعت را در حرم های معصومین علیهم السلام برگزار می کرد. ایشان این خصلت را در شهر مقدس قم هم داشت. وی در کربلای معلّی، روزی سه بار به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف می شد؛ ولی در نجف اشرف به دلیل پاره ای از مشکلات، به روزی یک مرتبه اکتفا می کرد. سرمای سوزناک و گرمای طاقت فرسا مانع ایشان نبود و این در حالی بود که ایشان از سلامتی کامل برخوردار نبودند.

تواضع

به تحقیق، ایشان نمونه ای بارز و عالی در تواضع بودند. چه بسیار دیده می شد که پیرزنی ایشان را در حین راه و کنار خیابان نگه می داشت و از ایشان سؤال می پرسید. چه بسیار اتفاق می افتاد که حضرت آیت الله به دیدار طلاب در خانه هایشان می رفت و به آن ها می فرمود: همان طور که شما در خانه به دیدار من آمده اید، من هم به دیدار شما در خانههایتان آمده ام. همین طور کسانی که به دیدار ایشان در خانه می رفتند شاهد بودند که ایشان، خودشان اقدام به آوردن شیرینی و چای می کند و به آن ها چون پدری مهربان تعارف می کند.

علاوه بر این که ایشان به دیدار علما و بزرگان می رفت در دفاترشان هم می نشست و نماز را در مساجد و حسینیه های آن ها می خواند و به نامه هایی که ایشان را به خانه هایشان دعوت می کرد دست رد نمی زد و این در حالی بود که هدف مؤمنان از دعوت، تبرک جستن از ایشان برای خانه ها و مجالسشان بود.

ص:196

تواضع وی به قدری بود که اتفاق می افتاد افرادی که با ایشان بودند، باورشان نبود که در حضور ایشان هستند. بعضی از مؤمنانی که با ایشان بودند نقل قول کرده اند که ایشان در بین مردم یکی از آن ها به حساب می-آمد؛ همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله بین صحابه خود یکی از آن ها به شمار می رفت.

زهد

بسیاری از مردم، بنده مال و جاه و منصب اند؛ ولی حضرت آیت الله انصاری به زخارف و زرق و برق دنیا توجهی نداشت و برای به دست آوردن آن کوشش نمی کرد، جز برای به دست آوردن آن هایی که رضای الهی در آن ها موجود بوده است. به رغم این که ایشان از مدت ها قبل دارای درجات علمی و عملی برای به دست آوردن مقام مرجعیت بودند، به دلیل برخورداری از عزت نفس و روح قوی به درس و اقامۀ نماز جماعت اکتفا کرد و وارد اموری نمی شد که ایشان را مطرح سازد. او امر مرجعیت خودش را مطرح نساخت تا آن جا که وظیفۀ شرعی اقتضا کرد که این وظیفه را قبول فرماید.

اگر در معاملات بخواهیم معنای واقعی زهد را بدانیم، ایشان نمونه ای کامل از زهد بود. یکی از طلاب می-گوید: یکی از مؤمنان نزد من آمد و گفت: پیش من حقوق واجبی است که می خواهم آن را به حاکم شرع برسانی. من به او عرض کردم که آمادگی ندارم؛ ولی او اصرار ورزید و گفت که من جز تو کسی را نمی شناسم و من هم آن مقدار پول را که اندازه آن هم زیاد بود، گرفتم و به محضر آیت الله انصاری بردم. ایشان در حالی که نشسته بود به من پاکتی داد. گفتم: این چیست؟ ایشان فرمود: این متعلق به شماست و من احتیاجی به آن ندارم. گفتم: من هم احتیاجی به آن ندارم و ایشان با اصرار فرمود اگرچه محتاج نیستی؛ اما این را بگیر! وقتی من پاکت را گرفتم و آن را باز کردم، مشاهده کردم که تمام پول، در داخل پاکت است و این در حالی بود که می دانستم، ایشان به این پول نیاز دارد!

شجاعت

شگفت آور نیست که علمای اسلام شجاع، باصلابت و ثابت قدم باشند و همۀ این صفات در وجود آیت الله انصاری بود. ایشان آن قدر محکم بود که طوفان مشکلات، او را

ص:197

به لرزش درنمی آورد و سختی ها جز بر استواری ایشان نمی افزود. ایشان از گفتن کلام حق نمی ترسید. زمانی که موقعیت، گفتن قول حق را می طلبید، آشکارا بر ضد شاه ستمگر صحبت می کرد و اشکال می گرفت؛ چنان که بر ضد سیستم بعث عراق همین طور بوده حمایت های ایشان از مجاهدان مسلمان بر ضد مهاجمان کافر در فلسطین، لبنان و عراق واضح و آشکار بود. لازم است در این جا برای نمونه مثالی بزنیم. از ثبات و اطمینانی که خداوند به ایشان عطا کرده بود در میان خطرناک ترین شرایط، در روزگاری که بین نیروهای آمریکایی اشغالگر و افراد لشکر المهدی علیه السلام (جیش المهدی) در کربلای مقدس برخوردها فروکش کرده بود و مردم، قدرت نزدیک شدن به وسط شهری که تقریبا از ساکنان خالی شده بود را نداشتند، شهری که صدایی از آن شنیده نمی-شد، مگر صدای انفجار و گلوله و بمب و درب های حرم مطهر امام حسین و حضرت عباس علیهم السلام بسته شده بود. با این حال ایشان به تنهایی به طرف حرم سیدالشهداء علیه السلام می رفت و سجاده اش را جلوی درب آستان شریف حسینی پهن می کرد؛ مثل این که ایشان از آن چه در اطراف ایشان می گذشت جدا بود.

علاقه به اساتید

ایشان کمال احترام و ادب را به اساتیدش قائل و دائماً به یاد آن ها بود و از آنان ستایش می کرد. از میان نامه هایی که بعضی از اساتید ایشان به وی نوشته اند این علاقهمندی نمایان می شود. یکی از نامه ها، نامۀ شهید سید محمدباقر صدر است که به ایشان مرقوم فرمودند:

محضر دوست بزرگ و برادر عزیر حضرت حجت الاسلام علامه شیخ محمد ابراهیم انصاری (دامت الطافه) توفیق و قرار گرفتن در کمال راحتی و آرامش خاطر شما دائمی و همیشگی باد.

سلام علیکم و رحمةالله و برکاته

و اما بعد، من بسیار منتظر رسیدن نامۀ شما بودم و خیلی خواستار سلامت احوال و راحتی شما در سفرتان بودم. من نگران تأخیر شما بودم تا این که روز قبل، موقع عصر با رفقا و دوستان درباره این موضوع صحبت کردم. حالا که خداوند متعال لطف فرمود و نامۀ دوست داشتنی شما رسید، خیلی خوشحال شدم. زمانی

ص:198

که خبر سلامتی و راحتی ات را به من دادی و این که مشغول به امر تبلیغ هستی و خوشا به حال اهل اراک به خاطر وجود شما! خداوند متعال به دست شما بزرگ ترین اصلاحات را انجام دهد!

تألیفات

کمتر اتفاق افتاده شخصی بتواند با دقت زیاد، همۀ آن چیزی را که 50 سال قبل اتفاق افتاده است یادآوری کند. آیت الله انصاری از این نوع اشخاص بود؛ ولی با کمال تأسف با این که ایشان مطالعات ارزشمند و نظریات سودمندی داشته، کمتر به تألیف پرداخته است.

از آثار ایشان که چاپ شده می توان چنین نام برد:

1. جواهر الاصول (بحث تقریرات دروس شهید سید محمدباقر صدر رحمة الله در اصول)؛

2. احیاءالموات، تقریر سید محمدباقر صدر در فقه؛

3. زبدة الاحکام العبادات و معاملات؛

4. توضیح المسائل فارسی؛

5. مناسک حج فارسی و عربی؛

6. منهاج الصالحین، دو جلد و زیر چاپ است.

آثار خطی

1. تقریرات درس اصول آیت الله خویی رحمة الله؛

2. تقریرات در فقه آیت الله خویی رحمة الله؛

3. تقریرات درس اصول آیت الله سید محمدباقر صدر رحمة الله؛

ایشان علاوه بر آثاری که گفته شد مطالب بسیاری در بحث عقاید، تفسیر، اخلاق، اصول، رجال و فقه نگاشته است.

زندگی نامه شهید محسن انصاری

شهید محسن انصاری، فرزند آیت الله شیخ محمدابراهیم انصاری اراکی، در سال 1342ش. در نجف اشرف به دنیا آمد. وی پس از بازگشت به میهن، زیر نظر پدرش،

ص:199

دروس جدید و حوزوی را در شهر مقدس قم گذراند. وی پس از آغاز نهضت اسلامی ایران در شهر مقدس قم، فعالانه در مبارزات شرکت می کرد. پس از پیروزی انقلاب و شروع توطئه های دشمن، او که عضو یکی از پایگاه های بسیج شمیرانات شده بود، درس را رها کرد و برای مقابله با ضد انقلاب به کردستان رفت. در آن زمان، سردار رشید اسلام حاج احمد متوسلیان در مریوان پایگاه مستحکمی برای نظام جمهوری اسلامی در منطقه ایجاد کرده بود.

محسن به نیروهای حاج احمد ملحق شد و در جبهه داخلی و خارجی به مقابله با گروه های ضد انقلاب و ارتش بعث پرداخت. وی در آن جا بر اثر شرایط سخت، سرمای شدید، گرسنگی و کمبود نیرو و تجهیزات، اراده و استقامتی پولادین یافت. در یکی از مأموریت های مهم، شهید محسن با هفت تن دیگر از هم رزمان، مأموریت یافت، ارتفاعات قوچ سلطان را که بر منطقه مریوان مسلط بود از تجاور دشمن بعثی حفظ کند.

شهید محسن انصاری اراکی با این که از کودکی با قرآن آشنا بود در همین کوه های سخت با قرآن انس گرفت. ایشان از فرصت های فراغت و تنهایی خود استفاده و به عبادت و تهجد پرداخت و روحی استوار و عارفانه یافت و ضمنا با جنگ های چریکی و کوهستانی آشنا شد. این آشنایی بعدها در عملیات سنگین برایش بسیار کارساز بود. وی مدتی نیز در کردستان با گروه های کومله و دمکرات جنگید و با هم رزمانش آنان را روستا به روستا به عقب نشاند. او در آزادسازی مناطق زیادی شرکت داشت. وی پس از شروع عملیات مهم رزمندگان اسلام در جنوب، به این منطقه آمد و اولین بار در عملیات (فتح المبین) شرکت کرد و به دلیل آمادگی بدنی و رزمی گروه فداکاری که با او همکاری می کردند، توانست بخشی از نیروهای زرهی دشمن در نقطه دشت عباس را منهدم کند.

محسن پس از عملیات فتح المبین با آن که مجروح بود به خانه بازنگشت و در همان جا به معالجه پرداخت و ضمنا خود را برای شرکت در عملیات بعد (بیت المقدس) آماده کرد. وی مسئولیت گروهان 3 از گردان تهرانی ها را در لشکر نجف به عهده گرفت و در عملیات بیت المقدس شرکت کرد. او پس از چهار مرحله عملیات سخت و سنگین، توانست گروهانش را تا دروازه های خرمشهر برساند.

شهید محسن انصاری طبق عادت همیشگی و پس از اتمام پست نگهبانی به سنگر بازگشت تا جایش را با یکی دیگر از هم سنگرانش عوض کند. او به روال شب های گذشته

ص:200

به نماز شب و تهجد پرداخت. در تشهد نماز، سفیر شهادت از راه رسید و خمپاره 120، سقف سنگرش را درهم شکست و سنگر متلاشی شد. دوستانش می گویند: وقتی بالای سر او رسیدیم، هنوز زانوهایش زیر بدنش بود و در حال تشهد به پشت افتاده بود و با فرق شکافته، همراه دو هم سنگرش به شهادت رسیده بود. این چنین بود که دفتر یکی دیگر از سربازان جان بر کف امام زمان علیه السلام بسته شد و زندگی جاودانه به رویش گشوده شد. او به آرزوی دیرینه خود رسید و بدن سراسر مجروح خود را که شاهد سال ها جهاد خالصانه او بود، فدای اسلام کرد.

شهید محمدعلی انصاری

قاری قرآن و طلبه شهید، محمدعلی انصاری در سال 1349 ش. در خانواده ای مذهبی و روحانی در نجف اشرف به دنیا آمد. وی دوره دبستان و راهنمایی را در شهرستان مذهبی قم به پایان رسانید. او در این دوره با تشکیل انجمن اسلامی و کتابخانه مدرسۀ شهید غفاری، ایمان و اعتقادش به نظام جمهوری اسلامی و رهبر عظیم الشأن آن، حضرت امام خمینی رحمة الله را آشکار ساخت. وی ضمن اشتغال به درس به راهنمایی برادر شهیدش، محسن انصاری که علاقه و تسلط بسیاری به قرآن کریم داشت، در کلاس های آموزش قرآن کریم و قرائت قرآن شرکت می کرد. او در چندین مسابقه قرائت قرآن در قم و تهران، ممتاز شناخته شد و قسمتی از قرائت وی از رادیو قرآن پخش شد. شهید محمدعلی انصاری در سال 1263 ش. وارد حوزۀ علمیۀ قم شد و در مدرسۀ حقانی و سپس در مدرسۀ رضویه قم به تحصیل علوم اسلامی مشغول شد و در کنار تحصیل در حوزه، دروس دبیرستانی را نیز ادامه داد.

طلبه شهید محمدعلی انصاری در تابستان سال 1365 ش. به پادگان شهید منتظری رفت و در آن جا با فنون رزمی آشنایی کامل پیدا کرد. وی پس از آموزش نظامی، دوباره مشغول تحصیل در حوزه شد؛ اما شدت علاقه ای که به حفظ نظام اسلامی داشت، باعث شد درس را رها و به جبهه های حق علیه باطل بپیوندد. در عملیات پیروزمند کربلای 5 با این که به دلیل نداشتن سابقۀ عملیاتی زیاد به او و برخی دوستانش اجازه وارد شدن در عملیات را نمی دادند، پس از پافشاری موفق شد اجازه شرکت در عملیات را از فرماندۀ

ص:201

گردانش بگیرد. او در مرحله سوم عملیات کربلای 5 پس از حمله و تصرف کانال «ماهی» به فیض شهادت نائل آمد.

انالله و انا الیه راجعون

و السلام علیکم و رحمةالله و برکاته

ص:202

ص:203

حجت الاسلام شهید علی اوسطی «قهرمان نستوه»

اشاره

حجت الاسلام

شهید علی اوسطی

«قهرمان نستوه» (1)

زندگینامه

شهید حجت الاسلام حاج شیخ علی اوسطی از زمره مردان راستینی بود که در حیات پربارش رایحۀ ایمان و تلاش در راه نشر فرهنگ اهل بیت و مبارزه بر ضد نظام شاهنشاهی میتراوید.

این روحانی عاشق دین و آشنا به زمان، با رفتار و اخلاق عالی، درس چگونه زیستن در راه اسلام و چگونه مردن را به دیگران آموزش داد. اندیشۀ ژرف شهید اوسطی که از زلال دین و دینمداری سیراب شده بود، در وادی ستیز با طاغوت و براندازی آن به رشد و بلوغ رسید.

از آن هنگام که روح بیداری در مردم ایران به وجود آمد و گسترۀ آن پس از قم، بسیاری از شهرها از جمله تهران را در نوردید، شهید علی اوسطی جان خود را در کف


1- نویسنده مقاله: سید غلامحسین صادقی بلخابی.

ص:204

اخلاص گذاشت و برای براندازی سلسلۀ پهلوی، جدیت ورزید و شب و روز نشناخت و سرانجام سینه اش در این راه، میزبان گلولۀ سرخ دشمنان اسلام شد.

ولادت

شهید اوسطی در سال 1310 ش. در تهران در خانواده ای دینمدار و مذهبی، دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم ملاّ محمود اوسطی از زُهّاد عصر خویش و مورد وثوق علمای ربانی بود. وی در راه تزکیه نفس به درجات عالی رسیده بود. (1) شهید اوسطی در کودکی، پدر را از دست داد و در سنین نوجوانی با برادرش محمد و علی اصغر در معدن سنگ آهک در اطراف تهران، در شرایطی طاقت فرسا و بدون هیچ گونه تجهیزات مشغول به کار شد. وی در سال 1329 ش. ازدواج کرد. (2)

برادر شهید درباره سخت کوشی وی میگوید:

ایشان پس از آن که ازدواج کرد، نصف روز را در معدن سنگ آهک کار میکرد و بقیه روز را به درس طلبگی میپرداخت. حدود 5 سال در آن معدن، بی ریا و خالصانه کار کرد. (3)

تحصیل

حجت الاسلام اوسطی از همان زمان که تحصیل در علوم دینی را آغاز کرد، مجبور شد نصف روز را در معدن کار کند و عصرها در مدرسۀ علمیۀ حاج ابوالفتح تهران، علوم دینی را فرا بگیرد.

وی با اراده محکم به آموختن پرداخت. همسر شهید در این باره میگوید:

از معدن که برمیگشت آن چنان تمیز و مرتب بود که خیال نمیکردی از صبح تا آن موقع مشغول کار طاقت فرسا در معدن بوده باشد. همه آنهایی که در معدن


1- ربانی خلخالی، شهدای روحانیت، ص 257 و مصاحبه با فرزند شهید حسین اوسطی.
2- ربانی خلخالی، شهدای روحانیت، ص 257.
3- مصاحبه با برادر شهید محمد اوسطی.

ص:205

بودند چهرههایی آفتاب سوخته داشتند؛ ولی ایشان موقع کار، سر و صورت خود را با شال و دستمال میپوشاند تا چهره شان نسوزد. همان جا خود را تمیز میکردند و لباس مرتب میپوشیدند تا وقتی به خانه برمیگردند، آراسته باشند و همان طور آراسته به کلاس درس میرفتند.

او عاشق دانش بود و در راه رسیدن به آن از سختی راه و طولانی بودنش هراسی نداشت. بارها و بارها از تمسخّر نادانان و همکاران غافل و نیشخندهای آنان در امان نبود. او به این حقیقت آگاه بود و بیاعتنا به نیشخندهای آنان، برنامه و هدف خود را به طور پیگیر، دنبال میکرد. شهید با همه مشکلاتی که در راهش بود، به تحصیل علوم دینی ادامه داد. وی درس را تا سطوح عالی حوزه در تهران در مدرسه حاج ابوالفتح فرا گرفت.

شهید اوسطی برای طیّ مدارج بالای علمی، تصمیم گرفت به حوزۀ علمیۀ قم برود و از آبشخور حیات پربار علمی چهرههای علمی آن زمان حوزه قم، کسب فیض کند. او در سال 1342ش. وارد حوزۀ علمیۀ قم شد. وی در آن زمان دارای 4 فرزند بود. در سال ورود ایشان به حوزۀ قم، در ایران تظاهرات مردمی علیه نظام شاهنشاهی شروع شده بود و قم به خاطر حضور پیشوای فرزانه، امام خمینی رحمة الله، مرکز تحولات سیاسی به حساب میآمد. وی در چنین شرایطی در حوزه به تحصیل پرداخت و از محضر عالمان بزرگ و اساتید سطوح عالی حوزه، بهرههای فراوان برد. یکی از اساتید ایشان در این باره میگوید:

حجت الاسلام والمسلمین شیخ علی اوسطی، روحانی خوش ذوق، جدی و دارای استعدادی عالی بود. ایشان به طور منظم در دروس فلسفه، رسائل و مکاسب این جانب شرکت میکرد و درسها را خوب میفهمید. (1)

شیخ اوسطی در دروس آیات عظام: مرعشی، فاضل لنکرانی، دوزدوزانی، خرازی و گرامی شرکت فعال و منظم داشت و از محضر آنان کسب فیض کرد. شهید اوسطی با تلاش و جدیّتی که در فراگیری علوم اسلامی داشت، بسیار سریع به مدارج بالایی از علوم فقه، اصول، فلسفه و معارف قرآنی دست یافت.


1- مصاحبه با آیت الله شیخ محمدعلی گرامی.

ص:206

عرصه طاغوت ستیزی

او در هر شرایطی، نفرت و انزجار خویش را از نظام طاغوتی و ستمگر پهلوی از یاد نمیبرد. وی سعی میکرد به هر شیوه و با استفاده از هر ابزار ممکن برای براندازی آن نظام تلاش ورزد. وی تنها در قم و دوران تحصیل در حوزه، به این فکر نیفتاد؛ بلکه طاغوت ستیزی را از همان دوران که در معدن سنگ آهک تهران کار میکرد با خود داشت. او کارگرها را علیه نظام تحریک و آنان را از کارهایی که باعث تقویت پایههای نظام حاکم میشد، باز میداشت.

در یکی از روزها که شهید اوسطی در معدن کار میکرد، عُمّال رژیم سفّاک پهلوی به معدن یورش می برند و کارگران را از مراکز کار می ربایند، و برای رفراندوم به خیابانها می کشانند. آن ها عدّهای را با تهدید و دستهای را با تطمیع به هورا کشیدن وا میداشتند، شهید اوسطی با شدّت ایستادگی کرده و از دوستان خود خواست تا مقاومت کنند و در رفراندوم شرکت نکنند. سرانجام نیز خود وی به دل کوه پناه برد تا در نمایش شیطانی رژیم شرکت نجوید. (1)

فرزند شهید درباره مبارزات ایشان علیه نظام ستمشاهی میگوید:

مبارزات ایشان مختص زمان اوج انقلاب نبوده؛ بلکه به زمان رأی گیری انقلاب سفید برمیگردد. ایشان از آن زمان مقابله با نظام را شروع کرده بودند؛ مثلاً به اقوام میگفتند: مبادا در مقابل دشمن، از خود ضعف نشان دهید. مبادا شما را به زور برای رأی گیری ببرند، به سمت کوهها فرار کنید. به برادرانش نیز سفارش کرده بود که به هر نوعی که ممکن است از حضور در پای صندوقهای رأی سر باز زنند. خود ایشان هم در تاریخ 6/11/1341 منزل را ترک کردند و به نقطهای نامعلوم رفتند تا زیر بار ذلت رأی گیری به اصطلاح انقلاب سفید نروند. (2)

برادر شهید درباره مبارزات ایشان چنین میگوید:

از آن زمان که امام خمینی رحمة الله به عراق تبعید گردید و از آن جا به مردم ایران پیام


1- به نقل از: شهدای روحانیت، ص 288.
2- مصاحبه با حسین اوسطی، فرزند شهید.

ص:207

میداد تا در مبارزه علیه شاه کوتاهی نکنند، شهید علی از آن افرادی بود که اعلامیههای حضرت امام را از قم میآورد و جاهایی که لازم بود، پخش میکرد و بدین وسیله مردم را علیه دستگاه سلطنتی تحریک و آنها را به صحنه میکشید. (1)

فرزند آیت الله العظمی نجفی مرعشی درباره نقش ایشان در تحریک مردم علیه نظام شاهی چنین می گوید:

ایشان اعلامیۀ ما را که علیه حکومت شاهی انتشار می یافت به تهران می برد و بین توده های خشمگین پخش می کرد. مرحوم ابوی به ایشان می گفتند: «شما زن و بچه دارید اینها نگران شما می شوند.» می گفت: «آن ها عادت کرده اند. اگر من شهید شوم خوشحال می شوند.» (2)

شهید اوسطی در زمره مجاهدان راستین و از یاران و مریدان امام خمینی رحمة الله بود و از این رو به اطاعت از امام مقیّد بود و نادیده گرفتن فرموده های ایشان را روا نمیدانست. (3) وی در عرصۀ ستم ستیزی در سالهای 1356-1357ش. نقش مؤثری ایفا کرد و شجاعت وی در مبارزات با عمّال طاغوت، تحسین برانگیز بود.

رَمی جمره

وی برای همه آشنا بود؛ چه آنانی که روحشان در تلاطم انقلاب جز با ایثار خون اِقناع نمیشد و چه آن کسانی که از دور، دستی بر آتشی داشتند؛ ولی قلبشان با رزمندگان شبهای چهارمردان 1357ش. قم بود. او شاهرگ حیاتی مقاومت را تشکیل میداد، نه گروه داشت و نه جزو گروهی بود؛ هر چند که جوانان، او را به پیش گامی مبارزه پذیرفته بودند؛ ولی به گفته شاهدان عینی، وی هرگز این فرماندهی خداگونه را هم نپذیرفت. نامش و مبارزه نابرابرش، نه در سطح قم که به اکثر شهرهای ایران هم سرایت کرد. شیخ


1- مصاحبه با حاج محمد اوسطی، برادر شهید.
2- مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمود مرعشی فرزندآیت الله العظمی نجفی مرعشی.
3- مصاحبه با حاج اصغر اوسطی، برادر شهید.

ص:208

علی اوسطی (فلاخن انداز)، نامی که همواره و همیشه با درگیریها و مقاومت در نقطه انقلاب خیز چهارمردان، مترادف نام ایشان بود.

شهید، در مبارزه با طاغوت از شیوهها و ابزار گوناگون بهره میگرفت و از آن جمله میتوان به اسلحه داوودی (قلاب سنگ) اشاره کرد.

وقتی حادثه بالا میگرفت و هر کس در فکر خویش و داشتن سرپناهی بود، وقتی رگبار مسلسلها خواب را از چشم کودکان خفته در آغوش مادر میربود و آن ها را به گریه میانداخت، وقتی تانکها به حرکت در میآمدند، وقتی گلوله ها از پایان زندگی مبارزی و به خون غلطیدن شهیدی خبر میدادند، وقتی آتش لاستیکهای شعله ور و دود غلیظ آن سرتاسر چهارمردان را میپوشاند، اگر بودی، میدیدی که قامتی سراپا پیچیده در لباس روحانیت، با عمّامهای چون روبندههای مبارزان فلسطینی، از زاویه دیواری بیرون میجهید و همچون پلنگی خشمگین، با خصم می جنگید؛ آن گاه گردش فلاخن بود که سنگی بر کفۀ آن باعث سرنگونی مزدوری از فراز تانک می شد. (1) یکی از کسانی که شاهد شجاعت وی در میان تظاهرکنندگان قمی بود میگوید:

شهید اوسطی، مرد شجاعی بود که با ابزار و سبک ویژهای که برگزیده بود به مصاف دژخیمان میشتافت و با قلاب سنگ (فلاخن) که در زیر عبا پنهان میکرد، بسیار دقیق نیروهای دشمن را هدف قرار میداد. اغلب آنهایی را که در آن زمان (1356-1357) در صحنه تظاهرات بودند، ایشان را به نام شیخ قلاب سنگ یا شیخ سنگ انداز یاد میکردند. (2)

اوسطی، امید مبارزان بود و شجاعتش که گاهی به تهور میکشید، مایۀ امید و نیروی رزمندگان. همین عمر کوتاه ولی پرثمر، ارزش آن را دارد که برابر یک عمر بلند باشد. یکی از همرزمانش درباره وی میگوید:

اوسطی با همه خوب و دوست بود و همه با او دوست ب-ودند؛ چ-را ک-ه اوسطی


1- برگرفته از مقاله خانم زهرا اوسطی، دختر شهید.
2- مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد مصباح یکی از علمای حوزه علمیه قم.

ص:209

دوست داشتنی بود. ما با هم، پای درس اخلاق آیت الله مشکینی حاضر میشدیم و هر دو سر پر شوری داشتیم. خنده و نشاط از خلقیات هر دوی ما بود. او با قلاب سنگ با دشمن مبارزه میکرد. من به شدت با کار شیخ مخالف بودم. او تمام کارش پرتاب سنگ بود و ایجاد زخم و وارد کردن ضربه به دشمنان اسلام. من مخالف شیوه مبارزه وی بودم و میگفتم که به جای پرتاب سنگ باید با نقاشی بر در و دیوار، شاه را به تمسخر گرفت؛ مثلاً با ذغال، عکس شاه را با شاخ بلند کشید. شیخ هم با کار من مخالف بود و میگفت: شاید صاحبان ملک، راضی نباشند. من میترسیدم شاید سنگ به فرد بی گناهی اصابت کند؛ اما وی حساس تر و دقیق تر از آن بود که من فکر میکردم و به جرأت میتوان گفت که هرگز و هرگز سنگی به پای بی گناهی اصابت نکرد چه برسد به سر و صورت و سینه بی گناهی. به هر صورت با هم دوست بودیم. او کم کم دلم را ربود و مرا مشاور عالی، دیده بان و مسئول انبار مهمّات (سنگهای نخراشیده) کرد. ما جیبهایمان را با سنگ پر میکردیم و حملات پی درپی ما با فلاخن، امان را از سپاه رقیب ربوده بود.

روزی در خیابان چهارمردان با شیخ در کمین ایادی رژیم بودیم که شهید اوسطی به من گفت: سنگها را بریزیم به سر دشمن تا ثواب ببریم. گفتم چه ثوابی؟ گفت: ما در حال جنگ با شیطان هستیم و در حال رَمی جمره، و این بود که شیخ با هر سنگ که پرتاب میکرد، صدای الله اکبرش در فضا طنین میانداخت. (1)

دختر بزرگ شهید اوسطی در پاسخ به این سؤال که چه رابطهای میان هدف گیری دقیق در انداختن سنگ با فلاخن و مهر ورزیدن به امام وجود دارد، میگوید: دقیقاً وقتی لباسهای ایشان را آوردند، داخل آن ها نخی بود که با آن فلاخن میبافت. وقتی نخها را باز کردم، دیدم عکس امام وسط نخهاست. همه زندگی شان با امام خمینی رحمة الله پیوند خورده بود. (2)


1- مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین ابوالقاسم نادری، یکی از چهره های فرهنگی و هنری.
2- مصاحبه با دختر بزرگ شهید به نقل از: نامه جامعه، شماره 16.

ص:210

فرزند بزرگوار حضرت آیت الله العظمی نجفی مرعشی می گوید:

از وقتی که شهید اوسطی با بیت پدر بزرگوارم رفت و آمد داشت، با ایشان آشنا شدم. به تدریج که انقلاب پیش آمد و راهپیمایی ها و حتی زد و خوردهای بین افسران گارد امنیتی، ساواک و بین مردم رخ داد برخوردهای شدیدی در خیابان چهارمردان قم به وقت پیوست و مردم به خصوص جوانان در برابر ساواک و افسران - که قم را در حیطه امنیتی خود گرفته بودند - مقاومت می کردند.

حجت الاسلام علی اوسطی رهبری جوانان را در برابر افسران گارد بر عهده داشت.

ایشان با سنگ قلاب (فلاخن) چند نفر را به درک واصل کرد و بسیاری را مجروح ساخت. این شهید بزرگوار بسیار دقیق بود و وقتی سنگ ها را پرتاب می کرد، همۀ آن ها به هدف می خوردند. به نظرم می آید که برخی جوانان به ایشان گفته بودند که فلان افسر که جلو فلان تانک ایستاده و فلان نشانی دارد مثلاً سبیل دارد، دستش به خون بی گناهان آلوده شده است. ایشان گفته بود: کجای او را هدف قرار بدهم؟ گفته بودند: پیشانی اش را. شهید اوسطی از فاصله بسیار دور همان پیشانی اش را نشانه گرفته بود و دقیقاً به هدف خورد و وی را نقش بر زمین ساخت. (1)

اوسطی مملو از ایمان بود و به راهی که برگزیده بود مؤمن بود؛ نه وحشت، نه افتخار، نه تنهایی، هیچ و هیچ مسألهای جز رسیدن به کمال شهادت برایش مطرح نبود. سراسر وجودش مملو از خمینی بود و او را عاشقانه دوست میداشت. امام برای وی، الگو و نمونه انسان والایی بود که همیشه آرزوی چنگ انداختن به دامانش را داشت.

دختر کوچک شهید از خاطرهای که در یکی از روزنامهها در مورد چگونگی مبارزه پدرش خوانده، میگوید:

در یکی از روزنامهها خاطرهای از روزنامه نگاری که حال و هوای آن روزها را ثبت میکرده، خواندم که نوشته بود: وقتی نیروهای مسلح با تانک به طرف حرم آمدند، همه مردم پراکنده شدند. در همان حال دیدم یک روحانی با سر و روی بسته و


1- مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمود مرع-شی، فرزند گرامی آیت الله العظمی نجفی مرعشی.

ص:211

فلاخنی که از جیبش آویزان بود به طرف دشمن دوید و شیئی را به طرف آنها پرتاب کرد واز صحنه دور شد. حتی نایستاد، ببیند چه اتّفاقی میافتد.

نیروهای دشمن از ترس این که ممکن است شیء پرتاب شده، نارنجک باشد، به اطراف پراکنده شدند و هر لحظه منتظر صدای انفجار بودند. وقتی دیدند خبری نشد، آهسته آهسته نزدیک آن رفتند و دیدند چند تکه کاغذ دور یک کلم قمری پیچیده شده بود و روی آن نوشته شده بود: ما از توپ و تانک شما نمیترسیم؛ ولی شما از یک کلم واهمه دارید. (1) شهید اوسطی با این نوع مبارزه و استفاده از این گونه اسلحه در مقابل دژخیمان تا دندان مسلّح ایستاد و تن به ذلّت نداد.

در آرزوی گمنامی

شهید اوسطی سعی میکرد فعّالیّتهای خود را به طور پنهانی انجام دهد؛ زیرا میخواست تمامی کارهایش مورد رضای خدا باشد. همسر محترمه شهید در این باره میگوید:

تا حدودی اطلاع داشتم. شبها خیلی دیر به منزل میآمدند؛ امّا از کارهایشان چیزی نمیگفتند. روزها که به درس میرفتند، دوستانشان برای آقای اوسطی از شیخی صحبت میکردند که با فلاخن میجنگد. نشانه گیریهایش حرف ندارد. ایشان هم وقتی این صحبتها را میشنیدند فقط سر تکان میدادند. دوستانشان، نمیدانستند که آن شیخ، همین دوستشان آقای اوسطی است. بعد از شهادتشان همه فهمیدند که آن فلاخن انداز معروف، آقای اوسطی است.

ایشان مدّت یک هفته، شهید اندرزگو را در یکی از اتاقهای منزل پنهان کرده بودند؛ امّا حتی به ما که در منزل بودیم، حرفی نمیزدند و ما بعدها متوجّه شدیم که مهمانمان، شهید اندرزگو است. (2)


1- دختر کوچک شهید به نقل از: نامه جامعه.
2- مصاحبه با همسر شهید، به نقل از: نامه جامعه.

ص:212

شهید شیخ علی اوسطی، خالصانه و بدون هیاهو، علیه شاه مبارزه میکرد. او به هیچ جریان و گروهی وابسته نبود. شهید اوسطی، مبارز خستگی ناپذیری بود که با تیرهای سنگی اش، آذرخش وار بر تارُک دشمنان فرود میآمد.

ساواک تا روز آخر (رمضان سال 1357ش.) نتوانست ایشان را شناسایی کند و به هر نحوی بود به شهید اولتیماتوم داده بود که از مبارزه دست بکشد؛ حتّی برای کسی که موفق به شناسایی و کشتن شیخ فلاخن انداز شود جایزه تهیه کرده بود.

شهید اوسطی از آن جا که امام رحمة الله را مراد خود میدانست، بدون شک با ایشان ارتباط داشت و مورد عنایت امام بود. پس از شهادت شهید اوسطی، خانواده شهید مورد مهر و محبت امام قرار گرفتند. همسر شهید در این باره میگوید:

پسرم حسین قصد ازدواج داشت (سال1364ش.) یک روز در حیاط نشسته بودم که در زدند، آقایی یک بقچه مخمل آورد و گفت: این را حضرت امام رحمة الله برای حسین آقا داده اند. باز کردم دیدم که داخلش سه دست لباس زنانه، یک دست کت و شوار و 10 هزار تومان بود، به عنوان هدیه عروسی گذاشته شده بود. (1)

شهید اوسطی علاوه بر آن که یک قهرمان ظلم ستیز بود، معلم اخلاق نیز بود. او با تأسی از پیامبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله با اخلاق و رفتار، همه را به اسلام و روحانیت جذب میکرد؛ به ویژه خانواده و فرزندانش، ادب اسلامی و منش اجتماعی را در رفتار وی میدیدند و میآموختند.

برخی ویژگی ها

اشاره

با توجه به ظرفیت این نوشتار به برخی از برجستگیهای اخلاقی شهید اوسطی اشاره میکنیم:

رفتار در منزل

شهید اوسطی در منزل، تنها سرپرست خانواده نبود؛ بلکه با حضور او در خانه، زندگی برای اهلش دوست داشتنی و بانشاط بود. او در کارهای منزل به دیگران کمک میکرد.


1- مصاحبه با همسر شهید، به نقل از: نامه جامعه.

ص:213

دختر بزرگ شهید درباره اخلاق پدر میگوید:

پدر درسهای اخلاقی و توصیههای دینی را با رفتار و اعمالش به ما میآموختند؛ حتی یک بار به من که دخترشان بودم، نگفتند که نمازت را درست کن یا قرآن بخوان. خودشان آن ها را به طور صحیح انجام میدادند تا ما یاد بگیریم. اصول اخلاقی و دینی را به روش غیر مستقیم آموزش میدادند. (1)

همسر شهید نیز درباره اخلاق پسندیده این شهید بزرگوار میگوید:

واقعاً از لحاظ ایمان و اخلاق نمونه بودند. من در طول زندگی با ایشان هیچ نقطه منفی در اخلاقشان ندیدم؛ حتی کوچک ترین بی حرمتی به کسی نمیکردند. بچهها را با لفظ بسیار زیبایی صدا میکردند. اگر دخترها چیزی میخواستند و دیروقت بود، بلافاصله بیرون میرفتند و هر طوری شده وسایل مورد نیازشان را تهیه میکردند. ایشان کارهای مربوط به خودشان را خود انجام میدادند. (2)

دختر شهید در پاسخ به این سؤال که اخلاق شهید در منزل چگونه بود، میگوید: آن قدر برای مادرم احترام قائل بودند که هیچ گاه نامش را تنها صدا نمیزدند. همیشه کنار اسم مادرم، پسوند جان را به کار میبردند. هیچ وقت و برای هیچ کاری نه به ما و نه به مادرم دستور نمیدادند.

مثلاً در تابستان وقتی ظهر میخوابیدم بعد از بیدار شدن میدیدیم که ایشان حیاط را آب پاشیده، چای درست کرده و تخت داخل حیاط را فرش کرده است. موقعی که به این منزل اسباب کشی کردیم، ما را به تهران فرستادند و خودشان اثاثها را چیدند و به ما خبر دادند که به قم برگردیم. وقتی به قم برگشتیم و نزدیک منزل رسیدیم ظهر بود، دیدم که پدرم کباب خریدند و به طرف منزل میروند. به ما منزلی مرتب، تمیز و با غذای آماده، تحویل دادند. (3)


1- مصاحبه با همسر شهید، به نقل از: نامه جامعه.
2- مصاحبه با همسر شهید.
3- مصاحبه با دختر شهید.

ص:214

عاشق شهادت

شهید اوسطی از همان دوران که به فراگیری علوم دینی رو آورد، خود را وقف اسلام کرد و در نشر و بیداری فرهنگ اسلامی کوشید. وی عاشق شهادت بود و هیچ گاه دنبال شهرت نبود. همانند سالار شهیدان امام حسین علیه السلام دوست داشت با ریخته شدن خونش، از اسلام پاسداری کند. وقتی از دختر شهید سؤال شد که نگاه پدر به شهادت چگونه بوده است، چنین میگوید:

اصلاً نمیهراسید. ماه رمضان سال 1356ش. در محله دربند تهران (اطراف لواسانات) بودیم. برادرم به خاطر امتحان در قم مانده بود. قم در آن تاریخ شلوغ شده بود و خبری هم از برادرم نداشتیم. آن جا روزنامه ای آوردند که اسامی شهدا و عکس تعدادی از کشته شدگان را چاپ کرده بودند. مادرم که نگران بود، روزنامه را ورق میزد و دنبال اسم و یا عکس برادرم میگشت. پدرم وقتی نگرانی مادرم را دید، گفت: نگران چه هستی؟ میترسی شهید شود؟ شهادت که ناراحتی ندارد! من به شهادت راضی ام. شهادت خودم را هم از خدا میخواهم. (1)

فرزند دیگر شهید درباره عشق پدرش به شهادت چنین میگوید:

یک روز قبل از شهادت، وقتی خسته و عرق ریزان بعد از ساعتی جنگ و گریز و مقاومت، به خانه آمد، عمامه از سر گرفت و تازه متوجه شد تیری عمامه پیچیدۀ را از هم گسیخته است. چنان گرم رزم بود که متوجه تیری که از عمامه گذشته بود، نشده بود. او دست افسوس بر سر زانو کوبید و گفت: من لیاقت شهادت را ندارم. ای کاش پیشانی من هدف تیر قرار میگرفت. (2)

شهید اوسطی، شخصیت فرزانه ای بود که دامنش و اخلاق برجستگی های ویژهای داشت که به برخی از آن ها اشاره میشود:

تقوا و تعبد

این شهید عالی مقام، اهتمام جدی به نماز شب و تهجد داشت. فرزند ایش-ان در باب


1- مصاحبه با دختر شهید.
2- برگرفته از مقاله ای از دختر کوچک شهید.

ص:215

اهتمام شهید به عبادت و رعایت زمان آن چنین میگوید: در نماز اول وقت تا حدی دقیق بود که مردم در منطقه محل تولدشان، وقت را با اذان وی تنظیم میکردند و با اذان ایشان به نماز میپرداختند و در ماه رمضان افطار میکردند. (1)

فرزند گرامی حضرت آیت الله العظمی نجفی مرعشی رحمة الله حجت الاسلام والمسلمین سید محمود مرعشی درباره شخصیت و تعبد این شهید بزرگوار چنین میگوید:

شهید بزرگ روحانیت حوزه، حضرت حجت الاسلام حاج شیخ علی اوسطی تهرانی از زمره مردان شجاع و مخلص اسلام و انقلاب بود. آن بزرگوار بیش از ده سال روبه روی بیت پدر بزرگوارم حضرت آیت الله العظمی نجفی مرعشی در یک خانه محقر زندگی میکرد.

در اوایل، چندان با بیت ما آشنایی نداشت و کم کم آشنایی پیدا کرد و بسیاری از اوقات به اندرونی میآمد و با برخی طلبهها مباحثه میکرد. پدرم میفرمود: صبحها که من برای اقامه نماز در حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام از منزل خارج میشدم، میدیدم که ایشان پشت در حیات در انتظار نشسته تا من بیرون بیایم و مرا تا حرم همراهی کند و اغلب، کارش این بود. (2) شهید اوسطی اغلب در نماز ظهر، عصر، مغرب، عشاء و حتی نماز صبح پدر این جانب شرکت میکرد. (3)

دستگیری از فرودستان

شهید اوسطی با آن که وضع مالی خوبی نداشت، آن چه را که در اختیار داشت، با فرودستان و نیازمندان قسمت میکرد. فرزند شهید در این باره میگوید: با این که خودشان از لحاظ مادی وضعیت مناسبی نداشتند تا حدی که در بسیاری از موارد امرار معاش خود را با نماز و روزه استیجاری سپری میکرد، در عین حال به نیازمندتر از خود بذل توجه


1- مصاحبه با حسین اوسطی فرزند شهید.
2- مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمود مرعشی، فرزند گرامی آیت الله العظمی نجفی مرعشی به نقل پدرشان.
3- به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمود مرعشی.

ص:216

میکرد. اصلاً ایشان فرزند فقر و رنج بود تا حدی که روزی عبای خود را برای فروش بیرون برد و در همین روز بود که به حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام رفتند و برای ایشان فرجی شد. تمام کارهایشان همیشه با توکل به خداوند و اهل بیت علیهم السلام بود. (1)

تواضع

ایشان متواضع و فروتن بود. فرزند شهید میگوید: او در عین تواضع، عطوفت و مهربانی، انسانی دلیر و شجاع بود، همانند مقتدا و مولای خود امام علی علیه السلام. (2)

نظم

نظم در رفتار، کردار و نیز در درس، مباحث و کار از دیگر برجستگیهای این شهید بود. فرزند شهید درباره نظم ایشان چنین میگوید: در نظم به درس چه تهران و چه در قم به حدی بود که در تهران در اوایل طلبگی، هم در معدن سنگ کار میکرد و هم به درسهای خود میرسید؛ مثلاً نماز صبح را که میخواند، زودتر از دیگران به معدن میرفت و دو یا سه ساعت زودتر از دیگران، کارش را انجام میداد و زودتر از دیگران تعطیل میکرد و میرفت تا به درسش برسد. (3)

دوستان شهید

شهید شیخ علی اوسطی از جمله روحانیانی بود که به روابط دوستانه و هدفمند با دیگران علاقه مند بود؛ از این رو وی با قشرهای مختلف جامعه ارتباط داشت. وی به ویژه با آگاهان به شرایط سیاسی و اجتماعی رابطه تنگاتنگ داشت. در این جا لازم است که برخی دوستان وی یاد شود.


1- مصاحبه با حسین اوسطی، فرزند شهید.
2- به نقل از: حسین اوسطی، فرزند شهید.
3- به نقل از: حسین اوسطی، فرزند شهید.

ص:217

1. مرحوم سید رحمت الله میر نورالهی؛ ایشان از دوستان بسیار صمیمی شهید بود و با وی عقد اٌخوت بسته بود. (1)

2. حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر ناطق نوری؛

3. حاج آقا مجتبی تهرانی؛ از علمای صاحب نفوذ آن زمان در تهران؛

4. میرزا عبدالرضا تهران؛

5. حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمود مرعشی فرزند آیت الله العظمی نجفی مرعشی؛

6. آقای شاه احمدی؛ از بازاریان و هم رزمان شهید؛

7. آقای پارچه باف؛ ایشان هم از بازاریها است که جزو هم رزمان شهید بوده است.

8 . حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ ابوالقاسم نادری. او از هم رزمان شهید بوده است که در استفاده از فلاخن با این شهید همکاری میکرد. وی اکنون یکی از چهرههای هنری و فرهنگی تأثیرگذار در عرصۀ فرهنگ جمهوری اسلامی به حساب میآید.

فرزندان

از شهید اوسطی 5 فرزند به جای مانده است؛ سه دختر و دو پسر. حسین اوسطی که مشغول دروس حوزوی و لیسانس ادبیات عرب است. مسئولیتهای ایشان عبارت اند از: مسئول روابط عمومی و امور بین المللی کتابخانه آیت الله مرعشی و اشتغال در دفتر مقام معظم رهبری در قم در بخش استفتائات.

جواد اوسطی، کارمند مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم و یکی از دختران شهید اوسطی همسر حجت الاسلام والمسلمین سید حسن ربانی خراسانی است.

گفتنی است که جناب آقای ربانی اکنون رئیس مرکز خدمات درمانی حوزه های علمیه است و مسئولیتهای مهمی را در گذشته نیز برعهده داشته که عبارت اند از:

1. امام جمعه مسجد سلیمان، سالهای 1363 تا اواخر ده 1360ش؛

2. ریاست دفتر تبلیغات اسلامی قم.


1- حسین اوسطی، فرزند شهید.

ص:218

شهادت

همه آرزوی شهید اوسطی کشته شدن در راه خدا بود و سرانجام با رسیدن به وصال معشوق، آرزویش بارور شد. وی پس از عمری تلاش برای فراگیری معارف اسلامی، نشر آن و مبارزه علیه طاغوت به فیض شهادت نائل آمد.

ساواک او را شناسایی کرد و در کمینش بود تا این که در روز عید فطر برابر با 13 شهریور 1357ش. هنوز روز به نیمه نرسیده بود که مأموران رژیم به صورت غافلگیرانه سه تیر پیاپی به دست و سینه اش زدند و راه گذرش را به دروازههای بهشت، پیوند دادند.

فرزند آیت الله العظمی مرعشی درباره کیفیت شهادت این شهید چنین می گوید:

نامردها سرانجام ایشان را از پشت سر هدف تیر قرار دادند و به شهادت رسانیدند و هرگاه کسی از پشت سر تیر بخورد معلوم می شود که او در حال جنگ نبوده بلکه در حال عقب نشینی بوده است.

یادم هست که سال 1357ش. در بیمارستان نکویی، دکتری به نام امیر رفیعی بود که با روحانیت رابطۀ خوبی داشت. ساواک به وی گفته بود که ایشان در حال حمله به مأمورین کشته شده است؛ ولی او تأیید کرد که او را از پشت سر هدف قرار داده اند. پس از این ماجرا دکتر امیر رفیعی به جرم مخالفت با فرمان ساواک دستگیر شد و مدتی در زندان بود. در روزنامه اطلاعات ذکر شده بود که اوسطی بر اثر نارنجک دستی شهید شده اند. (1)

مردم، پیکر شهید اوسطی را بر روی دست بلند کرده، فریاد میزدند: «رهبر ما کشته شد.» به گفته شاهدان عینی، وی در آن نفسهای آخر، رو به مردم کرده، گفت: «نگویید رهبر ما! رهبر همه ما خمینی بزرگ است که جانمان فدایش.» (2) فرزند شهید درباره شهادت پدر چنین میگوید: ایشان روز عید فطر 1357ش. پیش از آن که برای ادای نماز عید فطر بیرون بروند، غسل شهادت کردند. او بین راه نزد آقای شاه احمدی رفت. وی از


1- مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمود مرعشی.
2- برگرفته از: شهدای روحانیت، ص 289.

ص:219

دوستان و هم رزمان ایشان بود و در روز عید، شربت پخش میکرد. موقع خوردن شربت به آقای شاه احمدی گفتند: من این شربت را به عنوان شربت شهادت میخورم. ما حرف ایشان را شوخی تلقی کردیم؛ اما بعد از شهادت فهمیدیم که ایشان میدانستند که همان روز شهید میشوند. (1)

آخرین وداع

همسر محترمه شهید درباره آخرین وداع ایشان چنین میگوید: روز عید فطر مطابق 13 شهریور 1357ش. بود. ما هم برای اقامه نماز عید رفته بودیم. موقع برگشتن، تیراندازی شد. سر کوچه، ایشان را دیدیم که به طرف خیابان صفائیه میرفتند. تا ما را دیدند، به من که دست دختر کوچکم که پنج ساله بود را گرفته بودم، گفتند: تیراندازی شروع شده، شما و زهرا (دختر کوچک شهید) به منزل بروید. ایشان ما را به منزل برگرداندند و خودشان عبا و قبایشان را عوض کردند، عطر خوش بویی به لباسشان زدند و رفتند.

بعد از ساعتی، وقتی دیدم نه فاطمه دختر بزرگم و نه حاج آقا هیچ کدام نیامدند به داخل خیابان آمدم. یکی از آشنایان پرسید: چرا ناراحتید؟ ماجرا را گفتم. ایشان گفتند: چیزی نیست. آقای اوسطی یک تیر به دستشان خورده است. در صورتی که همسایه مان خبر داشتند که حاج آقا شهید شده اند. در هر صورت ایشان ما را به بیمارستان فاطمی و بعد به بیمارستان نکویی بردند. فاطمه دختر بزرگم داخل سردخانه رفتند و جنازه پدرشان را دیدند و شروع کردند به شعار دادن علیه رژیم. در آن لحظه مأمورها آمدند و به دخترم گفتند: پدرت را کشتیم و جنازه اش را هم نمیدهیم. دخترم هم در جوابشان گفت: این شما و این جنازه پدرم. پدرم برای خدا شهید شد، جنازه اش را هم نمیخواهیم. اطراف بیمارستان پر از جمعیت بود. به هر حال جنازه را به تهران بردند. آیات عظام نجفی، گلپایگانی آن قدر تقاضا کردند که بالاخره جنازه را تحویل دادند. فقط به شرطی که تشییع نشود.


1- حسین اوسطی، فرزند شهید.

ص:220

وقتی جنازه شهید را از تهران به قم آوردند مستقیم به حسینیه آیت الله نجفی مرعشی بردند و خود ایشان هم بر جنازه نماز خواندند. بعد بدون تشییع در بهشت معصومه علیها السلام و در آرامگاهی که اکنون به آرامگاه شهید اوسطی نام گرفته، دفن کردند. آیت الله العظمی مرعشی به مناسبت هفتمین روز شهادت این شهید بزرگوار، مجلس ختمی در حسینیه خودشان برگزار کردند. (1)

پس از شهادت ایشان، مراسم سوم، هفتم و چهلم را با فاصله از هم گرفتیم چون به مکانهایی که احتمال میدادند مراسم آن جا برگزار شود، حمله می کردند. مدتی که از شهادتشان گذشت و امام هم به قم آمدند، به امام خبر دادند که اوسطی شهید شده است. خود ایشان میخواستند برای تسلیت به منزل ما بیایند. مردم متوجّه شدند و چون ماشینی که امام سوار بودند، ژیان بود، مردم، ژیان را همراه امام روی دست بلند کردند و متأسفانه ما از دیدار امام محروم شدیم. (2)

دختر کوچک شهید در ادامه صحبت مادر میگوید: من کوچک و پنج ساله بودم. با بهانههای کودکانه از مادر میخواستم که به من بگوید پدرم کِی به خانه برمیگردد! چرا بابا دیگر نمیآید. مادرم هم جوابش این بود که وقتی زمستان بیاید و برف ببارد، بابا هم میآید. من همیشه از شهریور که بابا شهید شد تا زمستان هر روز صبح پشت پنجره میایستادم تا ببینم کی برف میآید. بالاخره برف آمد؛ ولی پدر نیامد! همان گونه که مادرم گفتند: امام نتوانستند به منزل ما بیایند، بنابراین خانواده و دخترشان را فرستادند. اتفاقاً همان روز که آن ها منزل ما آمدند، برف هم میآمد من باز هم از مادرم خواستم که بگوید چرا بابا نمیآید؟ صبیۀ امام وقتی موضوع را فهمیدند، از مادرم خواستند که مرا نزد امام ببرند. ما مهمان منزل امام شدیم و من حس کردم که ایشان پدرم هستند. مرا روی زانویشان نشاندند و دست پدرانهای بر سرم کشیدند و آرامشی به من هدیه دادند که تا امروز و فرداها برایم به یادگار میماند. (3)


1- به نقل از: فرزند آیت الله العظمی مرعشی.
2- مصاحبه با همسر شهید.
3- مصاحبه با دختر کوچک شهید.

ص:221

آیت اللّه سید محمّدتقی علوی طباطبایی بروجردی «ثقة الاسلام»

اشاره

آیت اللّه سید محمّدتقی

علوی طباطبایی بروجردی

«ثقة الاسلام» (1)

تولّد و تحصیلات

آیت الله حاج سید محمدتقی علوی طباطبایی بروجردی، ملقب به «سلطان العلماء»، معروف به «ثقة الاسلام»، فرزند مرحوم آیت الله حاج سید محمدحسین علوی طباطبایی بروجردی، فرزند آیت الله حاج میرزا سید ابوتراب علوی طباطبایی بروجردی، فرزند آیت الله سید عبدالکریم علوی طباطبایی بروجردی، فرزند آیت الله حاج سید علی طباطبایی بروجردی، فرزند آیت الله العظمی حاج سید محمد طباطبایی بروجردی رحمة الله است. وی در سال 1288ق. در بروجرد پا به عرصۀ وجود گذاشت.

او فراگیری علوم اسلامی را در حوزۀ علمیۀ بروجرد آغاز کرد و پس از آموختن دروس مقدمات، همراه پسر عموی خود مرحوم آیت الله حسین طباطبایی بروجردی، برای ادامۀ


1- نویسنده مقاله: میرزا علی سلیمانی بروجردی.

ص:222

تحصیل به اصفهان رفت و سال های متمادی در حوزۀ علمیۀ این شهر به فراگیری علوم اسلامی پرداخت.

وی سپس برای ادامۀ تحصیل همراه پسر عموی خود که هم درس و بحث بودند به عراق رفت و در حوزۀ علمیۀ نجف به تحصیل پرداخت و پس از کسب درجۀ اجتهاد به بروجرد بازگشت.

علت لقب های ایشان

اشاره

درباره لقب های «علوی»، «طباطبایی»، «بروجردی» و «ثقة الاسلام» به مطالب ذیل اشاره می شود:

1. لقب «علوی»

جدّ چهارم ایشان، مرحوم آیت الله حاج سیّد علی طباطبایی بروجردی رحمة الله است که اولاد ایشان به طبع از نام کوچک ایشان که «علی» است اکثراً به «علوی» شهرت پیدا کرده اند و ایشان نیز به همین دلیل ملقب به «علوی» شده اند.

2. لقب «طباطبایی»

در این که چرا سادات طباطبایی به این لقب شهرت پیدا کرده اند، (1) علّت های مختلفی


1- در توضیح این علّت ها می توان به موارد ذیل اشاره کرد: الف) بسیاری از مردم ایران تصوّر می کنند، ساداتی که از طرف پدر و مادر سیّد هستند، طباطبایی اند و معنای این کلمه، همین است. حجت الاسلام علی دوانی رحمة الله درباره این موضوع می فرمایند: (در صورتی که چنین نیست و این فکر، عامیانه است). مشهور این است که طباطبا لقب ابراهیم رحمة الله پسر اسماعیل دیباج رحمة الله بوده است. در اینکه چرا ابراهیم رحمة الله پس-ر اسماعیل دیباج رحمة الله را طباطبا می گفتند، اقوال، مختلف است. ابونصر بخاری رحمة الله نصابه اقدم می گوید: ابراهیم رحمة الله معروف به طباطبا است؛ چون پدرش خواست پارچه ای را برایش ببرد، و او را که طفل بود مخیر کرد بین پیراهن و قبا و او گفت طباطبا، و به این لقب خوانده شد. ناصر حق رحمة الله گفته است: «این طباطبا در زبان نبطی به معنای خواجه خواجگان است.» ابوالحسن عمری رحمة الله نسب دان بزرگ می نویسد: «ابراهیم رحمة الله بن اسماعیل رحمة الله بن غمر رحمة الله همان طباطبا است، علّت هم همین بود که ابراهیم خواست بگوید: قبا گفت: طبا، به سبب لکنتی که در زبان داشت.» احمد بن علی داوود حسنی رحمة الله می گوید: «لقب او طباطباست؛ زیرا پدرش خواست برای او پارچه ای را ببرد و او را که کوچک بود مخیر کرد بین پیراهن و قبا و او گفت طباطبا یعنی قباقبا و اهل روستا او را بدین لقب خواندند. طباطبا در زبان نبطی به معنای سیّد سادات است. این را ابونص-ر بخاری رحمة الله از ناصر حق رحمة الله روایت نموده است»). پس طبق گفته استاد علی دوانی رحمة الله دو علّت ذکر شده است. ب) «طباطبا» به معنای سیّد سادات در زبان عربی غیر فصیح است. ج) «طباطبا» اشتباه لغتی قباقبا است که مرحوم ابراهیم بن اسماعیل رحمة الله به علت لکنت، بر زبان آورد، افتاده است. صاحب کتاب «خاطرات آیت اللّه بروجردی» یعنی آیت اللّه سیّد امیر محمّدحسین علوی طباطبایی بروجردی رحمة الله در این موضوع می فرماید: نگارنده معتقدم که چون حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام دختر عموی خود فاطمه دختر امام حسین علیه السلام را تزویج نموده است، به علّت انتصاب به دو سبط «طیب طیب» بر اثر کثرت استعمال «طباطبا» شده است؛ امّا مسلم آن است که سادات «طباطبا» یکی از خاندان های بسیار بزرگ اسلام و در طول تاریخ، دارای مقامات بسیار بزرگی بوده اند. یکی از این رشته ها خاندان «طباطبایی بروجردی» است که اکنون حدود دویست و هفتاد سال است که در این شهر ساکن شده است. د) پس نظریه دیگر، آن است که در حقیقت «طیب طیب» بوده و بر اثر استعمال و کثرتش به «طباطبا» تبدیل شده است. ه- ) آخرین نظریه، آن است که چون امام حسن علیه السلام به «حسن» ملقب بودند و فرزند ایشان هم «حسن» نام داشتند دو حسن در روی یکدیگر «طباطبا» است؛ و اللّه اعلم.

ص:223

ص:224

ذکر شده است؛ ولی آن چه از نظر ما معتبر است از قرار ذیل است که:

عامه مردم بر این اعتقادند که هر کس پدر و مادر بی واسطه او سیّد و سیّده باشند، طباطبایی است و این صحیح نیست؛ چنان که حجت الاسلام دوانی نیز فرموده اند (و ما در پاورقی، کلمات ایشان را ذکر کردیم)؛ ولی گروهی که به همین علّت به طباطبایی مشهور شده است و خاندان طباطبایی گویند، کسی است که پدر و مادر او سیّد و سیّده باشند، با این شرط که این پدر و مادر فرزندان بی واسطه امام معصوم علیه السلام باشند و این آن چنان که بنده مطلع هستم در خانواده حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام تحقق پیدا کرده است؛ زیرا این حسن مثنی رحمة الله با فاطمه دختر حضرت سیّد الشهدا علیه السلام ازدواج می کند و فرزندان این خاندان را به واسطه این ازدواج «طباطبایی» می گویند.

پس اولادی که از این دو بزرگوار به دنیا آمده اند، سادات دو شرفه - سادات طباطبایی - به حساب می آیند که اکنون شاخه های مختلفی از آن ها در شهرها و کشورهای مختلفی قرار دارند؛ از جمله آن ها آیت الله سیّد محمد حسین علوی طباطبایی بروجردی است.

صاحب کتاب «نقباء البشر» درباره خاندان طباطبایی بروجردی می فرماید:

خاندان طباطبایی بروجردی از خاندان های جلیل علمی است که رتبه و جایگاه ارزشمندی دارد. همه از اجلّه و معاریف علمای عصر خود بوده و آثاری با اهمیّت از خود به جای گذارده اند؛ حتّی بعضی از آن ها منشأ حرکت علمی بوده اند. (1)

3. علت لقب «ثقة الاسلام»

این عالم ربانی از بزرگان علمای خاندان طباطبایی و شهر بروجرد بود که به دلیل وثوق تام علمای خاندان و شهر بروجرد از هر جنبه ای (علمی - سیاسی و...) به «ثقة الاسلام» مشهور شده بودند.


1- شیخ آقا بزرگ تهرانی رحمة الله، نقباء البشر، ج 2، ص 605.

ص:225

4. علت لقب «بروجردی»

چون جدّ اعلای این خاندان مرحوم آیت الله العظمی سیّد محمد طباطبایی اصفهانی بروجردی رحمة الله به بروجرد مهاجرت کردند و در همان دیار هم مدفون شد. قبر ایشان در آن جا مزار خاص و عام شده است. اولاد ایشان همگی به بروجردی مشهور شده اند، اگرچه بعضی از آن ها نیز بعدها از بروجرد هجرت کرده اند.

شجره نامه

اگر چه از نظر قرآن، مقام و منزلت افراد با معیار و شاخص تقوا سنجیده می شود و نژاد، رنگ، نسب و تبار، هیچ امتیازی برای انسان ایجاد نمی کند؛ امّا بودن از خاندان نبی اکرم صلی الله علیه و آله بنا بر دلایلی شرافت دارد؛ چنان که خود آن بزرگواران، به حفظ این نسب شریف، فضایل و شرافت آن در روایات سفارش کرده اند.

نسب آیت الله سید محمدتقی ثقة الاسلام بروجردی رحمة اللهاز جانب پدر به ابراهیم طباطبا (سرسلسله سادات طباطبایی) و از طرف مادر به امام حسن مجتبی علیه السلام می رسد. شجره نامه و اجداد ایشان تا امام معصوم علیه السلام از قرار ذیل است:

(سیّد محمدتقی ثقة السلام، فرزند سیّد محمدحسین، فرزند سیّد میرزا ابوتراب، فرزند سیّد عبدالکریم، فرزند سیّد علی، فرزند سیّد محمد طباطبایی بروجردی، فرزند سیّد عبدالکریم، فرزند سیّد مراد، (1) فرزند شاه سیّد اسداللّه، (2) فرزند سیّد جلال الدین امیر (علی)، (3)


1- و یا امیر شاه مراد چنان که در شجره آل حکیم موجود است.
2- در شجره آل حکیم میر شاه اسداللّه ذکر شده و مرحوم آیت اللّه العظمی حکیم رحمة الله در کتاب «مستمسک عروة»، جلد سیزدهم در آخر کتاب «مساقات»، ایشان را السیّد اسداللّه ذکر کرده اند.
3- در شجره آل حکیم، ایشان را سیّد جلال الدین امیر و در «مستمسک عروة»، (میر سیّد جلال الدین امیر) و در شجره آل صاحب ریاض (میر جلال الدین) و در شجره آل بحرالعلوم بروجردی نام ایشان را اضافه بر عنوان مذکور (علی) نگاشته اند.

ص:226

فرزند سیّد حسن، (1) فرزند سیّد مجدالدین (علی)، (2) فرزند سیّد قوام الدین (محمد)، (3) فرزند سیّد میراسماعیل، (4) فرزند ابی المکارم امیر سیّد میر عبادالدین محمد، (5) فرزند سیّد شهاب الدین ابی المکارم علی، (6) فرزند سیّد (میر) عباد، (7) فرزند سیّد ابی مجد علی (احمد) ملقب به شهاب، (8) فرزند سیّد میر ابی الفضل محمد عباد، (9) فرزند سیّد میر علی ابی هاشم امیرکا، (10)


1- در شجره آل حکیم امیر سیّد حسن و در «مستمسک عروة» (میر سیّد حسین) ذکر شده است.
2- در «مستمسک عروة» و در شجره آل صاحب ریاض میر مجدالدین و در شجره آل حکیم (امیر مجدالدین) و در شجره سادات بروجردی مقیم اصفهان (مجدالدین علی) ذکر شده است.
3- در شجره آل صاحب ریاض و «مستمسک عروة»، امیر قوام الدین و در شجره آل حکیم، (امیر قوام الدین) و در شجره سادات طباطبایی بروجردی مقیم اصفهان نام ایشان (محمّد) ذکر شده است.
4- در شجره آل صاحب ریاض و «مستمسک عروة» میر اسماعیل و در شجره آل حکیم (امیر اسماعیل) ذکر شده است.
5- در شجره آل صاحب ریاض، میر عبادالدین محمّد و در «مستمسک عروة»، (ابی المکارم میر عباد) و در شجره آل حکیم (ابی المکارم الامیر عباد) ذکر شده است.
6- در شجره آل صاحب ریاض میر ابی المکارم و در کتاب «مکارم الآثار»، ج 32 (شهاب الدین ابوالمکارم علی) ذکر شده است.
7- در شجره آل صاحب ریاض میر عباد آمده است.
8- در «مستمسک عروة» و در شجره آل حکیم میر ابی المجد علی و در شجره صاحب ریاض و شجره سادات طباطبایی بروجردی مقیم اصفهان (امیر ابی المجد احمد) آمده است.
9- در شجره آل صاحب ریاض میر عبادالدین محمّد و در «مستمسک عروة» (میر عباد ابی الفضل) و در کتاب «الامام الحکیم» استاد سیّد احمد اشکوری (الامیر عباد المکنی بابی الفضل) ذکر شده است.
10- در شجره آل حکیم امیر علی و در «مستمسک عروة» (میر علی ابی هاشم امیرکا) ذکر شده است.

ص:227

فرزند سیّد امیر حمزه، (1) فرزند اسحاق، (2) فرزند سیّد امیر طاهر ابی هاشم، (3) فرزند سیّد علی، فرزند سیّد ابوالحسن عمری، محمد شاعر اصفهانی، فرزند سیّد احمد، فرزند سیّد محمد، فرزند سیّد احمد، فرزند سیّد ابراهیم طباطبا، فرزند سیّد اسماعیل دیباج، فرزند سیّد ابراهیم غمر، فرزند سیّد حسن مثنی رحمة الله علیهم اجمعین، فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام، فرزند امام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام).

به دلیل آن که حضرت فاطمه بنت امام حسین علیهما السلام مادر جناب ابراهیم غمر رحمة الله و همسر شایسته جناب حسن مثنی علیه السلام - تنها مجروح دشت کربلا - است؛ پس این خاندان و از جمله آیت الله سیّد محمدجواد علوی طباطبایی بروجردی«مدّ ظلّه العالی» از سادات حسنی و حسینی به شمار می آیند.

تحصیلات

آیت الله حاج سید محمدتقی سلطان العلماء طباطبایی بروجردی رحمة الله دروس مقدمات خود را در بروجرد به پایان برده و سپس همراه پسر عمویش مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی رحمة الله رهسپار اصفهان شده و حدود هفت سال در آن شهر اقامت داشته و از اساتید علمی آن حوزه عظیم استفاده کرده اند.


1- در شجره آل حکیم امیر حمزه ذکر شده است.
2- اسحاق فقط در شجره آل حکیم آمده است و در کتاب «مستمسک عروة» و کتاب «المام الحکیم» به عینه ذکر شده است؛ در حالی که در شجره سادات طباطبایی بروجرد، سادات طباطبایی اصفهان، سادات بحرالعلوم، شجره آل صاحب ریاض و دیگر شجره نامه های موجود هیچ خبری از این نام و شخص نیست. گویا ذکر این نام در شجره آل حکیم و «مستمسک عروة» و به تبع آن دو در کتاب «الامام الحکیم» اشتباه باشد. در جلد اوّل کتاب «تحقیقی جامع پیرامون علما و خاندان طباطبایی بروجرد» به طور مفصل درباره این موضوع بحث کرده ایم که ان شاء اللّه به زودی به چاپ خواهد رسید.
3- در «مستمسک عروة»، میر طاهر ابی هاشم و در شجره آل حکیم (امیر طاهر) ذکر شده است.

ص:228

ایشان پس از سال های تحصیل در آن حوزه، همراه هم مباحثه خود مرحوم آیت الله العظمی حاج آقاحسین بروجردی رحمة الله به نجف اشرف مهاجرت کردند و از علما و مراجع حوزه کهن نجف اشرف استفاده کامل بردند و با کسب درجات اجتهاد به بروجرد مهاجرت کردند. (1)

استادان

شماری از استادان آیت الله حاج سید محمدتقی سلطان العلماء طباطبایی بروجردی عبارت اند از:

1. آیت الله سید محمدحسین علوی طباطبایی بروجردی؛

2. آیت الله العظمی سید محمدباقر درچه ای اصفهانی؛

3. آیت الله العظمی میرزا جهانگیرخان قشقایی؛

4. آیت الله العظمی آخوند ملا محمدکاظم خراسانی؛

5. آیت الله العظمی سید محمدکاظم طباطبایی بروجردی؛

6. آیت الله العظمی شیخ الشریعه اصفهانی.

تدریس

آیت الله حاج سید محمدتقی سلطان العلماء ثقة الاسلام علوی طباطبایی بروجردی پس از پایان تحصیلات و کسب درجۀ اجتهاد به بروجرد بازگشت و به تدریس دروس سطح عالی و خارج در حوزۀ علمیۀ بروجرد پرداخت.

ورود به مجلس

آیت الله حاج سید محمدتقی سلطان العلماء طباطبایی بروجردی از سوی مردم بروجرد، نماینده آنان به مجلس شورای ملی در دوره های ششم، هفتم، هشتم، نهم و دهم راه یافت.


1- شیخ عبدالحسین جواهر الکلام، تربت پاکان قم، ج 3، ص 1457.

ص:229

از نگاه دیگران

آیت الله حاج سید محمدحسین علوی بروجردی دربارۀ عمویشان در کتاب «خاطرات آیت الله بروجردی» می نویسد:

مرحوم آیت الله جدّ بزرگوارم آقا میرزا محمدحسین که شخصیت علمی اش هنوز هم در بروجرد زبانزد خاص و عام و به علّت ریاست روحانی و ریاست شهری که داشتند ذو ریاستین لقب گرفته بودند، دارای شش فرزند بود که بزرگ تر از همه مرحوم آیت الله سید محمدتقی ثقة الاسلام، مردی عالم، فاضل، دانشمند، مجتهد، خوش محاوره و سخنور بودند و سال های متمادی به همراه عموی بزرگوار خود آیت الله حاج سید حسن شریعتمدار در نجف اشرف و اصفهان مدارج بزرگ علمی را طی کرده و در بروجرد هم چه در زمان والدش و چه پس از رحلت ایشان دارای حوزه بسیار مفصل و از علما و بزرگان بنام شهر بودند و به واسطۀ جود و سخاوت و حسن خلقی که داشتند مرجع همۀ امور شده بودند. (1)

در کتاب «تربت پاکان قم» آمده است:

سید محمدتقی فرزند علامه سید محمدحسین و نوۀ سید ابوتراب طباطبایی علوی بروجردی ملقب به «ثقة الاسلام» یکی از مدرسان بزرگ حوزۀ علمیه مرحوم آیت الله بروجردی بوده است. (2)

اخلاق و ادب

رژیم پهلوی در زمانی که آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی در بروجرد بود، یک بار ایشان را به طور مخفی به تهران احضار می کند. آیت الله حاج سید


1- خاطرات آیت الله بروجردی.
2- تربت پاکان قم، ج 3، ص 146.

ص:230

محمدحسین علوی طباطبایی بروجردی در کتاب «خاطرات آیت الله بروجردی» دربارۀ آیت الله سید محمدتقی سلطان العلماء می نویسد:

او در دورۀ پنجم، بعد از رحلت مرحوم حجت الاسلام والمسلمین آقای سید علی اصغر سلطان العلماء، جد امّی نگارنده، که هنوز هم تهران، مبارزات و خدماتش را فراموش نکرده است، از بروجرد به عنوان طراز اول به مجلس، وارد و در همۀ مدّت حیاتش همواره این همت را داشتند.

به هر حال، ایشان اظهار نموده کردند که من از به تهران آوردن آقای آیت الله حاج آقا حسین بروجردی خبری نداشتم و چون همان طور که عرض شد، مطلب بی اندازه سرّی بود و احدی از ماوقع مستحضر نشده بود، ولی بعد ظهر که تلفن خانۀ من صدا کرد و به من گفتند کسی با شخص شما کار دارد. (گوشی را گرفتم)، مرحوم حاج مخبرالسلطنۀ هدایت رئیس الوزراء بودند، اظهار داشت: مهمانی داری. اگر می خواهی بیا و ایشان را به خانه ات هدایت کن. سؤال کردم: مهمان دارم، مهمان من کیست؟ گفت: آقای حاج سید حسین بروجردی. بسیار تعجب کردم و گفتم: مگر ایشان به تهران تشریف آورده اند. گفت: خیر، ایشان را به تهران آورده اند. از این جمله بسیار ناراحت شدم؛ به طوری که مرحوم هدایت از آن طرف تلفن، متوجه اضطراب من شد و گفت: ناراحت نباشید، رسیده بود بلایی، ولی به خیر گذشت. من حالا به ارکان حزب می روم، شما هم بیایید، چون از بروجرد اطلاع داده اند که ایشان به خانۀ شما بیایند.

من با عجله، لباس پوشیدم و بسیار ناراحت خودم را به ارکان حزب رساندم و همۀ طول راه را به اطراف این مطلب فکر می کردم که مطلب چیست؟ چرا ایشان را گرفته؟ و چه وقت به تهران آورده اند؟ چطور شده است که مرا خبر نکرده اند؟ چند روز است ایشان این جا هستند؟ در این مدّت به این بزرگمرد چه گذشته است؟ من چرا باید این اندازه بی خبر باشم؟ این ها و ده ها موضوع دیگر، هر آن در ذهنم نقش می بستند و بلافاصله جای خود را به جمله دیگری می دادند. به ارکان حزب وارد و به اتاق ارکان حزب ها هدایت شدم، مرحوم حاج مخبر السلطنۀ هدایت رئیس الوزراء، حاج محتشم السلطنۀ اسفندیاری، رئیس کل شهربانی، وزیر دربار و چند تن دیگر از شخصیت های بزرگ مملکت حضور داشتند. من به مجرد ورود از آقای رئیس الوزراء سؤال کردم: آقا را کی این جا آورده اند؟ چرا مرا اقلاً مطلع نکرده اید؟ در حالی که اضطراب و نگرانی من از خلال الفاظ و کلماتم به

ص:231

خوبی نمایان بود و آقایان می دیدند، مرحوم هدایت اظهار داشتند: آقا را تازه آورده اند، به این حرف ها هم نرسیده، خود من هم تازه مطلع شده ام.

نسبت به حرکت ایشان هم بعضی از محصلان خیراندیش هم گزارش هایی داده بودند که طبق فرمان، ایشان را مستقیم از سر حدّ به این جا آوردیم و این کار هم بسیار محرمانه انجام شده و اقدامات هم سریع صورت گرفته است و بعد از آن که معلوم شد نسبت به ایشان اعمال فرض شده است، امروز صبح از بروجرد اطلاع دادند که ایشان آزادند و به هر کجا که می خواهند تشریف ببرند؛ ولی بناست به منزل شما تشریف بیاورند. در این هنگام، درب ورودی اتاق، باز و آقا در حالی که آثار تأثر و تألم به خوبی در صورتشان به چشم می خورد، با همان متانت و وقار و عظمت و بزرگی معمولی خود، قدم به درون اتاق نهادند.

اجازه بفرمایید این مطلب را از قول حاج محتشم السلطنه اسفندیاری نقل کنم:

همۀ ما ثقة الاسلام بروجردی را احترام می کردیم. چون آن صفات حمیده و خصوصیات اخلاقی در هر کسی باشد، بالطبع مورد علاقه و مهر مردم است و او را به دیده احترام و بزرگی نگاه می کردم و با موفقیتی خاص که در نظر شاه داشتند، نزد رجال بزرگ و شخصیت های آن روز حسابی داشتند.

ولی صحنه ای که آن روز به دست ثقةالاسلام ایجاد شد باور نکردنی بود، اگر چه وقوع این واقعه، عظمت ثقةالاسلام را در نظر ما چند برابر نمود و من هنوز اثری را که دیدن آن صحنه در خاطرم باقی گذارده است، نمی توانم فراموش کنم و آن این بود که به مجرد ورود آقای بروجردی، ثقة الاسلام از جای خود برخاست و سراسیمه و مضطربانه قدم برمی داشت، خیلی با عجله جلو رفت و در حالی که عبایش به روی زمین کشیده می شد، به جلوی آقا رسید و خود را به قدم های آقا انداخت.

به وجود آمدن این منظره که دو طرفش مردان باعظمت و بزرگی بودند، به قدری برای ما غیرمنتظره بود که بی اختیار همه حرکت کرده و جلو رفتیم و در حالی که زیر بازوی مرحوم ثقةالاسلام را گرفته بودیم و خود آقا هم که این همه عظمت روح و صفای خاطر این عموزاده بزرگوارش بسیار تحت تأثیرش قرار داده بود و مجذوبش ساخته بود، به ما کمک می کرد که مرحوم ثقةالاسلام را که هنوز دانه های اشک از چشمانش به روی گونه ها و محاسنش جاری بود، از زمین بلند کرده، در حالی که آن ها را به طرف بالای

ص:232

اتاق هدایت می کردیم، همگی در جای خود قرار گرفتیم، این دو عموزاده در کنار یکدیگر نشستند.

رفتار عجیب ثقةالاسلام با آن عظمت و شخصیت نسبت به آقا که همۀ ما به خوبی او را می شناختیم، آن چنان اثری در ما گذارده بود، که هیچ کدام به خود جرأت نمی دادیم لب به سخن بگشاییم؛ اما مرحوم ثقةالاسلام بعدها نقل فرموده بودند که من، با توجه، مرتکب این عمل شدم، تا حدّ و اندازه شخصیت آقا را که شاید بعضی از جالسین بر آن به خوبی واقف نبودند، به آن ها نشان بدهم.

به هر حال در حالی که رئیس الوزراء و وزیر دربار هر یک از حدوث این واقعه ابراز تأثر و تألم می نمودند و دیگر جالسین هم از این که این قصه، حسن ختام پیدا کرده است، اظهار مسرت می کردند، آقای آیت الله همراه مرحوم ثقةالاسلام در حالی که نخست وزیر، وزیر دربار وقت و دیگر رجال، آن ها را تا جلوی اتومبیل، بدرقه می کردند، به منزل ثقةالاسلام حرکت کردند.

رحلت

آیت الله حاج سید محمدتقی ثقةالاسلام طباطبایی علوی بروجردی در سال 1354ق. (1314) در سن 66 سالگی بر اثر سکتۀ قلبی در تهران درگذشت. پیکر مطهر وی را به قم منتقل کردند که با تشییع باشکوهی در صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به خاک سپرده شد.

ص:233

آیت اللّه سید ابوالحسن جوادی زاویه (خلخالی) «ستاره فقاهت»

اشاره

آیت اللّه سید ابوالحسن

جوادی زاویه (خلخالی)

«ستاره فقاهت» (1)

او در تاریخ 6/1/1306ش. در روستای زاویه سادات خلخال در استان اردبیل به دنیا آمد.

اساتید

حضرات آیات عظام آقایان: حجت کوه کمری، سید حسین بروجردی، امام خمینی، شیخ عبدالکریم خوئینی زنجانی، علامه محمدحسین طباطبایی، سید حسین قاضی، میرزا احمد زنجانی، شیخ محمد مجاهدی تبریزی و... .

ولادت

فقیه و حکیم آیت الله حاج سید ابوالحسن جوادی زاویه (خلخالی) در سال 1306ش. در روستای زاویه سادات (معروف به زاویه پرعنبر) یکی از روستاهای شهرستان خلخال


1- نویسنده مقاله: سید اکبر میرصفی اراکی.

ص:234

(که در چهار کیلومتری جنوب شهرستان قرار دارد) در خانواده ای روحانی و سرشناس و در بیتی که بیت ولایت و فقاهت بود، دیده به جهان گشود.

خاندان و نسب

آبا و اجداد خاندان جوادی (موسوی صفوی) بنا بر اسناد و مدارک موجود در قرن نهم ق. به دلایل گوناگون، از منطقه اردبیل و سپس گیلان به منطقه خلخال و روستای «زاویه سادات» مهاجرت کردند و در آن جا ساکن شدند. حضور آنان که غالباً از علما، حکما، عارفان، اندیشمندان ربانی و بزرگان فرهنگ و ادب بوده اند، رونق علمی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شایانی به منطقه و روستای «زاویه سادات» بخشیده و این روستا را چون نگینی در منطقه نمایان ساخته است.

برخی اجداد ایشان عبارت اند از:

1. علامه سید هاشم موسوی از جمله اجداد ایشان، عالم و عارف نامدار سید هاشم موسوی فرزند سید عبدالرحمن موسوی صفوی است، که با 19 واسطه از فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام و روستای مذکور از املاک به ایشان و فرزندان آن شخصیت بزرگ و الهی است و عاقبت نیز در همین روستا رحلت فرموده و آرامگاه شریف و نورانی ایشان محل زیارت فرزندان و عشاق و دوستداران خاندان عصمت و طهارت می باشد.

2. آیت الله سید جواد خلخالی جدّ بزرگوار آیت الله سید ابوالحسن جوادی، مرحوم آیت الله آقا سید جواد خلخالی موسوی، فرزند سید زکی، ملقب به «صدر العلماء»، مرجع علمی و عملی علمای خلخال و رجال بزرگ منطقه و از افاخم مجتهدین و حکما بوده است. ایشان در حدود سال 1228ق. (1188ش.) به دنیا آمد و در نیمه شب دوم جمادی الثانی 1348ق. (سال 1308ش.) در 120 سالگی به دیار باقی شتافته است.

ایشان بنا بر شواهد و قراین از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی شیخ مرتضی انصاری و بزرگان اصول و حکمت و عرفان و اخلاق بوده است. ایشان پس از تحصیلات خویش در نجف اشرف و اردبیل و تبریز در روستای «زاویه سادات» ساکن شدند. آثار و مکتوبات و کتابخانه مهم، با کتب خطی و چاپی نفیسی داشته، که به دلایل نامعلومی مفقود و یا از بین رفته است. خوشبختانه در سال های اخیر بخش اندکی از جمله برخی دست نوشته ها و

ص:235

ادعیه خطی، نامه ها، اشعار، تعلیقاتی بر کتاب ادبی و... و ده ها جلد از نسخ خطی و چاپی کتابخانه ایشان شناسایی و به دست آمده است.

آیت الله سید جواد خلخالی علاوه بر این که در اعتلای معارف اسلامی و حکمت الهی و علوم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، در منطقه، نقش ویژه و برجسته ای داشته، در حفظ و امنیت منطقه و جلوگیری از تجاوزات اشرار و خوانین متجاوز و ظالم و تعدیات ارتش سرخ روسیه و دست اندازی افراد متجاوز و عوامل حکام جور و ستم و رساندن مظلومیت اهالی منطقه به سمع و نظر سلاطین و حاکمان وقت و حفظ فضای علمی و حوزوی و فرهنگی و معنوی خلخال، به ویژه روستای «زاویه سادات» نقش مؤثر و تعیین کننده ای داشته اند و در همین راستا اقدامات فراوان و مسافرت های بسیاری به شهرهای اردبیل و رشت و دارالسلطنه تبریز و... نموده و از هیچ تلاشی فروگذار ننمودهاند. احکام و دستورهای متعددی از ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه و سایر سلاطین و حکام قاجار درباره ایشان و معافیت اهالی محترم «زاویه سادات» از مالیات و هر گونه عوارض و...، صادر و تعدادی از این مدارک در حال حاضر موجود است.

ایشان از معنویت، هوش، ذکاوت و نبوغ فوق العاده ای برخوردار بود و از اوایل نوجوانی تا پایان عمر شریف خویش که بیش از یکصد و بیست سال بوده است، خود را وقف خدمت به اسلام، روحانیت، ترویج و تبلیغ معارف و دستورهای شریعت محمدی و علوم اهل بیت علیهم السلام در ایران، باکو و... نموده است. بسیاری از علما، فقها، حکما، دانشمندان، ادیبان، سخنوران و برخی از فعالان مشروطیت منطقه، در اوایل مشروطه از اطراف و اکناف به حضور ایشان مشرف و نزد ایشان تلمذ و استفاده علمی و معنوی برده اند. منزل و حسینیه منسوب به ایشان که بیش از سیصد سال قدمت دارد، محفلی نورانی و حوزه علمیه ای در این روستای پربرکت بوده و هم اکنون نیز پا برجاست.

آن عالم ربانی از صدا، خط بسیار زیبا و قلمی روان و دلنشین، برخوردار بود و تا لحظات پایانی عمر، سلامت کامل و معنویت خاص خود را حفظ کرد.

3. اولاد آیت الله سید جواد خلخالی: ایشان دارای چند فرزند پسر و دختر بودند. فرزندان ذکور ایشان حضرات آیات: آقا سید حسن و آقا سید عبدالمعبود و آقا سید حمدالله، همگی روحانی و از مجتهدان معاصر بوده و از این شجره طیبه، تاکنون شاخه ها و فراوانی منشعب گردیده و ثمرات شیرینی را تقدیم دریای بی کران معرفت و فقاهت کرده است.

ص:236

کرامات فراوانی از این خاندان نورانی، نقل و در یاد و اذهان دوستداران، علاقه مندان و اهالی منطقه باقی مانده و امید است در آینده ای نزدیک ، مجموعۀ کاملی از زندگی نامۀ علمای این خاندان فراهم شود. صبیۀ ایشان نیز بانویی عالمه و شاعره بوده است.

4. آیت الله سید حسن خلخالی: والد محترم حضرت آیت الله سید ابوالحسن جوادی خلخالی، مرحوم آیت الله آقا سید حسن خلخالی (جوادی زاویه) در سال 1235ش. در «زاویه سادات» خلخال متولد و در سال 1328ش. (برابر هجدهم شعبان 1369ق.) رحلت کرده است. ایشان از علمای برجسته، وارسته، زاهد، حلیم، آرام، ساکت و مورد احترام عام و خاص خلخال بوده، که پس از تحصیلات مقدماتی در خلخال، نزدیک به بیست سال نزد بزرگان علم و معرفت و اساتید بنام حوزه علمیه تبریز تحصیل کرده است. (1) مرحوم آیت الله سید حسن خلخالی مورد اعتماد و توجه خاص مرحوم آیت الله آقا میرزا جواد مجتهد تبریزی قرار داشته است. ایشان پس از تحصیل به زادگاه خود باز می گردد و به تدریس، ترویج و تبلیغ معارف الهی در منطقه، گیلان، زنجان، اردبیل، باکو و غیره مشغول می شود.

ایشان به دلایل واهی مدت ها در زندان شهربانی خلخال، زندانی بود و از تعدیات، ظلم و بی عدالتی دستگاه رضاخانی و نمایندگان فرمایشی و ایادی او در مجلس شورای ملی و منطقه در امان نبود. در جریان ورود ارتش سرخ روسیه به ایران و حمایت از اشرار منطقه و جاسوسان روسی برای تجزیه ایران، فرماندهان نظامی و عوامل آنان در منطقه تصمیم به کشتن این عالم ربانی در اول ماه محرم الحرام آن سال ها گرفتند؛ ولی با عنایت ویژه سالار شهیدان حسین بن علی علیه السلام این توطئۀ قتل، خنثی می شود.

غالب آثار و کتب کتابخانه ایشان بر اثر قصور، حیله ها و خیانت برخی از خوانین منطقه، خریداری و یا مفقود می شود. در حال حاضر برخی از تعلیقات فقهی و... و تعدادی نامه به علمای وقت و اقوام و... با خطوطی زیبا و ماندگار در دسترس است. زهد، تقوا و عرفان عملی آن حکیم و فقیه فرزانه، زبانزد عام و خاص بوده، ارادت و عشق وصف ناپذیر


1- حوزه تبریز در آن روزگار به دلیل وجود بزرگان فقاهت، علم، حکمت و سیاست، سرآمد حوزه های علمیه ایران بوده است؛ به گونه ای که مرحوم آیت الله مامقانی با وجود بزرگانی چون: میرزا حسن مجتهد تبریزی و... از هجرت علما به نجف اشرف تعجب میکنند.

ص:237

ایشان، به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام به ویژه سالار شهیدان حسین بن علی علیه السلام و اشک های فراوان و طولانی بر فراز منبر، هنوز از اذهان افراد سالمند آن منطقه فراموش نشده است.

آقا سید حسن خلخالی (جوادی) سه فرزند ذکور به نام های سید ابراهیم، سید ابوالحسن، سید اسماعیل و چند فرزند دختر داشته که همه به رحمت الهی پیوسته اند. از اولاد ذکور، عنایت خاصی شامل حال مرحوم آیت الله سید ابوالحسن جوادی شد و ایشان را در مسیر کسب علوم و معارف دینی و حوزوی، هدایت فرمود. برخی از صبیه های مرحوم آقا سید حسن هم از کمالات علمی و قرآنی بهره مند بوده و در تبلیغ معارف قرآنی و تشیع در منطقه، باکو و... تلاش های فراوانی کرده اند.

تحصیل مقدماتی

به دلیل فضا و معنویت حاکم بر روستای «زاویه سادات» و بیت پدری و وجود عالمان فراوان در آن روستا آیت الله سید ابوالحسن جوادی، علاوه بر این که همانند علما و اهالی محترم «زاویه سادات» و سایر اعضای خانواده، از کودکی و نوجوانی به کشاورزی و دامداری مشغول بوده اند، پس از فراگیری تحصیلات ابتدایی، در حدود چهارده سالگی و در اوج دوران استبداد رضاخانی و سیاست های ضد دینی و ضد روحانی، شیفته معارف الهی گردیده، و با یادگیری قرآن مجید و علوم مقدماتی حوزه، از جمله ادبیات عرب، منطق، ادبیات فارسی و...، از محضر والد گرامی خود، آمادگی بیشتری را برای کسب کمالات علمی و معنی به دست آوردند.

بعد از جنگ جهانی دوم که رضاخان پهلوی استعفا کرده و ظلم و بی عدالتی او و عیادی منطقه ایش و برخی خوانین ادامه داشت و آیت الله آقا سید حسن جوادی خلخالی، والد آیت الله آقا سید ابوالحسن جوادی خلخالی، که همراه برخی از اهالی «زاویه سادات» به دلایل واهی، مدتی را در سال های 1318 و 1320ش. در زندان شهربانی خلخال زندانی شده بودند، از زندان آزاد و در اندیشه برقراری امنیت نسبی خانواده، و فرزند نوجوان و طلبه خویش بود.

در چنین شرایطی، آقا سید ابوالحسن جوادی، گام های نخستین مسیر معنوی و طولانیِ کسب معارف اسلامی را، در روستای «زاویه سادات» برداشتند و در پرتو نورانی و

ص:238

سایه امن وجود پر مهر پدر و مادر مراحل مقدماتی حوزوی را طی کردند؛ ولی ایشان در سن چهارده سالگی در 27 جمادی الثانی 1361ق. (1321ش.) با تحمل درد هجران و رحلت مادری مؤمن، مهربان و دلسوز را با صبر، شکیبایی، استقامت و رضا به قضا و قدر الهی گذراندند و پس از آن، آماده هجرتی بزرگ شدند، و سال بعد از ارتحال مادر جهت ادامۀ تحصیلات حوزوی، وطن خویش را ترک و در شهر زنجان به اهداف عالی خود از تحصیل و تهذیب نزدیک تر شدند.

هجرت به زنجان

آیت الله سید ابوالحسن جوادی، با وجود مشکلات فراوان اجتماعی - سیاسی آن روزها در کشور در حدود شانزده سالگی برای ادامه فراگیری علوم حوزوی با پای پیاده و طی مسیر سخت و کوهستانی و ناامن عازم دارالعلم زنجان (1) می شود و در مدرسه مسجدی معروف به مسجد مرحوم سید، حجره ای می گیرد و مشغول تحصیل می شود.

آیت الله سید ابوالحسن جوادی خلخالی در حوزۀ زنجان حدود 3-4 سال از محضر اساتید بنام شهر، از جمله: آخوند ملا ابراهیم نحوی و حاج میرزا علی اصغر فصاحتی معروف به: میرزا علی اصغر مطول گو و مرحوم آیت الله حاج میرزا احمد بزرگ (فرجیان) ابن محمد رضا زنجانی، بخشی از دروس سطح یعنی ادبیات، منطق، مطول، معالم و لمعتین را فرا گرفتند و در این مدت با وجود جنگ های مربوطه به غائله حزب دمکرات آذربایجان و حزب توده در زنجان و با وجود وضعیت بسیار بد مالی، جسمی و کسالت شدید، مردانه در راه تحصیل و تهذیب ایستادند و تلاش کردند. ایشان برخی از خاطرات و مشکلات این مرحله از زندگی را به قلم خویش مکتوب فرموده اند.


1- شهری که عمو و پدر خانم ایشان در آن شهر ساکن و سال های متمادی در حوزه علمیه آن شهر تحصیل کرده و از محضر اساتید قرآن، حدیث، فقه، حکمت، کلام و... کسب فیض کرده بود.

ص:239

هجرت به قم

عنایت الهی، شهرت و مقام علمی حوزه علمیۀ قم و علاقه و تشنگی وافر به تحصیل و کمالات معنوی از سوی سوم موجب شد، در حدود سال 1326ش. یعنی حدود دو سال بعد از ورود آیت الله العظمی بروجردی قدس سره و چند ماه پس از تشرف آیت الله آقا محمدحسین طباطبائی قدس سره به شهر مقدس قم هجرت ایشان نیز به شهر قم مهاجرت کنند. پس از ورود به قم به دلیل فراهم نشدن حجره ای برای ایشان در مدارس علمیه شهر، این عالم بزرگوار ابتدا دو سال در خارج از مدارس علمیه در منزلی اجاره ای ساکن و سپس مدتی در مدرسه حجتیه اقامت گزیدند.

ایشان رسائل را از محضر اساتید متعدد، به ویژه آیت الله سید محمدباقر سلطانی طباطبایی بروجردی استفاده کردند و بخشی از «کفایة الاصول» را از آیت الله حاج شیخ عبدالکریم خوئینی زنجانی استفاده و سپس مجموع «مکاسب» و دو جلد «کفایة الاصول» را نزد مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد مجاهدی تلمذ کردند.

ایشان دروس خارج فقه و اصول را ابتدا از محضر آیت الله العظمی حجت کوه کمری رحمة الله استفاده کردند و بعد از رحلت ایشان در درس خارج فقه آیت الله العظمی آقا سید حسین بروجردی در موضوعات «صلوة»، «خمس»، «بیع»، «قضاء» و قسمتی از اصول فقه ایشان حاضر شدند و از محضرشان استفاده علمی و عملی بردند. هم زمان با آن در دروس فقه بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی رحمة الله از جمله مباحث «بیع»، «مکاسب محرمه»، «طهارت» و نیز حداقل یک دوره اصول فقه را نزد آن فقیه نامدار تلمذ کردند.

مدتی نیز در دروس خارج فقه و اصول آیات عظام: سید شهاب الدین نجفی مرعشی، سید کاظم شریعتمداری و... شرکت کردند و عاقبت در حدود 30 سالگی به درجه اجتهاد نائل آمدند. براساس اسناد و مدارک موجود، ایشان قصد سفر به نجف اشرف و تحصیل در حوزه آن سرزمین مقدس را داشته اند که به دلایلی این امکان فراهم نشده است.

ایشان تفسیر قرآن کریم، شرح منظومه حاجی سبزواری رحمة الله و اسفار اربعه صدرالمتألهین را از محضر نورانی آیت الله علامه سید محمدحسین طباطبایی قدس سره و کلام و عرفان را نزد آیت الله آقا سید حسین قاضی فرا گرفتند.

ص:240

ایشان با وسعت نظری که داشتند و نیازی که برای تبلیغ و نشر معارف اسلامی و شیعی احساس می کردند، مدتی نیز به آموزش و یادگیری مکالمه زبان انگلیسی پرداختند و در مواضع مختلف به لزوم یادگیری زبان خارجی برای مبلغان گوشزد می کردند.

شوق به تدریس و تحقیق

تربیت انسان های وارسته، فاضل، دانشمند و پرورش طلاب و فضلا از اهداف مقدس و اصلی ایشان بوده است؛ از این رو از همان دوران تحصیل در حوزه علمیه زنجان، هم زمان با فراگیری دروس، اقدام به تدریس آن ها می کردند و سپس در حوزه علمیۀ قم سال های متمادی به تدریس کلیه کتب درسی اصولی فقهی، یعنی معالم، رسائل، کفایة الاصول، مکاسب و شرح منظومه پرداخته، حتّی در ایام تعطیلی تابستان نیز سال ها در زنجان به تدریس «کفایة الاصول»، دروس خارج، تفسیر و اخلاق مشغول و از فرصت این ایام بهره مند می شوند. در دهه های اخیر نیز اشتغال به تدریس «خارج فقه» داشته و تا آخرین لحظات عمر شریفشان، با وجود تحمل ناراحتی، کسالت و مشکل جدّی از ناحیه گردن و انگشت دست که ناشی از فعالیت های علمی و کتابت بود، مشغول مطالعه و نوشتن دروس مربوطه بودند.

تربیت صدها عالم فاضل و روحانی دانشمند و وارسته در قم و زنجان که هر کدام منشأ خدمات و برکات فراوانی در حوزه های علمیه سراسر کشور، دستگاه ها، مراکز فرهنگی پژوهشی، قضائی، اداری، اجرایی و قانون گذاری بوده و هستند، از جمله خدمات علمی و برکات وجودی این فقیه دلسوز و پر تلاش است. احصا و شمارش شاگردان آن فقیه وارسته در حال حاضر و پس از شصت سال تدریس و افاضه، امری غیرممکن است؛ به ویژه آن که غیر از موارد خاص، هیچ اقدامی برای ثبت و ضبط این گونه موارد، در زمان حیات آن عالم ربانی و حتی پس از رحلت ایشان صورت نپذیرفته است.

روش تدریس و تبلیغ

ایشان در تدریس، تبلیغ و ارائه مطالب و حتی صحبت های روزمره، بیانی شیوا، جذاب، دلنشین، ساده و روان بود.

ص:241

استفاده از آیات قرآنی و روایات معصومین علیهم السلام و بیان و توضیح موارد استفاده شده در سخن، ارائه دقائق و لطائف آیات و روایات، همراه ذکر داستان های روایی و حوادث عمیق و جذاب و اشعار مناسب و بیان درس ها و عبرت های تاریخی، از جمله ویژگی های فیوضات تبلیغی آن حکیم فرزانه بود که هر مخاطب و شنونده ای را مجذوب و مشتاق خویش می کرد.

از ویژگی های تدریس کتب دروس سطح حوزۀ ایشان، تصحیح و قرائت دقیق متن، توضیح و بیان مراد مؤلف و پرهیز از بیان مطالب اضافی و غیر مرتبط، بیان دقیق موضوع و محل بحث و ارائۀ اختلاف و در انتهای بحث، ارائه خلاصه مجموعه بحث از ویژگی های تعلیمی آن استاد راحل و نورانی بود.

ایشان در تدریس دروس خارج با بررسی و تحلیلِ رو ش های تدریس اساتید بزرگ خود، از جمله حضرات آیات عظام: حجت، بروجردی و امام خمینی رضی الله عنه و انتخاب روش آمیخته ای از روش های مذکور، به تدریس مباحث فقهی و اصولی اقدام می کردند. به طور عموم، مباحث ایشان در دروس خارج فقه و اصول براساس و نظم کتاب های «عروة الوثقی» و «کفایة الاصول» بوده است.

از دیگر ویژگی های دروس خارج ایشان، تفکیک مسائل فلسفی و کلامی، از مباحث اصولی و فقهی است. ایشان در حد توان و امکان، این مسأله را رعایت می کردند و ساحت تشریع و قانون گذاری و اعتباریات را از ساحت مسائل حقیقی و عقاید تفکیک می ساختند.

ویژگی دیگر در ارائه مباحث فقهی، عنایت ویژه به روایات ائمه معصومین علیهم السلام بود.

با توجه به این توضیحات، خلاصه روش ایشان را در طرح مباحث فقهی چنین می توان بیان کرد:

1. تحلیل و توضیح وجوه مختلف مسأله به طور کامل؛

2. ذکر اقوال قابل توجه، به ویژه آرای بزرگان معاصران، به ویژه اساتید خود؛

3. ذکر آیات و روایات (شیعه و سنی) و بررسی دقیق و کامل آن ها؛

4. دقت در قول مشهور و قدما و توجه ویژه به قول مرحوم شیخ طوسی؛

5. نتیجه گیری، جمع بندی و ارائه قول مختار.

ص:242

ازدواج و تشکیل خانواده

ایشان در تاریخ 8/5/1328ش. (دوازدهم شعبان 1367ق.) هنگام تحصیل در قم، با دختر عموی خویش، یعنی دختر آیت الله آقا سید عبدالمعبود جوادی خلخالی، فرزند مرحوم آقا سید جواد خلخالی موسوی، فرزند سید زکی ازدواج کرد.

آیت الله آقا سید عبدالمعبود خلخالی از علما، مجتهدان و وعاظ معروف خلخال و زنجان و از شاگردان حضرات آیات عظام: حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، آقا سید ابوالحسن اصفهانی، میرزا محمدحسین نائینی، آقا ضیاء عراقی، ملاقربانعلی زنجانی، میرزا عبدالرحیم فقاهتی زنجانی، در فقه و اصول؛ میرزا ابراهیم حکمی، میرزا عبدالمجید حکمی، ابوعبدالله زنجانی و ضیائی (در تفسیر، عرفان، اخلاق، فلسفه، ریاضیات، هیأت و...) و دیگر اساتید بزرگ وقت، و از هم دوره ایها و دوستان نزدیک حضرات آیات: آقا سید محمود حسینی زنجانی، حاج سید احمد شبیری زنجانی، حاج میرزا احمد بن محمدرضا زنجانی، مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی، ملا آقا جان زنجانی و خاندان محترم نجفی، میرزایی و... بوده اند.

جایگاه علمی، عملی، معنوی و عرفانی آیت الله آقا سید عبدالمعبود خلخالی موجب شده آرامگاه ایشان اکنون در زنجان، محل زیارت و توسل علاقه مندان و شیفتگان فراونی شود. این بزرگوار در دوران تحصیل در زنجان و نجف اشرف مشمول عنایات و کرامات خاص و فراوان حق تعالی و ائمه معصوم علیهم السلام شده و از فیوضات الهی بهره مند بوده اند.

آثار و مکتوبات

تعدادی از آثار و مکتوبات آیت الله سید ابوالحسن جوادی عبارت اند از:

1. تقریرات درس خارج بیع و قسمتی از اصول آیت الله العظمی حجت کوه کمری رحمة الله؛

2. تقریرات درس خارج صلوة، خمس، بیع، قضاء و قسمتی از اصول آیت الله العظمی بروجردی رحمة الله؛

3. تقریرات درس خارج بیع و مکاسب محرمه، حضرت امام خمینی رحمة الله؛

4. تقریرات درس خارج اصول حضرت امام خمینی رحمة الله؛

ص:243

5. توضیح المسائل؛

6. مناسک حج (مختصر) همراه پاسخ به برخی استفتائات در موضوع حج؛

7. مناسک حج (کامل)؛

8 . خلاصة الاحکام با مقدمهای کوتاه در اصول دین (تا پایان طهارت)؛

9. کتاب استدلالی زکات، حج، نکاح، طلاق، مکاسب محرمه، خیارات و قضاء که

تحقیقات و مباحث مکتوب تدریس خارج فقه خود ایشان بوده است.

10. حواشی و تعلیقات بر «مکاسب محرمه» و بیع شیخ اعظم انصاری رحمة الله؛

11. حواشی و تعلیقات «کفایة الاصول» جلد اول؛

12. دو رساله در ولایت و خلافت حضرت علی علیه السلام؛

13. رساله ای درباره فاطمه زهرا علیها السلام و نقش اجتماعی ایشان و بیان شرایط حکومت اسلامی از دیدگاه آن حضرت؛

14. دو رساله در موسیقی از دیدگاه اسلام؛

15. تفسیر سوره فاتحة الکتاب و برخی آیات قرآن مجید؛

16. رساله در بیان خلقت انسان؛

17. رساله در طینت و میثاق؛

18. رسائل و مقالات فراوان در موضوعات عالم برزخ، امر به معروف و نهی از منکر، اولین شبهه واقع شده، جهاد نفس، حب الهی، خوف، صبر، شکر، حسن خلق، صدق اللسان، عفو، حلم، تواضع، کظم غیض، نعمت، علم و تفکر، شیعه و تشیع، حالات قلب، تعریف اهل الله و اهل الدنیا، سجده و آثار آن، اشعار و روایات در موضوعات گوناگون و...؛

19. زندگی نامه خودنوشت و خاطرات متعدد از خود و بزرگان؛

20. دست نوشته های فراوان در موضوعات: خاطراتی از واقعه پانزده خرداد سال 1342ش، کرامات و توجهات ائمه معصومین علیهم السلام نسبت به خودشان در ایام تبلیغ، نامه های ایشان به برخی ادارات جهت رسیدگی به مشکلات مردم، قطع نامه های برخی راهپیمایی های مربوط به انقلاب اسلامی و حمایت از امام خمینی رحمة الله، نامه های زیادی به دوستان و... .

شایسته است ذکر شود که استعداد و توان علمی و شوق ایشان به معارف و شریعت اسلامی سبب شده بود که حتی ایشان در ابتدای ورود به شهر و حوزه علمیۀ قم، از تاریخ

ص:244

5 رجب 1365ق. (برابر با 15خرداد 1325ش.) مدتی در درس صلاة حضرت آیت الله العظمی بروجردی رحمة الله شرکت کنند که خوشبختانه تقریرات درس مذکور موجود است؛ در حالی که دروس سطح عالی را هنوز تمام نکرده بودند.

فرزندان

ایشان هفت فرزند داشتند. دو فرزند ذکور ایشان در کودکی به دلیل مشکلات از دنیا رفتند و دیگر فرزندان ایشان، چهار پسر و یک دختر است. فرزند ارشد ایشان مرحوم آقا سید کاظم جوادی است، که سال ها در خدمت نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده و منشأ خیرات فراوان در مراکز دولتی و غیر دولتی شده است. ایشان در جوانی درگذشت و دو یادگار از خود باقی گذاشت.

فرزند دیگر آیت الله خلخالی، آفای مهندس سید صادق (جعفر) جوادی است که از فعالان سیاسی و دانشجوئی (دانشگاه صنعتی شریف) قبل و بعد از انقلاب اسلامی و از مدیران ارشد اجرایی در نظام اسلامی بوده و در مسئولیت های متعدد قضایی و فرهنگی، اجرایی، مهندسی و پروژه های علمی کشور و زمان دفاع مقدس، خدمات فراوانی را ارائه کرده است. ایشان نیز متأهل و دارای دو فرزند پسر و دختر با تحصیلات دانشگاهی است.

فرزند سوم آیت الله جوادی، آقای سید محمدباقر جوادی است که علاوه بر تحصیلات دانشگاهی و فعالیتهای دوران انقلاب اسلامی و پس از آن در کردستان و جبهه های نبرد، تحصیلات حوزوی خود را تا پایان دروس خارج فقه و اصول، تفسیر، حدیث، عرفان، حکمت، کلام و... ادامه داد و از محضر مراجع عظام تقلید و اساتید بزرگ حوزه علمیۀ قم استفاده کرد و در کنار تدریس دروس سطح و عالی حوزه، از محققان و پژوهشگران فعال است. ایشان نیز سه فرزند ذکور و اناث دارد که در حوزه علمیه و دانشگاه در سطح کارشناسی ارشد در رشته های مهندسی کامپیوتر، معارف اسلامی، فلسفه و ارتباطات، تحصیل و برخی تدریس می کنند.

آخرین فرزند ذکور آیت الله جوادی، سردار جانباز آقای سیدعبدالله جوادی است. ایشان دارای تحصیلات دانشگاهی بوده، از اوایل نوجوانی در کنار سایر دوستان خود در جبهه های نبرد علیه رژیم بعثی، حضور یافته و پس از سال ها جهاد در نبردهای دفاع مقدس و زخمی شدن های مکرر، در یکی از عملیات های غرب کشور به درجه جانبازی

ص:245

نایل گردید. وی پس از بهبودی نسبی نیز در مسئولیت های مختلف در خدمت نظام مقدس جمهوری اسلامی قرار داشته است. ایشان نیز دارای چهار فرزند پسر و یک دختر است که برخی به تحصیل در رشته های مهندسی در دانشگاه مشغول اند.

تنها داماد حضرت آیت الله جوادی زاویه، حجت الاسلام والمسلمین آقای شیخ حسن اسلامی است که علاوه بر تحصیلات عالی حوزوی، فارغ التحصیل دوره کارشناسی ارشد فلسفه نیز است. ایشان علاوه بر سی سال تدریس در آموزش و پرورش قم در بسیاری از دانشگاه های دولتی و غیردولتی از جمله دانشگاه تهران به تدریس معارف اسلامی و سایر دروس مشغول بوده و هستند. ایشان نیز چهار فرزند ذکور و اناث با تحصیلات دانشگاهی دارند.

فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی

این عالم ربانی از ابتدای تلبس به لباس روحانیت که در دوره تحصیلات سطح انجام پذیرفته است:

1. همواره در تهران، اردبیل، خلخال، زنجان، رشت، ماسال، شاندرمن، همدان، بیجارِ کردستان و... اقدام به تبلیغ، بیان معارف اسلامی و احکام شرعی و مسائل اجتماعی مورد نیاز جامعه نموده و بیش از شصت سال در این راه تلاش کرده اند. ایشان از اوایل زمان سلطنت پهلوی دوم که آغاز تبلیغ رسمی ایشان بوده، در روستاها آشکارا به بیان مفاسد اجتماعی و آثار سوء برخی اقدامات حکومت و نهی از منکرات میپرداخته اند.

2. شرکت در مراسم حج به منظور ارشاد و راهنمایی حجاج محترم، بعد از انقلاب اسلامی از دیگر اقدامات فرهنگی تبلیغی ایشان در سال های متمادی بوده است. توجه خاص ایشان به تبلیغ از جمله خصوصیات ویژه ایشان بوده، که این عمل مقدس را از جمله وظایف اصلی روحانیت معظم، پس از تحصیل و تدریس می دانستند.

3. توجه خاص به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، به ویژه سالار شهیدان حسین بن علی علیه السلام زبانزد خاص و عام بوده، که مراسم عزاداری آن سرور شهیدان تا آخرین سال های عمر شریف ایشان و با وجود کهولت سن، ضعف جسمی و کسالت ایشان، به وسیله خود ایشان بر پا و انجام می گرفت.

ص:246

4. ایشان در مقابل انحرافات فکری، اخلاقی و ارزشی، بسیار حساس و جدّی بوده و با روش های مختلف در اصلاح و رفع آن سعی می کردند.

جامعیت، اخلاص و تسلط ایشان در معارف اسلام و امر تبلیغ باعث شده بود که از نقاط مختلف از ایشان جهت ارشاد و تبلیغ دعوت به عمل آید و چون امکان قبول همه آن ها عملی نبود؛ بنابراین از دعوت کنندگان محترم به بیوت مراجع عظام تقلید، به ویژه بیت حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی قدس سره، مراجعه و با توسل به آن بیوت محترم در جلب نظر و استفاده از آن فقیه وارسته اصرار می ورزیدند.

در دو سه سال اخیر، زندگی آن فقیه ربانی که به دلیل کهولت سن و ضعف جسمی شدید و کسالت ها از رفتن به تبلیغ و منبر، ناتوان و محروم شده بودند، هنگام ایام تبلیغی به ویژه در ماه محرم و دهه اول و دوم با آه و ناله و تأسف، از محرومیت مذکور که گویی فرزند خویش را از دست داده، سیلاب اشک از دیدگان نورانی و پر امیدشان جاری می شد و بسیار ناراحت، محزون و مضطرب می شدند.

حکومت اسلامی، انقلاب و رهبری

تحقق دستورها و اهداف متعالی اسلام و تشیع و برقراری حکومت اسلامی، آرزوی دیرینه و دغدغه جدّی ایشان، قبل و بعد از انقلاب مقدس اسلامی بود؛ از این رو ارتقای سطح دانش و آگاهی مردم، تبلیغ معارف، احکام شرعی و مبارزه مدام و هدفمند ایشان، با رژیم گذشته و اقدامات فرهنگی (از جمله فعالیت های سوء فرهنگی و غیراخلاقی سپاه دانش) و قضایی (احکام خانواده و طلاق های اجباری، غیر شرعی و...) و اداری آن، تا حد توان، از خدمات ایشان بوده و حمایت از رهنمودهای آیات و مراجع عظام تقلید: به ویژه حضرت امام خمینی رحمة الله و حمایت از ایشان و تلاش در مخالفت با برخی از عوامل فرهنگی رژیم گذشته و رساندن اعلامیهها و بیانات مراجع عظام تقلید وقت، به مردم مؤمن، انقلابی و روشنگری درباره حیله های دستگاه، از جمله فعالیت های ایشان بوده است، که بدین جهت با وجود احتیاط کامل، به وسیله شهربانی و ساواک دستگاه پهلوی مورد نظر و تعقیب و احضار و بازجویی و تهدید قرار گرفت.

ایشان در صحنه های سیاسی منجر به وقایع مدرسه فیضیه و پانزدهم خرداد 1342 و جریان دستگیری حضرت امام خمینی رحمة الله به وسیله رژیم ستم شاهی نیز فعالیت گسترده ای

ص:247

کردند. او در روزهای بعد از دستگیری و انتقال حضرت امام از قم به تهران، اطلاعیهها و اخبار مکتوب منتشره را به وسیله عموزاده خویش، مرحوم سروان سید محمد جوادی زاویه، (1) به همراه دوستان دیگر در سراسر تهران، به ویژه ادارات و بانک ها توزیع کرد و مردم شریف تهران را از این جنایت رژیم مطلع ساخت.

منزل آیت الله جوادی خلخالی که در نزدیکی منزل حضرت امام خمینی رحمة الله در محله «یخچال قاضی» در«باغ قلعه» قرار داشت، مأمن و پناهگاه برخی روحانیان انقلابی و مؤثر در جریانات مدرسه فیضیه بود و با کمک ایشان و همسر علویه شان، اقدامات مؤثری در حفظ و ممانعت از دستگیری طلاب انقلابی انجام شد.

از جمله اقدامات دیگر ایشان اعتراض به دستگیری و تبعید حضرت امام خمینی رحمة الله به ترکیه، نامه به هویدا نخست وزیر وقت، در سال 1343ش.، تلاش در افشای این توطئه رژیم و مبارزه عملی با آن تا پیروزی انقلاب اسلامی بود. ایشان سپس حضور در کلیه صحنه ها و میدان های مورد نیاز، از جمله شرکت در انتخابات و... حمایت کامل و تام خود را از نظام مقدس جمهوری اسلامی ابراز کردند. این عالم ربانی با وجود تقاضا و پیشنهادهای مکرر دوستان جهت حضور و سکونت در تهران و نیز شرکت در دانشگاه معقول و منقول وقت، از پذیرش آن خودداری و تحصیل در قم و تبلیغ و خدمت به حوزه های علمیه را مقدم و وظیفه اصلی خویش دانستند.

ایشان احترام به مراجع عظام تقلید را بر همه، لازم و ضروری شمرده و اطاعت از حضرت امام خمینی رحمة الله و مقام معظم رهبری و پیروی تام و کامل از دستورها و منویات این بزرگواران و حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی را واجب و تنها راه سربلندی و استقلال و حفظ کشور، به عنوان تنها کشور مقتدر شیعی و پیرو اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، در عمل به مجموعه نظرات رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی، آیت الله خامنه ای مد ظله العالی می دانستند و وجود ایشان را از نعمت های بزرگ و تفضلات الهی


1- فرزند مرحوم آیت الله سید عبدالمعبود جوادی که از دوستان و همسایگان و همکلاسی های یادگار حضرت امام خمینی رحمة الله یعنی حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی بودند و در قم تحصیل میکردند.

ص:248

می دانستند و همیشه در دعاهای خود، سلامتی، اقتدار و عزت آن عزیز را از خدای منان خواستار بودند.

حضور در جبهه و پشتیبانی از آن

حضور در جبهه های نبرد، راهپیمایی ها، انتخابات و حمایت های گسترده از رزمندگان اسلام، حداقل تلاشی بود که با وجود کسالت های شدید ایشان از جمله سکته مغزی که از حملات هوایی و بمب باران های دشمن بعثی عراق در شهر مقدس قم بود، به وسیله ایشان صورت پذیرفت.

عشق و علاقه به شهدا، جانبازان و رزمندگان و اقتدار و موفقیت نیروهای ارتش، سپاه و بسیج، این سربازان گمنام امام زمان، آرزوی ایشان و باعث خشنودی آن عالم ربانی شده بود. تعدادی از اقوام و نزدیکان ایشان که در جنگ تحمیلی به شهادت نائل آمده بودند، هیچ گاه از خاطر مبارک ایشان نرفته بودند. مشاهده صحنه های مربوط به شهدا، جانبازان و رزمندگان جبهه های نبرد، باعث جاری شدن سیل اشک از گونه ها و محاسن نورانی و سفید ایشان شده، و بارها از آن عزیزان و خانواده های محترمشان تقدیر و برای آن ها دعا می کردند.

حل اختلافات مردم و رسیدگی به نیازمندان و کارهای عمرانی و عام المنفعه

حل اختلافات مردم در شهرهای مختلف به ویژه در خلخال، اردبیل، زنجان، قم و... و صرف اوقات زیادی از عمر شریف خود به ویژه در ایام تعطیلی تابستان و ایام تبلیغی، رسیدگی به شکایات و تقاضای مردم، از ادارات دولتی و اشخاص، رسیدگی به وضعیت مالی و معیشتی برخی طلاب و فضلای محترم و مردم عادی و اقدام و همکاری و تلاش در ساخت مساجد در روستاها و برخی شهرها، ایجاد و اصلاح را ه های روستایی، ایجاد حمام و امکانات آب آشامیدنی، کمک به اشتغال افراد و ایجاد صندوق های قرض الحسنه، جهت طلاب محترم و مردم عادی و ایجاد و برگزاری جلسات و هیأت مذهبی و... در حد توان و امکان از برکات وجود ایشان در قبل و بعد از انقلاب اسلامی بوده است. در قبل از انقلاب اسلامی در راستای تقویت حوزه های علمیه، در حدّ توان و امکان از کمک های

ص:249

مالی و معنوی، به برخی از حوزه های علمیه شهرها و برخی بزرگان آن دریغ نورزیده و این اقدام ایشان از نظر رژیم پهلوی و دستگاه اطلاعاتی آن پوشیده نبوده است.

برخی از مراجع عظام تقلید نیز حل اختلافات حقوقی، مالی و... مردم را به ایشان ارجاع و از همکاری ایشان بهره مند بوده اند و با وجود علاقه شدید، تعدادی از مراجع و آیات عظام به ایشان و دعوت های متعدد برای حضور در بیوت محترم و ملحق شدن به اصحاب خاص آن بزرگواران، تواضع و علاقه به تدریس، رسیدگی به امور و مشکلات مردم و... مانع وابستگی خاص و انتساب ایشان به بیوت معظم آنان شد.

ویژگی های اخلاقی و روحی

ساده زیستی، بی تکلفی، تواضع عملی، صداقت، خلوص، صمیمیت، برخورد خوش، شوخ طبعی، رعایت شئون و زیّ طلبگی، میهمان دوستی و صفای باطن، صبر و استقامت در راه تحصیل علم، تبلیغ و تدریس، نظم بسیار بالا، آراستگی ظاهر، رقت قلب، مهربانی، بی توجهی به زخارف دنیایی، برخورد متواضعانه با طبقات گوناگون در امور عادی و معاشرتی، نگرانی از وضعیت تحصیلی طلاب و مشکلات معیشتی و اخلاقی آنان، دعا و توسل به ذوات مقدسه اهل بیت علیهم السلام و عشق وافر به آنان، امیدواری تام و یقینی به لطف و عنایت خاص آنان، به ویژه سرور شهیدان حسین بن علی علیه السلام، امر به معروف و نهی از منکر بدون توجه به سرزنش جاهلان، صراحت بیان، مداومت بر برخی ادعیه و اذکار، از جمله زیارت عاشورا، حدیث کساء و قرائت قرآن مجید، نماز اول وقت، نماز شب، انس با روایات معصومین علیهم السلام و دوری از نام و نشان و رسوم متداول، از جمله خصوصیات روحی، اخلاقی و معنوی ایشان بود.

همچنین عشق به اهل بیت علیهم السلام به ویژه سالار شهیدان علیه السلام، سراسر وجود ایشان و همسر گرامی اش را نورانی کرده بود. همسر ایشان در برپایی مجالس عزاداری سرور شهیدان به طور مرتب و ماهیانه و چندین دهه در ایام محرم و صفر، طی ده ها سال از عمر خود در قم و زنجان می کوشید؛ پس از درگذشت این همسر علویه و مکرمه، ایشان شخصاً و به طور مستقیم در برگزاری این مراسم، تهیه غذا، ذکر مصائب سالار شهیدان و عزاداری بر ایشان اقدام می کرد. و در جای جای سخنان خود و وصیت نامه و خاطرات

ص:250

خویش، برگزاری مراسم عزاداری و تمسک به دامان ائمه اطهار به ویژه حسین بن علی علیه السلام را سفارش می کرد و مورد تأکید قرار می داد.

در بخشی از زندگی نامه خویش مرقوم فرموده اند:

صفت میهمان دوستی را که صفت ابراهیم خلیل الرحمان است، دوست می داشتم. دعوت میهمان و رفقا و دوستان و احسان کردن را دوست می داشتم. با آمدن علما به میهمانی خرسند می شدم؛... ولی بعد از وفات اهل بیتم، قدرت جانی ندارم. امیدوارم فرزندانم در احسان کردن به قدر توان کوتاهی نکنند و از امام حسین و ائمه اطهار علیهم السلام دست نکشند و از آن ها در هر حال مدد بجویند که دنیا و آخرت در پیش آن ها است. از ضعیفان و مستمندان دستگیری کنند.

اجابت دعا و آثار انواع دعاهای مکتوب مورد تقاضای مردم از ایشان، تأثر و اندوه ایشان از ناراحتی و اندوه و گرفتاری مردم مؤمن و مسلمانان، به ویژه فضلا، طلاب و مرتبطین با ایشان، زبانزد خاص و عام بود.

همچنین در امور علمی و معارف الهی، استنباط و اجتهاد در احکام شرعی و امور اجتماعی و فرهنگی، قدرت، ذکاوت و اندیشه ای بسیار دقیق، دوراندیش و ژرف نگر داشتند.

حافظه ای قوی، تجربیات و خاطرات تاریخی فراوانی در مسائل اجتماعی - سیاسی فرهنگی دوران حکومت رضاخانی و بعد از آن داشتند و در امور علمی، تبلیغی و اجتماعی، معمولاً مورد عنایت و توجه بسیاری از مراجع عظام تقلید و آیات عظام و اساتید گرامی حوزۀ علمیۀ قم و برخی شهرستان ها قرار گرفته، در ایام تلمذ نزد استاد محبوب خود حضرت امام خمینی رحمة الله و پس از آن نیز مورد عنایت و توجه آن حضرت قرار داشتند.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با کسب اجازه و موافقت ایشان، از ورود به دستگاه های اجرایی و قضایی خودداری، و در حوزه علمیه، مشغول خدمت و تربیت طلاب و فضلای محترم بودند. علاقه و احترام فوق العاده ای به مراجع عظام تقلید و زعمای حوزه های علمیه ایران و عراق داشتند و از تکریم و احترام آنان فروگذار نمی کردند و افزایش جایگاه و عظمت ایشان را بر خود فریضه می دانستند.

عروج ملکوتی

در ماه های اخی-ر زن-دگی، با ت-وجه کامل و ت-ام به ذات اق-دس الهی و غرق در ذکر،

ص:251

تسبیح، توسل، استغفار و انقطاع کامل به سوی معبود، در غروب روز پنج شنبه مورخ 18/12/1390ش. (پانزدهم ربیع الثانی 1433ق.) و پس از هفتاد سال عشق و تلاش علمی و عملی در راستای معارف الهی چشم بر جهان مادی بستند و بعد از هفتاد روز بستری شدن در بیمارستان در تاریخ 27/2/1391ش.، روح بلند و مطهر آن فقیه اهل بیت علیهم السلام و حکیم الهی در شهر مقدس قم به ملکوت اعلی پیوست و پیکر ضعیف ایشان صبح جمعه 29/2/1391ش. در سن 85 سالگی با تشییع باشکوه، طواف در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام و اقامه نماز به وسیله فقیه و مرجع عالی قدر جهان تشیع آیت الله العظمی حاج سید موسی شبیری زنجانی (دامت برکاته العالی) در جوار علی بن جعفر علیه السلام، شهدای عالی مقام، همسر علویه مکرمه و فرزند مرحومش به خاک سپرده شد.

ص:252

ص:253

آیت الله سید عباس کاشانی «مجاهد خالص»

اشاره

آیت الله سید عباس کاشانی

«مجاهد خالص» (1)

جدّ پدری

نسب آیت الله عباس کاشانی با 31 واسطه به امام سجاد علیه السلام می رسد. یکی از اجداد مطهر او، سید اجل عزالدین ابوالقاسم یحیی فرزند شرف الدین معروف به امامزاده یحیی است که نسب او با 15 واسطه به امام زین العابدین علیه السلام می رسد: یحیی فرزند ابوالفضل ملقّب به شرف الدین، فرزند ابوالقاسم علی، فرزند عزّالاسلام والمسلمین محمد، فرزند ابوالحسن مطهر، فرزند علی زکی، فرزند سلطان محمد شریف (معروف به ابوالفضل، مدفون در قم)، فرزند سید جلیل علی (نقیب سادات قم) فرزند ابی جعفر محمد، فرزند حمزه قمی، فرزند احمد، فرزند محمد، فرزند اسماعیل، فرزند محمد، فرزند عبدالله باهر، فرزند امام سجاد علیه السلام. آرامگاه امامزاده یحیی در تهران هماره زیارتگاه مردم بوده است. وی نقابت و زعامت سادات قم، ری و توابع را عهده دار بوده است. (2)


1- نویسنده مقاله: غلامرضا گلی زواره.
2- محمّدشریف رازی، اختران فروزان ری و تهران، صص 435-436.

ص:254

شیخ منتجب الدین (متوفای 585ق.) کتاب های فهرست و اربعین خود را به نام او تألیف کرده و در وصفش نوشته است: سید بلند مرتبه عزالدین یحیی، نقیب طالبیان است و در عراق عجم، عالم و فاضل بزرگی است. آسیای تشیع بر محور او دور میزند. وی احادیث شریف ائمۀ هدی علیهم السلام را از طریق پدرش شرف الدین از مشایخش روایت میکند. (1) طغرل بیک سلجوقی به او احترام می کرد و هماره به دیدارش می رفت. در سال 592ق. که سلطان محمد علاءالدین خوارزمشاه در جنگ با طغرل سلجوقی پیروز شد، او را کشت و یحیی را دستگیر و شهید کرد. بنای امامزاده یحیی در تهران در کوچهای به نام امامزاده یحیی و در محله عودلاجان بین خیابان ری و خیابان سیروس (شهید سید مصطفی خمینی) واقع شده است. این مزار دارای صحن و سرا و گنبد زیبای کاشی، حرم مجلل، ضریح نقره و صندوق آبنوس خاتم کاری شده است. در سال 1318 به دستور وزیر فرهنگ، بنای اصلی امامزاده را - که از عصر مغول باقی مانده و در زمان قاجاریه گسترش یافته بود - خراب کردند و از روی نقشۀ ساختمان قدیمی، بقعه و بارگاه جدیدی ساختند. در این بقعه، صندوق مرقد با کتیبه هایی متعدد به تاریخ 895 ق. وجود دارد. (2) در این که شهید عزالدین یحیی، جدّ اعلای خاندان کاشانی است، تردیدی وجود ندارد؛ ولی از دیدگاه عده ای مورخان، امامزاده یحیی در قم دفن است و امامزاده یحیی که مدفون در تهران است، از نوادگان امام حسن علیه السلام و نسبش این گونه است: یحیی فرزند علی فرزند عبدالرحمن فرزند قاسم فرزند حسین فرزند زید فرزند امام حسن علیه السلام این نظر با قراین و مندرجات کتیبه مرقد تطبیق میکند. (3)


1- شیخ منتجب الدین رازی، فهرست اسماء علماء الشیعه و مصتنفهم، تحقیق: عبدالعزیز طباطبایی، صص 4 و 200.
2- دائرة المعارف تشیع، ج 2، ص 482؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبییّن، صص 624-625؛ ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، ج 3، ص 160؛ حسین کریمان، ری باستان، ج 2، صص 392-394.
3- عبد الحجت بلاغی، تاریخ تهران، ج 12، صص 16-17 و نیز صص 18 و 28؛ بهشت کویر، ص792.

ص:255

خاندان کاشانی

خاندان کاشانی از خاندان های علمی و سیاسی ایران و عراق است و شمار فراوانی از افراد این خاندان از دانشوران وارسته، نقبای سادات، مجاهدان عرصۀ پیکار با استبداد و استعمار، رهبران مذهبی، مراجع تقلید و مدرّسان پرآوازۀ حوزه های علمیه بوده اند. شماری از فرهیختگان خاندان کاشانی عبارت اند از:

1. آیت الله سید حسین کاشانی: فرزند سید محمدعلی، فرزند آقا سید محمدرضا، فرزند میر سیدجمال الدین، فرزند میر سیدعبدالحی، از علمای بزرگ تهران و مرجع تقلید شیعیان بود که در حوزۀ علمیۀ کاشان تدریس می کرد و ملا حبیب الله شریف کاشانی شاگرد اوست. آیت الله سید جعفر کاشانی در اواخر عمر به تهران رفت و مرجعیت تقلید را بر عهده گرفت. او در سال 1396ق. رحلت کرد. آقا سید محمد، آقا سید حسن، آقا سید مصطفی و سید علی اکبر (پدر سید عباس کاشانی) فرزندان او هستند. (1)

اعتمادالسلطنه درباره اش مینویسد:

حاج سید حسین کاشانی؛ فقیهی زاهد و عالمی عابد بود و سالها در تهران به حل مرافعه و فصل خصومات گذرانید و در امتداد آن زمان ذیل دیانت او را به هیچ تهمت نتوانستند آلوده ساخت تا آن که برخی کبرای رؤسای دارالخلافه بر او رشک بردند و در حقش قدح آوردند. (2)

2. آیت الله سید محمدجعفر کاشانی: فرزند سید محمدعلی کاشانی که از فقیهان پارسا بود. وی شاگرد آیت الله ملاعلی مدد ساوجی (پدر ملاحبیب الله شریف کاشانی و از شاگردان ملااحمد نراقی) است که در اواخر عمر به کربلا مهاجرت کرد. سید محمدرضا کاشانی فرزند اوست. (3)


1- حوزالدین نجفی، معارف الرجل، ج 3، صص 312-313؛ ملاحبیب الله شریف کاشانی، لباب الالقاب، صص 75-77؛ شیخ آقا بزرگ تهرانی، الکرام البرره، ج 1، صص 412-413.
2- محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، ج 1، به کوشش: ایرج افشار، ص 215.
3- جمعی از نویسندگان دوره قاجار، نامه دانشوران ناصری، ج 1، صص 377-388؛ شیخ آقا بزرگ تهرانی، نقباء دلیشر، ج 1، صص 291-292؛ لباب الالقاب، ص 78.

ص:256

3. سید مصطفی کاشانی (1266- 1336ق.): فرزند سید حسین از بزرگان مبارز شیعه است که فتوایی علیه انگلیسی های اشغالگر عراق صادر کرد و اسلحه به دست گرفت و علیه انگلیسی ها جنگید. وی در کاظمین درگذشت. (1)

4. سید ابوالقاسم کاشانی (1300-1381ق.): وی فرزند سید مصطفی حسینی کاشانی و پسرعموی سید عباس کاشانی است. سید ابوالقاسم کاشانی در جوانی در عراق با قوای مهاجم بریتانیا جنگید. وی نقش مهم و حساسی در ملی کردن صنعت نفت داشت. (2)

نیاکان مادری

نسب آیت الله سید عباس کاشانی از طریق مادر به خاندان خاتون آبادی می رسد. خاتون آباد، روستایی از بلوک جی و در حومۀ اصفهان است که در عصر صفویه اهمیت فراوانی داشت؛ ولی با یورش افغان ها خراب شد. جدّ اعلای این خاندان، میر عمادالدین محمد، مدتی که در خاتون آباد ساکن بود و همان جا رحلت کرد و دفن گردید. از این رو، فرزندان و نوادگانش به خاتون آبادی شهرت یافتند و طوایفی از آنان در اصفهان، تهران، مازندران و دیگر نقاط ایران پراکنده اند.

سلسله امام جمعههای اصفهان، سادات نعمت اللهی، مدرّس پور، سجادی، امامی و شاه مرادی از این خاندان هستند. نسب آنان به ابومحمدحسن افطس فرزند ابوالحسن علی اصغر فرزند امام زین العابدین علیه السلام می رسد. میر سیدحسن نقیب سادات حسینی مدینه از این خاندان است که از سوی سلطان حسین میرزا بایقرا در 881ق. به تولیت آستان قدس رضوی منصوب شد و به ایران آمد. میر محمد صالح خاتون آبادی، داماد علامه مجلسی و از فقهای دورۀ صفویه، نوۀ میر عمادالدین ساکن در خاتون آباد ستارهای است که در اصفهان درخشید.

وی اولین شخص از این خاندان است که شیخ الاسلام و امام جمعه اصفهان شد. (3)


1- موسوعه القیمات المقدسه، قسم الکاظمین، ج 3، صص 104-107.
2- مجله نور علم، ش3، فروردین 1363، صص 26-29؛ دائرة المعارف تشیع، ج 1، ص 206.
3- میرزا محمّدعلی معلم حبیب آبادی، مکارم الآثار، ج 1، صص 129-133؛ می-رزا حسی-ن نوری، فیض قدسی، ترجمه: سید جعفر نبوی، صص 248-260؛ تاریخ حزین لاهیجی، صص 63 و 64.

ص:257

از نسل این دانشور، دانشمندان، فقهای نامدار و حکمای فرزانه ای برخاسته اند که از جملۀ آن ها آیت الله حاج میر محمدصادق فرزند حاج میرزا محمدحسین نایب الصدر فرزند میر محمدصادق فرزند سید ابوالقاسم مدرّس خاتون آبادی است که شاگرد آخوند خراسانی و سید محمدکاظم یزدی در حوزۀ علمیۀ نجف بود و پس از رسیدن به مقام اجتهاد به اصفهان آمد و در اصفهان به تدریس پرداخت.

آیت الله حاج سید عبدالحسین طیب (متوفای 1412ق.)، آیت الله شیخ محمود مفید (متوفای1381ق.) و علامه جلال الدین همایی (متوفای1400ق.) از شاگردان او هستند. میر محمدصادق خاتون آبادی مرجع تقلید شیعیان بود. او در 1348ق. در اصفهان رحلت کرد و در بقعۀ تکیۀ سید العراقین دفن شد. (1) مادر شهید آیت الله دکتر سید محمدحسین حسینی بهشتی، دختر خاتون آبادی است. دختر دیگرش مادر آیت الله سید عباس کاشانی است. (2)

پدر

سید علی اکبر کاشانی (1292- 1365ق.) شاگرد میرزا حبیب الله شریف کاشانی بود. وی با دختر میر محمدصادق خاتون آبادی اصفهانی ازدواج کرد. ثمرۀ این ازدواج، چهار فرزند بود: سه پسر به نامهای سید حسین، سید محمد، سید عباس و یک دختر. سید محمد در جوانی و میرزا علی اکبر در سال 1365ق. رحلت کرد. (3)


1- محمّدباقر کتابی، رجال اصفهان، ج 1، صص 209، 241، 432 و 470؛ سید مصلح الدین مهدوی، دانشمندان و بزرگان اصفهان یا تذکره القبور، ص 380؛ سید حجت موحد ابطحی، آشنایی با حوزه های علمیه شیعه در طول تاریخ، ج 1، صص 392-393.
2- گفتگو با آیت الله سید عباس کاشانی، پایگاه اطلاع رسانی آیت الله کاشانی، شبکه اینترنت.
3- همان.

ص:258

تولد

آیت الله کاشانی در سال 1309 (هفدهم ربیع الاول 1350ق.) در کربلا به دنیا آمد. (1) سید عباس در خانوادهای روحانی و اهل فضل و تقوا پرورش یافت.

دانش اندوزی

سید عباس 6 ساله بود که تصمیم گرفت نزد پدرش برخی مقدمات و مبانی ادبیات عرب و علوم اسلامی را بیاموزد. او استعداد فوق العادهای داشت و مطالب را به سهولت میآموخت. سید عباس در 10 سالگی به سفارش پدر، به طور رسمی، طلبه شد و در حوزۀ علمیه کربلا به فراگیری علوم اسلامی پرداخت. استادان وی در حوزۀ علمیۀ کربلا عبارت اند از: سید محمدطاهر بوشهری بحرانی، محمد خطیب و سید محمدحسن قزوینی.

او سال 1363ق. در13سالگی برای ادامۀ تحصیل به سامّرا رفت و در حوزۀ علمیۀ سامرا، در درس شیخ حبیب الله اشتهاردی، میرزا محمود شیرازی، سید نصرالله کاشانی (پسر عمویش) و شیخ محمدعلی تبریزی شرکت کرد. وی در سال 1365ق. به کربلا بازگشت، خودش در این باره می گوید: والده ام نمیپذیرفت که من خانه و محل سکونت خود را ترک کنم و به سامّرا بروم تا این که در 13 سالگی با اصرار زیاد، وی را متقاعد کردم به این دیار بروم و در آن جا حوزه درسی برخی بزرگان را درک کنم و فیض ببرم. دو سال در سامرا بودم و با عنایت خداوند متعال و الطاف مقدس حضرت مهدی، در حدّی درس خواندم که اگر دربارۀ فقه و اصول و برخی معارف دینی و شرعی، چیزی از من میپرسیدند، قادر بودم به درستی پاسخ دهم و سؤال کننده را تا حدودی قانع سازم. (2)

پدرش در سال 1365ق. درگذشت و پیکرش در کربلا به خاک سپرده شد. سید عباس در سال های 1363-1365ق. در حوزۀ علمیۀ کربلا در درس شیخ محمدرضا اصفهانی،


1- همان؛ افق حوزه، ش 277، 6/5/1389، ص 5؛ روزنامه 19 دی، ش 1148، 29 تیر 1389.
2- مصاحبه ای خواندنی، افق حوزه، ش 277.

ص:259

سید زین العابدین کاشانی، سید محمدحسن قزوینی، شیخ محمد خطیب و آیت الله میلانی شرکت کرد. (1)

سید عباس در جوانی به نجف رفت و در حوزۀ علمیۀ نجف در درس سطح و خارج فقه و اصول شرکت کرد و به مقام اجتهاد دست یافت. استادانش در حوزۀ علمیه نجف عبارت اند از:

1. سید جمال الدین موسوی گلپایگانی (1256- 1336ق.): وی دانش آموخته حوزه های علمیه گلپایگان، اصفهان و نجف و شاگرد آخوند خراسانی، سید محمدکاظم طباطبایی و حاج آقا رضا همدانی بود. آیت الله سید جمال الدین موسوی گلپایگانی که در عرصۀ عرفان و اخلاق، شاگرد سید جواد کربلایی، حاج علی محمد نجف آبادی، سید احمد کربلایی و شیخ محمد بهاری بود. (2)

2. میر سید حسن یزدی: وی شاگرد میرزای نائینی، آخوند خراسانی و سید محمدکاظم یزدی در حوزۀ علمیۀ نجف بود. (3)

3. سید عبدالهادی شیرازی (متوفای 1382ق.): وی شاگرد شریعت اصفهانی، میرزا محمدباقر اصطهباناتی، میرزا محمدتقی شیرازی و میرزا علی آقا شیرازی بود. (4)

4. سید حسین حمّامی: وی سالها در درس آخوند خراسانی و ملافتح الله شریعت اصفهانی حضور یافت و در فقه و اصول از نخبگان روزگار شد و بعد از ارتحال سید


1- سعید عباس زاده، آیت الله سید هادی میلانی مرجع بیدار، صص 35، 36 و 154؛ آینه پژوهش، ش1، ص132.
2- رضا باقی زاده، بهجت عارفان، صص 33-34؛ محمّدجواد نورمحمّدی، ناگفته های عارفان، ج 1، صص 196-197؛ علی تنکابنی، جمال عارفان، ص 48؛ تماشای تزکیه (شرح حال آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی)، مجله پاسداران اسلام، سال 20، ش 239، ص 42.
3- سید جواد مدرسی، نجم السرف بذکر علمای یزدی، تحقیق و بازنویسی حاج سید محمّدحسین مدرسی، ص 286.
4- شیخ آقا بزرگ تهرانی، نقباء دلیش-ر، ج 3، صص 1250 و 1252؛ مجله حوزه، ش 19، ص 20؛ محمّد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 432؛ افق حوزه، ش 277.

ص:260

ابوالحسن اصفهانی، بسیاری از مردم از وی تقلید کردند. وی در حکمت، تبحّر داشت و تألیفات ارزشمندی در علوم عقلی و نقلی داشت. (1)

5. سید محسن حکیم (متوفای1390ق.): وی شاگرد میرزای نائینی، آقا ضیاءالدین عراقی، علامه یزدی و سید ابوتراب خوانساری بود. بعد از ارتحال آیت الله بروجردی، بسیاری از شیعیان ایران، عراق، لبنان و هندوستان از آیت الله حکیم تقلید می کردند. او از استادان بزرگ حوزۀ علمیۀ نجف بود. (2)

6. سید ابوالقاسم خویی (متوفای1413ق.): آیت الله خویی پیش از 70 سال در حوزۀ عملیه نجف تدریس می کرد. سید عباس کاشانی در سال های 1375-1380ق. در درس وی شرکت کرد. (3)

7. علامه سید محمدمهدی کاظمی: وی از مدرسان بزرگ حوزۀ علمیه نجف است که اجازۀ اجتهاد وی برای آیت الله کاشانی آمده است: عالم عامل و فاضل، جداکننده حق از باطل، فقیه برجسته و ممتاز، آقا سیدعباس - که ان شاءالله برکات وجودش مدام و سودرسانی او به مردم گسترده باشد- در سنین جوانی بر اقران خود سبقت می گیرد و از این روی احتیاج به تعریف و توصیف ندارد. او آثاری هم تألیف کرده که گواهی صادق بر ارجمندی و مقام علمی ایشان است و از فضل و نبوغ وی حکایت دارد و این جانب نوشتههای او را مفید دانستم. سید عباس کاشانی بعد از 11سال تحصیل در حوزۀ علمیۀ نجف به کربلا بازگشت. (4)

جرعه نوش چشمۀ عرفان

ادعا شده است: «سید عباس کاشانی در 20 سالگی از محضر آیت الله سید علی قاضی


1- سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 6، ص 131؛ گلشن ابرار، ج 1، ص 349.
2- نشریه نور علم، دوره دوم، ش12، صص 71-72،؛ علمای شیعه از کلینی تا خمینی، صص 429-430.
3- یادنامه آیت الله خویی، صص 68، 69 و 72؛ افق حوزه، ش 277، ص 5.
4- در محضر ایوب العلماء، صص 37، 135.

ص:261

بهره برد.» (1) این ادعا با قراین و شواهد، سازگاری ندارد؛ زیرا آیت الله قاضی در سال1365ق. درگذشت؛ در حالی که سید عباس در آن زمان 15ساله بوده است. همچنین سید عباس در 25 سالگی در حوزۀ علمیۀ نجف تحصیل می کرد. افزون بر آن، آیت الله قاضی، شاگردی را به حضور می پذیرفت که به درجه اجتهاد رسیده بود و سید عباس در زمان حیات مرحوم قاضی، این قله را فتح نکرده بود.

مسلّم بود که سید عباس، محضر قاضی را درک کرده و از مواعظ اخلاقی و عرفانی ایشان بهره برده است؛ زیرا قاضی با پدر سید عباس، سید علی اکبر حسینی کاشانی، رفت و آمد داشت و هر وقت به کربلا می آمد، مهمان وی بود. بنابراین، سید عباس نوجوان از مواعظ و نصایح قاضی استفاده کرده است. پدر سید عباس هرگاه به نجف می رفت، پسرش را همراه خود به نجف می برد و او را با سخنان عارفانۀ قاضی آشنا می ساخت.

سید عباس کاشانی دربارۀ آشنایی اش با آیت الله قاضی می گوید: آشنایی ام با مرحوم قاضی از طریق پدرم بود. وقتی یک ساعت از درس اخلاق ایشان استفاده میکردم، یک دنیا معارف به دست می آوردم؛ گویی سالیان متمادی در اخلاق و عرفان کار کرده است. محل درس در خانۀ مسکونی آن عارف بزرگ تشکیل میشد که بسیار ساده بود و از بسیاری امکانات و ملزومات بهرهای نداشت؛ ولی صفای نورانی معنویت بر آن پرتو افکنده بود. با وجود آن که نوجوان بودم و سن کمی داشتم، وقتی به مجلس ایشان می رفتم با نهایت فروتنی از جای برمی خاست و احترام می کرد و چون برخی اعتراض داشتند که اینها خردسال اند، می فرمود: اجازه دهید اینها هم بیایند معارف معنوی را یاد بگیرند و آن چه را آموختهاند به دیگران انتقال دهند و تحولی در نفوس خود و دیگران به وجود آورند. از ویژگیهای آیت الله قاضی این بود که در صورت کسی نمینگریست و همین طور که سرشان پایین بود مشغول ذکر و دعا بودند. معنویت ایشان قابل وصف نبود، کرامات و مقامات بالایی داشتند، دنبال انسانهای لایقی بودند که حقایق را درک کنند و


1- حسین روحانی نژاد، بحر خروشان، ص 21؛ گروهی از نویسندگان، صلح کل، ص 173؛ هیأت تحریریه مؤسسه الشموس، عطش (جلد دوم کتاب صلح کل)، ص 421؛ در محض-ر ایوب العلماء، ص 62.

ص:262

بعد از این بصیرت معنوی و با صعود بر سکوی معرفت به هدایت مردم بپردازند. (1)

دوستان صمیمی

آیت الله سید عباس کاشانی با برخی شخصیت های سیاسی، عرفانی و علمی دوست بود؛ از جمله:

1. محمدتقی بهجت فومنی (متوفای 1388ق.): آیت الله بهجت واپسین فقیهی بود که افتخار شاگردی آیت الله سید علی قاضی را به خود اختصاص داده بود. سید عباس کاشانی از جوانی و هنگام اقامت در عراق با آیت الله بهجت رفت و آمد داشت. پس از اقامت آیت الله کاشانی در قم، این رفاقت بیشتر شد. وی بارها از کمالات معنوی، زهد و پارسایی آیت الله بهجت سخن گفت و عبودیت خالصانه و صدق و صفایش را برای علاقهمندان بیان کرد. (2)

2. شیخ عباس قمی (محدث قمی): سید عباس کاشانی در جوانی بارها حاج شیخ عباس قمی را ملاقات کرد. خودش می گوید: ایشان را در حالی دیدم که لباسی مندرس بر تن و عمامهای بسیار ساده بر سر داشت، عصایی از چوب خرما او را در راه رفتن کمک می کرد. اگرچه به لحاظ ظاهری، نوع پوشاک وی چندان جلوهای نداشت؛ اما جامه اش بسیار تمیز و پاکیزه بود، سیمایی نورانی و باصلابت داشت که از آن معنویت ساطع بود. یک بار در 23 سالگی حاج شیخ عباس را در حرم امام حسین علیه السلام در کربلا دیدم؛ به دلیل کسالت و تنگی نفس، به دیوار یک کتابفروشی تکیه زده بود تا نفسی تازه کند. از دیدار با او لذت بردم. (3)

3. امام موسی صدر: آیت الله سید عباس کاشانی 30 سال با امام موسی صدر رفیق بود. هنگامی که امام موسی صدر در ایران و لبنان بود، نامه هایی بین آنان رد و بدل شد.


1- عطش، مصاحبه با آیت الله سید عباس کاشانی، صص 421-428؛ بحر خروشان، صص 21، 56 و 119؛ ایوب العلماء، صص 35، 52 و 62.
2- هفته نامه پنجره، ش36، ص 24؛ ایوب العلماء، صص 52 و 53.
3- مصاحبه ای خواندنی، افق حوزه، ش 277، ص 5؛ ایوب العلماء، ص 61.

ص:263

برخی از نامه های امام موسی صدر نزد آیت الله سید عباس کاشانی موجود است، پس از آن امام موسی صدر برای ادامۀ تحصیل از ایران به عراق رفت و در حوزۀ علمیه نجف در درس آیت الله سید ابوالقاسم خویی شرکت کرد، رابطۀ امام موسی صدر با آیت الله کاشانی بیشتر شد. امام موسی صدر هرگاه به کربلا می رفت، به دیدار آیت الله کاشانی می رفت. پس از هجرت امام موسی صدر به لبنان، این رابطه کاهش یافت، آیت الله سید عباس کاشانی بارها به لبنان سفر کرد تا با امام موسی صدر دیدار کند. وی می گوید: در ایامی که در «صور» لبنان، مهمان آقا موسی صدر بودم، شخصی را در جوارشان دیدم که اوّل تصور کردم یکی از خدمۀ ایشان است؛ اما بعد متوجه شدم، او از محترمان این منطقه است. از وی که حاج محمد عقیل نام داشت سبب این شیفتگی و خدمت صادقانه را پرسیدم، جواب داد: آقای صدر به ما حیات دیگری داد، با ارتحال مرحوم شرف الدین، ما یتیم شدیم؛ ولی با آمدن امام موسی صدر به لبنان، گویی شرف الدین با همان فضایل و مکارم زنده شده است.

آخرین باری که آیت الله سید عباس کاشانی با امام موسی صدر ملاقات کرد، دو سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بود. (1)

4. میرزا محمدحسین مسجد جامعی: آیت الله محمود مسجد جامعی، از علمای معاصر تهران، می گوید: سید عباس کاشانی از دوستان مرحوم والدم آقای حاج میرزا محمدحسین مسجد جامعی بوده است. حدود چهل سال قبل، بنده در خدمت آیت الله والد برای معالجۀ ایشان به لندن رفتم. ابتدا به منزلی وارد شدیم تا معالجۀ ابوی را آغاز کنیم. یک روز از اقامت ما سپری نشده بود که دیدیم آیت الله کاشانی به دیدن ما آمدند. گویا ایشان هم برای درمانهای لازم، چند روز پیش به انگلستان آمده بود. با دیدار آن دو عالم و گفتگوهای متنوع ایشان، مجلس شیرین و جذابی به وجود آمد. بنده در آن محفل تنها مستمع بودم. در مباحث آنان، از آیات، روایات، سورههای عربی و فارسی کمک گرفته میشد. هر دو بزرگوار هم اطلاعات گستردهای داشتند و همچنین از حافظۀ نیرومند و ذوقی خداداد برخوردار بودند. این نشست شیرین، حدود سه ساعت به طول انجامید و ابوی


1- سید هادی خسروشاهی، یادنامه امام موسی صدر، صص 131-138.

ص:264

و سید عباس کاشانی از دیدار یکدیگر چنان به وجد آمده بودند که گویا کسالتشان فراموش شده بود. (1)

5. آیت الله شیخ احمد یزدی معروف به ملّا احمد طرجاتی (1318-1375ق.): وی آموزش علوم اسلامی را در حوزۀ علمیه یزد آغاز کرد و پس از آن برای ادامۀ تحصیل به عراق رفت و 7 سال در آن جا علوم اسلامی را فرا گرفت و پس از آن به وطن بازگشت و به هدایت و ارشاد مردم روی آورد. حجج اسلام محمد حسین، محمد حسن و محمد علی احمدی فقیه یزدی پسران او هستند. (2)

گسترۀ آگاهی ها

سید علی اکبر موسوی کاشانی از شاگردان ملاحبیب الله شریف کاشانی و ملامحمد اشرفی مازندرانی بود. وی امام جماعت حرم امام حسین علیه السلام بود. بعد از فوتش در سال 1365ق. حجت الاسلام مولوی این مسئولیت را عهده دار شد. پس از فوت او، آیت الله سید عباس کاشانی که به تازگی از نجف بازگشته و به علم و تقوا آراسته شده بود، امامت جماعت حرم امام حسین علیه السلام شد و 17 سال (1374-1391ق.) امام جماعت حرم امام حسین علیه السلام بود. وی علاوه بر اقامۀ نماز جماعت، تدریس و سخنرانی، به سؤالات مردم هم پاسخ می داد. حجت الاسلام والمسلمین ربیعی که 27 سال شاگرد آیت الله کاشانی بود، می گوید: مرحوم کاشانی در کربلا و نجف به تدریس تفسیر، فقه، اصول، رجال و تاریخ مشغول بود.

وی در جلسات خصوصی، مباحث جدید و عمیقی را مطرح می کرد. از این بیانات وی متوجه شدم او در معقول و منقول، آگاهیهای مفید و ارزندهای دارد. (3) آیت الله کاشانی در


1- آیت الله شیخ محمود مسجد جامعی، در محضر ایوب العلماء، صص 78-79.
2- نجوم السرد بذکر علمای یزد، صص 154-155؛ سید محمدکاظم مدرسی و میرزا محمدکاظمینی، دانشنامه ائمه جمعه کشور، ج 1، صص 52-53؛ دانشنامه مشاهیر یزد، صص 55 و 56؛ همان، صص 149 و 150.
3- گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین ربیعی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه در شبکه اینترنت.

ص:265

حرم حضرت عباس علیه السلام کتابخانه ای تأسیس کرد که طلاب و مدرسان حوزه از آن استفاده می کردند. وی در زمانی که در قم سکونت داشت، کتابخانه شخصی اش را در اختیار پژوهشگران قرار می داد. (1) آیت الله کاشانی حافظه ای قوی در فراگیری علوم داشت. وی در جوانی از سید محمد خطیب، سید ابوالقاسم خویی و سید محمدمهدی کاظمی اجازۀ اجتهاد گرفت. او به برکت هوش سرشار و سرعت فوق العاده در فراگیری مباحث در علوم و معارف گوناگون، اطلاعات ارزشمند و مفیدی داشت. (2)

آیت الله کاشانی به زبان های عربی، وارد و مسلط بود. وی با زبانهای انگلیسی، آلمانی، عبری و ترکی نیز آشنا بود. (3)

حجت الاسلام والمسلمین زارع، از فضلای حوزۀ علمیۀ قم در مراسم بزرگداشت دومین سالگرد ارتحال آیت الله کاشانی گفت: این مرد از جامعیت علمی برخوردار بود و از چهار مرجع بزرگ شیعه، آیات عظام: خویی، میلانی، سید عبدالهادی شیرازی و سید محمدرضا گلپایگانی، کتباً اجازۀ اجتهاد داشت. ایشان آثار علمی فاخری دارد که امیدوارم خانواده اش همت کنند و آنها را به طبع برسانند تا همه از این گنجینه غنی بهرهمند شوند. (4)

ویژگی های اخلاقی

ایمان و دیانت، سرمایۀ والایی است که در وجود آیت الله سید عباس کاشانی متجلی بود. (5) آیت الله شیخ محمدحسین احمدی فقیه یزدی می گوید:

آیت الله کاشانی درجات علمی و معنوی را پیموده بود. در مباحث تفسیری او، محتوا و حقایقی بود که گویا در زندگی به کار بسته بود. دریافتهای ایشان از دعاهای مأثور و اذکاری که در روایات آمده است نشان از آن داشت که این


1- مجله آینه پژوهش، ش123، ص 132.
2- پیام مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران، افق حوزه، 6/5/1389.
3- در محضر ایوب العلماء، ص 27.
4- افق حوزه، ش 342، 24/6/1391.
5- همان، سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین زارع در مراسم سالگرد رحلت آیت الله کاشانی.

ص:266

مسیرها را به طور علمی طی کرده است. هنگام دعا و ذکر، علم و معرفت خویش را بروز می داد. چنین انسانی که این گونه با قرآن و فرهنگ اهل بیت و ادعیه انس فکری و معنوی داشت، خلق و خوی شایسته ای را در وجود خویش شکوفا ساخته بود. تهذیب، تزکیه، فروتنی و تربیت معنوی آیت الله کاشانی، وی را در مسیر سیر و سلوک عرفانی که توأم با مبانی قرآن و حدیث بود، قرار داد. (1)

جلسات دعا، ذکر و توسلات وی برای حاضران، تحول معنوی به وجود می آورد؛ ضمن این که در گره گشایی از مشکلات آنان نیز بی تأثیر نبود. اقشار گوناگون با وی به راحتی ارتباط برقرار می کردند. او می کوشید پاسخ گوی پرسش های مردم باشد. وی در گره گشایی از گرفتاری های مردم، به ویژه فقیران، بسیار کوشا بود. حجت الاسلام والمسلمین کاظمی کیاسری می گوید:

سید عباس کاشانی با جوان ها ارتباطی صمیمی برقرار میکرد. وقتی نسل جوان به ملاقات وی می آمدند برایشان احترام خاصی قائل می شدند. وی در سال های آخر عمر که به دلیل بیماری نمیتوانست از جایش بلند شود، به جوانها می گفت: ببخشید که نمی توانم تمام قد جلوی شما بایستم و چون برخی اشکال میکردند: آقا این ها چه کسانی هستند که اطرافتان اجتماع کرده اند، می گفت: آنان دل های پاکی دارند خیلی زود اصلاح می شوند. همین جوان ها نهایت تکریم را برایشان قائل می گردیدند، می گفتند: وقتی مشاهده میکنیم آقا بدون آلایش و صادقانه و بدون تشکیلات دفتری این گونه با افراد، حال و احوال می کنند و با همه گرم می گیرند، اشک شوق از دیدگانمان جاری می گردد و می خواهیم نه بر سیمایش، بلکه بر پاهایش بوسه زنیم. (2)


1- خاطرات آیت الله شیخ محمد حسین احمدی فقیه یزدی، در محضر ایوب العلماء، صص 149-151.
2- همان، بیانات حجت الاسلام والمسلمین کاظمی کیاسری، صص 153-157.

ص:267

حجت الاسلام والمسلمین صادقی در مراسم یادبود آیت الله کاشانی در مسجد اعظم قم گفت:

آیت الله کاشانی نمونه بارزی از یک انسان خوش خلق بوده که همواره در خانه اش بر روی مردم گشوده بود و با هر شخصی حاضر بود دربارۀ معارف اهل بیت و مسائل دیگر دینی و اجتماعی گفتگو کند. او خصلت خوش اخلاقی را از اجداد طاهرینش به ارث برده بود. وی به دلیل محبت بالایی که نسبت به خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله داشت این سعادت نصیبش شد که سال های متمادی امام جماعت حرم ملکوتی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام باشد. این عالم والامقام عمر پربرکت خود را در راه کسب علوم اهل بیت علیهم السلام گذرانید. (1)

حجت الاسلام والمسلمین ابوترابی فرد، نائب رئیس وقت مجلس شورای اسلامی در مراسم هفتمین شب درگذشت آیت الله کاشانی در تاریخ 2/5/1389 گفت:

آیت الله کاشانی مصداق علمایی بود که رابطۀ خویش را با خدا اصلاح کرده اند. آنانی که به موازات اصلاح خویش در راه تحول جامعه گام برداشتند و چون راه عبودیت را گذرانیده اند نمی توانند ناروایی و جفاکاری را تحمل کنند. وقتی اوراق زرّین و زندگی سعادت آفرین و عزت بخش عالم عامل و عارف مرحوم آیت الله سید عباس کاشانی را ورق می زنیم، می بینیم تفسیر قرآن کریم را برای استفاده علاقه مندان در چندین مجلد تدوین کرده است؛ ولی به دلیل اخلاص و بندگی صادقانه تاکید می کند این اثر را بعد از مرگم چاپ کنید. یکی دیگر از ویژگی های ایشان دستگیری از بندگان خدا و توجه ویژه به مکتب شاگردان امام صادق علیه السلام بود و این انس با مردم در زندگی او موج می زد. (2)

آقای محمد ملکی که از نوجوانی با آیت الله کاشانی آشنا بود، می گوید:

زمانی که نوجوانی بیش نبودم، توانستم خدمت آیت الله کاشانی برسم. ایش-ان ب-ا


1- سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین صادقی در مراسم یادبود آیت الله کاشانی در 29/4/1389؛ افق حوزه، ش 277، 6/5/1389.
2- همان، گزیده هایی از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین ابوترابی فرد.

ص:268

رفتار و منش بزرگوارانه چنان مرا جذب کردند که بعد از هر نوبت جدایی، برای دیدار با او لحظه شماری می کردم. وی اسوۀ علم، حلم و تقوا بود، دائماً بر رفتار، گفتار و کردار خود مراقبت داشت و می کوشید زندگی خود را با سیرۀ ائمه اطهار علیهم السلام هماهنگ سازد، بسیار مردم دار بود و این ویژگی در بزرگی روح، مناعت طبع، صفا و صمیمیت ایشان ریشه داشت. اگر سؤالایی در موضوعات متنوع علمی و دینی از ایشان پرسیده می شد، مانند پدری دلسوز و استادی کامل با صبر و متانت بسیار خوب گوش می داد و جواب هایی منطقی و متین می داد. (1)

چند سال قبل، مربیّان تیم ملّی تکواندی ایران، از جمله محمد پولادگر، هادی ساعی و رضا نادریان، که برای زیارت حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به قم آمده بودند، با آیت الله کاشانی دیدار کردند و از ایشان طلب دعای خیر کردند. آیت الله کاشانی با وجود کسالت شدید، اعضای تیم ملی را به گرمی به حضور پذیرفت و برای موفقیت تمام ورزشکاران ایران دعا کرد و حتی دعایی مأثور را به هادی ساعی داد که در مسابقات به همراه داشته باشد و آن را با حضور دل بخواند تا ان شاءالله به لطف حق تعالی افتخاراتی را به همراه آورد. (2)

آقای محسن نیکوبیان مقدم که بارها به دیدار آیت الله کاشانی رفته بود، به نگارنده گفت:

آیت الله کاشانی آن چنان متواضع بود که تمامی افراد را صرف نظر از سطح سواد، به حضور می پذیرفت و وقتی افراد به محضرش می رسیدند از شدت فروتنی و خلق و خوی شایستۀ ایشان احساس امنیت می کردند. نصایح اخلاقی ایشان، غالباً دربارۀ پرهیزگاری، اجتناب از کبر و خودبزرگ بینی، دنیازدگی، تجملات و زیاده خواهی ها بود. وی بخل، حرص، حسادت و عداوت را آفتی بزرگ برای رشد اخلاقی و معنوی می دانست و تأکید می کرد از کسب روزی از طریق نامشروع به شدت پرهیز کنید که این کار بر اخلاق شما اثر منفی می گذارد. از برکت زلال


1- خاطرات آقای محمّد ملکی، در محضر ایوب العلماء، صص 100-101.
2- خاطرات آقای محمّد ملکی، در محضر ایوب العلماء، صص 162-163.

ص:269

دعاها، زیارت عاشورا و توسلات وی، افرادی چون بنده دچار تحول روحی و معنوی شدیم.

یکی از برادران آقای نیکوبیان مقدم که به بیماری نگران کننده ای مبتلا بود و روزانه برای التیام ناراحتی خود چند نوع دارو مصرف می کرد، به لطف خداوند و تأثیر دعای آیت الله کاشانی بهبود یافت.

ازدواج

سید عباس کاشانی در سال 1373ق. در 23 سالگی با دختر دکتر سید احمد امین ازدواج کرد. دکتر احمد امین (1) از محققان عراق است که کتاب معروف او «التکامل فی الاسلام» نام دارد. وی وزیر معارف عراق بود و پنج دامادش استاندار، وکیل، معاون وزیر، شهردار و پزشک بودند. دکتر امین، ابتدا به خواستگاری طلبۀ جوان کاشانی، جواب منفی داد؛ چون او هم شأن دامادهایش نبود. صبح روز بعد، احمد امین با چشمی گریان به دیدن کاشانی می رود و پاسخ مثبت به خواستگاری او می دهد و می گوید: دیشب در رؤیایی راستین، بانویی مطهر که فکر می کنم حضرت زهرا علیها السلام بود، مرا خطاب قرار داد و گفت: چرا با ذرّیۀ من چنین رفتار کردی؟ ازدواج مذکور صورت میگیرد. ثمرۀ این ازدواج هفت فرزند (4 پسر و 3 دختر) است. حجت الاسلام سید هادی پسر آیت الله کاشانی از علمای حوزۀ علمیۀ قم است. (2)

آثار

نگاشته های آیت الله کاشانی در موضوعات متنوع علمی، دینی، تاری-خی و رجال-ی و


1- احمد امین از شاگردان سیدمحسن حکیم و سید ابوالقاسم بود. وی از مجتهدان و پژوهشگران معاصر عراق بود. احمد امین در دوم صفر 1382 ق در منزل ش-خصی اش، بعد از نماز صبح، هنگام قرائت قرآن درگذشت.
2- خاطرات آقای محمّد ملکی، در محضر ایوب العلماء، صص 26 و 137.

ص:270

کوشش مداوم وی برای تألیف آثاری ارزنده، دیگر فعالیت های او را به شدت تحت الشعاع قرار داده است. او از جوانی به این قلمرو گام نهاد و آثاری مفید نگارش کرد. آیت الله کاشانی در دوران بیماری و پیری هم به نگارش و پژوهش ادامه داد. وی 330 عنوان کتاب نوشت که برخی از آن ها به ده ها جلد می رسد. کتاب های او در زمینۀ تفسیر از سی جلد می گذرد. آثار رجالی وی از صد جلد هم می گذرد. متأسفانه بیشتر آثارش چاپ نشده اند. از امور شگفت در زندگی این دانشمند پُرکار، این است که در دوران بیماری به نگارش سه کتاب مشغول بود. وی یکی از کتاب ها را شب ها می نوشت. پس از آن شبهه هایی بر برخی ادعیه مطرح شد، آیت الله کاشانی کتابی در پاسخ به آن ها نوشت که تاکنون چند بار چاپ شده است. وی در کتاب «مصابیح الجنان» برای مستند نمودن دعاها، از منابع اهل سنت بهره برده است. کتاب «مصابیح الجنان» در میان نگاشته های وی شهرت افزون تری دارد. آیت الله کاشانی می گوید: در کربلا، کتابی دو جلدی در بیش از هزار صفحه نوشتم که یکی از بازرگانان کربلا حاضر شد، در صورتی که آیت الله بروجردی بر آن تقریظی بنویسد، هزینۀ چاپ آن را بر عهده گیرد. پس از مدتی به ایران آمدم با آیت الله بروجردی دیدار کردم و کتاب را به ایشان نشان دادم و ماجرا را مطرح کردم. ایشان فرمود: امشب آن را مطالعه می کنم و فردا پاسخ می دهم. فردا ایشان، به وسیله آقازاده خود آقا سید ابوالحسن هدیهای شامل یک عبای نایینی و انگشتر و دیگر چیزها به من اهدا کرد و اجازۀ اجتهادی به من داد و آن اثر را نیز تأیید کرد و چون چند دوره ای از آن اثر را از کربلا برایشان فرستادم. بار دیگر، ایشان هدیه ای برایم ارسال کرد. (1)

شماری از آثار آیت الله کاشانی عبارت است از:

1. مصابیح الجنان؛

2. الرضوان فی تفسیر القرآن (30جلد)؛

3. معجم اعلام الشیعه (110جلد)؛

4. حلائق الانس (3جلد)؛


1- همگام با زائران عارف، به اهتمام علی اشرف عبدی، صص 277-278؛ افق حوزه، 6/5/1389، ش289؛ خاطرات آقای محمّد ملکی، در محضر ایوب العلماء، ص 26؛ خاطرات آقای محمّد ملکی، در محضر ایوب العلماء، صص 26، 30 و 58.

ص:271

5. المخازن (مشتمل بر نکات تاریخی، تفسیر، روایات، ختومات، نوادر، امثال، نصایح، اذکار، علوم غریبه و...)؛

6. ضیاء العین فیما یتعلق به مولی الکونین امام حسین علیه السلام؛

7. منهاج الجنان (شامل ادعیه و آداب عبادی شهر رمضان)؛

8 . البشائر و الغفران (مشتمل بر ادعیه و فضایل ماه شعبان)؛

9. طبقات الاعلام و هی موسوعه کبری؛

10. حلیه المرتلین فی تجوید القرآن المبین؛

11. تقویم الشیعه؛

12. احکام الشریعه فی مذهب الشیعه؛

13. الجهاد فی الاسلام؛

14. الحجاب فی الاسلام؛

15. احکام الوقف؛

16. فرائض الاسلام (چاپ شده)؛

17. الاسلام فی اصوله و فروعه (چاپ شده)؛

18. قبسات فی ادب العرب و الفرس؛

19. الاخلاق عند الشیعه؛

20. عجائب المخلوقات؛

21. احکام المشکوک؛

22. حکم صلاه الجمعه فی زمان الفیه؛

23. منهاج الحّاج (چاپ شده)؛

24. احکام الاعتکاف (چاپ شده)؛

25. رساله الصیام؛

26. الشجرة المبارکه؛

27. ابوطالب و الاسلام؛

28. تحفه عباسی؛

29. منتخب تقویم الشیعه؛

30. ارث الشیعه؛

ص:272

31. الرباض الاسلام؛

32. حقائق عن الاسلام؛

33. المطایبات؛

34. ارشاد اهل القبله؛ (1)

35. دیوان شعر.

اخراج از عراق

آیت الله کاشانی به ظاهر در کربلا به فعالیت سیاسی نمی پرداخت؛ ولی تلاشهای وی در سنگر امام جماعت حرم امام حسین علیه السلام در بیدارسازی افکار عمومی، شکوفایی معارف تشیع در میان جوانان و ارتباطهای معنوی مردمی، رژیم بعثی را دچار هراس کرده بود. رژیم بعثی از او خواست فعالیت های خود را محدود کند و روابط خود را با مردم کاهش دهد. در سال هایی که رژیم بعثی عراق سخت گیری علیه روحانیون را شدید کرده بود، آیت الله کاشانی دستگیر شد و سه ماه در سلولی تنگ و تاریک در کربلا زندانی شد.

در سال 1391ق. (1350)، دولت عراق، عده ای از علما را دستگیر، برخی را تبعید و عده ای را محبوس کرد یا به شهادت رسانید. در همین، سال مأموری درِ خانۀ آیت الله کاشانی آمد و از وی خواست همراه خانواده به استانداری کربلا بیاید. مأموران اجازه ندادند وی وسیلهای با خود بردارد و او را همراه مادر، همسر و پنج فرزندش سوار ماشین کمپرسی کردند و بعد از پیمودن راهی طولانی که 9 ساعت طول کشید به قصر شیرین ایران آوردند و آنان را به گونه ای از ماشین حمل پیاده کردند که جراحات و شکستگیهایی در دست و پای آنان به وجود آمد که به کمک اهالی منطقه به بیمارستان انتقال داده شدند.


1- این فهرست براساس زیر استخراج شده است: آینه پژوهش، ش12، ص 132؛ رضا باقی زاده، بهجت عارفان، ص 34؛ افق حوزه، ش 277؛ پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سید عباس کاشانی در شبکه اینترنت.

ص:273

آیت الله کاشانی بعد از بهبودی همراه خانواده به تهران رفت. پس از مدتی، آیت الله کاشانی به قم رفت. از آیت الله کاشانی سؤال کردند: چرا قم را انتخاب کردید؟ ایشان پاسخ داد: این شهر طبق روایات متعددی، مورد توجه و عنایت اهل بیت علیهم السلام است و عده ای از امامزادگان و اصحاب خاندان عترت در این دیار دفن شده اند، که میان آن ها، حضرت فاطمه معصومه علیها السلام منزلت ویژه ای دارد که چون ستارهای فروزان بر فراز آسمان قم پرتو افشانی میکند و جایگاه وی در روایتهای ائمه علیهم السلام به ویژه امام صادق علیه السلام مورد تأکید است. این بانو امامزاده ای واجب التعظیم است. چه افتخاری بالاتر از این که در جوار بارگاه او به شیعیان خدمت کنم. امید است بتوانیم با خدماتی شایسته، رضایت وی را به دست آوریم که در سرای آخرت این لیاقت را به دست آوریم که از ما شفاعت کند. (1)

صبر ایّوب وار

آیت الله کاشانی در یکی از شبهای سال 1368 به منزل یکی از بزرگان رفت تا در مراسم ویژهای که بر پا شده بود سخنرانی کند. او بعد از سخنرانی به خانه بازگشت و دو ساعت مشغول مطالعه شد و خود را برای برپایی نماز شب مهیا ساخت که ناگهان به دلیل اختلال در عروق خونی، دچار سکته مغزی گردید. پزشکان توصیه کردند وی به بیمارستان نکویی انتقال یابد، چون سکته موجب کمای شدید و فلج برخی اعضای ایشان گردیده بود، انتقال آیت الله کاشانی به تهران هم از شدت عارضۀ وی نکاست؛ تا این که ناگزیر به توصیۀ پزشکان، او را به لندن بردند. آن جا هم کاملاً بیهوش بود.

یکی از پزشکان لندن به فرزندش می گوید: هر چه زودتر مریض را به ایران ببرید. نهایتاً ده روز دیگر زنده می ماند. همراهانش او را به قم آوردند. مادرش گفت: من تلاش می کنم به ائمه علیهم السلام و حضرت مهدی متوسل می گردم تا فرزندم شفا یابد. آیت الله کاشانی می گوید: توسّلات مادرم اثر بخشید؛ زیرا ساعتی از نیمه شب نگذشته بود که احساس کردم روح از بدنم جدا شد و مرا به سوی آسمان می برند. در این حال، ندایی


1- آینه پژوهش، ش 123، ص 132؛ در محضر ایوب العلماء، صص 137 و 149؛ همگام با زائران عارف، صص 273، 275 و 276.

ص:274

شنیدم که می گفت: «او را برگردانید.» با تلاش مادرم و لطف حضرت مهدی و عنایت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام زندگی دوباره ای به دست آوردم و حتی موفق گردیدم با کمک عصا راه بروم؛ در حالی که قبلاً به طور کامل فلج شده بودم.

بعد از این ضایعه، آیت الله کاشانی تا زمان مرگ که حدود 21 سال طول کشید، با بیماری های فراوان روبه رو شد. وی نزدیک به 15 سال خانه نشین بود و در 5 سال آخر عمر از خانه خارج نشد.

آیت الله کاشانی در این ایام دائماً روی تختی در حال استراحت بود؛ ولی وقتی مردم به دیدارش میآمدند، روی زمین مینشست و از آنان عذرخواهی می کرد و می کوشید با وجود کسالت به احترام مردم پای خود را جمع کند. درِ منزلش در این مدت بر روی تمام مردم باز بود. گاهی اوقات برخی دوستان از وی می پرسیدند: آیا از این وضع خسته نمی شوید؟ می گفت: حاضرم هر رنجی را تحمل کنم که پذیرای شیعیان و علاقه مندان معارف اهل بیت علیهم السلام باشم. آیت الله محمدتقی بهجت، علامه حسن حسن زاده آملی، آیت الله وحید خراسانی، علما و مدرسان حوزۀ علمیۀ قم، نمایندگان دفتر مراجع تقلید معظم رهبری از ایشان عیادت می کردند و به منزلشان رفت و آمد داشتند و جویای احوالشان می گردیدند. (1)

سید عباس در طول عمرش با ناملایمات فراوان روبه رو و بخش مهمی از عمرش به بیماری سپری شد. آیت الله مرعشی نجفی، وی را ایّوب العلماء لقب داد. آیت الله بهجت نیز با همین لقب، او را مخاطب خویش قرار میداد. (2)

رحلت

آیت الله کاشانی در 20 سال پایان عمرش، علاوه بر عارضۀ مغزی که از ضایعات آن رنج می برد به بیماری های دیگر، از جمله زخم بستر، کم خونی، آستنی(astani) (ضعف


1- همگام با زائران عارف، صص 278-280؛ خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید جلال رضوی، در محضر ایوب العلماء، صص 79-81.
2- ابوالفضل علی بخشی، در محضر ایوب العلماء، صص 13-14.

ص:275

شدید) مبتلا شد. این امراض باعث شد که وی را برای درمان و معالجات لازم به بیمارستان ولی عصر در قم انتقال دهند. بعد از یک ماه بستری گردیدن در این بیمارستان، مشکلات ریوی و تنفسی او بسیار شدت یافت و حتی استفاده از دستگاه تنفس مصنوعی، این عارضه را کاهش نداد و بعد از مشاوره با پزشکان متخصص، وی را به بیمارستان خاتم الانبیاء در تهران انتقال دادند. وی در تاریخ 19/4/1389 در این بیمارستان بستری گردید و حالتی نیمه بیهوش داشت. تشنج شدید، اختلال های تنفسی ایشان را حادتر ساخت. افت شدید میزان پلاکت خون نیز بر این عوارض افزوده گردید.

سرانجام آیت الله کاشانی در27/4/1389 (ششم شعبان سال 1431ق.) در 81 سالگی درگذشت. پیکرش در روز سه شنبه 29/4/1389 با حضور هزاران نفر از طلاب، علما، مدرسان حوزه و اقشار گوناگون مردم از مسجد امام حسن عسکری علیه السلام به سوی حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام تشییع شد. آیت الله العظمی وحید خراسانی، نماز میت را اقامه کرد. سپس پیکر ایشان در ایوان حجرۀ 25 صحن بزرگ حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام کنار قبر شهید آیت الله دکتر مفتح به خاک سپرده شد.

مراسم یادبود وی شامگاه سه شنبه 29/4/1389 با حضور مراجع تقلید، مدرسان، علما، طلاب و مردم در مسجد اعظم قم برگزار شد. مراسم هفتمین شب ارتحال آیت الله کاشانی شامگاه شنبه 2/5/1389 با سخنرانی نایب رئیس مجلس شورای اسلامی در مسجد رفعت قم برگزار گردید. (1)


1- نشریه افق حوزه، ش277و342؛ روزنامه اطلاعات، ش24805، 31مرداد سال1289؛ هفته نامه بعثت، شماره مسلسل1384، نیمه اول مرداد؛ دوماهنامه آینه پژوهش، ش123، ص 132؛ وب گاه اطلاع رسانی آیت الله کاشانی؛ روزنامه 19 دی، ش 1148، 29/4/1389؛ روزنامه قدس، ش 6438.

ص:276

ص:277

آیت اللّه سید محمّد حائری موسوی گلپایگانی «عالم فاضل»

اشاره

آیت اللّه سید محمّد

حائری موسوی گلپایگانی

«عالم فاضل» (1)

نیاکانی از نسل نوریان

فرزندان و نوادگان امام کاظم علیه السلام کارنامۀ درخشانی در عرصۀ دیانت و فضیلت از خود به یادگار گذاشتند و در ترویج فرهنگ قرآن و عترت در خط مقدّم قرار داشتند و با شجاعت، فداکاری و مقاومت دلیرانه، خالصانه به حراست از باورهای جامعۀ اسلامی اهتمام ورزیدند؛ اما بنی عباس که مدعی رهبری و هدایت در جهان اسلام بودند، آنان را زندانی، شهید یا تبعید کردند.

سیاست سرکوب خلفای عباسی، شناسایی نیروهای مؤمن و وفادار برای بسیج و سازماندهی شیعیان علیه حکومت از سوی سادات موسوی، زمینه هایی را فراهم ساخت تا این خاندان پاک سرشت به ایران روی آورند. امنیت نسبی نقاط مرکزی، محبوبیت فرزندان و نوادگان امام کاظم علیه السلام بین شیعیان، تسامح مأمون بعد از ورود امام رضا علیه السلام به ایران و


1- نویسنده مقاله: غلامرضا گلی زواره.

ص:278

تشکیل حکومت های منطقه ای طرفدار علویان در ایران، از دلایل مهم مهاجرت سادات موسوی به ایران است. (1)

کاروان مهمی از سادات، منطقۀ جبال را برای سکونت خود برگزیدند و طایفه ای از آنان در گلپایگان ساکن شدند. اکنون اماکنی زیارتی در گلپایگان وجود دارد که از مقام معنوی، اعتبار و شرافت مهاجران موسوی حکایت دارد؛ مانند امامزاده سید السادات که مدفن سه تن از نوادگان امام کاظم علیه السلام است. (2)

در امامزاده 17 تن نیز عده ای از نوادگان امام کاظم علیه السلام به خاک سپرده شده اند. بنای اصلی این مکان زیارتی، مربوط به دورۀ سلجوقیان است؛ اما جلوه هایی از هنر کاشیکاری دورۀ صفوی در آن به چشم می خورد. (3)

یکی از عواملی که باعث شد سادات موسوی در منطقۀ جبل، به ویژه گلپایگان، با آرامش و امنیت ساکن شوند و به حیات فرهنگی- اجتماعی خود ادامه دهند، حکمرانی خاندان عجلی در این ناحیه است. عجلیان در «کرج ابودلف» دژها، کاخ هایی احداث کردند و بر قلمرو خود افزودند. استان تازه ساز مزبور از منطقۀ اصفهان جدا شد و نقاطی از منطقۀ جبل، داخل آن قرار گرفت و این وضع در اواخر قرن سوم و موقعی روی داد که مهاجران علویان به جرفادقان (گلپایگان) و نواحی مجاور روی آورده بودند. (4)

عیسی عجلی کرج ابودلف را بنا نهاد و فرزندش آن را تکمیل کرد. بعد از وی، ابودلف قاسم، حکومت نیمه مستقلی به مرکزیت کرج تأسیس کرد و پس از او، فرزندان و نوادگانش، زمامداری در این ناحیه را ادامه دادند. (5)


1- ابواسماعیل ناصر بن طباطبا، مهاجران آل ابوطالب، ترجمه: محمّدرضا عطایی، صص 8-9؛ دائرة المعارف تشیع، ج 9، صص 3-4؛ مظفر، تاریخ تشیع، صص 285-287.
2- نصرت الله مشکوتی، بناهای تاریخی و اماکن باستانی ایران، صص 66-67.
3- اکبر افاضلی، گلپایگان در گذر زمان، صص 116-117؛ گروهی از نویسندگان، جغرافیای کامل ایران، ج 1، ص 330؛ قاضی زاهدی گلپایگانی، کتاب ریاض یا مجموعه دل فریب، ص 100.
4- مرتضی فرهادی، نامه کمره، ج 1، صص 21، 22 و 34.
5- عبدالحسین زرکوب، دو قرن سکوت، صص 369-373.

ص:279

ابودلف عجلی، از معروف ترین افراد این خاندان و انسانی شجاع، ادیب، دانشور، علاقه مند به خاندان طهارت و مدافع سادات و امامزادگان بود. مهاجران موسوی، منطقۀ قلمرو خود را تحت حمایت وی قرار دادند. (1)

جدّ (سیدعباس موسوی)

سادات موسوی گلپایگان و توابع، در گذر تاریخ در عرصه های علمی و فکری خوش درخشیدند و از میان آنان علما و فضلایی برخاستند که منشأ خیر و برکت، ارشاد و هدایت مردم بودند. یکی از چهره های فروزان و تأثیرگذار این خاندان در قرن سیزدهم هجری، آقا میر عباس موسوی است. وی دروس مقدماتی و سطح حوزه در حوزۀ علمیۀ گلپایگان و اصفهان فرا گرفت و برای ادامۀ تحصیل به عراق رفت. او در حوزۀ علمیه نجف در درس شیخ محسن بن محمد حنفر شرکت کرد. (2)

وی سپس در درس شیخ محمدحسن نجفی، معروف به صاحب جواهر، شرکت کرد. صاحب جواهر برخوردی گرم و صمیمی با او داشت و وقتی موفقیت های تحصیلی اش را مشاهده کرد، مراتب قدردانی خود را از وی بروز داد. (3)

سید عباس در درس خارج فقه و اصول شیخ مرتضی انصاری شرکت کرد. تقریرات درس های خارج فقه و اصول شیخ انصاری، از آثار به یادگار مانده سید عباس موسوی است. سید عباس موسوی در سال 1303ق. درگذشت. (4)


1- مسعودی، مروج الذهب، ج 4، ص 62؛ بان خلکان، وفیات الاعیان، ج 1، ص 82 و ج 4، ص83؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 8، ص 463.
2- حاج شیخ مرتضی انصاری، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، صص 211، 248، 270 و 295.
3- حوزالدین، معارف الرجال، ج 2، صص 221 و 228؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 100؛ تکمله امل الامال، ص 271؛ محدث قمی، فوائد الرضویه، ص 71.
4- شیخ آقابزرگ تهرانی، اعلام الشیعه، قرن چهاردهم، ج 5، ص 214؛ گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 423؛ دانشمندان گلپایگان، ج 1، ص 194، ج 2، ص 249.

ص:280

پدر (سید هدآیت اللّه حائری)

سید هدآیت الله حائری در سال 1274ق. به دنیا آمد. وی از کودکی در دانش اندوزی و عمل به احکام اسلامی کوشا بود؛ به گونه ای که پدرش بارها فرمود: «بین پسرانم، نور ایمان و دانش اندوزی را در وجود میرزا هدآیت الله مشاهده کردم و به آیندۀ این فرزندم بسیار امیدوارم که درخشان و باشکوه خواهد بود.»

میرزا هدآیت الله، دروس مقدماتی و سطح حوزه را نزد پدر و دیگر استادان حوزۀ علمیۀ گلپایگان آموخت و در 21 سالگی (1295ق.) برای ادامۀ تحصیل به عراق رفت. وی در حوزۀ علمیۀ نجف در درس آیت الله سید محمدکاظم یزدی طباطبایی و آیت الله آخوند ملا محمدکاظم خراسانی شرکت کرد.

آیت الله حاج سید کاظم گلپایگانی به نقل از استادش آیت الله آقا سید محمدصادق اصفهانی که از ناموران دانشوران عصر خویش محسوب می شد، می گوید:

مرحوم آقا میرزا هدآیت الله در هر جلسۀ علمی و فکری شرکت می کرد، از نظر معرفت و تقوا و فضایل اخلاقی، وزنه ای مهم به شمار می آمد. هنگامی که می خواست به ایران برگردد، علمای حوزۀ نجف برایش اجازاتی صادر کردند که در آن ها مقام علمی و کمالاتش درج شده بود؛ از جمله آن ها اجازۀ آیت الله العظمی سید محمدکاظم طباطبایی یزدی است که در آن، مردم را به تقلید از ایشان ترغیب کرده بودند و چون معظم له برخی اجازات دیگر را درباره وی ملاحظه کردند، در مقام تصدیق و تأیید اجتهادشان، این تعابیر را به کار بردند. او به فوق رتبۀ اجتهاد گام نهاده است (بل فوق رتبة الاجتهاد)، بر وی روا نمی باشد دیگر مقلد باشد (و یحرم علیه التقلید) و بر مردم است که در مسائل فقهی و شرعی به این فقیه مراجعه کنند (و علی العوام الرجوع الیه).

حاج سید محمد حائری، فرزند سید هدآیت الله می گوید: آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی در نجف به من گفت:

مرحوم پدرت در میان فضلای معاصرش، به ویژه از جهت تقوا و ورع، شخصیت ممتازی بود و موقعی که می خواست به ایران بازگردد، مرحوم سید محمدکاظم یزدی اظهار تأسف می نمود و می فرمود در میان شاگردانم، فقیه تر از میرزا هدآیت الله، سراغ ندارم و به او ارادت ویژه ای دارم.

ص:281

میرزا هدایت بیمار شد و به ناچار برای درمان به ایران برگشت. وی پس از بهبودی در گلپایگان ماند و به تدریس، ارشاد و هدایت مردم روی آورد. مردم و علما از وی خواستند به قضاوت بپردازد؛ اما او نپذیرفت و فرمود: خدا را شکر می کنم که افراد کافی برای قضاوت وجود دارند و لازم نیست من زیر بار سنگین قضاوت بروم. او در عرصه های اجتماعی حضور داشت و با مردم در ارتباط بود. وی با برخی علما که در طراز مرجعیت تقلید بودند، رفت و آمد داشت. او با اقشار گوناگون مردم با بردباری، فروتنی و محبت رفتار می کرد و برای حلّ مشکلات آنان می کوشید و به پرسش های آنان درباره احکام و باورهای دینی پاسخ می داد.

آیت الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی که در دورۀ جوانی، مقدمات علوم اسلامی را فرا می گرفت، از کوکد (زادگاه خود) به رباط ملکی - که دو کیلومتری کوکد قرار داشت - می رفت و نزد میرزا هدآیت الله درس می خواند. سید هدآیت الله در گلپایگان و توابع آن نفوذ معنوی و اجتماعی شگفتی داشت. آن بزرگوار در صبح روز بیست و یکم شعبان المعظم 1337ق. درگذشت. پیکرش بعد از تشییعی باشکوه در گلپایگان، در روستای آرجان، واقع در سه کیلومتری کوکد، حوالی امامزاده احمد بن عمران، دفن شد. مردم، بقعه ای نیز روی مزارش بنا کردند که مورد توجه عموم مردم منطقه و حومه است. این بقعه در سال 1390 تجدید بنا شد تا پاسخ گوی محافل مذهبی باشد. (1)

تحصیلات

سید محمد خواندن، نوشتن، قرائت قرآن، احکام اسلامی و مقدمات علوم اسلامی را نزد پدر در روستای آرجان فرا گرفت. او پس از درگذشت پدر در سال 1337ق. در نوجوانی برای ادامۀ تحصیل راهی حوزۀ علمیۀ اصفهان شد و دو سال در آن جا دروس سطوح حوزه را فرا گرفت. (2)


1- گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 423؛ دانشمندان گلپایگان، ج 1، صص 194 و 196.
2- اکبر افاضلی، گلپایگان در گذر زمان، ص 146؛ محیط طباطبایی زواره ای، سهم اصفهان در فرهنگ جهان، مجموعه مقالات پنجمین کنگره تحقیقات ایرانی، ج 1، صص 63-65؛ ناصح صالح، ص 56.

ص:282

سید محمد در سال 1339ق. برای ادامۀ تحصیل به حوزۀ علمیه اراک رفت. حوزۀ علمیه اراک پس از بازگشت آیت الله شیخ عبدالکریم حائری به اراک، رونق یافته بود. آقا نورالدین اراکی ریاست حوزۀ علمیه اراک را عهده دار بود. آیت الله شیخ عبدالکریم حائری در نوروز سال 1301 برای زیارت بارگاه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به قم آمد و در منزل حاج شیخ مهدی مازندرانی (پایین شهری) اقامت گزید. وی پیشنهاد علما برای اقامت همیشگی در قم را پذیرفت و حوزۀ علمیۀ قم را تأسیس کرد. پس از تأسیس حوزه علمیۀ قم، طلاب حوزه علمیه اراک به قم رفتند. سید محمد حائری که سنین جوانی را سپری می کرد، نیز به قم رفت و ادامۀ تحصیل داد.

در دورۀ سلطنت رضاشاه، انتخاب نام خانوادگی و گرفتن شناسنامه در ایران آغاز شد. سید محمد موسوی گلپایگانی آن چنان شیفتۀ آیت الله حائری گردید که نام خانوادگی خود را حائری انتخاب کرد. سید محمد حائری موسوی گلپایگانی دروس دورۀ سطح را در حوزۀ علمیۀ قم نزد آیت الله سید محمدتقی خوانساری (1305-1371ق.) ادامه داد.

او در سال 1344ق. برای ادامۀ تحصیل به عراق رفت و 9 سال در حوزۀ علمیه نجف، در درس خارج اصول آیت الله آقا ضیاءالدین عراقی (1278-1361ق.) شرکت کرد و از او اجازۀ اجتهاد گرفت.

آیت الله سید محمد حائری موسوی گلپایگانی در درس خارج اصول آیت الله میرزا حسن نائینی نیز شرکت کرد و از وی اجازۀ اجتهاد گرفت. او در درس خارج آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی (1284- 1365ق.) نیز شرکت کرد.

ارشاد و تبلیغ اسلام

آیت الله سید محمد حائری پس از ده سال تحصیل در حوزۀ علمیه نجف و گرفتن اجازۀ اجتهاد از استادان خود، در سال 1313 به ایران بازگشت و در گلپایگان اقامت گزید و به ارشاد مردم و تبلیغ معارف اسلامی پرداخت.

مسجد ملا زین العابدین، معروف به حجت الاسلام که در خیابان امام حسین علیه السلام گلپایگان واقع شده است، پایگاه برنامه های علمی و فرهنگی آیت الله حائری موسوی بود. این مسجد که در عصر قاجاریه ساخته شده است از لحاظ معماری و ارزش تاریخی دارای اهمیت است. آیت الله حائری امام جماعت این مسجد بود. وی مدرسۀ علمیه ای کنار

ص:283

مسجد تأسیس کرد و به تدریس علوم اسلامی و تربیت طلاب پرداخت. وی 20 سال در این مدرسه تدریس کرد. شماری از روحانیان گلپایگان که اکنون در نقاط مختلف کشور به ارشاد مردم و تبلیغ دین مشغول اند و مسئولیت هایی را بر عهده دارند، از طلاب حوزه علمیه، مسجد حجت الاسلام هستند.

آیت الله حائری موسوی گلپایگانی مسئولیت ادارۀ مدرسۀ علمیه را بر عهده داشت و بر پیشرفت تحصیلی و اخلاقی طلاب، نظارت کرده، مشکلات آنان را تا آن جا که توان داشت برطرف می کرد.

وی علاوه بر اقامۀ نماز جماعت، تدریس علوم اسلامی و عهده داری مسئولیت حوزۀ علمیۀ مسجد ملا زین العابدین، مردم را با احکام و باورهای اسلامی آشنا می ساخت و پناه آنان هنگام مشکلات بود.

آیت الله حائری بعد از 20 سال تبلیغ، تدریس و ارشاد مردم در گلپایگان، در سال 1332 به تهران رفت. وی امام جماعت مسجد فخرالحاجیه، واقع در خیابان راه آهن بود. او در تهران نیز به تدریس علوم اسلامی ادامه داد. بنا بر نقلی، وی پیش از آن که به تهران برود، مدتی در حوزۀ علمیۀ قم به تدریس پرداخت و بنا به درخواست عده ای از مردم تهران از آیت الله العظمی بروجردی، به تهران رفت و امام جماعت مسجد فخرالحاجیه شد.

وی در مسجد فخرالحاجیه سخنرانی می کرد و مردم را با اخلاق، احکام و عقاید اسلامی آشنا می کرد. همچنین مردم را از فساد و ستم رژیم پهلوی آگاه می کرد. وی در سال های اوج گیری انقلاب اسلامی، چند بار زندانی شد.

شاگردان

آیت الله حائری بیش از 20 سال به تدریس علوم اسلامی پرداخت و شاگردان بسیاری تربیت کرد؛ از جمله:

1. علی افتخاری: فرزند ملاّ حیدر، فرزند آقا ملا حبیب که در سال 1304 در خانواده ای اهل علم و فضیلت دیده به جهان گشود. استادانش در حوزۀ علمیۀ گلپایگان عبارت اند از: شیخ علی قرنی و سید محمد حائری. وی برای ادامۀ تحصیل به قم رفت و دروس مقدمات و سطح حوزه را نزد شهید دکتر مفتح، مهدی حائری یزدی، شیخ علی پناه

ص:284

اشتهاردی، شهید صدوقی، شیخ احمد غروی، شیخ مهدی مازندرانی، شیخ عزیزالله نهاوندی، شیخ عبدالجواد سدهی، میرزا محمد مجاهدی و ستوده فرا گرفت. وی در درس تفسیر و حکمت علامه طباطبایی نیز شرکت کرد.

او بعد از فوت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، برای ادامۀ تحصیل، به عراق رفت و در حوزۀ علمیۀ نجف، در درس خارج فقه واصول سید جمال الدین گلپایگانی، میرزا حسن یزدی، سید ابوالقاسم خویی، شیخ حسین حلّی، میرزا باقر زنجانی و سید محمود شاهرودی شرکت کرد. او سپس به ایران برگشت و در حوزۀ علمیۀ قم در درس خارج فقه آیت الله بروجردی، آیت الله گلپایگانی و نیز درس خارج اصول امام خمینی شرکت کرد.

برخی آثار او عبارت اند از: 1. رسالة کبیرة فی امهات مسائل الحج (آراء المراجع فی الحج) که چهار بار چاپ شده است؛ 2. کتاب صغیر کثیر الفائده فی آداب الحج (قبل از حج بخوانید) که دوازده بار چاپ شد؛ 3. حج الانبیاء و الائمه.

آثار چاپ نشدۀ وی عبارت است از:

1. رسالة الفرق بین قاعدة الفراغ و التجاوز (تقریر درس بحث های آیت الله بروجردی)؛ 2. رسالة تعلیقه علی خیارات المکاسب للشیخ رحمة الله (تقریرات بحث های آیت الله گلپایگانی)؛ 3. ابحاث تفسیریة موضوعیه من القرآن الکریم؛ 4. تقریر بحث علامه طباطبایی؛ 5. رسالة اصولیه (تقریر بحث های اصولی امام خمینی)؛ 6. کتاب عظیم القدر فی احوال الامام الغائب.

افتخاری از اعضای گروه استفتای آیت الله العظمی گلپایگانی بود. وی در دوره اول و سوم شورای عالی حوزه علمیه جزء اعضای شورای مدیریت حوزه بود. نظارت بر آزمون های حوزه، حضور در دفتر بعثۀ مراجع تقلید برای پاسخ گویی به مسائل حجاج از دیگر تلاش های اوست. حجت الاسلام افتخاری مدتی بعد از پیروزی انقلاب امام جمعه گلپایگان بوده و در این شهر به اقامه جماعت و تدریس دروس حوزوی پرداخته است. وی و فرزندش محی الدین افتخاری در دوران دفاع مقدس به شهادت رسید.

2. اکبر افاضلی: او می نویسد: این جانب از ارادتمندان آیت الله سید محمد حائری گلپایگانی بودم و اغلب که از مدرسه برمی گشتم به اتفاق چند نفر از دوستان و اقوام از جمله آقایان حاج مرتضی وثوقی، علی اصغر خادمی و علی اکبر صفایی در خدمت آن فقیه عالی قدر چه در نماز جماعت و چه در محضر درس او شرکت می کردیم و آن عالم وارسته، ما را با لبخند می پذیرفت.

ص:285

افاضلی کلاس ششم ابتدایی و دوره اول دبیرستان را در مدرسه فردوسی گلپایگان گذرانید و با طی دوره دانشسرای مقدماتی به خدمت وزارت فرهنگ درآمد و با سمت آموزگاری در دبستان عمجدی محله بابا عبدالله مشغول کار شد. وی بعد از انجام دوره خدمت وظیفه در سال 1330ش. به گلپایگان برگشت و در مدارس این شهر به تدریس پرداخت. او در 1338ش. برای ادامۀ تحصیل راهی تهران شد و به خدمت آموزشی و اداری خود ادامه داد و شبانه به فراگیری دروس در رشته تاریخ پرداخت و این تحصیلات را تا مقطع دکترا ادامه داد و سال ها به تدریس و تحقیق ادامه داد و در سال 1358ش. بازنشسته گردید. در دانشگاه های امیرکبیر تهران، دانشگاه های تفرش، شاهد و دانشگاه آزاد اسلامی محلات تا سال 1379ش. دروس تاریخ را تدریس می کرد. از آثار اوست: نوشته ای از تاریخ گلپایگان و مردم، تاریخ سیمای محلات (چاپ نشده است)، بشیر هدایت حضرت محمد صلی الله علیه و آله، کتاب زنده دیروز، تاریخ مصور و گلپایگان در گذر زمان. (1)

فرزندان

آیت الله سید محمد حائری، دو فرزند روحانی دارد که عبارت اند از:

1. حجت الاسلام والمسلمین سید جمال الدین حائری، که در حوزۀ علمیۀ گلپایگان (مسجد حجت الاسلام) نزد پدر به فراگیری علوم حوزوی پرداخت و برای ادامۀ تحصیل به قم رفت. وی مدتی امام جماعت مسجد فخر الحاجیه بود. مدتی نیز امام جماعت مسجد رضوی، واقع در سلسبیل، خیابان هاشمی بود. وی در سال 1345 در جوانی به سرای باقی شتافت، پیکرش در قبرستان شیخان قم دفن گردید. (2)

2. حجت الاسلام والمسلمین سید مرتضی حائری موسوی گلپایگانی، متولد سال 1310، روستای ملک علی از توابع گلپایگان است. وی دروس حوزوی را در تهران


1- گلپایگان در گذر زمان، صص 148، 220 و 222.
2- گنجینه دانشمندان، ج 4، ص 427، دانشمندان گلپایگان، ج 2، صص 113-115؛ تربت پاکان قم، ج 3، ص 1511.

ص:286

نزد پدر، حاج آقا ریحان نخعی و آقا نور قوچانی فرا گرفت و برای ادامۀ تحصیل به قم رفت و شرح لمعه را نزد آیت الله مرعشی نجفی و شهید صدوقی یاد گرفت و مکاسب را نزد حاج آقا فاضل قفقازی آموخت.

وی کفایة الاصول را نزد حاج فقیهی رشتی آموخت و در رسائل شیخ راضی شرکت کرد. او در درس خارج فقه و اصول آیت الله بروجردی و آیت الله گلپایگانی نیز شرکت کرد. وی به دستور آیت الله گلپایگانی به تهران رفت و در مسجد رضوی که برادرش امام جماعت آن جا بود، به اقامه نماز جماعت، بیان احکام و سخنرانی پرداخت. وی با شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی در صحنه های سیاسی حضوری فعال داشت و در سخنرانی های خویش ضمن حمایت از خیزش مذهبی و مردمی علیه نظام استبدادی به افشای خیانات و مفاسد کارگزاران رژیم پهلوی پرداخت.

با اوج گیری انقلاب اسلامی، در صحنه های گوناگونی چون راهپیمایی ها و تظاهرات نه تنها حضوری مؤثر داشت؛ بلکه اهالی محل را برای شرکت در این مراسم ترغیب می کرد. او به طور فعال با جامعه روحانیت مبارز تهران همکاری داشت. او یک بار نیز دستگیر و زندانی شد. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سرپرست ستاد منطقه هشت کمیته انقلاب اسلامی بود. او مدتی هم در کمیته انقلاب اسلامی زنجان، بخش آموزش فعالیت می کرد. (1)

رحلت

آیت الله سید محمد حائری گلپایگانی در روز چهارشنبه 21/1/1364 (19 رجب المرّجب 1405ق.) در 83 سالگی در تهران درگذشت. پیکرش در صحن حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام در قم دفن شد. (2)


1- گلپایگان در گذر زمان، ص 148؛ دانشمندان گلپایگان، ج 2، صص 144 و 380؛ تربت پاکان قم، ج 3، ص 1511.
2- تربت پاکان قم، ج 3، ص 1510؛ دانشمندان گلپایگان، ج 2، ص 143؛ گلپایگان در گذر زمان، ص148.

ص:287

آیت اللّه احمد آل آقا «فقیه پارسا»

اشاره

آیت اللّه احمد آل آقا

«فقیه پارسا» (1)

مقدمه

خداوند تبارک و تعالی برای علمای صالح، جایگاه بلند و مقام رفیعی قرار داده است:{ یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ} (2) و آنان را از سایر مردم متمایز ساخته و بر دیگران برتری داده است: {هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ} (3).

آنان در احادیث صادر شده از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام همانند ستارگان درخشانی هستند (4) که در شب تاریک می درخشند و راه را به مردم نشان می دهند. علمای


1- نویسنده مقاله: سید حسین حسینی.
2- سوره مجادله، آیه 11.
3- سوره زمر، آیه 9.
4- بحارالانوار، ج 22، ص 452.

ص:288

وارسته و پاک سیرت نیز همانند آنان بوده و هستند. علمای شایسته و پارسایی که مردم را در پیدا کردن راه مستقیم و طی نمودن مسیر هدایت و سعادت رهبری می کنند؛ زیرا اگر علمای پارسا و آگاه به زبان نباشند، مردم، راه را گم می کنند، گمراه می شوند، به بیراهه یا کجراهه می روند و در پرتگاه ها، سراشیبی ها و درّه های زندگی سقوط می کنند و به هلاکت می رسند.

علمای پاک سیرت هستند که انسان ها را از نابودی و فساد جامعه نجات می بخشند و مردم با این ستاره ها، جهت و مسیر درست را پیدا می نمایند: { وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ} (1) علمای ربّانی در رشد و پیشرفت جامعه انسانی نقش بی همتایی دارند و در بارگاه قدس ربوبی مقام بالا و قرابت بیشتری به خداوند دارند.

تولد

احمد آل آقا، فرزند شیخ کاظم از نوادگان وحید بهبهانی در سال 1256 در نهاوند متولد شد. وی با آیت الله العظمی بروجردی نسبت خانوادگی داشت. (2) او تحصیلات علوم مقدماتی حوزه را در نهاوند فرا گرفت و پس از آن در نجف، ادامۀ تحصیل داد. شماری از استادان وی عبارت اند از:

1. آخوند خراسانی؛ 2. سید محمدکاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروة الوثقی)؛

3. میرزا محمدحسن نائینی؛ 4. شیخ ضیاءالدین عراقی؛ 5. سید ابوالحسن اصفهانی.

احمد آل آقا از آیت الله اصفهانی و آیت الله نائینی اجازۀ اجتهاد داشت. (3)

نسب شناسی آل آقا

نسب آیت الله احمد آل آقا با چهار واسطه به آقا محمدباقر اصفهانی معروف به وحید


1- سوره نحل، آیه 16؛ سوره انعام، آیه 97: { وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُواْ بِهَا}.
2- ابوالفضل شکوری، فرهنگ رجال و مشاهیر تاریخ معاصر ایران، ج 1، ص 120.
3- مفاخر اسلام، ج 13، ص 108.

ص:289

بهبهانی می رسد. آقا احمد، فرزند آقا کاظم، فرزند آقا علی، فرزند آقا محمود، فرزند آقا محمدعلی، فرزند وحید بهبهانی است. (1)

وحید بهبهانی چند فرزند داشته است که نسب احمد آل آقا از طریق محمدعلی فرزند بزرگ او به وحید بهبهانی می رسد؛ به عبارت دیگر، نسب آیت الله شیخ احمد آل آقا از طریق فرزند بزرگ محمدعلی به وحید می رسد.

وحید بهبهانی شوهر تنها دختر آقا سید محمد طباطبایی بروجردی، جدّ پنجم آیت الله بروجردی بود و بدین ترتیب، خاندان آل آقا، عمّه زاده آیت الله بروجردی می شود. (2)

آقا محمد باقر اصفهانی معروف به وحید بهبهانی، قبل یا بعد از سقوط اصفهان به وسیلۀ محمود افغان در سال 1135ق. با خانواده اش از اصفهان مهاجرت کرد و در نجف اقامت گزید و در آن جا مشغول تحصیل شد. وی با تنها دختر استادش آقا سید محمد طباطبایی اصفهانی ازدواج کرد.

وحید بهبهانی در کربلا به ریاست عالی دینی و مرجعیت مطلق می رسد و به مرور ایام، به علت انبوه شاگردانش، ملّقب به استاد کل می شود و مردم به او «آقا» می گویند و به همین جهت هم، دودمانش به «آل آقا» شهرت می یابند.

وحید بهبهانی در سال 1205ق. در کربلا درگذشت. دو پسر وی مجتهد بودند: 1. آقا عبدالحسین که پس از وفات پدر به ایران بازگشت و در همدان اقامت گزید؛ 2. آقا محمدعلی، پسر بزرگ تر که در زمان حیات پدر به ایران بازگشت و در کرمانشاه ساکن شد و به آقا محمدعلی کرمانشاهی شهرت یافت.

آقا محمدعلی چهار پسر فقیه و دانشمند داشت: 1. آقا محمدجعفر؛ 2. آقا احمد (صاحب مرآت الاحوال جهان نما)؛ 3. آقا محمد اسماعیل؛ 4. آقا محمود.

آقا محمود که ساکن کرمانشاه بود، حدود سال 1232ق. به نهاوند رفت و در آن جا ساکن شد. او مجتهد بود و به دستور فتحعلی شاه، قریۀ نزدیک نهاوند که از (اموال دولتی


1- فرهنگ رجال مشاهیر تاریخ معاصر ایران، ج 1، ص 102.
2- نقد عمر، ج 1، ص 207.

ص:290

بوده) به او واگذار می شود. آقا محمود در نهاوند ازدواج کرد و از او صاحب پسری به نام آقا علی شد. آقا علی، پدر آقا کاظم است. آقا کاظم پدر آقا احمد آل آقا است. (1)

ویژگی های اخلاقی

شیخ احمد آل آقا از ویژگی ها و کمالات اخلاقی بی نظیری در زمان خودش برخوردار بوده؛ به گونه ای که همۀ اقشار جامعه دور او حلقه زدند. برخی از ویژگی های اخلاقی آل آقا عبارت است از:

1. یگانه فقیه پارسا در منطقه؛

2. بی نظیر در حسن خلق و بزرگواری؛

3. اسوه تقوا و صداقت؛

4. بی نظیر در سخاوت و کرامت؛

5. پناه نیازمندان و ایتام؛

6. بلندی همت و عزّت نفس.

رحلت

احمد آل آقا روز پنج شنبه تاریخ 6/1/1326 (چهارم جمادی الاول 1366ق.) در قم درگذشت، آیت الله العظمی بروجردی بر جنازۀ وی نماز گزارد و در صحن بزرگ حضرت فاطمه معصومه علیها السلام در مقبرۀ مخصوص خانواده آل آقا به خاک سپرده شد. (2)


1- نقد عمر، ج 1، ص 189.
2- عبدالحسین جواهر کلام، تربت پاکان قم، ج 1، ص 293.

ص:291

مؤیدالدین محمّد قمی «دولتمرد شیعه»

اشاره

مؤیدالدین محمّد قمی

«دولتمرد شیعه»(1)

نسب

خاندان مؤیدالدین محمد، از نسل مقداد بن اسود کندی، صحابی مشهور رسول اکرم صلی الله علیه و آله است. مقداد بن اسود کندی از پیش قدمان در اسلام و در زمرۀ مهاجران به حبشه است که این توفیق را به دست آورد تا در غزوه های بَدر، اُحُد، خَندق و دیگر غزوات حضور بیابد و در عرصۀ نبرد با کفار، مشرکان، منافقان، از خود دلاوری ها و فداکاری هایی نشان دهد. مقداد را از تیراندازان ماهر، در میان یاران رسول اکرم صلی الله علیه و آله معرفی کرده اند. وی مسلمانی بلندبالا، گندم گون و دارای محاسن انبوهی بود که آن را با حنا خضاب می کرد. قیافه ای جذاب و گیرا داشت، چشمانش فراخ و ابروهایش پیوسته بود، وی نزد خاتم رسولان و جانشین راستین او، امیرمؤمنان علیه السلام دارای مقامی ارجمند است و در برخی منابع رجالی و روایی، وی را در زمرۀ خواص اصحاب حضرت علی علیه السلام معرفی کرده اند.


1- نویسنده مقاله: غلامرضا گلی زواره.

ص:292

حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: «خداوند مرا فرمان داده است تا چهار نفر را دوست بدارم و به من خبر داده اند که خدا هم ایشان را دوست می دارد.» پرسیدند: «آنان چه کسانی اند؟» و سه مرتبه این سؤال را مطرح کردند، و در هر نوبت شنیدند: «علی علیه السلام از آنان است.» و در آخرین مرتبه فرمودند: «ابوذر، مقداد و سلمان.»

مقداد بن اسود کندی در سال 33ق. در هفتاد سالگی در جرف، یک فرسخی مدینه رحلت کرد. پیکر ایشان بر روی دست مسلمانان، از این ناحیه به مدینه انتقال داده شد و با تکریم خاصی دفن گردید. (1)

مؤیدالدین قمی افتخار دارد که از نسل این صحابی زاهد، وارسته و سلحشور است و طایفه اش در قرن دوم یا سوم هجری، که مهاجرت اشعریان به قم، شکل گسترده ای به خود گرفت و این دیار، مسیر رونق و توسعه را به دست آورد، به شهر مقدس قم کوچ کردند و در گذر تاریخ منشأ خدمات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی زیادی شده اند.

سید محمد مقدس زاده، ضمن اشاره به این نکته که مهاجران به قم، فقط اعراب اشعری نبودند، می گوید: «مهاجرین اعراب از خانوادۀ اشعری و دیگر خاندان ها هماره با سادات و علویان، همگی در راه ترقی و تعالی شهر قم و موفقیت و اعتبار ساکنان این شهر کوشیده و رنج ها کشیده، و سرانجام شهر بزرگی چون قم را بنیان نهادند که از هر جهت مهم، معتبر و شایان احترام بود، آنان در اثر اتحادی که از خود بروز دادند، این ناحیه را آباد، سرسبز، خرّم و با ارزش نمودند.» (2)

این که اهالی قم با خلفای اموی و عباسی در ستیز بودند و از اطاعت حاکمانی که آنان برای قم می فرستادند، امتناع می کردند، محصول شجاعت، پایداری این طایفه های مهاجر است که از موضع ارادت به خاندان عترت علیهم السلام نمی توانستند با خلفای جور و ستم سازش کنند. (3)


1- اسد الغابه، ج 4، ص 409؛ طبقات ابن سعد، ج 3، ص 114؛ قاموس الرجال، ج 4، ص 114.
2- سید محمّد مقدس زاده، رجال قم و بحثی در تاریخ آن، مندرج در قم شناسی، دفتر اول، ص769.
3- حاج شیخ قوام اسلامی جاسبی، بشارة المؤمنین در تاریخ قم و قمیین، بخش اول، صص 2-3.

ص:293

یکی از بزرگان این خاندان در عصر آل بویه، مرحوم عبدالکریم قمی مقدادی است که هنگام اقتدار این سلسله با والی آنان در قم همکاری داشت و در گسترش شعائر اسلامی و فرهنگ مذهب در پرتو فضای ایجاد شده به وسیله آل بویه، نهایت جدّیت را داشت.

فرزانگی و فروزندگی

در سال 557ق. محمد فرزند عبدالکریم، صاحب فرزندی شد، که او نیز «محمد» نامیده شد و از آن جا که در مسیر زندگی و کارنامه فرهنگی و دیوانی در دفاع از تشیع، تلاش های ارزنده ای از خود نشان داد، به «مؤیدالدین» ملقب شد و اهل دیانت و فضیلت، با این لقب، خدمات شایان توجهش را مورد تقدیر قرار دادند. مؤیدالدین قمی بعد از سپری ساختن ایام کودکی به فراگیری کمالات علمی و فنون ادبی و ذوقی علاقه نشان داد، و به دلیل فراست و اهتمام، با جدّیت ویژه در این مسیر به موفقیت های درخشانی نایل شد؛ به حدّی که در عصر خوارزمشاهیان، از نظر توانایی در فنون بلاغت، ادبیات، معارف عقلی و نقلی و کسب تجارب با ارزش در امور دیوانی و اداری، از بزرگان مفاخر ایران در اواخر قرن ششم هجری و اوایل قرن هفتم هجری به شمار آمد.

محمد مؤیدالدین قمی در خوشنویسی (خطوط درشت و ریز)، تحریر انواع خطوط، نگارش متون ادبی، انشاء، رسایل و مکتوبات اداری، با رعایت ظرافت های ذوقی و محتوایی بلیغ و عمیق، مهارت های ارزشمندی به دست آورد و در این عرصه ها آثاری را نگاشت. وی به تکاپوهای فکری، ادبی و هنری اکتفا نکرد و به موازات ترقی های علمی و فرهنگی، در وارستگی و کسب فضایل و مکارم کوشید و زمینه هایی را برای شکوفایی کرامت های اخلاقی، در دل و ذهن خود فراهم ساخت و در پرتو تزکیه درون، تهذیب نفس و مجاهدات معنوی، قلب خویش را به نور الهی روشن ساخت و شعله های شوق و ارادت را در روح خود برافروخت؛ از این روی رجال نگاران و مورخان در هنگام توصیف مقامات و کمالاتش، ضمن اشاره به جنبه های ادبی و فکری اش و ذکر فصاحت و بلاغتش، از آراستگی این کارگزار شیعی به فضیلت های آسمانی و انسانی سخن گفته و توفیق او را در عرصه های اخلاقی و کرامت های بشری ستوده اند. (1)


1- دولتمردان شیعه در دستگاه خلافت عباسی، صص 136-137؛ گنجینه دانشوران، ص 187؛ قم شناسی، به کوشش علی بنایی، دفتر اول، ص 706.

ص:294

در وصف مورخّان و شرح حال نگاران

کمال الدین عبدالرزاق ابن الفوطی در معرفی این وزیر شیعی و ادیب دانشور نوشته است:

المکین مؤیدالدین ابوالحسن محمد بن محمد بن عبدالکریم بن برز المقدادی قمی که به دلیل پرداختن به امور اداری ساکن مرکز خلافت عباسیان، بغداد گردید، کاتبی است با نوشته های استوار و رسا، فاضلی است دانشور و به انشای متون ادبی و علمی و معرفتی احاطه کامل دارد، در دانش کلام، اعتقادات و جدال احسن صاحب نظر است، نوشته های وی الفاظی با حلاوت و عباراتی متین دارد، به دو زبان عربی و فارسی می نویسد و متون بسیار دشوار را به راحتی ترجمه می کند، معرفت او در تدبیر امور، کشورداری و قوانین وزارت و امور دیوانی عالی است.

محب الدین محمد بن النجار، در تاریخ خود، از وی به خوبی و با رعایت شأن و منزلت او یاد کرده و افزوده است:

مؤیدالدین قمی مصاحب ابن قصاب بود که با یکدیگر به بغداد آمدند و بر اثر استعداد و کفایتی که داشت، به مقام های عالی در دستگاه حکومت وقت، ارتقا یافت. (1)

هندوشاه نخجوانی در اثر معروف خود، وی را این گونه وصف کرده است:

اصل او از قم است و نسبش به مقداد بن اسود کندی می رسد. مردی کاردان و عاقل بود و اصطلاح دواوین و کیفیت محاسبات و متصرفان را نیکو می دانست و بلاغت و فصاحت و آداب ستودنی داشت، و به هر دو فن (عربی، فارسی) و شیوه خوب نبشتن ماهر بود. تدبیرات لطیف و رأی های درست و مبّرات و صدقات بسیار داشت، در مشهد کاظمین بیمارستانی ساخت، و ادویه، اشربه و معاجین مرتب گردانید و آن را بر اهل این شهر وقف کرد و هم در آن جا مکتبی و دارالقرآنی جهت ایتام علویان بنا فرمود، تا آنان در این مکان خط و قرآن آموزند و


1- ابن فوطی، معجم الادب فی معجم الالقاب، ص 754.

ص:295

برین ابواب چندین ملک وقف کرد، که به شروط او وفا نمایند و تاکنون آن مبرات برقرار است. (1)

غالب تاریخ نویسان اهل سنت از مؤیدالدین قمی به نیکی یاد کرده و او را مورد تکریم و ستایش قرار داده اند. (2)

ذهبی در تاریخ خود می نویسد:

مؤیدالدین قمی، فاضلی خردمند بود، نگارش او به زبان های عربی و فارسی ماهرانه بود، هیبت و اقتدارش با اخلاقی خوش، کلامی نرم، سیمایی ملیح و قوام را با تبسّم، عجین گردیده بود، او نسبت به اهل علم و فضل ارادت می ورزید. (3)

سید محسن امین، او را در زمرۀ کارگزاران عالی مقام شیعه معرفی کرده است. (4) علامه مظفر یادآور شده است، یکی از عواملی که به نشر تشیع در سرزمین عراق مدد رسانید، منصوب گردیدن شماری از رجال شیعه به مقام وزارت بوده است؛ از جمله آن ها مؤیدالدین محمد بن محمد بن عبدالکریم قمی است، که ناصر، ظاهر و مستنصر عباسی، او را به وزارت خود برگزیدند. (5)

دکتر ذبیح الله صفا متذکر می شود:

در اواخر عهد بنی عباس، به نام چند وزیر شیعی در دستگاه خلافت برمی خوریم که این واقعیت می تواند یکی از نشانه های شیعه آن روزگار در بغداد باشد، که در کرخ سکونت داشته اند؛ از جمله آن ها سید نصیرالدین ناصر بن مهدی العلوی رازی بود، که مدتی نیابت نقیب عزالدین مرتضی قمی را داشت، که «نقیب السادات» همه بلاد ایران بود. بعد از آن که نقیب به فرمان محمد خوارزمشاه


1- هندوشاه صاحبی نخجوانی، تجارب السلف، با مقدمه و ملحقات به اهتمام امیر سید حسن روضاتی، صص 299-300.
2- ذهبی، سید اعلام النبلاء، ج 23، ص 162.
3- ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 45، ص 309.
4- سید محسن امین، مستدرکات اعیان الشیعه، ج 1، ص 194.
5- علامه محمد حسین مظفر، تاریخ شیعه، ترجمه سید محمّدباقر حجتی، ص 144.

ص:296

کشته شد، نصیرالدین همراه شریف الدین نقیب، پسر عزالدین مرتضی (عزالدین یحیی) به بغداد رفت، تا سرانجام به امر ناصرالدین الله، نقیب سادات طالبی و بعد از آن وزیر خلیفه شد و در سال 604ق. بر اثر فشار سپاهیان و مخالفان از وزارت معزول شده، به درخواست خود در دارالخلافة عزلت گزید و در سال 617ق. درگذشت. جانشین سید نصیرالدین، شیعه دیگری از اهل قم به نام محمد بن محمد بن عبدالکریم بود، که درمانگاهی در کاظمین ساخت و آن را بر اهل آن اعّم از سادات، علویان و شیعیان وقف کرد. وی چندی در اصفهان خدمت دیوان می کرد و سپس به رسالت عازم بغداد شد و در همان جا بود تا به وزارت ناصر رسید و بعد از او کارگزار خلفای بعد کشت تا به سال 629 مأخوذ گردید. (1)

استاد احمد رحیمی از مورخان و رجال نگاران معاصر قمی می نویسد:

مؤیدالدین قمی از اَفضَل وزرای عظام و اَکمَل بزرگان رجال ذوی الاحترام محسوب، و به فضایل نفسانی متصف بود. وی از اکابر ایران و بزرگان دوران خلفای عباسی به شمار می آید. او از سنین جوانی در سلک کارگزاران دیوانی درآمد و روز به روز بر شأن و منزلتش افزوده گردید، تا آن که وزارت سه تن از خلفای عباسی را درک کرد، در ایام وزارتش بر مهمان سراها افزوده شد. علما، شیوخ، ائمه جمعه و جماعت از سخاوت او برخوردار شدند، مدارس و کتابخانه هایی نیز برای علاقه مندان احداث کرد، او تولیت امور خیریّه را به مؤیدالدین ابوطالب محمد علقمی قمی واگذار کرد، که او نیز بعدها وزیر آخرین خلیفه عباسی گردید. (2)

کارگزاری با کفایت

مؤیدالدین قمی بعد از تحصیلات در قم، و آشنایی کافی با دبیری و نگارش های دیوانی و مسائل اداری، در سنین جوانی راهی اصفهان شد و در خدمت حکمران آن


1- ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج 3/1، صص 134-135.
2- احمدی رحیمی، گنجینه دانشوران، صص 187-189.

ص:297

منطقه، به نویسندگی پرداخت. چندی که گذشت، وزیر حاکم اصفهان و توابع، از رفتار دیگر دبیران و کاتبان خویش ملول شد؛ زیرا با وی در موضوعاتی که باید به نگارش درآورند، مجادله می کردند و آن چه را وی می گفت، ایشان به صورتی دیگر تحریر می کردند، رفته رفته این وضع برای آن کارگزار عالی رتبه اصفهان غیر قابل تحمل گردید، وی آنان را از نزد خود راند، مؤیدالدین قمی را مقرب دستگاه دولتی قرار داد، روزی اجناس و لوازمی آوردند و این جوان را موظف نمودند، تعداد و مشخصات آن ها را قلمی نماید و چون املاء می کردند، که مثلاً فلان جامه صحیح و جامه دیگر مقطوع، قمی آن ها را به شیوه ای دیگر فهرست می نمود، آن کارگزار پرسید: چرا آن گونه که ما املاء می کنیم نمی نویسی؟ مؤیدالدین گفت: چون مقطوع را ذکر کنم، به صحیح حاجت نباشد؛ زیرا که تخصیص مقطوع دلالت دارد بر آن که، قسم دیگر مقطوع نمی باشد. آن وزیر گفت: «آن گونه بنویس که من می گویم، اما مؤیدالدین قمی چنان می نگاشت که می دانست، در این حال وزیر مذکور متغیر گردید و گفت: از کاتبان قبلی به دلیل آن که با من جدال فراوان می کردند آزرده خاطر گردیدم، و ناگزیر آنان را معزول نمودم، اکنون بر من معلوم گردید که او از آنان لجوج تر است.»

بر حسب اتفاق، والی منطقه در جایی نزدیک دیوان نشست و اعتراض وزیر را شنید، خادمی را فرستاد تا از آن ماجرا خبری بیاورد. وقتی فرستاده وی، گزارش این جدال را مطرح کرد، حاکم متوجه شد حق با جوان قمی است و آن چه را که به نگارش درآورده درست و متین است. همین وضع باعث شهرت و افزایش آوازۀ مؤیدالدین قمی گردید و کارش رونق گرفت و با کارگزاران درباری و مقربان فرمانروای آن منطقه مأنوس گشت. روزی حاکم مزبور، کارگزار ویژه خود را که با مؤیدالدین قمی طرح دوستی ریخته بود، موظف ساخت، با فرد دیگری به بغداد برود، و با وزیر وقت دولت عباسی «ابن قصاب» ملاقاتی داشته باشد، آن مأمور از حاکم درخواست کرد اگر ممکن است قمی را نیز با خود ببرد، والی اصفهانی اجازه داد و ایشان با کارگزار مذکور و فردی دیگر عازم عراق گردیدند و با «ابن قصاب» ملاقات و مذاکراتی داشتند، آنان جواب هایی از وزیر عباسیان دریافت داشتند که مطابق سؤالات ایشان نبود و آن کارگزار و همراهش به این موضوع پی نبردند؛ اما قمی که فراست و کیاست ویژه ای داشت، نزد وزیر آمد و موضوع مذاکرات و پاسخ های ابن قصاب را مطرح کرد، و دلایلی منطقی و مستدل آورد که بین پرسش ها و جواب ها

ص:298

تناسبی وجود نداشت، «ابن قصاب» گفت: «راست گفتی» و طی نامه ای برای کارگزار عباسیان در اصفهان نوشت: «این جوان قمی مردی خردمند و هوشیار است، و به دلیل لیاقت ها و توانایی هایی که در او مشاهده کردم، شایسته است ملازم درگاه ما باشد.» و نیز این موضوع را با خلیفه وقت، ناصر عباسی در میان نهاد، ناصر گفت: «به طریقی که می دانی او را به کاری بگمار.» بدین گونه مؤیدالدین قمی در دستگاه خلافت بغداد، کاتب ویژه گردید و روز به روز بر اعتبار و آوازه اش افزوده می گردید، چون ابو البدرالدین که نیابت وزیر را عهده دار بود، و به دلایلی از این مقام عزل گردید، حکم فرمان آن منصب را برای قمی مقرر داشتند.

روزی مؤیدالدین قمی به منظور مشخص گردیدن وضع آیندۀ خود تفألی به قرآن کرد و مصحف شریف را بگشود، این که توجه وی را جلب کرد، «انک الیوم الدنیا مکین امین»، به غایت تمام شادمان گردید و این کلام مبارک، حکایت از آیندۀ درخشانش داشت و آن رسیدن به مقام وزارت بود. (1)

در آن ایام ابوعبدالله محمد بن علی (ابن قصاب) مقام مذکور را در اختیار داشت، تا آن که قطب الدین محمد خوارزمشاه برای براندازی دولت عباسیان، با لشکریان فراوانی به جانب عراق لشکر کشید، خلیفه مذکور برای رفع این تهاجم، وزیر مزبور را جهت تجهیز و تدارک و بسیج قوا به جانب خوزستان روانه کرد. وی در این مأموریت به موفقیت هایی دست یافت؛ اما در مسیر راه دچار کسالت شد و درگذشت و پیکرش را در منطقۀ خوزستان دفن کردند. مؤیدالدین که تا این زمان، نایب وزیر متوفی بود و در غیابش به کارهای اداری و دیوانی و روابط بین کشورها رسیدگی می کرد، با استقبال کامل و اقتداری ناشی از فضیلت، ادب و تدبیر عهده دار منصب وزارت شد و چون آیه قرآن چنین نویدی به وی داده بود، ملقّب به «مکین الدین» گشت. او با توانایی های علمی و فکری و تجاربی ارزنده، که تا آن زمان اندوخته بود، به انجام وظایف محوّله در این سمت پرداخت. (2)


1- تجارب السلف، صص 300-301.
2- راوند، راحة الصدور، صص 383 و 391؛ جهانگشای جوینی، ج 2، ص 38؛ این کثیر، الکامل فی التاریخ، ج 9، ص 231؛ داود اصفهانیان، تاریخ دولت خوارزمشاهیان، ص 169.

ص:299

در سال 622ق. که سی و پنجمین خلیفه عباسی وفات یافت، الظاهر بالله محمد، فرزند ناصر، جانشین پدر شد و به خلافت رسید، او بنا بر وصیت پدر و لیاقت هایی که در مؤیدالدین مشاهده کرده بود، وی را در این سمت ابقا کرد. این خلیفه برخلاف پدر که ده ها سال فرمانروایی کرد، بعد از یک سال خلافت درگذشت و فرزندش ابوجعفر منصور مستنصر بالله که فردی با ذوق، علم دوست و هنر پرور بود، زمام امور حکومت عباسیان را بر عهده گرفت. در این حال مؤیدالدین همچنان در مقام وزارت، مشغول رتق و فتق امور بود و موفق شد با برنامه هایی پیچیده و رفتاری زیرکانه، علویان، سادات و شیعیان را تحت حمایت جدّی خویش قرار دهد. دانشوران اهل علم و معرفت، مبلغان و مروجان دیانت از حمایت های مالی و عطایای ویژه اش برخوردار شدند و محرومان، مستمندان و دیگر افراد رنجدیده و بلا کشیده از صدقات کثیر و احسان سخاوتمندانه اش بهره مند شدند. (1) ذهبی از این وزیر شیعی به عنوان نائب الوزارة الامامیه یاد کرده است. (2)

عبور از راهروهای تردید

عده ای از مورخان در منابع تاریخی و رجالی، این تردید را در اذهان افراد به وجود آورده اند که اگر مؤیدالدین قمی، ارادت خالصانه ای به ساحت مقدس اهل بیت علیهم السلام داشته است و خود را شیعه ای راسخ در اعتقادات و ملتزم به موازین این مذهب معرفی کرده است و بارها نفرت و انزجار خود را از مخالفان و دشمنان ائمه هدی علیهم السلام اعلام نموده است. پس چگونه سال ها در تشکیلات سیاسی و اداری بنی عباس، آن هم در سمت ها و مناصب بالا، در عصر سه تن از خلفای این سلسله، مشغول خدمات اداری و دیوانی بوده است و کارنامه او را این فرمانروایان بنی عباس بارها مورد تقدیر و تشویق قرار داده اند؟

در رفع این ابهام و دفع چنین تردیدی متذکر می شود، نفوذ در دستگاه خلافت این سلسله از عصر امامان علیهم السلام سابقه داشته است، چنان که ابوسلمه خلال کوفی که از داعیان شیعه به شمار می رفت، به وسیله اولین خلیفه عباسی، ابوالعباس سفّاح، به مقام وزارت


1- قم شناسی، دفتر اول، ص 705و 706؛ محدث قمی، تتمة المنتهی، صص 187-188.
2- ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 44، ص 364.

ص:300

منصوب شد که جانشین وی، منصور دوانیقی، او را به دلیل تمایلات قوی شیعی به قتل رسانید. منصور، اشعث خزاعی را به سمت وزارت خود برگزید که مسلمانی شیعه مذهب بود، ابوعبدالله یعقوب بن داوود اگر چه توسط مهدی عباسی (فرزند منصور) به عنوان وزیر عباسیان تعیین شد؛ ولی وقتی وی به عقاید او و ارتباطش با علویان پی برد، معزول و محبوسش نمود، هارون الرشید جعفر بن اشعث خزاعی، که از اصحاب امام کاظم علیه السلام بود، به این مقام منصوب ساخت، مأمون نیز فضل بن سهل را وزیر خود نمود و وقتی احساس کرد نسبت به حضرت امام رضا علیه السلام ارادت و تمایل دارد، حیله گرانه وی را به قتل رسانید، و برادرش را به جایش منصوب کرد.

معتز عباسی، ابوالفضل جعفر بن محمود اسکافی شیعه را وزیر خود کرد، مقتدی عباسی، ابو شجاع ظهیرالدین محمد بن حسین همدانی را به عنوان وزیر خود انتخاب کرد، ولی چون برایش روشن و مسلّم شد، او شیعی مذهب است از کار برکنارش نمود. مستظهر عباسی، ابوالمعالی هبة الدین بن محمد بن مطلب را وزیر خود ساخت؛ ولی چون مشخص شد، این کارگزار با کفایت نسبت به ائمه هدی و سادات و علویان ارادت دارد، برایشان خشم گرفت و این سمت را از وی بازگرفت. (1)

مصداق عملی و عینی در این باره، علی بن یقطین است، که انسانی وارسته، پارسا، و از مشاهیر علمی عصر خویش به شمار می رفت و از شهرت اجتماعی خوبی برخوردار بود. این شخصیت با موافقت امام کاظم علیه السلام وزارت هارون عباسی را پذیرفت، و هربار که می خواست از این مقام استعفا دهد، امام موسی بن جعفر علیهما السلام وی را از این تصمیم منصرف می ساخت. ابن یقطین در تمام مدتی که این مقام را عهده دار بود، دژی استوار و پناهگاهی مطمئن برای طالبیان و شیعیان به شمار می رفت و به قیام های سرّی و جنبش های علویان، که علیه ستمگران عصر (بنی عباس) صورت می گرفت، کمک می کرد و آن چنان با استفاده از تقیه در شغل وزارت بنی عباس مشغول کار بود که حتی سعایت دشمنان و حسادت ورزی رقیبان، درباره اش نزد هارون عباسی، بی اثر شد. (2)


1- محمدحسین مظفر، تاریخ تشیع، صص 143-144.
2- رجال کشی، ص 437؛ فهرست شیخ طوسی، ص 234؛ رجال نجاشی، ص 209؛ قاموس الرجال، ج 7، ص 90؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 48، ص 158.

ص:301

از سوی دیگر احمد بن المستضیی الناصرالدین الله، که مؤیدالدین وزیرش بود، میل به طریق شیعه اثنی عشری داشت؛ به همین دلیل وقتی در محضرش از ابن جوزی سنّی مذهب پرسیدند: «افضل مردم بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله کیست؟» وی جرأت به تصریح بر دیدگاه و اعتقاد واقعی خود نکرد و گفت: «کسی است که دختر پیامبر در خانه اش بود.» عده ای بعد از انقراض سلسله سلجوقیان و کوتاه شدن دست آنان از عراق، از موقعیت پیش آمده بهره بردند و برای تجدید حیات قدرت از دست رفتۀ خلافت، اهتمام ورزید و بر حسب اتفاق، شرایط برای تحقق این هدف وی فراهم بود؛ زیرا ناصر از احساسات طرفداران آل علی استفاده کرد و از حمایت بی دریغ شیعیان برخوردار شد و چه بسا تمایل او نسبت به مذهب اهل بیت علیهم السلام و برگزیدن مؤیدالدین قمی به عنوان وزیر خود، ناشی از همین اندیشه و در تعقیب چنین سیاستی بوده است. (1)

اما عده ای دیگر معتقدند ناصر عباسی از روی اعتقادات، چنین گرایش هایی را بروز داد. او که چهل و هفت سال خلافت کرد، بناهایی بر مرقدهای ائمه بقیع علیهم السلام ساخت و در سال570ق. قبه ای بر مزار حمزه سید الشهداء در اُحُد (مدینه) بنا کرد و به فرمانش در سال 606ق. در شهر سامرا میان صفه و سرداب مقدس، شبکه ای با دربی از چوب ساج بنا شد، که از نفایس روزگار به شمار می آمده است. مرحوم محدث قمی در سال 1325ق. آن را با همان ویژگی های قبلی دیده است که نام این خلیفه را در کتیبه اش حک کرده بودند. او در عتبات عراق و مراکز شیعه نشین این سرزمین، اقدامات عمرانی، آموزشی و فرهنگی انجام داد. (2)

به علاوه مورخان متعصّب سنی مذهب از این که ناصر بر مذهب شیعه و از دوستداران اهل بیت علیهم السلام بوده، خشمگین شده و زبان به مذمت و بدگویی از وی گشوده اند. (3)


1- حمدالله مستوفی، تاریخ گیرده، ص 346؛ خواند میر، حبیب السیر، ج 2، صص 323- 327؛ عزیزالله بیات، تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه، ص 159.
2- محدث قمی، تتمة المنتهی، صص 320 و 327.
3- محمد علی نائینی اردستانی کچوئی، انوارالمشعشعین فی ذکر شرافه قم و القمیین، تحقیق محمّد رضا انصاری قمی، ج 1، ص 236.

ص:302

به علاوه مؤیدالدین قمی با دانشمند برجسته شیعه و عالم توانای جهان تشیع، سید بن طاووس، روابط دوستی داشته است و مؤیدالدین به وسیله نامه های متعددی، ایشان را از حلّه به جانب بغداد فراخواند، و با آن که رضی الدین ابن طاووس از ستمگران عباسی دل خوشی نداشت و هرگز هوای تقرب به دستگاه آنان را در ذهن خویش نمی پرورانید؛ ولی دعوت این وزیر شیعی را اجابت کرد و در منزلی که وی برایش در نظر گرفته بود، در بغداد سکونت گزید. وی در این خانه با دانشمندان، دوستداران اهل بیت علیهم السلام و مقامات سیاسی و اداری متمایل به مذهب اهل بیت علیهم السلام دیدارها و ملاقات های مکرری داشت، در این گفتگوها و نیز اظهارات، آثار و موضع گیری های سید بن طاووس، نکته ای علیه مؤیدالدین قمی دیده نمی شود؛ بلکه این سید وارسته و عالم عامل موفق شد، با وساطت او نزد خلفای عباسی به دانشمندان شیعه کمک کند و وسایل رفاه و آرامش آنان را فراهم سازد. (1)

اقدامات عمرانی و خدماتی در کاظمین

وقتی مؤیدالدین قمی زمام امور وزارت را در اختیار گرفت، به موازات فعالیت های اداری و انجام وظایف محوّله، تمام همت خود را به کار گرفت تا در حرم کاظمین، اقدامات عمرانی مؤثری را اجرا کند و نسبت به مجاورین این مکان مقدس، یعنی اهالی شیعیان مستقر در محله کرخ بغداد، زائران، سادات و علویان، خدمات رفاهی را در برنامه کاری خود قرار دهد و البته او در این مسیر به توفیق های ارزشمندی دست یافت؛ زیرا با پی گیری و نظارت جدّی او، این آستانه به گونه ای با شکوه و با رعایت جلوه های هنری و معماری، بازسازی، تعمیر و توسعه یافت، بناهای زیاد و فضاهای قابل توجهی به آن اضافه شد، در جوار حرم امام همام، کتابخانه هایی ارزشمند و حلقه های درسی و کانون فعالیت های علمی و آموزشی به وجود آورد، صحن حرم را که آراسته به حجره ها و ایوان های متعددی بود، به


1- اِتان گلبرک، سید علی قرایی و رسول نجفیان، کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او، صص 21-25؛ سید بن طاووس، کشف المحجه لثمرة المهجه، فصول 126تا 127؛ و نیز: عباس غبری، سید بن طاووس سوره پرواز، صص 23-24؛ دولتمردان شیعه در دستگاه خلافت عباسی، صص 137-138؛ سید بن طاووس، اقبال، ج 1، مقدمه مصحح، ص 8.

ص:303

رواق مرکزی متصل ساخت، پیرامون مرقد شریف امام کاظم و امام جواد علیهم السلام تالارهایی ساخته شد، برای اسکان و استراحت زائران، مکان هایی مجهز به امکانات رفاهی و ارتباطی در نظر گرفته شد، آستان مقدس مزبور دارای خدمه، دربان و متولّی شد، و این افراد که با مؤیدالدین قمی در ارتباط بودند، بر شئون حرم، نظارت و اشراف داشتند. در حوالی حرم مناطق مسکونی، فرهنگی و تجاری آباد و پررونق احداث شد و اطرافش با دیواری استوار محصور گردید. (1)

یاقوت حموی که چندی بعد از حرم کاظمین دیدن کرده است، می نویسد:

قبر امام موسی کاظم علیه السلام اکنون محله آبادی است و دارای حاصری منحصر به فرد می باشد و در آن جا جمع زیادی سکونت دارند. (2)

بدیهی است این عمران و توسعه و گسترش جمعیت، مدیون و مرهون اقدامات مفید فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مؤیدالدین قمی است. شمس الدین ابوالعباس احمد بن ابراهیم بن ابی ابکر بن خلکان متوفی در 683ق. که مذهب شافعی داشته و در نواحی شمالی عراق نشو و نما نموده و خود شخصاً از این حرم بازدید به عمل آورده است، در وصف مشهد کاظمین می نویسد:

قبر امام کاظم علیه السلام در آن جا مشهور و زیارتگاه است و حرمی باشکوه و بزرگ دارد، که دارای چراغ هایی از طلا و نقره و انواع اسباب و فرش های نفیس و کمیاب است. (3)

نورالدین علی بن موسی بن سعید مغربی که در 654ق. همراه کمال الدین عمر بن العدیم حلبی وارد کاظمین شده است، می نویسد:

وقتی به درب حرم رسیدیم، با زایرینی که از اولاد امام کاظم علیه السلام بودند، برخوردیم، آن ها ما را امر کردند که کفش هایمان را از پا در بیاوریم، داخل حرم که شدیم، با چناه انبوه جمعیت، ظروف طلا و نقره، پرده ها و شمع ها و بوی عطر


1- ابن قوطی، الحوادث الجامعه، صص 136، 185، 230، 233.
2- یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 2، ص 14.
3- ابن خلکان، وفیات الاعلان، ج 4، ص 395.

ص:304

مواجه شدیم، که چشمانمان تا آن روز ندیده بود. وارد روضه ای که مرقد امام هفتم شیعیان قرار گرفته بود شدیم، قبر دیگری دیدیم که گفتند مزار محمد بن علی بن موسی بن جعفر علیه السلام (امام محمدتقی علیه السلام) است، اشیا و ادوات دیگری در حرم مذکور دیدیم که ذکر آن ها به طول انجامیده و موجب خستگی می شود. (1)

مؤیدالدین قمی در اقدامات بعدی، رواق و تالار را از نو بازسازی و آن ها را به بهترین شکل تزیین کرد. وی صحن را گسترش داد، بر تعداد حجره ها افزود، گلدسته های حرم را با جلوه های هنری آراست و از آن جا که لازم بود، این مکان مقدس و مجاورین آن از دست یاغیان، افراد شرور و غارتگر مصون باشند و از طغیان های رودخانه دجله جلوگیری شود، به استحکامات دفاعی این دیار افزود و میزان امنیت و رفاه اهالی و زائران را ارتقا داد. دارالایتامی در جوار صحن شریف احداث کرد، که در آن یتیمان علوی و شیعیان نگه داری می شدند. خانه هایی ساختند که در این منازل به خصوص در ایام ماه رمضان سفره های افطاری متعددی گسترانیده می شد.

در حجره های صحن شریف، کانونی برای تدریس علوم و معارف قرآن و عترت بنیان نهاد و علما در جوار این مکان، بحث های عملی مفیدی را پی می گرفتند، و برای تدوین و ترویج فرهنگ تشیع تلاش می کردند. آنان منابع مهمی از آثار علمای شیعه و دیگر مشاهیر را در معارف گوناگون در قالب کتابخانه ای فراهم آوردند. با گسترش این خدمات متعدد رفاهی، فرهنگی و اجتماعی، مؤیدالدین قمی تولیت امور مزبور و نظارت بر بناها و منضمات حرم مقدس را به ابوطالب محمدعلی علقمی قمی قرار داد؛ همان شخصیتی که در واپسین ایام دولت عباسی به وزارت رسید. (2)

مورخ و متحکم مشهور ابن ابی الحدید که معتزلی مذهب بود به سفارش تولیت کتابخانه، نهج البلاغه را برای خزانه کتب مدرسۀ مجاور حرم کاظمین شرح کرد؛ چنان که خود در مقدمه این اثر گران سنگ به چنین موضوعی اشاره کرده است. (3)


1- مشهد الکاظمین، صص 10-11، به نقل از: کنوز المطالب فی اخبار آل ابی طالب.
2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، مقدمه شارح.
3- تجارب السلف، ص 299.

ص:305

مؤید الدوله قمی برای این که اقدامات عمرانی مذکور استمرار یابد و تعمیر و بازسازی حرم کاظمین با مشکلاتی مواجه نشود، املاک فراوانی را وقف آن کرد. هندوشاه نخجوانی از مورخان اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم ق. که به این موقوفات اشاره کرده، می افزاید: «اکنون (که سال 714ق. است) این خیرات و مبرات برقرار است.» (1)

در سال 614ق. در بغداد، دجله طغیان کرد و به دلیل سیلاب های شدید و مخربی که به وجود آمد، به حرم کاظمین خساراتی وارد شد. مؤید الدوله قبل از بازسازی حرم به بیرون شهر رفت تا بتواند بعد از بررسی های لازم، از طریق بستن سدّ، جلوی هجوم آب را هنگام طغیان های فصلی بگیرد؛ اما گاهی، چنان سیلاب مهیب بود که با وجود اقدامات بازدارنده وی، این موانع استحکامی و سدها از بین رفت، و حتی دو بخش شرقی و غربی بغداد به زیر آب رفت. مؤید الدوله بعد از آرام گردیدن جریان آب، دوباره اقدامات عمرانی را آغاز کرد و فعالیت های خود را دربارۀ رسیدگی به فقرا و ایتام پی گرفت. (2)

ماجرایی به این فعالیت های خیرخواهانه و امدادگری های او اشاره دارد.

بدرالدین ایاز، خدمه مؤیدالدین قمی می گوید:

شبی از شب ها مؤیدالدین، شیرینی نبات طلب کرد. بلافاصله ظروف متعددی حاوی نبات های مرغوب فراهم گردید و برای ایشان حاضر نمودیم. مؤیدالدین قمی به من گفت: «ای ایاز آیا می توانی حلاوت این نبات را تا روز قیامت برای من ذخیره کنی؟» گفتم: «سرورم تحقق آن چگونه امکان دارد؟» گفت: «اکنون به حرم کاظمین می روی و این بشقاب حاوی شیرینی را نزد یتیمان علوی می گذاری. در این صورت برای من تا زمان سرای جاوید پس انداز می گردد.» ایاز می گوید: «گفتم: چشم، اطاعت می کنم.» نیمه های شب بود به سوی حرم رفتم، درب های بارگاه کاظمین گشوه بود، کودکان یتیم را از خواب بیدار کردم و ظروف نبات را پیش آنان نهادم و برگشتم. (3)


1- تجارب السلف، ص 299.
2- محمدحسین آل یاسین، تاریخ حرم کاظمین(، ترجمه غلامرضا اکبری، ص 37.
3- ابن طقطقی، الفخری فی آداب السلطانیه، تحقیق عبدالقادر محمّد، ص 286.

ص:306

ناگفته نماند، مؤیدالدین قمی، ضمن این که مدام به زیارت این حرم مقدس می رفت، اوضاع و امکانات این بارگاه را بررسی می کرد و براساس این ارزیابی ها و گزارش هایی که تولیت آستانه و خدمه ارائه می دادند، تصمیم گیری می کرد. (1)

ناصر عباسی در آخرین شب رمضان المبارک 626ق. درگذشت و فرزندش الظاهر بامرالله به خلافت رسید. دوران حکومتش کوتاه بود و دولت مستعجلی داشت. در زمان فرمانروایی وی حرم کاظمین دچار آتش سوزی شد. گنبد در این حریق، خسارات فراوانی دید که با پی گیری مؤید الدوله قمی، دستگاه دولت عباسی مصمم شد، دلایل این ضایعه را بررسی کند؛ ولی سرانجام مشخص نشد چگونه آتش به حرم سرایت کرده است؛ اما مؤیدالدین قمی اقداماتی را برای رفع این عارضه انجام داد و در بازسازی و ترمیم نقاط آسیب دیده کوشید؛ ولی قبل از این که عملیات عمرانی خاتمه یابد، ظاهر عباسی مرد و مؤیدالدین قمی در زمان مستنصر عباسی کار نیمه تمام مزبور را به انجام رسانید. (2)

از سال 623ق. که مستنصر عباسی روی کار آمد، مؤیدالدین قمی زمینه هایی را فراهم ساخت تا طرح توسعه حرم کاظمین و آراستن بناهای ضمیمه، همچنان تداوم یابد و در عملیات بازسازی، گسترش و آرایش حرم، وقفه ای به وجود نیاید و این گونه هم شد؛ زیرا گلدسته های حرم به لحاظ جلوه های هنری و آرایش ها و تزئینات کامل شد، تالار حرم گسترش یافت، مساحت حرم زیادتر شد و این طرح ها با نظارت سید احمد جمال الدین که مورد اعتماد این وزیر بود، در سال624ق. خاتمه یافت. در همین سال، دو صندوق بزرگ تر از چوب خوب با جلوه های ذوقی، هنری و جذاب بر روی مرقد امام هفتم و نهم قرار داده شد. (3)

از جانب دولت عباسی برگزاری مراسم سوگواری های محرّم در تمام شهرهای عراق عرب ممنوع شد و این وضع علویان و ارادتمندان به خامس آل عبا را آزار می داد. مؤیدالدین قمی که آزردگی شیعیان را از این ماجرا به خوبی درک می کرد و خود با آنان


1- تجارب السلف، ص 303.
2- تجارب السلف، ص 304؛ الفخری، ص 287.
3- تاریخ حرم کاظمین، ص 39.

ص:307

همدرد بود، با تلاش های گسترده برنامه های عزاداری برای حماسه آفرینان عاشورا را در کاظمین طبق شیوه ای که در زمان آل بویه متداول و مرسوم شده بود، برقرار کرد. خلیفه عباسی هم متقاعد شد که این رسم شیعیان به طور کامل تعطیل نشود. همین مسأله باعث شد شیعیان و علاقه مندان به خاندان طهارت علیهم السلام از نقاط دیگر به کاظمین بیایند و در این دیار مقدس سکونت بگزینند. روند این مهاجرت ها باعث گسترش سکنه و افزایش مجاورین حرم کاظمین شد که خود در آبادانی و افزایش امکانات رفاهی این شهر زیارتی مؤثر بود. (1)

برکناری از وزارت و درگذشت

مؤیدالدین قمی در مدت حدود 23سال وزارت در زمان سه خلیفه عباسی کارنامه ای پربار از خود به یادگار نهاد و در این مدت برای تقویت اقتدار علویان و شیعیان، اهتمام وافری از خود بروز داد؛ اما با آن که در امور اداری، ارتباط با اقشار گوناگون و کارگزاران دولت عباسی نهایت تقیه را به کار برد، و در این مسیر شیوه های زیادی را به کار گرفت تا بتواند از این سنگر مهمی که در اختیار گرفته بود، از شئون ارادتمندان به خاندان طهارت صیانت کند و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام را در جهان اسلام گسترش دهد. در عمران و آبادانی عتبات عراق بکوشد و مشکلات طبقات گونان را به نحو احسن برطرف کند؛ اما سرانجام خفاشان شب پرست نتوانستند این درخشندگی را تحمل کنند و سعایت کنندگان، رشک- ورزان و جاه طلبان که همچون مارهای سمّی و کژدم های زهرآگین در اطرافش می خزیدند، تلخکامی های دردآوری را برای مؤیدالدین قمی به وجود آوردند. تبلیغات مسموم و سم پاشی های مخالفان و تنگ نظران تنگ مایه سبب شد ابوجعفر منصور مستنصر بالله، شراره های خود را با خشم و خشونت به سوی مؤیدالدین قیم بیفکند و وی را به اتهام دروغین ارتباط با خوارزمشاهیان، که با بنی عباس در حال نبرد بودند، در سال 629ق. از مقام وزارت عزل کند و همراه خانواده و فرزندانش در دارالخلافه محبوس سازد؛ آن گونه که در کتاب «مجالس المؤمنین» قاضی نورالله شوشتری مذکور است و ابن کثیر شامی هم


1- تاریخ حرم کاظمین، صص 41-42؛ موسوعه العتبات المقدسه، ج 9، ص 106.

ص:308

در تاریخ خود، یادآور شده است او با برادرش حسن، پسرش فخرالدین احمد قاضی و شرطه وقت و سایر اصحاب و یارانش بازداشت و در زندان مخوفی محبوس و شرایط آشفته ای را می گذرانیدند؛ به گونه ای که فرزندش فخرالدین در این وضع ناگوار بر اثر تحمل شکنجه های زیاد درگذشت. مؤیدالدین از زندان رهایی یافت؛ ولی مرگ فرزند روح و روانش را افسرده ساخت و دچار کسالت در اندام های بدن شد و سرانجام در خانه دختر خود به سرای باقی کوچ کرد و پیکرش در جوار بارگاه کاظمین دفن شد. بعد از محمد قمی تا اوایل خلافت مستعصم، ابن ناقد (متوفی 642ق.) وزیر عباسیان بود و پس از وی تا پایان کار خلافت، ابن علقمی قمی این سمت را عهده دار بود. (1)


1- انوار المشعشعین، ج 1، صص 236-237؛ تجارب السلف، ص 305؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج3، بخش اول، ص 135؛ عبدالرزاق ابن قوطی، مجمع الاداب فی معجم الالقاب، ص 386؛ قم شناسی، دفتر اول، ص 706.

ص:309

آیت اللّه میرزا جواد تبریزی «مجتهد ساده زیست»

اشاره

آیت اللّه

میرزا جواد تبریزی

«مجتهد ساده زیست» (1)

تولد

میرزا جواد دومین فرزند حاج علی کبار (رهبر سعادتی) در سال 1305 (1345ق.) در محلۀ «منجّم باشی» تبریز دیده به جهان گشود.

پدرش حاج علی، مردی سرشناس، متعهد و مقید به وظایف شرعی بود و در سرای میرابوالحسن تبریز حجره داشت و به تجارت خشکبار مشغول بود. مادرش، سیده خانم فاطمه سلطان، از بانوان مؤمن و صالح بود که به خانه داری اشتغال داشت.

تحصیلات

میرزا جواد در هفت سالگی به مدرسه رفت. او که از بهرۀ هوشی بالا و استعدادی خوب برخوردار بود، تحصیلات دورۀ ابتدایی و پس از آن دو سال دورۀ متوسطه را در


1- نویسنده مقاله: حبیب الله سلمانی آرانی.

ص:310

مدارس دولتی با موفقیت گذراند و همه ساله در پایان سال تحصیلی از شاگردان ممتاز بود. میرزا وقتی در دبیرستان مشغول تحصیل بود، همراه برخی همدرسان و همکلاسیها که می خواستند درس عربی آنها تقویت شود، روزانه ساعتی معین به مدرسۀ طالبیه تبریز می رفتند و نزد استادان ادبیات عرب حوزه، صرف و نحو می خواندند.

ارتباط با حوزۀ علمیۀ تبریز، موجب علاقه و شیفتگی میرزاجواد به طلبگی گردید. وی در سال دوم تحصیل در دورۀ متوسطه برای فراگیری علوم اسلامی به مدرسۀ طالبیه رفت. والدین و برخی اطرافیان او با این تصمیم مخالفت کردند؛ اما وی همچنان بر عزم و اراده اش استوار ماند. پدرش و اولیای مدرسه از او خواستند که به مدرسه برگردد. وی گفت: در مدرسه، کلاس موسیقی را جزء درسها قرار دادهاند و این درس، خلاف شرع است. من با خدا عهد بسته ام دروس حوزوی و اسلامی را بخوانم، و از این عهد و تصمیم برنمی گردم و میخواهم راهی را بروم که نهایتش خدمت به دین و مذهب تشیّع باشد.

میرزا تصمیم گرفت با خدا مشورت کند و طلبگی یا درخواست والدین را با کمک قرآن انتخاب کند. او قبل از استخاره، بین خود و خدا عهد بست که اگر استخاره خوب آمد به تلاش خود در تحصیل علوم اسلامی بیفزاید و به تدریج رضایت پدر و مادر و اطرافیان را به دست بیاورد، و اگر استخاره بد آمد به سفارش والدینش گوش کند. میرزا نزد شیخ هدآیت الله غروی تبریزی (متوفای1407ق.) که استخارههایش مشهور بود رفت و از او خواست استخاره کند که طلبگی را برگزیند یا نه. شیخ هدآیت الله به محض آن که استخاره کرد، چهره اش برافروخته شد؛ آن چنان که میرزا جواد ترسید. شیخ هدآیت الله از میرزا پرسید: «پسر! میخواهی چه کار کنی؟ میخواهی پیامبر شوی یا پا جای پای پیامبران بگذاری؟! من جایگاه تو را نزد ائمه علیهم السلام میبینم.» (1) میرزا سخنان میرزا هدآیت الله را حفظ ولی به برادر خود حاج کریم گفت و از او قول گرفت آن را تا زمان حیاتش فاش نسازد.

میرزا بعد از استخاره به عهدش وفا کرد، تحصیلاتش را ادامه داد، و به تدریج رضایت والدین را جلب کرد. میرزا جواد در مدرسۀ طالبیه با علامه محمدتقی جعفری (متوفای 1419ق.) هم حجره بود. وی در مدت چهارده سال ادبیات عرب، معانی، بیان و مقداری از


1- میرزا جواد تبریزی، سیره استاد الفقهاء، ص 68.

ص:311

دروس سطح را نزد آقا سیدعلی دروازه ای، میرزا محمود انصاری، آقا میرزا فتاح شهیدی و میرزا رضی زنوزی فرا گرفت. حضور ذهن و مطالعات میرزا، موجب شهرتش گردید. طلّاب مدرسه، اشکالات و سؤالات درسی خود را از وی میپرسیدند. میرزا جواد از خاطرات این دوره می گوید:

چون برخلاف خواستۀ خانواده ام به حوزه آمده بودم، نمیخواستم آنان از مشکلاتم آگاه شوند و در ارادۀ من برای ادامۀ تحصیل تأثیر بگذارند. گاهی آن قدر مشکلات اقتصادی زیاد می شد که من و علّامه مانده بودیم چه کنیم و چند روز غذا نداشتیم. بعدازظهر جمعه ای، تاجری به مدرسه آمد و مبلغی جهت خواندن نماز وحشت به ما داد، و ما توانستیم چند روزی را با آن مبلغ بگذرانیم. خدای متعال به ما عنایت میکرد و هر مشکلی پیش می آمد، تفضّلی می فرمود و ایام را پشت سرمی گذاشتیم و در هرحال شکرگزار بودیم. (1)

میرزا جواد در سال 1364ق. در 19 سالگی برای ادامۀ تحصیل به قم رفت. وی نخست در مدرسۀ فیضیه و پس از آن در مدرسه حجّتیه اقامت گزید و به تحصیل پرداخت. میرزا جواد، دروس سطح عالی را نزد میرزاباقر مرندی، سیداحمد خوانساری، سید محمدرضا گلپایگانی و سیدمحمد محقق داماد خواند و پس از آن در درس خارج فقه و اصول حاج آقا حسین بروجردی، سید محمد حجّت کوه کمری و حاج آقا رضی زنوزی تبریزی شرکت کرد و هم زمان به تدریس دروس سطح اشتغال ورزید.

میرزا جواد از شاگردان ممتاز و مورد توجه بود. آیت الله بروجردی، وی و شماری از طلاب با استعداد و کوشا را مسئول امتحان گرفتن از طلاب برای دادن شهریه قرار داده بود.

میرزا جواد 9 سال در حوزۀ علمیۀ قم به فراگیری علوم اسلامی مشغول بود و توانست توان علمی خود را بدان مرحله رساند که از مدرسان صاحب نظر محسوب شود. میرزا جواد تبریزی در سال 1373ق. برای ادامۀ تحصیل به عراق رفت و در حوزۀ علمیۀ نجف به تحصیل پرداخت. وی برای مدتی کوتاه در مدرسۀ خلیلی و حجرۀ دوست قدیمی و همشهری اش آیت الله میرزا علی غروی (متوفای1419ق.) مهمان شد و بعد از آن در


1- میرزا جواد تبریزی، سیره استاد الفقهاء، ص 45.

ص:312

مدرسۀ قوام السلطنه شیرازی حجره گرفت. میراز جواد در درس خارج فقه و اصول آقا سید عبدالهادی شیرازی، سید محمود شاهرودی، سید محسن حکیم و سید ابوالقاسم خویی شرکت کرد و به مرتبۀ عالی اجتهاد دست یافت. وی هم زمان به تدریس و پژوهش در زمینۀ علوم قرآنی و رجال پرداخت و از صاحب نظران این علوم به شمار می رفت.

میرزا جواد از شاگردان خالص آیت الله خویی بود. آیت الله خویی شبها بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد خضراء درس می گفت. میرزا جواد 20 سال عضو اصلی هیئت استفتاء آیت الله خویی بود و هر روز ضمن پاسخ به استفتائات و سؤالات شرعی به تدریس اشتغال داشت.

شیخ محمدعلی توحیدی تبریزی (متوفای1395ق.)، میرزا علی غروی تبریزی (متوفای1417ق.)، شهید سید محمدباقر صدر (متوفای 1400ق.)، شیخ علی اصغر شاهرودی، شیخ کاظم تبریزی (متوفای 1416ق.)، سید ابوالقاسم کواکبی (متوفای 1426ق.)، سید علی سیستانی و شیخ حسین وحید خراسانی از هم دورههای میرزا جواد هستند.

میرزا جواد در حوزۀ علمیۀ نجف، غرق در تحصیل علوم اسلامی بود که نامهای از پدرش رسید، خودش در این باره می گوید:

پدرم خیلی مرا دوست می داشت و گاه دلش برایم تنگ می شد. یک بار نامهای برایم فرستاد و در آن یادآور شده بود که فرزندم، از نجف به تبریز برگرد! من دیگر راضی نیستم در نجف بمانی! من با توجه به درس و بحث و اشتغالات علمی، با خواندن نامۀ پدر، سخت نگران شدم. اشتیاق به تحصیل، تحقیق و تدریس از یک سو و اظهارات پدر از سویی دیگر مرا رنج می داد. برای رفع این نگرانی، نزد آیت الله خویی رفتم و جریان نامۀ پدر را مطرح نمودم. ایشان در جواب گفت: حوزۀ نجف به وجود شما نیاز دارد و باید بمانید... سپس نامهای برای پدرم نگاشت و برایش فرستاد. پدر با خواندن نامۀ آیت الله خویی راضی شد و در جوابم نوشت: فرزندم، من راضی هستم. در نجف بمان و درس و بحث را ادامه بده! خداوند تو را موفق کند. (1)


1- میرزا جواد تبریزی، سیره استاد الفقهاء، ص 167.

ص:313

میرزا جواد به دو مسأله خیلی اهمیت می داد: 1. مطالعه؛ 2. توسل به اهل بیت علیهم السلام. او هر روز به حرم مطهر حضرت علی علیه السلام مشرف می شد، کنار ضریح می ایستاد و با اشک دعا و زیارت نامه می خواند.

استادان

حوزه علمیه تبریز

1. میرزا محمود انصاری (دروس سطح)؛

2. آقا سید علی (مقدمات و سطح).

حوزه علمیه قم

1. میرزا باقر مرندی: وی مدرس دروس سطح و خارج بود. وی در سال1416ق. وفات یافت و در قم به خاک سپرده شد.

2. میرزا فتاح شهیدی تبریزی: میرزا فتاح، شهید میرزا محمدعلی شیخ الاسلام، در سال 1302ق. در روستای داش آتان بستان آباد تبریز متولد شد. وی دروس مقدماتی حوزه را در زادگاهش فرا گرفت و پس از آن برای ادامۀ تحصیل به تبریز رفت و دروس سطح حوزوی را نزد سید ابوالحسن الگجی، سید احمد خسروشاهی، میرزا حسن مجتهد تبریزی و... فرا گرفت.

وی سپس برای تکمیل ادامۀ تحصیل به عراق رفت و در دروس سطح عالی و خارج فقه و اصول آخوند خراسانی، سید محمدکاظم یزدی، شیخ الشریعه اصفهانی و سید ابوالحسن اصفهانی شرکت کرد. وی هم زمان با تحصیل به تدریس روی آورد. میرزا فتّاح پس از 23 سال تحصیل و تدریس در حوزۀ علمیۀ نجف، برای دیدن اقوام و درمان به ایران برگشت و 4 سال در تبریز ماند و به معالجه و تدریس پرداخت.

وی دوباره به نجف بازگشت و حدود 10 سال دیگر به فعالیتهای علمی ادامه داد. میرزا فتّاح در سال 1316ق. به پیشنهاد آیت الله اصفهانی به تبریز بازگشت. او مرجعیت دینی و استادی دانشوران تبریز را برعهده گرفت و حوزۀ علمیۀ تبریز را رونقی خاص

ص:314

بخشید. علّامه محمدتقی جعفری، میرزا جواد تبریزی، میرزا محسن کوچه باغی، ملّاعلی واعظ خیابانی، سید محمدصادق بحرالعلوم، میرزا احمد باغمیشه ای، سید مهدی علوی، میرزا بیوک انصاری، میرزا مصطفی اعتمادی و میرزا ولی الله اشراقی سرابی از شاگردان او هستند. تعلیقه بر وسیلة النجاة، حاشیه بر عروة الوثقی (زاد التقّوی)، حاشیه بر رسائل شیخ انصاری، شرح کفایة الاصول (هدایة القول)، رساله تهذیب الاحکام فی قاعدة الالزام و جامع الدلالات در قضا و شهادات از آثار اوست.

آیت الله شهیدی در نیمۀ ربیع الاول 1372ق. به ملاقات پروردگارش شتافت. پیکر پاک این عالم ربّانی پس از تشییع با شکوه در قبرستان طوبائیه تبریز به خاک سپرده شد. (1)

3. سید احمد خوانساری: سید احمد، فرزند سید یوسف (امام جمعۀ خوانسار) در سال1309ق. در خوانسار به دنیا آمد. سید احمد در 16 سالگی دروس مقدماتی حوزه را در زادگاهش فرا گرفت و در17 سالگی برای ادامۀ تحصیل به اصفهان رفت و چهار سال در حوزۀ علمیه اصفهان، دروس سطوح عالی را به پایان رساند.

او در20 سالگی برای ادامۀ تحصیل به عراق رفت و در حوزۀ علمیۀ نجف در درس آخوند ملّا محمدکاظم خراسانی، سید محمدکاظم یزدی، میرزا حسین نائینی، آقا ضیاءالدین عراقی و شیخ الشریعه اصفهانی شرکت کرد. وی علم رجال را از آقا سید ابوتراب خوانساری فرا گرفت.

سپس به ایران بازگشت و در حوزۀ علمیۀ قم در درس خارج فقه آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، درس فلسفه و حکمت میرزا علی اکبر حکمی یزدی و ریاضیات و هیئت آقا محمدحسن ریاضی شرکت کرد. پس از آن به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت. وی بعد از مدتی بنا به درخواست جمعی از مردم تهران، امام جمعه مسجد حاج سید عزیزالله شد. وی علاوه بر امام جماعت مسجد، مدرس علوم اسلامی نیز بود و سال های پایانی عمرش، فضلا و علمای تهران از خرمن علم و اخلاقش بهرهمند شدند.

سید محمدباقر طباطبایی، حسین حسینعلی منتظری، شیخ علی پناه اشتهاردی، سید موسی صدر، سید محمدباقر ابطحی، سید محمد ابطحی، میرزا جواد تبریزی، سید رضی


1- گلشن ابرار، ج 4، ص 405.

ص:315

شیرازی، شیخ محمود انصاری و محمدتقی شریعتمداری از شاگردان او در حوزۀ علمیۀ قم هستند.

جامع المدارک در شرح مختصر النافع در 6 جلد و فقه استدلالی از مهم ترین نگاشته های اوست. عقائد الحقّه (اصول استدلالی)، حاشیه بر عروة الوثقی، مناسک حج و رسالههایی فقهی هم از آثار اوست.

آیت الله خوانساری از مراجع تقلید پایتخت بود و در مسائل مهم کشوری، نقش تعیین کنندهای داشت. وی در دوران نهضت اسلامی با بیانیه ها و پیامهای خود از نهضت اسلامی و امام خمینی به شدّت حمایت کرد. وی در 29/10/1363 (بیست و هفتم ربیع الثانی 1405ق.) در 96 سالگی ندای حق را لبیک گفت و پس از تشییع باشکوه در تهران و قم، در حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به خاک سپرده شد. (1)

4. سید محمد محقق داماد: سید محمد، فرزند آقا سید جعفر موسوی، در سال 1325ق. در احمدآباد اردکان یزد دیده به جهان گشود. سید محمد پس از آن که خواندن و نوشتن را در زادگاهش آموخت به یزد رفت و مقدمات و دروس سطح حوزوی را در حوزۀ علمیۀ یزد، نزد سید احمد مدرّس، سید حسن باغ گندمی، سید علیرضا حائری، سید یحیی واعظ و شیخ غلامرضا فقیه یزدی خراسانی فرا گرفت.

وی در سال 1341ق. برای ادامۀ تحصیل به قم رفت و در درس خارج فقه و اصول حاج شیخ عبدالکریم حائری، میر سید علی یثربی، سید محمدتقی خوانساری، سید محمد حجت کوه کمری و... شرکت کرد و هم زمان به تدریس دروس سطح پرداخت. آقای محقق از شاگردان خاص آیت الله حائری بود و پس از آن که داماد استادش شد به محقق داماد شهرت یافت. وی پس از درگذشت آیت الله حائری به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت. مرتضی حائری، شهید مرتضی مطهری، شهید مصطفی خمینی، امام موسی صدر، سید موسی شبیری زنجانی، میرزا علی مشکینی، ناصر مکارم شیرازی، حسین نوری همدانی، حسین مظاهری، عبدالله جوادی آملی، میرزا جواد تبریزی، عبدالرحیم ربّانی شیرازی، سید جلال طاهری اصفهانی و میرزا مصطفی اعتمادی از شاگردان او هستند.


1- ستارگان حرم، دفتر اول، ص 211.

ص:316

حاشیه بر عروة الوثقی و تقریرات درس فقه و اصول به قلم برخی از شاگردانش از آثار چاپ شده اوست. آیت الله سید محمد محقق داماد در تاریخ 3/11/1347 (ذی حجه 1388ق.) بدرود حیات گفت. پیکر پاکش پس از تشییع باشکوه در یکی از مقابر شرقی صحن بزرگ حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام در خاک آرمید. (1)

5. سید محمدرضا گلپایگانی: سید محمدرضا، فرزند سید محمدباقر ملقب به هبة الله در سال 1316ق. در روستای گوگد گلپایگان به دنیا آمد. وی در پنج سالگی به مکتب خانه رفت و قرآن و خواندن و نوشتن فارسی را آموخت. در نوجوانی، شوق تحصیل علوم دینی، وی را به پای درس نصاب الصبّیان آخوند ملّا محمدتقی گوگدی متوفای1353ق. کشاند. از آن پس در گلپایگان ادبیات، معانی، بیان و مقداری از فقه و اصول را در گلپایگان نزد سید محمدحسن خوانساری متوفای1337ق. فرا گرفت.

وی در 19 سالگی برای ادامۀ تحصیل به اراک رفت و در مدرسۀ آقا سید ضیاء دروس سطوح را فرا گرفت و پس از آن در درس خارج فقه و اصول آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری شرکت کرد و تا سال1340ق. که آن مرجع بزرگ در اراک بود، در درس وی حضور یافت.

با هجرت عبدالکریم حائری از اراک به قم، او نیز به قم رفت و در مدرسۀ فیضیه سکونت گزید، و در درسهای وی شرکت کرد. سید محمدرضا به سبب استعداد سرشار و دانش وسیعش مورد توجه آیت الله حائری و اعضای ارشد هیئت استفتاء قرار گرفت. او پس از رحلت آیت الله حائری در درس میرزا ابوالقاسم کبیر، شیخ محمدرضا مسجدشاهی و میرزای نائینی شرکت کرد و پس از آن برای ادامۀ تحصیل به عراق رفت و مدتی کوتاه در حوزۀ علمیۀ نجف در درس سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمد حسین غروی، آقا ضیاء الدین عراقی حاضر شد و پس از آن به قم برگشت و در حوزۀ علمیۀ قم در درس آیت الله بروجردی شرکت کرد.

وی ابتدا به تدریس دروس سطح پرداخت و پس از آن به تدریس خارج اشتغال ورزید. شماری از شاگردان او عبارت اند از: شیخ مرتضی حائری، عبدالرحیم ربانی، شهید مرتضی


1- گلشن ابرار، ج 9، ص 632.

ص:317

مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح، حسینعلی منتظری، غلامرضا صلواتی، طاهر، صافی گلپایگانی، علی افتخاری، احمد جنتی، علی پناه اشتهاردی و علی مشکینی. حواشی بر عروة الوثقی و وسیلة النجاة، افاضة العوائد (تعلیقی بر دُرر الاصول آیت الله حائری)، کتاب القضاء، شهادات، حدود، هدایة العباء، مسائل الحج، ارشاد السائل، رساله در عدم تحریف قرآن، صلاة جمعه، محرمات شب، مجمع المسائل، منتخب الاحکام و تقریرات در درسهای خارج از آثار اوست. تأسیس درمانگاه، بیمارستان، زایشگاه، مسجد، مدرسه، کتابخانه، دارالقرآن الکریم، دارالایتام، مرکز مجمع المسائل الفقیه از خدمات اجتماعی این مرجع تقلید شیعیان است. آیت الله گلپایگانی در بیست و چهارم جمادی الثانی 1414 ه.ق برابر با 18/ 9 /1372 ش. در 96 سالگی ندای حق را لبیک گفت و پس از تشییع باشکوه در حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به خاک سپرده شد. (1)

6. میرزا رضی زنوزی: میرزا رضی، فرزند میرزا محمدحسن زنوزی در سال 1294ق. در تبریز تولد یافت. میرزا رضی در شش سالگی، خواندن، نوشتن و قرائت قرآن را فرا گرفت و در 15 سالگی دروس مقدماتی حوزه را در مدرسۀ علوم دینی حاج صفرعلی نزد میرزا صادق آقا مجتهد تبریزی و آقا جمال شیروانی فرا گرفت و پس از آن دروس سطوح را به پایان برد و در این سالها بود که آموختههایش را در قطعات منظوم به زبانهای فارسی، ترکی و عربی سرود.

میرزا رضی در سال1318ق. برای ادامۀ تحصیل به عراق رفت و در حوزۀ علمیۀ نجف در درس خارج فقه و اصول سید محمد کاظم یزدی، آخوند خراسانی، شیخ الشریعه اصفهانی، فاضل شربیانی و آقا رضا همدانی شرکت کرد. وی علوم معقول و هیئت را از محمد باقر اصطهباناتی و طب را از برادر بزرگش میرزا عبدالحسین فیلسوف الدوله فرا گرفت. آیت الله زنوزی در حوزۀ علمیۀ نجف به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت. میرزا علی غروی علیاری، میرزا علی آقازنوزی، میرزا محمد علی باغ میشه ای، میرزا محسن کوچه باغی، میراز علی احمدی میانجی و میرزا اصغر اشراقی از شاگردان اویند.


1- گلشن ابرار، ج 2، ص 945؛ فروغ فقاهت، دیدار با ابرار شرح زندگینامه مرحوم آیت الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی رحمة الله.

ص:318

وی پس از 27 سال تحصیل در حوزۀ علمیۀ نجف به تبریز بازگشت و پس از اقامتی کوتاه در تبریز، دوباره به نجف رفت. وی بر اثر بیماری مجبور به ترک عراق شد و به مشهد رفت و پس از اقامتی کوتاه در مشهد، به قم رفت و 16 سال در حوزۀ علمیۀ قم به تدریس علوم اسلامی پرداخت. سپس به تبریز برگشت و امور مذهبی و مرجعیت دینی آن سامان را عهده دار شد و به عنوان یکی از مراجع تقلید ایران اشتهار یافت. رسالههایی در مباحث طهارت، قضا و شهادات، تعلیقه و حواشی بر عروة الوثقی، وسیلة النجاة، نجاة العباد، کفایة الاصول، کنی و القاب، رساله علمیه آیت الله کلباسی، نگاشتههایی دربارۀ مسائل اعتقادی (اثبات توحید، صفات ثبوتیه و سلییه) تقریرات اصول آخوند خراسانی از آثار اوست.

میرزا رضی زنوزی در نیمۀ ربیع الاول سال 1374ق. در 80 سالگی رحلت کرد. پیکر پاکش بنابر وصیتش در مسجد بالاسر حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام در قم به خاک سپرده شد. (1)

7. حاج آقا حسین بروجردی: سید حسین، فرزند حاج سید علی طباطبایی در سال 1292ق. در بروجرد متولد شد. خواندن و نوشتن و پس از آن مقدمات دروس حوزوی از صرف و نحو و معانی و بیان و بخشهایی از فقه و اصول را در زادگاهش فرا گرفت و پس از آن برای ادامۀ تحصیل به اصفهان رفت و در حوزۀ علمیۀ اصفهان نزد سید محمدباقر درچه ای، میرزا ابوالمعالی کلباسی، سید محمدتقی مدرسی، آخوند ملا محمدکاشی و میرزا جهانگیرخان قشقایی به فراگیری علوم اسلامی اشتغال ورزید.

وی در سال1320ق. برای ادامۀ تحصیل همراه برادر به عراق رفت و در حوزۀ علمیۀ نجف در دروس ملامحمدکاظم خراسانی، سید محمدکاظم یزدی و شیخ الشریعه اصفهانی شرکت کرد. آیت الله بروجردی در آغاز سال1363ق. به قم هجرت کرد و به تدریس در حوزۀ علمیۀ آن جا پرداخت. او با روشن بینی خاصّی که داشت به سامان دادن وضع درسی حوزه، حل مسائل معیشتی طلاب، ساخت و احیای صدها مسجد و مدرسه و کتابخانه و مراکز علمی در داخل و خارج کشور، اعزام مبلّغ برای معرفی اسلام به نقاط مهم دنیا و ارتباط بین مذاهب اسلامی پرداخت.


1- ستارگان حرم، دفتر 17، ص 28.

ص:319

ناصر مکارم شیرازی، جعفر سبحانی، شهید مطهری، حسن نوری همدانی، حسین نوری همدانی، سیدموسی شبیری، میرزا جواد تبریزی، حسنیعلی منتظری، شهید مفتح، شهید سعیدی، شهید قدوسی، شهید اشرفی، سید مصطفی خمینی، شهید هاشمی نژاد و میرزا مصطفی اعتمادی از شاگردان اویند. حواشی بر عروة الوثقی، نهایة شیخ طوسی، مبسوط، کفایة الاصول، اسانید کافی، تهذیب، من لایحضر، استبصار، جامع احادیث الشیعه و... از آثار اوست. آیت الله العظمی بروجردی در شوال سال 1380 رحلت کرد. پیکر مطهرش پس از تشییعی بی نظیر جنب مسجد اعظم -که از یادگاری های مهم اوست- دفن شد. (1)

8 . سید محمد حجت کوه کمری: سید محمد فرزند سید علی در شعبان سال 1310ق. در تبریز متولد شد. سید محمد، دروس مقدمات و سطح را در حوزۀ علمیۀ تبریز فرا گرفت. وی در 20 سالگی برای ادامۀ تحصیل به عراق رفت و 20 سال در حوزۀ علمیۀ نجف در درس سید محمدکاظم یزدی، سید ابوتراب خوانساری، شیخ الشریعه اصفهانی، میرزا حسین نائینی، آقا ضیاءالدین عراقی شرکت کرد و از برخی آنان اجازه اجتهاد گرفت.

سید محمد حجت در سال 1349ق. به ایران بازگشت و در حوزۀ علمیۀ قم به تدریس خارج فقه و اصول مشغول شد. او پس از رحلت آیت الله حائری با یاری دو مرجع تقلید دیگر، مدتی ادارۀ امور حوزۀ علمیۀ قم را برعهده داشت. سید یونس اردبیلی، مهدی حائری یزدی، سید مهدی انگجی، سید مرتضی لیروانی، مرتضی حائری یزدی، سید محمدحسین طباطبایی، محقق داماد، میرزا جواد تبریزی، شیخ عبدالحسین غروی، ابوطالب تجلیل و سید صادق لواسانی از شاگردان اویند.

رسالههایی در موضوع، صلاة، وقف، بیع و لوامع الآثار الضروریه در بررسی روایات نبوی در فروع و اصول و مستدرک المستدرک از آثار اوست. آیت الله حجت در جمادی الاول 1372ق. جان به جان آفرین تسلیم کرد و پس از تشییع باشکوه در مقبرۀ اختصاصی که در جلوی مسجد مدرسۀ حجتیه واقع شده است به خاک سپرده شد. (2)


1- گلشن ابرار، ج 2، ص 662.
2- ستارگان حرم، دفتر اول، ص 183.

ص:320

حوزه علمیه نجف

1. سید عبدالهادی شیرازی: سید عبدالهادی، فرزند آقاسید اسماعیل شیرازی در سال 1305ق. در سامرا قدم به عرصۀ وجود نهاد. سید عبدالهادی دروس مقدمات و سطح را در حوزۀ علمیه سامرا فرا گرفت و برای ادامۀ تحصیل به حوزۀ علمیه نجف رفت و در درس خارج فقه و اصول آخوند خراسانی و شیخ الشریعه اصفهانی شرکت کرد.

وی حکمت و علوم عقلی را نزد سید محمدباقر اصطهباناتی و علم اخلاق را نزد شیخ آقا رضا تبریزی فرا گرفت. سید عبدالهادی پس از چند سال اقامت در نجف به سامرا بازگشت و ادامۀ تحصیل داد. وی سپس به کربلا رفت و در حوزۀ علمیۀ کربلا در درس شیخ الشریعه شرکت کرد و بعد از وفات وی به تدریس اشتغال ورزید. علامه محمدتقی جعفری، محمدرضا مظفر، شیخ محمود یوسفی غروی و شیخ ابوالحسن شیرازی از شاگردان اویند. رسالههایی در مطهرات، نجاسات، لباس مشکوک، صوم، زکات، رضاع، حواله، اجتماع امر و نهی، دارالسّلام (فروع اصلام و احکام آن) و تقریرات مباحث فقه و اصول از آثار اوست. وی در صفر 1382ق. چشم از جهان فروبست و پس از تشییعی باشکوه در حرم حضرت علی علیه السلام در نجف به خاک سپرده شد. (1)

2. سید محمود شاهرودی: سید محمود، فرزند سید علی در سال1301ق. در قلعه آقا عبدالله بسطام به دنیا آمد. پدرش او را برای آموختن قرآن و اندکی بعد برای آموزشهای ابتدایی روانۀ بسطام ساخت. وی پس از فراگیری خواندن و نوشتن به شاهرود رفت. او برای فراگیری علوم اسلامی راهی مشهد شد. وی در حوزۀ علمیۀ مشهد هم زمان با آموختن کفایة الاصول، آن را تدریس میکرد. سید محمود در سال 1328ق. برای ادامۀ تحصیل به عراق رفت و در حوزۀ علمیه در درس آخوند خراسانی شرکت کرد.

وی پس از وفات آخوند خراسانی، در درس خارج اصول آقاضیاءالدین عراقی و درس خارج فقه میرزای نائینی شرکت کرد و در شمار فقیهان حوزه نجف درآمد. شیخ محمد ابراهیم خباتی، سید مرتضی فیروزآبادی، محمد رضا رضوانی خمینی، سید جعفر کریمی،


1- گلشن ابرار، ج 4، ص 436.

ص:321

مسلم ملکوتی تبریزی، محمدعلی توحیدی تبریزی، سید جعفر مروج شوشتری، میرزا جواد تبریزی و میرزا کاظم تبریزی از شاگردان اویند. تقریرات بحث اصول آقا ضیاء و فقه و اصول میرزای نائینی، حاشیه بر عروة الوثقی و وسیلة النجاة، ذخیرة المؤمنین و رسالههایی در موضوعات گوناگون فقهی، اصولی، رجالی و ادبی چون تیمم، وضو، وقت نماز، لباس نمازگزار، قواطع نماز، خمس، زکاة، حج و مواریث قواعده ید و الضرر، تعریف علم اصول و نحو و نیز تقریرات مبحث حج از آثار اوست. آیت الله شاهرودی در 14/6/1353ش. (1395ق.) در نجف درگذشت و پیکر پاکش پس از تشییع در کربلا و نجف در صحن حضرت علی علیه السلام آرام گرفت. (1)

3. سید محسن حکیم: سید محسن، دومین فرزند سید مهدی در سال 1306ق. در نجف به دنیا آمد. شش ساله بود که پدرش را از دست داد. سید محمود، برادر بزرگش، او را با قرائت و حفظ قرآن مأنوس کرد و مشتاق ساخت. وی در نُه سالگی به فراگیری دروس حوزی پرداخت. وی دروس عالی را نزد شیخ صادق بهبهانی و شیخ صادق جواهری فرا گرفت. سید محسن حکیم در دروس خارج آخوند خراسانی، آقاضیاءالدین عراقی، علی باقر جواهری، میرزای نائینی و سید محمد سعید حبوبی شرکت کرد.

بعد از آن، او بین عشایر بین النهرین عراق به عنوان عالمی که میتوان از وی پیروی کرد مطرح شد. پس از درگذشت سید ابوالحسن اصفهانی و سید حسین بروجردی، مرجعیت وی در جهان تشیع شهرت یافت. آیت الله حکیم سالیان دراز در حوزۀ علمیۀ نجف به تدریس خارج فقه پرداخت. شماری از شاگردان او عبارت اند از: شهید محمد باقر صدر، محمد مهدی شمس الدین، حسین وحید خراسانی، محمدابراهیم خباتی، محمد باقر بهبودی، سید حسین مکی عاملی، احمد فیاض کاهی، نصرالله شبستری، عبد اللطیف سماهی حائری، سید سعید حکیم، سید محمد علی حکیم، علی نجفی کاشانی، محمد تقی تبریزی، محمد علی مدرس افغانی، سید ابراهیم مرتضوی میانجی، ابوالفضل نجفی، میرزا کاظم تبریزی و میرزا جواد تبریزی.


1- عباس عبیری، دیدار با ابرار، شرح زندگینامه مرحوم آیت الله العظمی سید محمد شاهرودی رحمة الله.

ص:322

مستمسک عروة الوثقی در 14 جلد، حقایق الاصول (شرح کفایة الاصول، نهج الفقاهه (شرح استدلالی بر مکاسب)، دلیل الناسک، شرح تبصره، شرح النافع، رسالههایی در سجده سهو، ارث زوجه، علم زاویه، حاشیه بر عروة الوثقی، الدّر الثمین، تشریح الافلاک، المراح، ریاضی المسائل و نجاة العباد از آثار اوست. آیت الله حکیم در بیست و هفتم 1390ق. در بغداد، دیده از جهان فروبست. پیکرش پس از تشییع جنازۀ میلیونی، در کنار کتابخانهای که خود ساخته بود به خاک سپرده شد. (1)

4. سید ابوالقاسم خویی: سید ابوالقاسم، فرزند سید علی اکبر در نیمۀ رجب سال 1317ق. در خوی متولد شد. وی خواندن، نوشتن و مقدمات را در زادگاهش نزد پدر فرا گرفت و در سال1330ق. همراه پدر به نجف رفت. سیدابوالقاسم که از استعداد خوبی برخوردار بود در مدت کوتاهی دروس سطح را نزد استادان حوزۀ علمیه نجف به پایان برد. وی در 21 سالگی در درس خارج فقه و اصول شیخ الشریعه اصفهانی، شیخ مهدی مازندرانی، آقاضیاءالدین عراقی، شیخ محمدحسین اصفهانی و میرزای نائینی شرکت کرد و هم زمان، کلام، تفسیر و فن مناظره را از محمدجواد بلوغی، حکمت و فلسفه را نزد سید حسین بادکوبه ای و حساب، هندسه فضایی و جبر را نزد سید ابوالقاسم خوانساری آموخت. وی درس عرفان و سیر و سلوک معنوی را نزد میرزا علی آقا قاضی فرا گرفت.

آیت الله خویی تدریس دروس حوزوی را از زمانی که دروس سطح را میخواند آغاز کرد و در طول 70 سال اشتغال به تدریس، صدها مجتهد و مدرس قوی تربیت کرد. تقریرات درس فقه و اصول استادان، به ویژه اجود التقریرات، حاشیه بر وسیلة النجاة، عروة الوثقی، مکاسب شیخ انصاری و الاحکام، رسالههایی در لباس مشکوک، قاعده تجاوز، تعارض دو استصحاب، البیان فی تفسیر القرآن، نفحات الاعجاز و معجم رجال الحدیث (24جلد) از آثار اوست. برخی از شاگردان وی عبارت اند از: محمدتقی بهجت، میرزا جواد تبریزی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، سید محمدباقر صدر، امام موسی صدر، سید علی سیستانی، سید صادق روحانی، مرتضی بروجردی، جعفر سبحانی، سید محمد روحانی، ناصر مکارم شیرازی، سید محمد بجنوردی، محمد جواد مغنیه، محمد تقی جعفری، دکتر


1- عباس عبیری، سید محسن حکیم.

ص:323

ابوالقاسم گرجی و دکتر سید جعفر شهیدی. آیت الله خویی در کشورهای مختلف اقدام به تأسیس مراکز علمی، خدماتی، فرهنگی و اجتماعی کرد؛ مانند: مرکز الاسلامی الامام خویی در نیویورک، لس آنجلس، بمبئی، لبنان، هند، فرانسه، انگلستان، تایلند، عراق و ایران.

آیت الله خویی در هشتم صفر 1413ق. (17/5/1371ش.) در 94 سالگی به سرای باقی شتافت. پیکر پاکش در دوران حکومت بعثی، غریبانه و مظلومانه در مسجد خضراء نجف به خاک سپرده شد. (1)

تدریس

آیت الله میرزا جواد تبریزی در حوزۀ علمیۀ قم به تدریس قوانین اصول پرداخت. درس وی از شلوغ ترین درسهای سطح حوزۀ علمیۀ قم بود. وی در حوزه علمیۀ نجف در «مسجد خضرا» و «مسجد عمران» به تدریس «مکاسب» و «کفایة الاصول» پرداخت. (2)

آیت الله در سال 1355 به ایران بازگشت و در حوزۀ علمیۀ قم به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت. وی ابتدا در مسجدی کوچک تدریس میکرد؛ ولی با افزایش شاگردان، محل درس ایشان به مسجد عشقعلی منتقل شد. افزایش شاگردان، بار دیگر مکان تدریس را تغییر داد و حسینیۀ ارک، جایگزین مسجد عشقعلی شد. آخرین مکان درس وی، مسجد اعظم قم بود. آیت الله تبریزی 55 سال تدریس و شاگردان دانشمندی تربیت کرد که اکنون برخی از آن ها، جزو مسئولان نظام و استادان حوزه های علمیه هستند.


1- گلشن ابرار، ج 3، صص 427-438.
2- سیره میرزا جواد تبریزی، ص 49.

ص:324

تألیفات

اشاره

میرزای تبریزی علاوه بر تدریس و پرورش و تربیت شاگردانی فاضل و باتقوا، به نگاشتن کتابهای ارزشمند و متعددی در زمینۀ فقه، اصول، کلام، عقاید، رجال و... همت گماشت. بیشتر آثارش که بسیاری از آنها چند بار چاپ شدهاند عبارت اند از:

فقه

1. ارشاد الطّالب فی شرح المکاسب: این اثر در 7 جلد به عربی نوشته و چند بار چاپ شده است؛ 2. تنقیح مبانی العروة: (مباحث اجتهاد و تقلید و طهارت) به زبان عربی در 7 جلد؛ 3. تنقیح مبانی العروة: (بحث صلاة)، به زبان عربی در 6 جلد؛ 4. تنقیح مبانی العروة: (بحث صوم) به زبان عربی در 1 جلد؛ 5. تنقیح مبانی العروة: (مباحث الزکاه و الخمس) به عربی؛ 6. تنقیح مبانی العروة: (بحث الحج) به عربی؛ 7. تنقیح مبانی العروة: (بحث القضاء و الشهادات)، به عربی؛ 8 . تنقیح مبانی العروة: (مباحث الحدود و التغریرات)، به عربی؛

9. تنقیح مبانی العروة: (مباحث قصاص)، به عربی؛ 10. تنقیح مبانی العروة، بحث الدیّات، به عربی؛ 11. تنقیح مبانی العروة، بحث النکاح، به عربی در 1 جلد زیر چاپ؛ 12. تنقیح مبانی العروة بحث الاجارة، به عربی؛ 13. التهذیب فی مناسک الحج و العمر، به عربی و در 3 جلد زیر چاپ؛ 14. تعلیقه بر غالب مباحث کتاب عروة الوثقی، آیت الله سید محمد کاظم یزدی؛ 15. تعلیقه بر منهاج الصالحین آیت الله خویی: این تعلیقه پس از چاپ به صورت فتاوای آیت الله تبریزی در 2 جلد به عربی، چاپ و منتشر شده؛ 16. حاشیه بر وسیلة النجاة: (آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی)؛ 17. ما استفدت من الروّایات فی استنباط الاحکام الشرعیه؛ 18. المسائل المنتخبه: به عربی و چند بار چاپ شده است؛ 19. صراط النجّاة: به عربی و در 12 جلد است که 5 جلد آن چاپ شده است؛ 20. فقه المؤمنات: به عربی و ترجمه فارسی آن به نام احکام شرعی بانوان، چاپ و منتشر شده است؛ 21. فقه الاغرار الشّرعیه: به زبانهای عربی و فارسی، چاپ شده است؛ 22. احکام جامع مسائل پزشکی: به فارسی؛ 23. مناسک حج: به فارسی؛ 24. رساله توضیح المسائل: به فارسی؛ 25. استفتائات جدید: به فارسی در 2 جلد و چند بار چاپ شده است.

ص:325

اصول

1. دروس فی مسائل علم الاصول: به عربی در 6 جزء و چند بار چاپ شده است. جزء اول در مباحث الفاظ و جزء ششم در مباحث استصحاب، تعادل و تراجیح و اجتهاد و تقلید است.

کلام و عقاید

1. الانوار الالهیة فی المسائل العقائدیة: به عربی چاپ شده است؛ 2. نفی السّهو عن النبّی صلی الله علیه و آله: به عربی، چاپ شده است؛ 3. رساله مختصر فی النّصوص الصّحیه علی امامة الائمة الاثنی عشر علیه السلام: به عربی و در یک جلد چاپ شده است؛ 4. کتاب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام: به عربی؛ 5. ظلمات فاطمه الزهرا علیها السلام: به عربی چاپ شده است؛ 6. فدک: به عربی، منتشر شده است؛ 7. عبقات ولائیّة: به عربی منتشر شده است؛

8 و 9. زیارت عاشورا فوق الشبهات: (به عربی و یک جلد)، و ترجمه آن به زبان فارسی به نام زیارت عاشورا فراتر از یک شبهه در یک جلد چاپ شده است؛ 10. الشعائر الحسینیه علیه السلام: به عربی چاپ شده است؛ 11. رقیه بنت الحسین علیه السلام: به عربی منتشر شده است؛ 12. مختصرة فی السّواد: به عربی منتشر شده است؛ 13. موسوعة الکلامیه: در 2جلد و عربی است.

رجال

1. الموسوعة الرجالیة: رجال اساتید به ترتیب حروف الفبا در 7 جلد به عربی چاپ شده است؛ 2. الموسوعة الرّجالیه: کتابهای چهارگانه (کافی، تهذیب، من لا یحضر، استبصار) به عربی در 7 جلد چاپ شده است؛ 3. النکات الرّجالیه: به عربی است.

ص:326

اخلاق

1. النصایح، به زبانهای فارسی و عربی چاپ شده است؛ 2. آداب المتعلمین و المسترشدین، به عربی چاپ شده است.

خدمات فرهنگی و اجتماعی

شماری از خدمات فرهنگی و اجتماعی آیت الله تبریزی عبارت است از: 1. تأسیس دار الصّدیقة الشهیده در قم که مرکز نشر آثار دینی و مذهبی است و تاکنون برخی کتاب و رسالههای وی را منتشر ساخته است. 2. مدرس: این ساختمان در قم و جنب بیت ایشان به عنوان دفتر و محل درس و مراجعات فعّال است. 3-5. مدرس ها: این مراکز در نجف اشرف و کربلا و سوریه همچون دفتر و مدرس قم فعالیت دارند. 6. تأسیس درمانگاه بقیة الله در قم که با امکانات پزشکی خوبی به عموم مردم، خدمات درمانی ارائه می دهد.

ویژگی های اخلاقی

تهجّد و شب زنده داری

ایشان از نوجوانی که آموختن دروس علوم اسلامی را آغاز کرد تا پایان عمر به شب زنده داری و تهجّد مقید بود.

ساده زیستی

زندگی آیت الله تبریزی در حدّ افراد متوسط جامعه بود. وی تا پایان عمر، زندگی سادهای داشت و منش طلبگی و ساده زیستی را حفظ کرد. بسیار قانع و صرفه جو بود. لباسهایش ساده و تمیز بود و به نظافت سر و وضع ظاهری بسیار اهمیت می داد.

ص:327

استفاده از فرصتها و پشتکار

میرزا جواد از آغاز جوانی تا روزهای واپسین حیات، به مطالعه، تحقیق، تدریس، نگارش آثار مفید، پاسخ به سؤالات و رد شبهات اشتغال داشت. او لحظهای از عمرش را به بیهودگی نگذارند و از مجادله و قیل و قال و شرکت در مجالس خصوصی و عمومی که فایدهای علمی نداشت همواره برکنار بود و خیلی کم به مسافرت می رفت.

وی نظم خاصی برای زندگی و فرصتهای پیش رو سامان داده بود: قسمتی از اوقات خود را به زندگی شخصی، ساعاتی را برای مطالعه، تألیف و درس، فرصتی را هم برای ملاقات با شاگردان و مردم تعیین کرده بود و برای برنامه ریزیهایش اهمیت قائل و در انجام آن پشتکاری فوق العاده داشت. او در رفت و آمدهایش، دائم الذکر بود.

رسیدگی به مستمندان

میرزا هرگاه از مشکل مالی نیازمندی آگاهی می یافت، به کمک او می شتافت. گاه برای حفظ آبروی نیازمندان، با پای پیاده به منزلشان می رفت و به آنها کمک می کرد. به طور معمول، پیش از اذان صبح که برای زیارت به حرم مشرف می شد، به فقیری که از قبل شناسایی کرده بود کمک می کرد. از نانواییهای اطراف حرم خواسته بود پول نان را از نیازمندان نگیرند و او پول نان آنها را بعداً به نانواها می داد.

اخلاص

یکی از صفات او در تمام دوران زندگی، این بود که همۀ سخنان و رفتارهایش برای خدا بود، برای رضای خدا سخن می گفت و عمل میکرد. قلم و قدمش برای خدا بود و کاری به پذیرش و رد و قبول دیگران نداشت.

ارادت به اهل بیت علیهم السلام

میرزای تبریزی علاوه بر تلاش بی وقفه در نشر معارف دینی، علوم و سیره اهل بیت علیهم السلام، ارادت و عشق فوق العاده و پیوندی عمیق با اهل بیت علیهم السلام داشت. او در نجف،

ص:328

هر شب جمعه برای توسل به حرم حضرت علی علیه السلام مشرف میشد و برخی شبهای جمعه به کربلا میرفت. وی رمز موفقیت خود را در توسل به اهل بیت علیهم السلام می دانست. هنگام درس با ذکر نام اهل بیت و ائمه علیهم السلام، چهره اش دگرگون میشد و گاه اشک در چشمانش حلقه می زد. وقتی به روایتی میرسید که ذکری از اهل بیت علیهم السلام میشد، بغض گلویش را میفشرد. در مجالس سوگواری و روضه خوانی به شدت می گریست. در دوران مرجعیت خود، میان ارادتمندان اهل بیت علیهم السلام، انقلابی ایجاد کرد و آن را به عنوان یادگاری به نام خود ثبت کرد. این مرجع تقلید شیعیان در سوم جمادی الثانی 1414ق. (1374ش.) در روز شهادت حضرت فاطمه علیها السلام در70 سالگی، پای پیاده، همراه انبوه عزاداران به سرو سینه زد و به عزاداری پرداخت. (1)

وفات

آیت الله تبریزی در شب دوشنبه 27/8/1385ش. در (1424ق.) در 82 سالگی دیده از جهان فرو بست و در جوار رحمت حق جای گرفت. پس از رحلت وی، دروس حوزۀ علمیۀ قم سه روز تعطیل شد و در قم عزای عمومی اعلام شد. پیکر پاکش در تاریخ 1/9/1385 در تشییع جنازۀ بسیار باشکوهی با حضور هزاران نفر از علما و مراجع تقلید، مدرسان، طلاب و اقشار مختلف مردم قم و زائران و ارادتمندان وی که از نقاط مختلف ایران به قم آمده بودند، از مسجد امام حسن عسکری علیه السلام تا حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام تشییع و پس از اقامه نماز میت به وسیله آیت الله وحید خراسانی در مسجد بالاسر حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به خاک سپرده شد. از سوی مراجع حوزهها و مقام معظم رهبری و شواری عالی مدیریت حوزه، بیانیهها صادر و از سوی یادشدگان مراسم یادبود وی برگزار گردید. (2)


1- سیره استاد الفقهاء والمجتهدین، 37.
2- گلشن ابرار، ج 7، ص 464.

ص:329

آیت اللّه علی پهلوانی تهرانی (سعادت پرور) «عالم عارف»

اشاره

آیت اللّه علی پهلوانی

تهرانی (سعادت پرور)

«عالم عارف» (1)

از تبار قهرمانی نام آور

پهلوان حسین یزدی از دلاوران عصر تیموری است که از نیروی بدنی و خویش برای مبارزه با ستم استفاده کرد و در دفاع از حقوق مظلومان و رنج دیدگان، استقامت ورزید. تلاشهای این رادمرد عرصۀ پیکار با پلیدی ها، درون مایهای دینی و ریشهای مردمی و عمومی داشت. محرومان متدین و آنانی که برای حفظ باورهای خویش تا مرز فداکاری و جان فشانی مهیا بودند، تلاشهای این پهلوان پاک سرشت را تحسین میکردند و پایداری اش را می ستودند؛ زیرا در برابر هجوم قبایل وحشی و افرادی که درصدد خیانت به اقشار گوناگون بودند لحظهای آرام نداشت. او انسانی پرهیزگار بود و برای احیای امور پسندیده و فضیلتها در جامعه می کوشید و در کمک رسانی به فقیران و درماندگان، از خود


1- نویسنده مقاله: غلامرضا گلی زواره.

ص:330

جوانمردی نشان می داد. (1) نام و یادش سالهای متمادی در اذهان ماند و نوادگانش نام خانوادگی پهلوان حسین یزدی، پهلوانی و پهلوان زاده را برای خود برگزیدند، هنوز هم در یزد خاندانی زندگی می کنند که با این نام خانوادگی معروف اند. (2)

خانواده

عدهای از نوادگان پهلوان حسین از یزد به تهران مهاجرت کردند. این خانواده در آغاز به نام پهلوان حسین یزدی مشهور بودند؛ ولی به دلیل اقامت طولانی در تهران، رفته رفته به پهلوانی تهرانی شهرت یافتند. مرحوم حاج عبدالله پهلوانی که از نسل این مهاجران است، از بازاریان متدین تهران بود که در اواخر عمر، یک کارگاه نمک کوبی داشت و از این جهت نزد آشنایان و اهل محل به نمکی هم معروف بود.

حاج عبدالله، بازاری با ایمان و باتقوا بود. وی با برخی از علمای تهران، مدرسّان حوزه ها، معلمان و مربیان اخلاقی و ائمۀ جماعات ارتباطی تنگاتنگ داشت و بر اثر معاشرت با اهل فضل و فضیلت، شیوههای شایستهای را در مسیر زندگی پیش گرفته بود و در تربیت و پرورش فرزندان، مراقبتهای ویژه داشت و میکوشید آنان به گونهای رشد یابند که به معرفت و معنویت رغبت نشان دهند و برای رسیدن به کمالات انسانی همت ورزند. (3) یکی از شخصیتهایی که حاج عبدالله از رفتار و کردارش تأثیر پذیرفت، زاهد وارسته شیخ رجبعلی خیاط است. برای او بسیار جالب بود که فردی خیاط، در خانهای بسیار ساده زندگی میکند، در کار خود جدیت دارد و در گرفتن اُجرت، انصاف و عدالت را


1- غیاث الدین خواندمیر، حبیب السیر فی اخبار افراد البش-ر، ج 4، صص 53، 56، 64، 75 و 92؛ امیرعلی شیرنوایی، مجالس النفائس، صص 52 و 225؛ لغت نامه دهخدا چاپ جدید، ج 4، ص5831؛ و نیز بنگرید به: قیام های مردمی (جلد 5 از مجموعه قیام نامه ها) اثر یعقوب آژند.
2- میرزا محمد کاظمینی، دانش نامه مشاهیر یزد، ج 1، صص 302-305.
3- مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین مجید مشکی، ماهنامه کیهان فرهنگی، شماره 234 و 235، فروردین و اردیبهشت 1385ش، ص 10.

ص:331

مراعات میکند، به نیازمندان کمک میکند، شب زنده دار و نماز شب خوان است. (1)

آیت الله سعادت پرور میگوید:

پدرم درباره کسب خود فرمود: در مغازه ام، ابتدا هیزم، زغال و نمک می فروختم و از طریق مزبور، روزی خود را از خداوند متعال دریافت می کردم. یک بار فقط هیزم آوردم و تا شب همه اش به فروش رفت. فردا پیش خود فکر کردم این بار زغال هم بیاورم، ولی شب که فرا رسید دیدم یک بار از هیزم و مقدار زیادی از زغالها باقی مانده است. من از این اتفاق متنبّه نشدم و بار دیگر فردای آن روز مقداری نمک آوردم و برای فروش در کنار دو جنس دیگر عرضه نمودم، وقتی میخواستم مغازه را ببندم و به خانه بروم مشاهده کردم از هرکدام مقداری باقی است. از دیدن این ماجرا ناگهان از خواب غفلت برخاستم و با خود این گونه نجوا کردم: خداوند اگر بخواهد، قادر است روزی من را از طریق فروش یک کالا هم تأمین کند و نیاز به اضافه کردن اجناس دیگر نیست. از این روی، بنابراین فهمیدم که کسب خود را با توکل به خداوند، با فروش نمک پی گیرم. (2)

حاج عبدالله در سال1343ق. با بانویی پاکدامن از اهالی تهران ازدواج کرد. منزل آنان در محلۀ اسماعیل بزّاز تهران واقع شده بود. خانهای ساده داشت؛ ولی نور صفا از آن ساطع بود. حاصل این ازدواج، سه فرزند پسر و یک دختر بود. (3) پدر با شوق ویژهای هنگام استراحت در منزل، سرودههای پربار حافظ و مولانا را برای بچهها میخواند و از این رهگذر، ذوق آنان را شکوفا می ساخت. (4) آیت الله سعادت پرور می گوید:

من هنوز بالغ نشده بودم که در خانه، توسط عمو و پدرم با دیوان خواجۀ شیرازی آشنا شدم. پدرم صدای خوشی داشت. این دو بزرگوار اهل علم نبودند و


1- محمّد محمّدی ری شهری، یادنامه شیخ رجبعلی خیاط (نیکوبویان)، کیمیای محبّت، صص 32، 38، 39 و 45.
2- محمّدجواد نورمحمّدی، توصیه های عارفانه، صص 19-20.
3- حجة الله نیکی ملکی، آفتاب عرفان (ملا حسینقلی همدانی) بخش ملحقات، صص469-470.
4- کیهان فرهنگی، شماره 234-235، ص10.

ص:332

تحصیلات زیادی هم نداشتند؛ ولی از گفتار شیرین و سرودههای پربار حافظ لذت می بردند. یاد دارم در آن ایّام که هشت الی ده ساله بودم، خوانندهای با صدایی و نفسی خوش، غزلی از خواجه را برایم میخواند، من آن را گوش میکردم و لذت میبردم؛ ولی جز لفظ و شیرینی بیان، چیزی احساس نمی کردم. مطلع این غزل چنین بود:

منم که شُهرۀ شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن (1)

برادر بزرگش برای فراگیری تحصیلات حوزوی به قم آمد و در درس تفسیر، حکمت و عرفان علامه طباطبایی شرکت نمود. وی در مسائل اخلاقی، عرفان عملی و گرفتن دستورالعمل برای خودسازی و تهذیب نفس، از آیت الله حاج میراز جواد انصاری همدانی پیروی کرد. (2)

تولد

علی پهلوانی در سیزدهم رجب1345ق. (26 /8/1305ش.) در تهران به دنیا آمد.

تغییر نام خانوادگی

علی همچون پدر به نام خانوادگی پهلوانی تهرانی معروف بود. وی در برخی نامهها و نوشتههای عرفانی خود، این عنوان را به کار برده است. در کتابهای شرح حال و برخی گفتهها و مصاحبههای شاگردان و فرزندانش نیز به این نام اشاره شده است. آیت الله پهلوانی در خلوص نیت، صدق، صفا و فروتنی به قدری اوج گرفته بود که برای جلوگیری


1- جمال حافظ، مقدمه: علی سعادت پرور در ج 1.
2- مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین محمّدحسین شیرازی، کیهان فرهنگی، شماره 234-235، ص 12.

ص:333

از شهرت و این که آوازه اش مانعی بر سر راه تحقیق و تألیف و فعالیتهای ترویجی، آموزشی و تربیتی نگردد، فامیل «سعادت پرور» را برای درج بر روی جلد آثار خود برگزید و در واقع، «سعادت پرور» نام علمی او بود. (1) حجت الاسلام والمسلمین مجید مشکی، شاگرد و خواهرزاده اش می گوید:

تا آن جا که من اطلاع دارم، استاد برای این که مشهور نگردند و شهرتشان در کار تربیت شاگردانش، اختلال به وجود نیاورد و تدریس ایشان را دچار وقفه نسازد، عنوان سعادت پرور را برای آثار مکتوبشان انتخاب کردند تا به اصطلاح ردّی از خودشان باقی نگذارند. (2) تا قبل از سال 1368، مردم او را به نام «پهلوانی تهرانی» می شناختند. برخی نیز به وی «شیخ علی آقا زاهد» میگفتند؛ زیرا راه شیخ محمدحسین زاهد تهرانی را پی گرفته بود. (3)

تحصیلات مقدماتی

اولین آموزگار علی، پدرش بود. آیت الله پهلوانی می گوید:

پدرم، شبها وقتی از سر کار به خانه میآمد، بچهها را جمع می کرد و برایشان امثال و حکم گذشتگان را میگفت، یا از گلستان و بوستان سعدی و مثنوی مولوی، مطالب یا سرودههایی را میخواند و آشنایی اولیه من با این آثار ادبی و عرفانی از طریق پدرم بود. (4) علی در 7 سالگی در سال 1312 به مدرسه رفت؛ اما چون فضای حاکم بر مراکز آموزشی از زمان رضاشاه نامناسب بود، پدرش تصمیم گرفت روز دوم، او را به مدرسه نفرستد و معلمی خصوصی برای تدریس علی و برادرش حسن برگزیند. دو برادر نزد میرزا ابوالقاسم مکتب دار، در مسجد امین-


1- ویژه نامه دیدار، ضمیمه روزنامه جام جم، 15/4/1385، ش 11، ص 10.
2- مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین شیخ مجید مشکی، کیهان فرهنگی، شماره 234-235، ص10.
3- مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین شیخ مجید مشکی، کیهان فرهنگی، شماره 234-235، ص 10.
4- حمیدرضا جعفری، شیخ محمّدحسین زاهد، صص 20، 22، 32، 34، 36 و 37.

ص:334

الدوله، قرائت قرآن و کتابهایی چون: فرائد الادب و گلستان را فرا گرفتند. حجت الاسلام والمسلمین شیرازی می گوید:

مرحوم والدشان، ایشان و فرزند دیگرش را در یکی از مدارس ابتدایی آن زمان ثبت نام می کنند؛ ولی چون معلمین آن مدرسه بعضاً خانم بودند، به لحاظ خلقیاتی که این دو بزرگوار داشتند، یک روز بیشتر به آن مدرسه نمی روند و پدرشان درصدد برمی آید برایشان معلم خصوصی بگیرد و به همین جهت در مسجد امین الدوله، میرزا قاسم با همان روش سنتی مرسوم، مبانی زبان و ادبیات فارسی و عربی را به آنان آموزش می دهد.

در محضرشیخ محمد حسین زاهد

در همین زمان، توفیق ویژهای نصیب علی می شود و با زاهدی وارسته به نام شیخ محمدحسین زاهد آشنا می شود. شیخ محمد زاهد ابتدا در حوزۀ علمیۀ مشهد مقدس تحصیل کرد و پس از یک سال و نیم اقامت در مشهد و برای ادامۀ تحصیل به تهران رفت. وی در حوزۀ علمیه تهران، شاگرد آیت الله سید علی حائری بود و فقه را نزد آقاعیسی فرا گرفت. او از راه نفت فروشی امرار معاش می کرد.

شیخ محمدحسین زاهد در مسجد جامع بازار تهران و حجره بالاسر مسجد چهل ستون به تدریس می پرداخت. او در ادبیات عرب تبحّر داشت. وی مدتی امام جماعت مسجد امین الدوله بود. وی در این مسجد تدریس می کرد و مردم را با معارف اسلامی آشنا می کرد. وی در شاگردپروری، آموزش جوانان، صدق و صفا و خلوص نیت، کم نظیر بود و زندگی سادهای را برگزید. (1) ویژگیهای این مربی صادق آن چنان در تربیت شیخ علی آقا پهلوانی اثر گذاشت که میتوان گفت اساس جوهرۀ ایمانی و معنوی وی را ابتدا شیخ محمدحسین زاهد ساخته بود. (2) شیخ محمدشریف رازی این استاد وارسته را چنین معرفی کرده است:


1- محمّدحسن سیف اللهی، آقا شیخ مرتضی زاهد، صص 181-183.
2- محمّد شریف رازی، اختران فروزان ری و تهران، صص 371-372.

ص:335

او سالها در مسجد امین الدوله، واقع در کوچه غریبان تهران، جنب بازار تهران، اقامۀ جماعت نموده و درس اخلاق برای جوانان و طلّاب نوجوان گفته و آنها را با اخلاق حسنه و اوصاف جمیله خود ارشاد و هدایت می نمود. وی معلومات فقیهی و یا اصولی زیادی نداشت؛ ولی آن چه می دانست به آن عمل میکرد، ناسک جاهل نبود، عالم عامل بود و با کمال قناعت و متانت و مناعت زندگی می کرد و اندوختهای از خود به یادگار نهاد جز ذکر جمیل، در مسجد مذکور بعد از نماز جماعت درس اخلاق میگفت و نظر و منطقش مردم را به یاد خدا و اولیای او میانداخت تا در شب شنبه 21 محرم الحرام 1373 درگذشت و در ابن بابویه دفن گردید. (1) نفس گرم و صدای گیرای او چنان شیخ علی را جذب کرده بود که عاشق مناجاتهای وی گردید. (2)

یکی از برنامه های معنوی، پرجاذبه و به یاد ماندنی شیخ محمدحسین زاهد، سفر پیادۀ وی به امامزاده داوود بود. در این سفر، وی و همراهانش، امامزادههای مسیر را زیارت می کردند. بعد از نماز صبح، مردم در مسجد امین الدوله واقع در خیابان سیروس جمع می شدند. در طول سفر هر جا توقف میکردند و فرصت مناسب بود، وی صحبت می کرد. گاهی هم به دعا و مناجات می پرداختند. این سفر برای شیخ علی پهلوانی و نوجوانان و جوانان، اردوی تربیتی و تفریحی بود که در تقویت معنویات، نقش مهمی ایفا می کرد و نه تنها برای این کاروان جاذبه داشت؛ بلکه در طول مسیر عدۀ بسیاری، جذب شیخ محمدحسین و رفتارش می شدند. آقای سعادت پرور می گوید: شبهای جمعه، همراه حاج آقا زاهد به ابن بابویه و گاهی هم پیاده به امامزاده داوود می رفتیم و عصر که برمی گشتیم ایشان دعای سمات را از حفظ می خواند و شاگردان هم می خواندند و غذا درست می کردند. (3) آیت الله سعادت پرور بارها هنگام تدریس و درسهای اخلاقی از فضایل این


1- شیخ محمدحسین زاهد، ص 67؛ پند سعادت، ص 45.
2- آفتاب عرفان، ص 471؛ کیهان فرهنگی، ش 234-235، ص11؛ شیخ محمّدحسین زاهد، ص 61.
3- مصاحبه با حاج احمد کاشانی وحید، روزنامه جمهوری اسلامی ایران، 29/8/1384، شماره 7637، ص 12، پند سعادت، ص 121.

ص:336

استادش سخن گفت. آقای سعادت پرور علاوه بر استفادههای اخلاقی و معنوی از شیخ زاهد، برخی مقدمات علوم حوزوی را نزدش آموخت و در محضر او با آیت الله شیخ احمد مجتهدی تهرانی مأنوس گردید. (1)

ملاقات با عالمی خود ساخته

علی اکبر برهان (1324-1378ق.) از استادان علی پهلوانی است. او بارها از علی اکبر برهان به نیکی و احترام یاد می کرد و حضور در محفل انس وی را توفیق الهی تلقی می کرد. آقای پهلوانی در جلسهای که نام برهان به میان آمد، وی را استاد دوم خود دانست و از علمای پاک و انسانهای الهی و از تربیت یافتگان آیت الله قاضی شمرد که خیلی خوب شاگرد را به منزل سعادت میرسانید. او هر سال برای زیارت ائمه علیهم السلام و دیدار با عالمان و عارفان به عراق می رفت. (2)

حجت الاسلام والمسلمین شیرازی می گوید:

استاد پهلوانی سیوطی، مغنی، معالم، قوانین و دیگر دروس حوزه را در مسجد لرزاده خدمت آیت الله برهان آموخت. همچنین سفری هم در همراهی با این مربی عالی قدر و تعداد دیگری از شاگردان به عتبات عراق مشرف گردید و حدود چهل روز در آن سرزمین به سر بُردند که از نظر معنوی و سازندگی روحی و اخلاقی برایشان بسیار مفید بود. (3)

آیت الله سعادت پرور از این سفر چنین یاد کرده است:

«از همان ابتدای طلبگی، شبهای یک شنبه در مسجد لرزاده، مراسم سوگوار و سینه زنی برای خامس آل عبا برگزار می کردیم و با اخوی نوحه خوانی می کردیم. در همین سال ها، شور و اشتیاق عزیمت به عتبات در سرمان موج میزد و هر شب دو ساعت قبل از نماز صبح از خواب برمی خاستیم و با گریه و زاری از خداوند می خواستیم توفیق این سفر


1- محمّدجواد نورمحمّدی، ناگفته های عارفان، دفتر سوم، صص49-50.
2- کیهان فرهنگی، ش 234-235، ص 11.
3- آفتاب عرفان، بخش ملحقات، صص 471-472.

ص:337

زیارتی را به ما عنایت کند. روزی آیت الله برهان خبر خوش حرکت به این دیار مقدس را دادند و در معیت ایشان و بیست نفر از طلاب به عراق رفتیم؛ البته سفر با مشقات زیادی در رفت و برگشت همراه گردید؛ ولی از نظر معنوی بسیار پُربار و بابرکت بود. ابتدا به شهر مقدس کاظمین مشرف شدیم، در هر یک از شهرها، زیارتگاه ها، چند روزی به عزاداری و زیارت مشغول بودیم. بعد از بازگشت از این سفر، به دلیل این که مقدمات و مقداری از دروس سطح حوزه را به پایان رسانیده بودم، تصمیم گرفتم به قم هجرت کنم و در آن جا ادامۀ تحصیل دادم.» (1)

شیخ علی اکبر برهان مقدمات و مقداری از سطوح دروس دینی را در حوزۀ علمیۀ تهران، نزد سیدمحمد قیصر، علی رشتی و سید محمد استرآبادی فرا گرفت و آن گاه به نجف اشرف رفت و سه سال در درس مرتضی طالقانی و آقا میرزا محمد عراقی شرکت کرد. سپس به ایران آمد و بعد از اقامت یک ساله در تهران به قم رفت و در حوزۀ علمیۀ قم، سطوح عالی فقه و اصول را نزد آیت الله محمدعلی حائری قمی آموخت، سپس در درس خارج فقه و اصول فقه شیخ عبدالکریم حائری، سید محمد حجت کوه کمره ای، سید محمدتقی خوانساری و شیخ محمد مازندرانی شرکت کرد.

وی برای بهره گیری افزون تر از فضای علمی و معنوی نجف، بار دیگر به عراق رفت و در درس سید ابوالحسن اصفهانی، میرزای نائینی، شیخ محمدکاظم شیرازی، سید محمود شاهرودی و میرزا علی آقا قاضی طباطبایی شرکت کرد و با استوار ساختن مبانی علمی خود و نیل به قله اجتهاد و رسیدن به مقامات عرفانی، در حوزۀ علمیه نجف به تدریس پرداخت.


1- غلامرضا خواجه سروی، خاطرات آیت الله شیخ محمّدرضا مهدوی کنی، تهران مرکز اسناد انقلاب اسلامی صص 60-61؛ دهقانی، کرمی پور و نیک بخت، خاطرات حاج شیخ حسین انصاریان، ص 39؛ آداب الطلاب، زندگی و بیانات حاج آقا احمد مجتهدی تهرانی، ص 136؛ محمّدشریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 397؛ محمّدتقی الهیم نژاد، مبلّغ وارسته، مجله مبلغان؛ بهمن و اسفند 1387، شماره 111، گزارش همایش بزرگداشت مفاخر ائمه جمعه استان تهران؛ روزنامه اطلاعات، ش 25512، 4/11/1391.

ص:338

وی بعد از برکناری رضا شاه از سلطنت، در شهریور 1320 به تهران آمد و به تأسیس مدارس علوم دینی و مراکز آموزشی برای تربیت دختران و پسران اهتمام ورزید. تأسیس و مدرسۀ علمیه لرزاده، مدرسه علمیه برهانیه و دبستان و دبیرستان برهان از مهم ترین اقدامات اوست. به تدریس علوم اسلامی نیز مشغول بود. احمد مجتهدی، حاج آقا مجتبی تهرانی، محمدرضا مهدوی کنی، سید محمدحسین مرتضوی لنگرودی، سید محمدحسن مرتضوی لنگرودی، علی پهلوانی و شیخ حسین انصاریان از شاگردان اویند. نقش وی در تربیت طلایی عالم، خودساخته و با همت، بسیار مؤثر بود.

او خوش اخلاق، پرجاذبه و در راه امر به معروف و نهی از منکر جدّی و کوشا بود و حتی به برکت نفس پاک او عدهای از افراد مشهور، اهل خیر و منشأ خدمات پسندیده گردیدند. شاگردان فاضلش او را به عنوان عالمی عارف، مربّی اهل معنا و مقیّد به ادعیه، اذکار و موعظه معرفی کرده اند. (1)

خوش چین محضری پرفیض

استاد دیگر شیخ علی سعادت پرور در حوزۀ علمیۀ تهران، آیت الله میر سید علی مفسّر است. آقای سعادت پرور می گوید: میر سید علی مفسر از عالمانی بود که انسانهای شایستهای را تربیت کرد. پرورش یافتگان محضرش به راستی از خوبان و صالحان بودند که در تحول معنوی و فکری جامعه مؤثر بودند. من هم این توفیق را به دست آوردم و در ایام جوانی به خدمتش برسم و از پرتو فضایلش بهره ببرم. (2)

سید علی مفسّر از نظر زهد و تقوا، مسلمان عصر خویش در تهران به شمار می آمد و در مقام و عظمت او همین بس که شیخ عبدالکریم حق شناس، شیخ محمدحسین زاهد، و شیخ علی سعادت پرور شاگردان او هستند. (3) آیت الله حق شناس میگوید: از آقایانی که در خدمتشان خوشه چینی کرده ام. آیت الله حاج میرسید علی حائری معروف به مفسّر بود.


1- ناگفته های عارفان، دفتر سوم، ص 50.
2- آقا شیخ مرتضی زاهد، ص 181.
3- محمّدحسن سیف اللهی، عبد کریم (شرح حال شیخ عبدالکریم حق شناس)، صص 73 و 181؛ شیخ محمّدحسین زاهد، صص 16، 17 و 95.

ص:339

ایشان از علمای ابرار بودند و بسیاری از افاضل، اخیار و تجار تهران در مسجد جامع بازار از محضر درسشان استفاده های فراوان میبردند. از آثار او تفسیر شریف مقتنیات الدُرر معروف است. آن مرحوم در شبستانی که زیر گنبد مسجد جامع بازار تهران قرار دارد برای عموم مردم تفسیر می گفت. سبک و شیوۀ سلوکی و موعظههای آن بزرگوار، خوفی و انذار بود و این شیوه را هیچ گاه عوض نکرد. اگر چه برخی شاگردان او تاجرهای سرشناس و بازاریان مقبول بودند، ولی آن مرحوم، زندگی ساده و زاهدانه ای داشت و سطح معاش خانه اش از حد متداول و معمول هم نازل تر بود.

مجالسی هم که به عنوان میهمانی و پذیرایی برگزار میکرد، بسیار مختصر و ساده بود و به طور معمول، ظرفی از شربت را در میان می نهاد، هر کس می آمد خودش می رفت و از آن میل می کرد. در ایامی از زندگی، وضع مالی و معیشتی او چنان نابسامان گردید که مبالغی بدهکار گردید و برای ادای دین، خانه اش را در رهن طلبکار نهاد و چون فرصت دوره پرداخت فرا رسید و ایشان نتوانست آن بدهی را بپردازد، بلافاصله منزل مسکونی خود رابه آن فرد طلبکار واگذار کرد. سپس در بازار آهنگرها در کوچه حاج خلیل، خانهای محقر را اجاره و تا آخر عمر در آن زندگی کرد.

آقا شیخ مرتضی زاهد، عارف ناشناخته سید کریم پیشه دوز و سید علی مفسّر با یکدیگر بسیار مأنوس بوده اند. آیت الله مفسّر که متولد 1270 ق. است در سال 1353 ق. رحلت کرد. پیکرش بعد از تشییعی باشکوه در امامزاده عبدالله شهر ری مدفون گردید. مرقدش همچنان مورد توجه علاقه مندان و مشتاقان فضیلت می باشد. (1)

هجرتی با برکت

آقای سعادت پرور در سال 1323 ش. برای ادامۀ تحصیل به قم رفت؛ اما به دلیل پدید آمدن مشکلاتی نتوانست در حوزۀ علمیۀ قم درس بخواند و ناگزیر به تهران بازگشت. وی سال بعد به قم رفت و به فراگیری سطوح عالیه و خارج فقه و اصول همّت گمارد. استادانش عبارت اند از:


1- گنجینه دانشمندان، ج 2، صص 174-175؛ ناصرالدین انصاری، اختران فضیلت، صص 450-451؛ پند سعادت، ص 24؛ آفتاب عرفان، ص 472.

ص:340

1. آیت الله حاج سید محمدباقری سلطانی طباطبایی (1328-1418ق.): وی که دانش آموخته حوزههای علمیۀ قم، مشهد و نجف بود، در سال 1359ق. به قم آمد و به تدریس رسایل، مکاسب و کفایة الاصول پرداخت. آقای سعادت پرور دروس سطح عالی را نزد وی فرا گرفت. (1)

2. شهید محمدعلی صدوقی (1361-1385ش.): شهید صدوقی تحصیلات حوزوی را در یزد و اصفهان آغاز کرد و ادامه داد و بعد به قم رفت و 21 سال در درس عبدالکریم حائری، آیت الله حجت، آیت الله خوانساری، آیت الله بروجردی و امام خمینی شرکت کرد. وی در حوزۀ علمیۀ قم به تدریس در دروس سطح پرداخت و سعادت پرور سطوح عالی فقه و اصول را از وی فرا گرفت. (2)

3. آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (1311-1415ق.): آیت الله مرعشی نجفی از مراجع تقلید و مدرسان سترگ حوزۀ علمیۀ قم است که صدها شاگرد تربیت کرد. نخست در مدرسۀ فیضیه تدریس کرد، بعد در شبستان روبه روی ایوان آیینه صحن بزرگ قم تدریس کرد. وی سپس در مسجد بزرگ بالاسر حرم مطهر، منزل و حسینیه ای که در جوار منزلشان قرار داشت، تدریس میکرد. آیت الله سعادت دروس سطح عالی خارج فقه و اصول را نزد وی فرا گرفت. (3)

4. آیت الله العظمی سید حسین بروجردی طباطبایی (1292-1380ق.): آیت الله بروجردی فراگیری علوم اسلامی را در اصفهان آغاز کرد و در جوانی به درجۀ اجتهاد رسید. 9 سال نیز در حوزۀ علمیه نجف تحصیل کرد و در سال 1328ق. به بروجرد رفت و


1- گلشن ابرار، ج 2، صص 885-886؛ یادواره سومین شهید محراب آیت الله صدوقی، صص 13-14؛ گروهی از نویسندگان، شهیدان محراب، صص 174-175؛ آفتاب عرفان، ص 472.
2- علی رفیعی، شهاب شریعت؛ همین نگارنده، جامعه فضل و فضیلت، ص 59؛ کیهان فرهنگی، ش 234-235، ص 11.
3- شهید مرتضی مطهری، تعلیم تربیت در اسلام، ص 24، مجله حوزه شماره 43 و 44، ص 143؛ شهید مطهری، تکامل اجتماعی انسان، ص 196؛ ابراهیم ابراهیم پور، اسوه مرجعیت، صص 5-9؛ کیهان فرهنگی، ش 234-235، ص 11؛ آفتاب عرفان، ص 472.

ص:341

به تدریس، تبلیغ و ارشاد مردم پرداخت. وی در سال 1363ق. با بیماری وخیمی روبه رو شد و تصمیم گرفت در صورت بهبودی باقی مانده عمرش را در قم بگذراند. علمای قم نیز هنگام عیادت از وی در بیمارستان فیروزآبادی از او تقاضا کردند به قم بیاید. او هم پذیرفت و در تاریخ 9/10/1323ش. (چهاردهم محرم 1364ق.) به قم آمد و ضمن ایجاد تحولات عظیم در حوزه، تلاشهای فرهنگی اجتماعی گسترده، تألیف و تحقیق و مرجعیت شیعیان به تدریس پرداخت. آقای سعادت پرور میگوید:

بعد از آن که کفایة الاصول و مکاسب را آموختم و زیربنای علمی خویش را در این عرصه تقویت کردم، به درس آیت الله بروجردی و امام خمینی حاضر گردیدم. (1)

5. امام خمینی (1320-1410ق.): امام خمینی هنگام ورود آیت الله بروجردی به قم، درس خارج فقه و اصول خود را آغاز کرد که چند دوره ادامه یافت. درس اصول امام خمینی در مسجد سلماسی - که نزدیک منزل وی و در کوچهای نسبتاً تنگ واقع شده بود- برگزار گردید که آیت الله سعادت پرور افتخار حضور در این مجلس پرفیض را به دست آورد. وقتی تعداد شاگردان افزایش یافت، محل تشکیل این درس به مسجد اعظم منتقل شد. درس خارج فقه امام خمینی نخست در مسجد محمدیه، واقع در سه راه موزه -که اکنون جزء حرم مطهر گردیده - برگزار میشد که به دلیل کثرت جمعیت، این درس به مسجد اعظم انتقال یافت. آیت الله سعادت پرور، این توفیق را داشت که تا زمان تبعید امام خمینی به ترکیه در درس خارج فقه و اصول ایشان شرکت کند. (2)

بهره های عرفانی

آیت الله سعادت پرور با بهره گیری از درسهای عرفانی برخی عارفان وارسته به تهذیب نفس پرداخت و به مقامات عرفانی دست یافت. برخی از استادان عرفانی وی عبارت اند از:


1- پند سعادت، ص 23؛ سیاحت خورشید، صص 32-33؛ همین نگارنده، فرازهای فروزان، صص 172-173.
2- محمّدجواد نور محمّدی، شیخ مناجاتیان، صص 262-263؛ سید عباس موسوی مطلق، آیت عرفان، ص 41؛ احمد لقمانی، میزرا جواد آقا ملکی مردی از ملکوت، ص 42.

ص:342

1. حاج آقا حسین فاطمی قمی (1297-1389ق.): وی علوم حوزوی را نزد پدرش (سید اسحاق رضوی فاطمی) و عمویش (سید محمدتقی فاطمی) فرا گرفت و در درس عرفان میرزا جواد ملکی تبریزی شرکت کرد. او مردی رئوف و دائم الذکر بود. وی تدریس اخلاق، تبلیغ شریعت و تربیت نفوس پاک را برعهده داشت و از برکات و معنویت اقامه نماز جماعت بهره می برد. وارستگی و تقوایش در حدّی بود که به درخواست آیت الله سید محمدحجت کوه کمره ای، روزهای تعطیل در مدرسه حجتیۀ قم درس اخلاق می گفت. جلسات هفتگی در خانه اش در خیابان چهارمردان قم برگزار می شد که آقای سعادت پرور در آن حضور می یافت. این محفل پرفیض سراسر شور، موعظه و سوز بود. آقای فاطمی در این جلسات، خود را مخاطب قرار می داد و اشک می ریخت. نفوذ کلامش، همه را تحت تأثیر قرار می داد. (1)

2. شیخ عباس تهرانی (1309-1385ق.): وی از مدرسان فقه، اصول، معقول و اخلاق در حوزۀ علمیۀ قم بود و به اقامه جماعت و ترویج دین اشتغال داشت. او روزهای جمعه در مدرسه حجتیه برای طلاب درس اخلاق میگفت. معروف ترین کتاب وی «دین و وجدان» است. آقای سعادت پرور از شاگردان عرفانی اوست. (2)

3. سید ابوالحسن هاشمی قمی (متوفای 1345ش.): وی در پی انقلابی روحی در سن جوانی، در جست و جوی استادی با معرفت برآمد و موفق به درک محضر آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی گردید. او فراگیری علوم حوزوی را در قم آغاز کرد و مدتی هم در حوزۀ علمیۀ نجف اشرف تحصیل کرد. آقای سعادت پرور از درسهای اخلاقی و عرفانی وی بهره برد و در این محافل با شهید حاج سید مصطفی خمینی آشنا گردید. (3)

4. میراز محمود شالچی (1260-1363ش.): میرزا عبدالله شالچی در 30 سالگی به شاگردان میرزا جواد ملکی تبریزی پیوست. شور جلسات این عارف والاگهر چنان بر روح


1- محمّدجواد نورمحمّدی، دو عارف سالک، صص 61 و 76؛ آیات عرفان، صص 31-32.
2- شیخ مناجاتیان، صص 238-239.
3- شیخ مناجاتیان، صص 309، 312، 314 و 323؛ دو عارف سالک، صص 100-101؛ به کوشش صادق حسن زاده، طبیب دل ها، صص 104-105؛ مردی از ملکوت، ص 45.

ص:343

وی غلبه داشت که در تمامی ایامی که از استادش فاصله میگرفت تحت تأثیر و جاذبه نورانیت او قرار گرفته بود و اگرچه شغلش تجارت بود، در عین حال بر رفتار خود مراقبت ویژهای داشت. از آن جا که مرحوم شالچی از نظر عرفان و معرفتهای معنوی درجات و مراتبی را پیموده بود، شیخ علی سعادت پرور با وی مأنوس شد تا بتواند از مواعظ اخلاقی و دستورالعملهای ارزنده اش برخوردار شود. مرحوم شالچی بر اثر انسی که با قرآن و دعا به دست آورده بود، حقایقی را بر زبان جاری می ساخت که درس آموز بود. شیخ علی سعادت پرور، برخی معارف عرفانی را از او فرا گرفت. (1)

5. آیت الله محمدتقی بهجت فومنی (1334-1430ق.): آیت الله بهجت بعد از تحصیلات مقدماتی در حوزۀ علمیۀ فومن، در سال 1348ق. برای ادامۀ تحصیل راهی عراق گردید و چهار سال در حوزۀ علمیه کربلا با علم اسلام آشنا شد، سپس به نجف رفت و در حوزۀ علمیۀ نجف، در درس شیخ مرتضی طالقانی و استادان دیگر شرکت کرد. وی در عرفان و اخلاق، شاگرد آیت الله سید علی قاضی بود. او در سال 1364ق. و بعد از توقفی کوتاه در فومن به قم رفت و در درس آیت الله بروجردی، کوه کمره ای شرکت کرد و به تدریس فقه و اصول در مقطع سطح عالی حوزه پرداخت.

وی سپس درس خارج فقه و اصول را آغاز کرد که تا زمان رحلت ادامه یافت. محل برگزاری درس او، نخست حجره های مدارس و سپس منزل شخصی و بعد مسجد کوچکی روبه روی مسجد فاطمیه و در نهایت، مسجد فاطمیه بود. آقای سعادت پرور، افتخار شاگردی وی را داشت. او به شدت تحت تأثیر آموزه های عرفانی آیت الله بهجت بود و به شاگردان خود سفارش می کرد در نمازهای جماعت آیت الله بهجت حضور یابند. (2)

جوانه های جاوید

علامه سید محمدحسین طباطبایی (1218-1363ش.): وی مقدمات دروس حوزوی را در حوزۀ علمیه تبریز فرا گرفت و در 1304 برای ادامۀ تحصیل به عراق رفت و در حوزۀ


1- ناگفته های عارفان، دفتر سوم، ص 65؛ زمزم عارفان، ص 21و270؛ رضا باقی زاده، برگی از دفتر آفتاب، ص 39.
2- در این باره بنگرید به: جرعه های جان بخش، به قلم نگارنده.

ص:344

علمیه نجف در درس میرزای نائینی، شیخ محمدحسین اصفهانی، سید ابوالحسن اصفهانی، سید حسین بادکوبهای شرکت کرد. علامه طباطبایی، این افتخار را به دست آورد که در عرفان نظری و عملی و سلوک معنوی و اخلاقی به محفل پرفیض آیت الله سید علی قاضی طباطبایی راه یابد و در بیان شاگردان او مقام ویژهای به دست آورد. او در سال 1314 به دلیل برخی مشکلات به تبریز بازگشت و ده سال برای تأمین معاش به کشاورزی پرداخت و از تدریس، تحقیق و بحثهای علمی باز ماند. وی در سال 1325ش. به قم رفت و در حوزۀ علمیۀ آن جا به تدریس تفسیر، حکمت، عرفان و کلام پرداخت. (1)

آیت الله سعادت پرور در سال1372ق. در شبهای چهارشنبه و گاه پنج شنبهها در درس تفسیر و اسفار علامه طباطبایی شرکت می کرد. وی موفق شد 30 سال از درسهای آموزندۀ عرفان علامه طباطبایی بهره جوید. (2)

آیت الله سعادت پرور می گوید:

علامه طباطبایی در آن ایام، منزل محقری در محلۀ یخچال قاضی داشت. روز شنبه 19 ربیع الاول 1373ق. -که مقارن با رحلت مرجع عالی مقام سید صدرالدین صدر (پدر امام موسی صدر) بود- به محل سکونت ایشان مراجعه کردیم، به درب منزل آمدند و به لنگه درب تکیه دادند و به ما مینگریستند، درخواست خود را مطرح کردیم، آن روز پاسخی نشنیدیم (شاید ضایعه ارتحال مرحوم صدر او را متأثر ساخته بود) و مقرر گردید تأملی نموده و بعداً جواب دهند.

در مجلس ترحیمی که به مناسبت هفتمین روز درگذشت آیت الله صدر برگزار شد، علامه طباطبایی توسط یکی از دوستان پیغامی به ما داده بودند. مشعوف از این نوید، دوباره به درب منزل ایشان رسیدیم، ما را به سوی اندرون هدایت کردند، بعد از گفتگوهای مقدماتی، دستورالعمل های خود را عنایت فرموده و ما را به اعلام نتیجه عملکرد خود سفارش فرمودند.


1- کتاب ماه، ادبیات و فلسفه، ش 61، آبان 1381، ص 90؛ کیهان فرهنگی، ش234-235، صص 6-7.
2- آفتاب عرفان، بخش ملحقات، صص 474-476؛ پند سعادت، صص 24-25.

ص:345

جلسۀ بعد، خدمتشان شرفیاب شدیم. استاد از حالمان جویا شدند و بعد از بیاناتی در خاتمه فرمودند: «نوبت بعدی، هر یک به تنهایی بیایید.» البته بنده در فرصتهای مقتضی خدمتشان می رسیدم. نظر به این که انقلاب درونی و توجه این جانب به مسائل معنوی و سلوکی قوی بود، مطالبی را که باید طی چندین سال فرا می گرفتم، در همان شش ماهۀ اول ایام سلوکی انجام شد؛ لذا علامه با عنایت خاصی، دستوراتی را که باید در طول زمان می فرمودند، زودتر به من آموزش دادند و بنده هم عمل کردم و بعد از اعلام نتیجه گاهی تأیید و گاهی هم تشویق میفرمودند. در همان سال اول سیر و سلوک، برای بنده توجهات ویژه توحیدی حاصل گردید که آنها را به صورت خاصی به نگارش درآوردم و فقط منطق الطیر عطار را که از نظم به نثر درآوردم، به جای مانده است و یادداشتهای باقی مانده را به جهات گوناگونی به آب دادم. مدتی این جلسات اخلاقی و عرفانی تعطیل گردید، روز جمعهای بود، به منزل اجارهای مرحوم علامه طباطبایی که در محل کنونی درمانگاه قرآن و عترت در خیابان حجتیه واقع بود رفتم و خدمتشان رسیدم؛ برحسب اتفاق، اخوی ایشان مرحوم آیت الله سید محمد حسن الهی طباطبایی حضور داشت. به وی گفتم: عرفای سابق، شاگردان خود را بدون وقفه مورد حمایت و هدایت قرار میدادند؛ اما گویا اخوی شما جناب علامه نمیخواهند لطف خویش را در مورد ما ادامه دهند. ایشان علامه را مورد خطاب قرار دادند و گفتند: به تقاضای آقایان توجه کنید. در نتیجه، ایشان برقراری جلسه را پذیرفتند و اذکاری را به بنده توصیه کردند، بنده سؤالاتی را که از قبل مهیا کرده بودم مطرح نمودم و این نشست با پاسخ به آن پرسشها خاتمه یافت. از آن پس، هر جمعه به تنهایی خدمت این حکیم عارف میرسیدم تا این که چند نفر از شاگردان قدیمی سلوکی ایشان، در امر مذکور با من همراه گردیدند. چند سالی این جلسه مفید و معنوی ادامه داشت. ناگفته نماند این جانب دو سال بعد از شروع سیر عملی خود در مباحث عرفانی و اخلاقی، افراد مستعد را با آمادگی قبلی به خدمت علامه میفرستادم و خود نیز با او جلساتی داشتم؛ ولی تا زمان حیات مرحوم استاد، به کسی دستورالعملی ندادم؛ گرچه ایشان اجازه داده

ص:346

بودند و میفرمودند خودتان رسیدگی کنید. (1)

آیت الله سعادت پرور می گوید:

بنده بعد از این که دستورات سیر و سلوکی را به طور کامل در خدمت علامه استفاده کردم و مدتها گذشت، اغلب شاگردان ایشان که در سالهای اول در این جلسات حضور می یافتند احساس کرده بودند دیگر نیازی نمی باشد به این عنوان در خدمت علامه باشند. در چنین زمانی، بنده دریافتم علامه معارفی از کمالات معنوی دارد؛ ولی از بیان آنها اجتناب میکنند. با این اندیشه، تلاش کردم بدانم چگونه می توانم او را به سخن بیاورم و زمینهای فراهم کنم تا ایشان اسرار عرفانی و توحیدی را بازگویند و بنده بهره ببرم. چنین شد که هر روز سؤالاتی را آماده میکردم و با طرح آن، علامه را به سخن درمی آوردم و مطالب ایشان را بعد از این نشستها به نگارش درمی آوردم. (2)

حجت الاسلام والمسلمین محمدحسین شیرازی می گوید:

مرحوم سعادت پرور در این ملاقاتها با علامه، حتی یک سطر هم به رشته تحریر درنمی آورد. آن گفتگوها را ضبط هم نمی کرد؛ امّا وقتی به منزل خود میآمد مطالب مطرح گردیده در جلسه را با دقت و حتی با ذکر جزئیات یادداشت می کرد. البته علامه مطالب را به اجمال میفرمود و او بحثها را گسترش می داد و اگر ابهامی در آنها می دید، در جلسه بعد از علامه میپرسید و پاسخ می گرفت و بدین گونه یادداشتهای خود را اصلاح می کرد. روش کار او هم الهام گرفته از اندیشه های علامه بود و می کوشید توصیههای مربی خود را عملی سازد. به عنوان نمونه، علامه به ایشان فرمودند در کتاب «پاسداری حریم عشق» به ذکر کرامات و شطحیات نپردازید؛ بلکه صرفاً کلمات برجستۀ عرفا را ذکر کنید. (3) آقای


1- ناگفته های عارفان، دفتر سوم، صص 34-35؛ پند سعادت، ص 29.
2- مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین شیرازی، کیهان فرهنگی، ش 234-235، ص 16.
3- علی کرباسی زاده اصفهانی، حکیم بیدآبادی، صص 112-113؛ سید العارفین (یادنامه آیت الله سید علی قاضی)، ص 24؛ گلشن ابرار، ج 13؛ مقاله نگارنده درباره سید محمّد نیریزی شیرازی، کیهان فرهنگی، ش 234-235، صص 16-17.

ص:347

سعادت پرور در شیوۀ تربیتی و سلوک عرفانی، از علامه طباطبایی مثأثر بود؛ ولی نوآوریهایی هم داشت. (1)

رمز موفقیت

آیت الله سعادت پرور می گوید: آن چه سبب گردید در معارف عرفانی، عقلانی و اخلاقی، به شکوفایی برسم و تحولاتی رشددهنده در وجودم پدید آورد، عبارت است از:

1. عنایت الهی در پاکی انعقاد اصل وجودم، ارتزاق از شیر طیب و طاهر مادرم و استفاده از خوراک حلال که پدرم با سختی و مشقت و رعایت موازین شرعی و دینی و انصاف و عدالت به دست میآورد و نیز پرورشهای شایسته در سنین خردسالی به وسیله والدینم؛

2. اساتید شایسته و معتقد به مبانی قرآنی و روایی، دلسوز و اهل تدین و تعهد در مکتب خانه؛

3. استفاده از محضر مربیان اخلاق و عرفان، به ویژه شاگردان میرزا جواد ملکی تبریزی؛

4. دوستان خوب، خوش نیت، صادق و فاضل در تمام مراحل تحصیلی و عرفانی؛

5. انس مداوم و مکرر با قرآن، سنت نبوی، منابع روایی و آثار استادان اخلاق و فضلای عارف و دانشور؛

6. آشنایی با شرح حال، سیره و سخنان عرفان و مربیان اخلاق از صدر اسلام، در طی قرون و اعصار تاکنون؛

7. استقامت در عمل به توصیههای اخلاقی و سلوکی علامه طباطبایی، طی جلساتی که حدود سه دهه با آن فیلسوف مفسّر و عارف وارسته داشتم؛

8 . قریب چهل سال تمام یا افزون، هنگام سحرگاهان، با توجهی خاص، صد سوره توحید را قرائت نموده و ثواب آن را به تمام انبیا و اولیای الهی هدیه نمودم؛


1- آفتاب عرفان، بخش ملحقات، صص 479-480.

ص:348

9. عبور از ابتلائات فراوان، تحمل دشواریهای زندگی و استقامت در این مسیر و رضایت دادن به تقدیر الهی در گرفتاری ها؛

آن چه تاکنون بیان گردید و به سمع و نظر خوانندگان رسید، برای این مقصود نبود که خود را معرفی کنم و به کمالاتی که نصیبم گردیده و شاگردی در محضر بزرگانی چون علامه طباطبایی ببالم؛ بلکه منظور این بوده که به لطف و عنایت الهی اشاره کنم که در طول عمر نصیبم گردیده و نیز تنبهی باشد برای علاقهمندان و نسل جوان آینده. (1)

شیوه های آموزشی و تربیتی

آیت الله سعادت پرور، عارفی والامقام است که از نوجوانی، ضمن فراگیری علوم اسلامی در حوزههای علمیّه تهران و قم، با ارادهای استوار و همتی عالی، مراحل سیر و سلوک عرفانی و معنوی را گذرانید و با استفاده از دو قلمرو معنوی مکتب میرزا جواد ملکی تبریزی و میرزا علی آقا قاضی طباطبایی، به مقامات عالی در عرفان عملی و نظری نائل گردید؛ به گونهای که در سالهای آغازین تشرّف به محضر علامه طباطبایی، از جانب آن حکیم الهی، مأمور دستگیری، هدایت و ارشاد نوآموزان طریقت عرفانی و روش سلوکی او می گردد. (2)

تکیه کلام او در درسها و بحث ها، مسائل توحیدی بود و از این که اقشار گوناگون با این معارف کمتر آشنایی دارند و غالباً شناخت ها، سطحی و پوستهای است رنج می برد. او اگر چه به ظاهر به شرح غزلهای حافظ می پرداخت، عمدۀ مطالب را با استناد به آیات قرآن، روایات معتبر و موثق و نیز ادعیه و اذکار مأثور طرح می کرد و بر این باور بود که مباحث توحیدی و اخلاقی را که در رشد انسانها اثرگذار است ائمه علیهم السلام در دعاها فرموده اند. بیشتر جلسات وی، کنار شرح قرآن و فطرت، شرح ادعیه بود.


1- جمال آفتاب، آیینه جلال حافظ، مرتضی کمال، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، ش 61، ص 90.
2- امیرعلی مهاجری، جستجوی خانه بی نشانی، ویژه نامه دیدار، جام جم، 15/4/1385؛ مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین تحریری، کیهان فرهنگی، ش 234-235، صص 16-17.

ص:349

آیت الله سعادت پرور در شیوههای سلوکی خود هشدار می دهد کشف و کرامات، دام و دانهای است که بر سر راه عارف ریختهاند تا او را از هدف مقدّس متعالی که مسیری به سوی حق است بازدارد. به باور وی، تمامی اجزای هستی از نظر عارف، کشف و کرامت است. کشف و کرامات بین مکاتب انحرافی و عرفان راستین و اصیل، مشترک است و کسانی که حتی منکر معارف توحیدی اند و آیینهای شرک آلود و و مذاهب ضالّه را برگزیده اند، بر اثر ریاضتهای سخت که غالباً با موازین شرعی هم سازگاری ندارند، توانایی کشف و کرامت را به دست آوردهاند، مرتاضهای هندی که کارهای خارق العاده انجام میدهند واقعاً ریاضت میکشند که غیرشرعی است.

محور دستورها و تعالیم تربیتی آیت الله پهلوانی بر ذکر و فکر بود و در این ارتباط ذکرهایی لفظی را که مأثور و مستند به روایات بود، توصیه می کرد. (1) ایشان در روش سیر و سلوکی خویش، بسیار آرام و با استقامت بود. دستورهایش لطیف و بدون فشارهای بی مورد و بیهوده بر شاگرد بود. وی به شاگردانش توصیه میکرد تا هنگامی که به مرحلهای به طور کامل راه نیافتهاند به مرتبۀ بالاتر گام برندارید؛ چون در غیر این صورت، شکست و انحراف شاگرد میآید.

او از ریاضت های نفس پرور که بعضی مدعیان دروغین تجویز می کردند، بیزار بود و اعتقاد داشت که سالک راه خدا باید با تشخیص درست، دستورهای مربّی خود را به دقّت انجام دهد که محصول این سیر مبارک، حالات و معنویاتی است که برای شاگرد پدید می آید. از نظر او، سلامت مزاج و آرامش روح و بدن سالک در این مسیر، اهمیت دارد. وی با اطلاعات مفیدی که از طب قدیم داشت دستورهای پزشکی کارسازی به شاگردان خود ارائه می کرد.

وی تن سالم و عاری از هرگونه عارضهای را برای سالک الی الله، مرکب راهواری برای پیمودن طریق توحید میدانست و توصیه می کرد این بدن شما امانت الهی است و باید در سالم نگه داشتن آن کوشا باشید تا بتوانید در کهن سالی هم از ذکر، عبادت، تهجّد و نوافل لذّت ببرید. (2)


1- ناگفته های عارفان، دفتر سوم، صص 35-37.
2- کیهان فرهنگی، ش 234-235، ص 8.

ص:350

حجت الاسلام والمسلمین ایوبی می گوید: جلسات آیت الله سعادت پرور دو گونه بود: عمومی و خصوصی در جلسات ویژه، دو یا سه نفر حضور داشتند که سؤالاتی را مطرح می کردند و استاد پاسخ آنها را ارائه می داد. (1)

حجت الاسلام والمسلمین شیرازی می گوید: درسهای این جلسات غالباً مطالبی بود که استاد بعدها به نگارش درآورد و در قالب کتاب هایی منتشر کرد. حجت الاسلام والمسلمین نیازی می گوید: مرحوم سعادت پرور، عمدۀ مطالب کتابهای خود را در این جلسات مطرح می کرد و بعد از بررسیها و اصلاحهای لازم، آنها را می نوشت و چاپ می کرد. (2)

در شاکلۀ اصلی دستورهایش، سیره و روش عارفان شیعه، به ویژه ملا حسینقلی همدانی بود. هر که علاقهای به سلوک اخلاقی و عرفانی پیدا می کرد و نزد وی میرفت و درمی یافت او صادقانه برای این منظور آمده، به گرمی میپذیرفت. به شاگردان محبتهای فراوان میکرد. وی هر شب برای عدهای از شیفتگان معارف الهی، بعد از نماز مغرب و عشا سخنرانی می کرد که حدود 20 سال طول کشید.

در این جلسات معمولاً مطالبی خوانده می شد تا شاگردان به انجام دستورها همت و آگاهی افزون تری بیابند. شرح ادعیۀ مأثور براساس کتاب اقبال الاعمال سید بن طاووس، شرح کلمات اهل معرفت از صدر اسلام تاکنون، قرائت روایات اهل بیت علیهم السلام با تکیه بر بحارالانوار، رساله لب الاباب در سیر و سلوک که تقریرات اولین دوره از جلسات سلوکی علامه طباطبایی است، گزیدۀ اشعار صائب تبریزی، شرح غزلهای حافظ، شرح منطق الطیر عطار نیشابوری، توضیحات دربارۀ رساله سیر و سلوک بحر العلوم در نشستهای مزبور، تدریس و مورد ارزیابی و توضیح و تبیین قرار می گرفت.

وی در ماههای رجب و شعبان نیز ادعیه این دو ماه شریف را شرح می کرد. در ماه رمضان، جلسات تعطیل بود و خلوت و انس با معبود، شب و روز آیت الله سعادت پرور را


1- کیهان فرهنگی، ش 234-235، صص 8 و 17.
2- ناگفته های عارفان، دفتر سوم، صص 31-32؛ پند سعادت، صص 25، 30 و 32؛ آفتاب عرفان، صص 476-477؛ رسایل عرفانی، ص 207 به بعد.

ص:351

دربرمی گرفت. در تمام ایامی که در قم به سر می برد و به امور دوستان و شاگردان رسیدگی می کرد، هر روز صبح تا ظهر به مباحث علمی و تحقیقاتی خود میپرداخت و عصرها به طور کامل تا هنگام اذان مغرب، وقت خود را در اختیار شاگردان و مراجعات مینهاد و به نامهها پاسخ میداد. او به تربیت و تزکیه، شناخت خداوند، اطاعت از دستورهای الهی، شکیبایی، آراسته شدن به اخلاق الهی، بیداری و شکافتن پردههای غفلت، رسیدن به نورانیت از طریق اعمال عبادی، ادعیه و ذکر تأکید داشت. (1)

کتابهایی را که آیت الله سعادت پرور به شاگردان خود توصیه میکرد، مطالعه کنند و در مضامین آنها دقت کنند، عبارت اند از: اصول کافی، روضه کافی، غررالحکم، ارشاد القلوب، مجموعه ورّام، وسائل الشیعه، بحار الانوار، شرح نهج البلاغه ابن هیثم بحرانی، اقبال الاعمال، دیوان حافظ، دیوان فیض کاشانی، دیوان صائب تبریزی، مثنوی طاقدیس نراقی و بحر المعارف عبدالصمد همدانی.

آیت الله پهلوانی می گفت: اگر کسی با روایات اهل بیت علیهم السلام سر و کار نداشته باشد، مثل فردی است که باخبر شود حضرت مهدی موعود در قم در حال سخنرانی است و در عین حال با بی خیالی بگوید: مهم نیست، ولش کن، بعداً می رویم. (2)

سفارش ها

ای عزیز من، خود را بشناس که خداشناسی از طریق آفاق و انفس امکان پذیر است و این دو در انسان موجود است.

عالم از هم گسیخته نشد و ستم افزایش نیافت، پریشانی جامعه را فرا نگرفت، مگر آن که خدا را فراموش کرده و از حق تعالی فاصله گرفتیم.

برای امور دنیایی، کوشش بی جا نکنید که به غیر از روزی خود به چیز دیگری دست نمییابید. غصه خوردن برای جلوههای دنیوی، خسران فراوان دارد.


1- گفتگوهایی با حجت الاسلام محمّدباقر تحریری، محمّد روحی، فصلنامه اندیشه دینی، پیش شماره، بهار، 1384 صص 127-128.
2- حجت الله نیکی ملکی، یاد سالکان.

ص:352

از هوای نفس پیروی مکنید، ترک امیال نفسانی موجب میشود به آن چه مطلوب شماست دست یابید.

سعادت دنیوی و اخروی و ملکوتی جز از راه اهل بیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله دست نمیآید. پس دست از دامان پاک این وجودهای منوّر برندارید.

در پیشانی هر عملی، اخلاص را در نظر گیرید؛ زیرا اگر عمری، اعمالی را بدون خلوص انجام دهید، مثل شتر عصاری است که شب و روز برای روغن کشی میچرخد؛ ولی راهی را طی نکرده است.

از افراط و تفریط در امور بپرهیزید و اعتدال را در نظر داشته باشید.

مبادا با افراد غافل و جاهل، طرح دوستی بریزید.

مشاهده میکنید که آتشهایی در جامعه، تر و خشک را باهم میسوزاند، مبادا آتش گیرۀ این شعلهها باشید؛ بلکه مدام حامی حق شوید و امر به معروف و نهی از منکر کنید؛ نه این که خدای ناکرده داخل در گناهکاران و یاور آنان باشید.

دنیا پایداری ندارد، گذرگاهی است که به میزان احتیاج باید دل به آن بست.

در جوانی به فکر اصلاح خود باشید و در این سنین از انحراف و ابتذال کناره گیری کنید تا در سنین پیری، افسوس این دوران را بخورید، تأسفی که فایدهای هم ندارد. (1)

شاگردان

شماری از شاگردان آیت الله سعادت پرور عبارت اند از:

1. حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمدحسین شیرازی: وی در سال 1332 در تهران به دنیا آمد و در سال 1346 همگام با تحصیلات در مقطع متوسطه، در مدرسۀ علمیۀ آیت الله احمد مجتهدی تهرانی به تحصیل مقدمات علوم حوزوی پرداخت. وی همراه خانواده به زیارت قبور ائمه علیهم السلام در عراق رفت و حدود یک سال در حوزه علمیۀ نجف به تحصیل روی آورد. سپس برای دیدار با خویشاوندان به تهران آمد؛ ولی به دلیل تیرگی روابط ایران و عراق دیگر نتوانست به نجف برود و ناگزیر به قم رفت و دروس سطح را نزد ستوده، صلواتی، علوی گرگانی، موسوی تهرانی، مظاهری و فاضل لنکرانی فرا گرفت.


1- کیهان فرهنگی، ش 234-235، صص 9 و 14.

ص:353

او بعد از اتمام این مقطع تحصیلی حوزه، دروس حکمت، کلام و عرفان را نزد میرزا جواد تبریزی، وحیدی خراسانی، محمدتقی بهجت، سید هاشم تهرانی، محمدی گیلانی، انصاری شیرازی، جوادی آملی، حسن زاده آملی و مصباح یزدی فرا گرفت. او در این سالها موفق گردید در درس علامه طباطبایی به طور مستمر شرکت کند و در منزل این استاد از جلسات ویژه عرفانی و اخلاقی او بهره ببرد. وی سه سال هم در یک دوره برنامۀ آموزش مؤسسۀ در راه حق شرکت کرد. وی بیش از 30 سال از سخنان آیت الله سعادت پرور بهره بُرد. وی داماد آیت الله سعادت پرور بود. (1)

2. حجت الاسلام والمسلمین محمد باقری تحریری: (متولد 1334) وی در سال 1348 بعد از سه سال فراگیری دروس حوزوی در مدرسه آیت الله مجتهدی در تهران به قم رفت، تحصیلات حوزوی را ادامه داد و دروس سطح را نزد اوسطی، دوزدوزانی، موسوی تبریزی، صلواتی، مظاهری و فاضل فرا گرفت و ده سال در درس خارج فقه و اصول فاضل لنکرانی، سید محمد روحانی و شیخ میرزا جواد تبریزی شرکت کرد.

او مدتها شاگرد آیت الله محمدتقی بود. وی در درس حکمت و تفسیر محمدی گیلانی، جوادی آملی، حسن زاده آملی و مصباح یزدی شرکت کرد. حجت الاسلام تحریری از سال 1351 ش. هم زمان با فراگیری معقول و منقول به محضر آیت الله پهلوانی رسید و از طریق وی به جلسات عرفانی علامه طباطبایی راه یافت و تحت تأثیر این عارف مفسّر قرار گرفت. جلوه های لاهوتی، سیمای مخبتین شرح حدیث عقل و جهل و شرح مناجات شعبانیه از آثار اوست.

حجت الاسلام تحریری می گوید: مرحوم پدرم از شاگردان اولیه و در زمرۀ دوستان قدیمی علامه طباطبایی بود. من از اوایل طلبگی به دنبال مسائل اخلاقی بودم، تا آن که به قم آمدم و در این شهر همواره درصدد بودم با عالمی اهل عرفان و معنویت ارتباط داشته باشم، و پیوسته در یک التهاب درونی بودم، پدرم فرمود: به خدمت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام برو و ضمن زیارت مرقدش هرچه می خواهی از روح مقدسش طلب کن. گویا حاجتم روا شد؛ زیرا چند روز بعد به حجرۀ عالمی رفتم که نسبت به من سمت استادی داشت، و نوار یک سخنرانی را برایم گذاشت که با شنیدن مطالب آن دگرگون


1- کیهان فرهنگی، ش 234-235، ص 908، نامه کنگره بزرگداشت آیت الله فاضل طباطبایی، شماره اول، صص 28-29.

ص:354

شدم، پرسیدم: گوینده این سخنان کیست؟ گفت: استاد پهلوانی. بعد از آن، خدمت ایشان آمدم و او مرا قابل دانست و فرمود: هر وقت خواستی بیا. این دیدار در سال1352ش صورت گرفت. ما پنج شنبهها از ده صبح تا پنج بعدازظهر خدمت استاد می ماندیم و بهرهمند می شدیم. (1)

3. حجت الاسلام والمسلمین مجید مشکی: وی در سال 1349ش. در تهران به دنیا آمد و در سال 1368ش. در رشتۀ زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه علامه طباطبایی پذیرفته شد. وی بعد از اخذ مدرک کارشناسی، فراگیری علوم حوزوی را آغاز کرد و در سال 1376 در حوزۀ علمیۀ قم به فراگیری دروس سطح اهتمام ورزید. حجت الاسلام مشکی نیز زبان انگلیسی را تدریس میکرد. وی از شاگردان ویژه جلسات عرفانی و اخلاقی آیت الله سعادت پرور است. وی در مصاحبهای میگوید:

بنده، خواهرزادۀ حاج آقا پهلوانی هستم. موقعی که ایشان در قم بود، ما در تهران زندگی میکردیم و طبعاً هر وقت به قم میآمدیم به منزل ایشان وارد میشدیم و به نوعی بخشی از خاطرات اولیه ام از قم با ایشان گره خورده است و میتوانم بگویم تقریباً در دامن دایی ام بزرگ شده ام. (2)

4. حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمدعلی مجاهدی: وی در سال 1327ش. در نجف آباد به دنیا آمد و بعد از تحصیل در دورۀ ابتدایی در سال1343ش. در حوزه علمیه نجف آباد، دروس مقدمات را نزد ایزدی و فتاح الجنان گذرانید و سال بعد به قم رفت و در مدرسۀ حقانی اقامت گزید. او دوره سطح حوزه را نزد خزعلی، جنتی، محمدی گیلانی، آذری قمی، حرم پناهی و حسن تهرانی فرا گرفت و در درس حکمت و علوم عقلی اساتیدی چون: احمد بهشتی، شهید دکتر بهشتی و شهید دکتر محمد مفتح شرکت کرد. وی سالها در درس خارج فقه و اصول وحید خراسانی، شیخ مرتضی حائری، حسین نوری همدانی، حسینعلی منتظری، محمدتقی بهجت، موسوی اردبیلی و آذری قمی شرکت کرد.


1- کیهان فرهنگی، ش 234-235، ص 9 و 14.
2- سید محمدکاظم مدرس و میرزا محمد کاظمی، دانشنامه ائمه جمعه کشور، ج 2، ص 711؛ کیهان فرهنگی، ش 234-235، صص 8-9.

ص:355

مجاهدی در سال 1359ش. مسئولیت امام جمعۀ فریدون شهر اصفهان را پذیرفت و تا 12/5/1360 در این مسئولیت باقی ماند. وی میگوید:

ابتدای طلبگی در قم در مدرسۀ حقّانی (شهیدین کنونی) بودیم. در این مدرسه، فضای خوبی برای طلّاب به وجود آورده بودند و درسهای اخلاق مفیدی داشت؛ اما کافی نبود. در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، از طریق طلبهای با سجایای اخلاقی و عرفانی آیت الله سعادت پرور آشنا شدم و همراه ایشان به منزل استاد در بازار قم، در کوچهای بن بست و آن خانه ساده و محقر رفتم. شور و هیجان زیادی داشتم. آن روز پنج شنبه قبل از ظهر سال1361ش. بود، تا مرحوم سعادت پرور را دیدم. آن حالات معنوی که از سیمایشان ساطع بود، مرا جذب کرد. عرض سلام و ادب کردم و در اتاقی ساده، خدمتشان نشستم. خلاصهای از دوران طلبگی در خدمت شهید بهشتی و شهید قدوسی و مسئولیت هایم را شرح دادم و افزودم: حالا آمده ام خدمت شما. به هر حال بنده را پذیرفتند و از آن زمان خدمت استاد میرفتیم و درس میخواندیم. در مدرسۀ حقانی، از درس اخلاق علی احمدی میانجی، میرزاعلی مشکینی و شهید قدوسی فیض میبردم؛ ولی احساس مینمودم بیشتر تحت تأثیر شهید قدوسی هستم. درس اخلاق ایشان پرجاذبه، قوی و توأم با سوز و گداز بود، من صدای گریههای طلاب را در این جلسات میشنیدم البته دیگران هم بسیار خوب و مربّیان اهل عمل بودند، اگرچه این درسها مؤثر بود؛ ولی احساس میکردم چون حالت عمومی دارند کفایت نمی کند و فکر می کردم باید استادی خصوصی داشته باشم تا دردها را برایش بگویم و او چون طبیبی برای درمان آنها چاره اندیشی کند تا این که به خدمت استاد پهلوانی رسیدم و مباحث و درسهای وی بیشتر بر دل و ذهن ما می نشست. (1)

4. حجت الاسلام والمسلمین محمد نیازی: وی در سال1337ش. در قم به دنیا آمد و دوره ابتدایی را در دبستان حائری گذرانید و در سال1349ش. وارد حوزه علمیۀ قم گردید. او دروس سطح را نزد ستوده، اعتمادی، استاد شیخ حسن آقا تهرانی فرا گرفت و در درس


1- شبکه اینترنت mehr news agency (خبرگزاری مهر)؛ کیهان فرهنگی، ش 234-235.

ص:356

خارج فقه و اصول میرزا جواد تبریزی، وحید خراسانی، حاج آقا مجتبی تهرانی، اعتمادی، شبیری زنجانی شرکت کرد و حکمت و فلسفه را نزد حسن زاده آملی، مصباح یزدی، میرزا یحیی انصاری شیرازی و جوادی آملی فرا گرفت. او مدرک کارشناسی خود را در مؤسسۀ در راه حق - که بعد نام خود را به مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی تغییر داد- دریافت کرد و دورۀ کارشناسی ارشد خود را هم در رشتۀ حقوق جزا در دانشگاه آزاد اسلامی گذرانید.

نیازی در سال 1359ش برای تبلیغ به کلاردشت چالوس اعزام گردید و علاوه بر فعالیتهای ترویجی در امور تربیتی دبیرستان و سپاه پاسداران، مدتی مسئول جهاد سازندگی کلاردشت بود. وی در آذر 1361ش. رئیس دادگاه کیفری 2 کرمانشاه شد و کار قضایی خود را آغاز کرد و سال بعد از سوی شورای عالی قضایی به عنوان کفیل دادگستری استان کرمانشاه معرفی شد.

وی هم زمان، ریاست دادگاههای انقلاب ارتش استانهای همدان، کرمانشاه و کردستان را برعهده گرفت. نیازی در سال 1365ش. به ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح استان خوزستان منصوب شد و تا زمان قبول قطعنامۀ 598-27/4/1367 در منطقه جنوب بود. وی سپس هم زمان به ریاست دادگاه نظامی قم و ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلّح استان گیلان منصوب شد. نیازی در سال 1368ش. به سمت دادستان نظامی تهران و در سال 1378ش. به سمت ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلّح منصوب شد.

وی از سال 1383ش. مسئولیت سازمان بازرسی کلّ کشور را عهده دار بوده است. از وی مقالات حقوقی متعددی در نشریات تخصصی درج گردیده است. نیازی در مصاحبهای دربارۀ آشنابودنش با آیت الله پهلوانی میگوید: در سال 1367ش. روزی یکی از شاگردان مرحوم سعادت پرور که تقریباً همکار و دوست بنده بود، پیشنهاد کرد که خدمت ایشان برسیم، من پذیرفتم. در همان جلسه اوّل، وی به ما خیلی لطف فرمود. در آن موقع مسئولیتم در قم بود و چون به تهران انتقال یافتم، گفت: هر وقت میتوانی بیا، معمولاً صبحهای جمعه خدمتشان میرسیدیم، آشنایی از لطفی الهی برای بنده بود و همین میزان

ص:357

هم که از محضر او در اخلاق و عرفان بهره بُردم اثر عمیقی در زندگی و کار این جانب گذاشت و تا آخر هم در خدمت آن زاهد عارف بودم. (1)

5. حجت الاسلام والمسلمین محمد روحی برندق (متولد فروردین 1346): وی در سال 1361 وارد حوزۀ علمیۀ قم شد و بعد از فراگیری مقدمات و سطوح، از سال 1368 در درس خارج فاضل لنکرانی، میرزاجواد تبریزی، وحید خراسانی و بهجت فومنی شرکت کرد. وی دارای دکترای مدرسی معارف (مبانی نظری) از دانشگاه معارف اسلامی است. آقای روحی، حکمت و عرفان را نزد حسن زاده آملی، جوادی آملی، مصباح یزدی و میرزا یحیی شیرازی فرا گرفت و با راهنمایی استادانش با آیت الله سعادت پرور آشنا شد و از سال 1364 تا زمان فوت آیت الله پهلوانی، عرفان، اخلاق و سیر و سلوک را نزد وی فرا گرفت. حجت الاسلام روحی در دانشگاه تهران و تربیت مدرس، به تدریس اخلاق، تربیت اسلامی، تفسیر و نهج البلاغه پرداخته است. (2)

آثار

1. جمال آفتاب و آفتاب هر نظر: این کتاب ده جلدی حاصل تلاش20 ساله آیت الله پهلوانی در شرح دیوان است. آیت الله سعادت پرور، انگیزۀ خود را از تألیف این کتاب چنین بیان می کند:

تاکنون شرحهایی بر دیوان حافظ با بعضی غزلیات او نوشتهاند، ولی بیشتر آنان به اصطلاحات و ظرافتهای ادبی آن توجه داشته اند. بعضی از فلاسفه و عرفا هم بر بعضی از غزلیاتش شرحی نگاشتهاند؛ ولی نه به طریقی که ما پیموده ایم که مطابق با حالات و گفتار خواجه و بهره گرفته از آیات و احادیث و دعاهاست. بنیاد اوّلیه این اثر، محصول جلسات خصوصی عرفانی مرحوم علامه طباطبایی است که نویسندۀ محترم، سالیانی دراز از این جلسه فیض برده است. در این نشست ها، علامه قریب دویست غزل از دیوان حافظ را به نحو اجمال و یا تفصیل تشریح نموده است.


1- فصلنامه اندیشه دینی، پیش شماره، بهار 1384.
2- افق حوزه، دوشنبه 9/9/1383، ش 23، ص 2.

ص:358

این اثر نخستین بار در سال 1373ش. به وسیله انتشارات تشیع چاپ شد. چاپ دوم آن در ده مجلد به قطع وزیری و در 4657 صفحه از سوی انتشارات احیا به وجهی زیبا و آراسته به انجام رسید (تاریخ چاپ: 1381ش.). (1)

2. جلوۀ نور: این کتاب دربارۀ زندگی حضرت فاطمه علیها السلام است. دفتر نشر فرهنگ اسلامی این کتاب را در 327 صفحه در سال 1371 چاپ کرده است.

3. راز دل (شرحی بر منظومه گلشن راز): این کتاب تقریر سخنان علامه طباطبایی در جلسات اخلاقی و عرفانی در سالیان دراز است که آیت الله پهلوانی آن را گردآورده است. این شرح در واقع تطبیق عرفان نظری و عملی بر قرآن و حدیث است. مؤسسۀ انتشارات احیاء این کتاب را در قطع وزیری چاپ کرده است.

4. معارف ادعیه یا نور هدایت (انوار ملکوت): این کتاب در پنج جلد در زمینۀ شرح دعاهای معصومان علیهم السلام نگارش شده است. نگارنده در این اثر، شیوهای متعادل برگزیده و در توضیح و تبیین دعاها، به جای شرحهای موردی، به شرح عهدۀ دعاها پرداخته است. عمده منابع این کتاب، آیات قرآن و احادیث ناب است. در این اثر، حقایق توحیدی برجسته در سیر و سلوک عملی از متن دعاها استخراج شده است. موشکافیهای علمی و مراقبههای عملی علامه طباطبایی و شاگرد برجسته اش آیت الله سعادت پرور در جای جای این مجموعه متجلّی است.

5. سر الاسراء فی شرح حدیث معراج: این اثر در واقع، حاصل بخشی از جلسات اخلاقی عرفانی مرحوم علامه طباطبایی است که در آن علامه، حدیث معراج را به طور کامل شرح کرده است. این اثر در چهار جلد ترجمه شده است.

6. الشموس المضیئه فی الغیبة و الظهور و الرجعه: این کتاب پژوهشی مستند و جدید درباره وقایع ایام غیبت و دوران ظهور حضرت مهدی و رجعت امامان است. این اثر با عنوان ظهور نور ترجمه شده است.

7. فروغ شهادت: تحقیقی دربارۀ نهضت حسینی با استناد به احادیث و به دور از اظهار نظرهای بی پایه است. تأکید مؤلف در این اثر در راستای اثبات این واقعیت است که قیام


1- رضا استادی، راز دل، کیهان فرهنگی، ش 234-235، صص 31-33.

ص:359

امام حسین علیه السلام، حرکتی توحیدی بوده است. این کتاب در قطع وزیری در 430 صفحه در سال 1373ش. به وسیله انتشارات پیام آزادی چاپ شده است.

8 . پاسداران حریم عشق (کلمات عرفا): مجموعه ده جلدی وی دربردارندۀ سخنان خداوند، پیامبران الهی علیهم السلام، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، ائمه علیهم السلام، ابرار، صاحبان کرامت و عارفان مسلمان است. آیت الله پهلوانی پس از نگارش، این کتاب را به پیشنهاد علامه طباطبایی آغاز کرد.

9. قرآن و فطرت: نویسنده در این نوشتار بر این حقیقت، اصرار ورزیده که قرآن کریم بیانگر جریان توحید در تمام موجودات است و نهاد تمام هستی برمعرفت پروردگار سرشته است و فطرت توحیدی، امّ المعارف اعتقادات، جهان بینی، انسان شناسی، نبوت، ولایت، فضایل و مواعظ اخلاقی، احکام تکلیفی و وصفی، رخدادهای تاریخی، قصص انبیا و سیره اولیا است.

10. یادداشتهای مؤلف از جلسات اخلاقی عرفانی علامه طباطبایی: در این جلسات، آیت الله سعادت پرور پرسش هایی دربارۀ آیات، روایات، دعاها، ذکرها، زیارت نامهها و سخنان اهل معرفت مطرح می کند و علامه پاسخهایی منطقی، خردمندانه و مستند می دهد.

11. رسایل عرفانی: این رسالهها عبارت اند از:

الف) رسالۀ سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم: آیت الله پهلوانی با بررسی نسخههای متعدد رسالۀ منسوب به بحرالعلوم، آن را تصحیح کرده و بر آن تعلیقههایی که عموماً شرح روایات و بیان پارهای از نکات آموزنده است، افزوده است.

ب) نکتههای ناب از آیت الله بهجت: این رساله دربردارنده خاطرات آیت الله پهلوانی از آیت الله بهجت است.

ج) رسالۀ وصایا: این رساله، توصیههای عارفانه آیت الله سعادت پرور به علاقهمندان سیر و سلوک است. این رساله به صورت جداگانه به کوشش محمدجواد نورمحمدی چاپ شده است.

د) نامه ها: این رساله دربردارندۀ 28 نامه است که آیت الله سعادت پرور در پاسخ به پرسشهای علاقهمندان نگاشته و در آنها مواعظ معنوی، هشدارهای تربیتی و حکمتهای آموزندهای را مطرح کرده است.

ص:360

ه) شرح حال آیت الله قاضی: این رساله شرح حال آیت الله قاضی است.

و) دستورالعمل آیت الله ملکی تبریزی به آیت الله کمپانی (شیخ محمد حسین اصفهانی)

ز) گزیدۀ دیوان ابن فارض: آیت الله پهلوانی به شعر، علاقه داشت و اشعاری نیز سروده بود؛ اما دیوان اشعار خود را از بین برده بود. آیت الله پهلوانی میگوید: آن زمانی که در مدرسه حجتیه بودم، چهارصد بیت از اشعار ابن فارض را شرح کردم و با خود، آنها را می خواندم و چون دیدم نویسنده در شرح دیوان ابن فارض، خوب از عهده برآمده بود، از ادامه شرح اشعار وی، صرف نظر و به همین میزان اکتفا کردم.

ح) رسالۀ منطق الطیر: این رساله، برگردان منطق الطیر عطار نیشابوری از نظم به نثر با روشی بدیع و هنرمندانه است. کنار هر یک از موضوعات مطرح شده، اشعاری متناسب از دیوان حافظ در آن گنجانیده شده است. مرحوم سعادت پرور در این اثر، مراحل سلوک را از آغاز تا پایان به تصویر کشیده و موانع آن را گوشزد کرده است.

ط) ماجرای شیخ صخان: نویسنده در این اثر از آغاز تا پایان، سالکان را به دست برداشتن از تعلقات و توجه به توحید ناب فرا می خواند.

ی) حکایت «سری» و تحفه: در این رساله، حالات و سخنان شورانگیز عرفانی جاریه عارفه «تحفه» را به تصویر کشیده است.

این سه رسالۀ اخیر به صورت جداگانه هم تنظیم گردیده اند. مجموعه رسایل عرفانی به وسیله انتشارات تشیع در 400 صفحه با قطع وزیری در سال1390 چاپ شده است.

ویژگیهای اخلاقی

1. همّت خالصانه: آیت الله سعادت پرور عمر بابرکت خود را وقف فراگیری دانش و یاد دادن آن به دیگران، خودسازی و ارشاد مردم کرد. در پیام مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) به مناسبت ارتحال آیت الله پهلوانی آمده است:

آن بزرگوار عمر طیب و طاهر و همراه با تلاش مبارکی را در تعلیم و ترویج معارف الهی و توحیدی گذراندند و نمونهای از صفا و اخلاص بودند. (1)


1- گزارش مراسم بزرگداشت آیت الله سعادت پرور، روزنامه اطلاعات، 7/9/1383.

ص:361

آیت الله رضا استادی می گوید:

در سال های اوّل ورود به حوزۀ علمیۀ قم مدت دو سال منزل ما در همسایگی مدرسۀ حجتیه بود و نیز دوستانی در آن مدرسه داشتیم. رفت و آمدمان به آن مدرسه فراوان بود و از برکات آن آشنا شدن با محفل دعای ندبه و بیانات آیت الله شیخ عباس تهرانی و بهرهمند شدن از مجالس و محافلی بود که برای عرض ادب به پیشگاه اهل بیت علیهم السلام و در آن مدرسه برپا می شد. از کسانی که به خاطر شیفتگی به خاندان رسالت در برپایی این جلسات بسیار مؤثر و کوشا بود و با تواضع ویژهای انجام وظیفه میکرد، آقا شیخ علی آقا پهلوانی بود. ایشان نسبت به ما طلبههای تهرانی لطف داشت؛ اما ما نسبت به مقامات علمی و بزرگواریهای معنوی او آگاهی لازم را نداشتیم به هرحال آن دوران گذشت و اشتغالات و غفلتها ما را از آن عزیز دور کرد. مرحوم آقای سعادت پرور خدمات مهمی انجام داده است: یکی آن که بخش مهمی از افادات علامه طباطبایی را برای نسل حاضر حوزهها و دانشگاهها و آیندگان حفظ کرده است و اگر نبود همت این عالم بزرگوار، همگان از آن معارف محروم می ماندند، دوّم آن که بسیاری از معارف توحیدی را برای افرادی مانند حقیر که دستشان از معارف بلند اهل بیت علیهم السلام کوتاه بوده و هست که هم قابل فهم و هم مطمئن است بیان نموده و از این راه دیگران را در مسیر توحید قرار داده اند. (1)

حجت الاسلام والمسلمین نظری منفرد در مجلس بزرگداشت آیت الله پهلوانی می گوید:

انسانهایی که انگیزۀ تعلیم و تعلّم را با انگیزۀ رضایت خدا گره زده اند، اینها منشأ اثر و برکت اند. مرحوم سعادت پرور نیز از افرادی بود که از عمرشان خوب بهره گرفتند. (2)


1- گزارش مراسم تجلیل از آیت الله سعادت پرور، روزنامه جام جم، 15/9/1383.
2- پند سعادت، ص 34.

ص:362

حجت الاسلام والمسلمین صدیقی می گوید:

آن عارف زاهد حدود شصت سال از عمر بابرکت خود را در راه ترویج اسلام و قرآن و تأ لیفات ارزشمند سپری کرد و لحظهای از ارشاد و هدایت افراد جامعه فروگذار نکرد. آن مرحوم با سعادت و غیرت زندگی کرد و طلاب و فضلای بسیاری از دانش، عرفان و اخلاقش بهرهمند شدند. (1) حجت الاسلام محمود تحریری - که از عارفان معاصر و شاگرد علامه طباطبایی است- ارزش تلاشهای مرحوم سعادت پرور را برای رشد معنوی و عرفانی مشتاقان معرفت و معنویت فوق العاده دانست و او ملاحسینقلی زمان شمرد. (2)

2. گریز از شهرت: آیت الله سعادت پرور تلاش می کرد گمنام بماند. او به ندرت از خود سخن می گفت. از مسافرتهای غیرضروری پرهیز می کرد و تا آخر عمر، در تابستان و زمستان، گرما و سرما، در منزلی بی پیرایه و بی آلایش به پژوهش و فعالیتهای طلبگی اشتغال داشت. در رفت و آمدها و حضور در برخی محافل و مجالس، بسیار عادی رفتار می کرد، تا مشخص نشود او عالمی با کمالات علمی و اخلاقی و عرفانی است.

هنگام حرکت در خیابان و کوچه، مشی متواضعانهای در برخورد با اقشار گوناگون داشت و اجازه نمی داد شاگردان و مریدانش پشت سرش حرکت کنند. اگر هم عدهای از مریدان و شاگردانش وی را همراهی می کردند، برای افرادی که آنان را نمی شناختند، روشن نبود که استاد و شاگرد کیست. از هرگونه مصاحبه با رسانهها و روزنامهها اجتناب میورزید. او برای پرهیز از شهرت، نام خانوادگی خود را بر روی جلد کتابهایش ننوشت. (3)

3. قناعت: آیت الله سعادت پرور، ساده زیستی را تا آخر عمر خویش رعایت کرد. زهد او زبانزد عام و خاص بود. او در خانهای کوچک در کوچههای تنگ و پرپیچ و خم محلۀ


1- امیر علی مهاجرانی، جستجوی خانه بی نشانی، روزنامه جام جم، ویژه نامه دیدار، 15/4/1385ش؛ زمزم عارفان، ص 1365؛ پند سعادت، ص 32.
2- یاد سالکان، فصلنامه اندیشه دینی، بهار 1384، ص 127؛ آفتاب عرفان، بخش ملحقات، صص 478 و 493؛ کیهان فرهنگی، ش 234-235، ص 121.
3- ناگفته های عارفان، دفتر سوم، ص 63؛ کیهان فرهنگی، ش 234-235، ص 22.

ص:363

حسین آباد خیابان آذر (خیابان طالقانی قم) زندگی میکرد. حجت الاسلام محمدباقر تحریری میگوید:

زندگی آقای سعادت پرور خیلی ساده و زاهدانه بود و از همان ابتدا با بی رغبتی به جلوههای دنیوی، زندگی خود را در حدّ متوسط به پایین می گذرانید؛ از این رو، برخی او را با عنوان شیخ زاهد خطاب می کردند. مرحوم ابوی میفرمود: ایشان در اوایل، یخچال هم نداشت؛ حتی از کلمن هم استفاده نمی کرد؛ بلکه قالبهای یخ را در سرداب منزل قطعه قطعه می کرد و در گونی می گذاشت و برای نگه داری مواد غذایی به کار می بُرد. آن زمان که طلبهها در حدّ متوسطی به سر میبردند وی از این حدّ هم پایین تر بود و شگفت این که روش مذکور را تا آخرین لحظات زندگی ادامه داد. مرحوم سعادت پرور در منزل کوچکی که با پول ارث پدری خریداری نموده بود میزیست و کوچک ترین تغییری در طول چهل سال زندگی در این خانه، در آن به وجود نیاورد. برخی علاقهمندان ایشان توصیه میکردند حاضریم با هزینۀ خودمان این منزل را تعمیر و مرمت کرده و یا حتی جای بهتری تهیه کنیم، وی جواب میداد این امکان برای بنده تا وقتی حیات دارم کافی است. بعد از مرگم هر کاری خواستند بکنند. همین خصال باعث ظهور کمالاتی برایشان گردیده و تحول ویژهای در شاگردان به وجود می آورد. فقر مالی و بیست سال کسالت و بیماری متوالی که در این اواخر حتی موجب از دست رفتن بینایی حاج آقا شده بود، هیچ گاه نتوانست وی را از حرکت علمی و فکری و خودسازی بازدارد.

حجت الاسلام شیرازی میگوید:

استاد پهلوانی در زندگی خودشان، واقعاً از تعلقات و تجملات بریده بودند کسانی که به منزلشان رفتهاند و از نزدیک، زندگی استاد را دیده اند. این سخن بنده برایشان کاملاً محسوس است. تا یک ماه قبل از فوتشان حتی اجازه ندادند ما یک درب بازکن برقی (آیفون) برای منزلشان نصب کنیم، خودشان از پلهها پایین می رفتند و درب خانه را می گشودند. چندبار هم زمین خورده و استخوان پایشان آسیب جدّی دیده بود. تنها یک پنکه سقفی داشتند. بنده هرچه کوشیدم یک خط تلفن برای او بگیریم موافقت نکردند تا سرانجام به نام خودم یک تلفن ثابت خریدم و با زحمت در منزل ایشان گذاشتم. واقعاً صبر و تحمل بر آن زندگی توأم

ص:364

با مشقت و پارسایی و زهد فوق العاده، خود یک مجاهدت عظیم به شمار می رفت... این همه در شرایطی است که اگر می خواستند همه چیز برایشان مهیا بود؛ اما اجازه نمی دادند. مرحوم سعادت پرور در عین زهد و قناعت، دارای استغنای طبع، سرشار از عزت نفس و گشاده دست بود و نسبت به محرومان و افراد بی بضاعت، سخاوت نشان می داد. (1)

4. فروتنی: آیت الله سعادت پرور بسیار فروتن بود. (2) ایشان مقید بود در روضههایی که در منزل امام خمینی رحمة الله منعقد میگردید حضور یابد. وی همچون مردم عادی در مجلس روضه مینشست زانوها را بغل میگرفت و به سخنان منبری گوش میداد. یکی از شاگردانش می گوید:

یک روز وقتی می خواست از منزل امام بیرون برود، بنده پشت سر ایشان حرکت کردم، دیدم جلوی در، دنبال فضای خالی می گردد که مبادا پای خود را روی کفشهای دیگران بگذارد، سرانجام با دقت ویژهای بدون این که کفشی را پایمال کند گیوههای خود را پوشید و به راهش ادامه داد. در حد توان به خانواده کمک میکرد و کارهای مربوط به خویش مانند شستن لباس را شخصاً انجام می داد. وقتی دوستان و شاگردان خدمتش می رسیدند، خودش آب داخل سماور می ریخت، خودش چایی دم می کرد و بین میهمانان توزیع میکرد. بندۀ شاکر و متواضع خدا بود و قائل به رابطۀ استادی و شاگردی نبود.

یکی از شاگردان او می گوید:

هنگامی که برای میهمانی خدمت ایشان شرفیاب شدیم، بعد از اقامۀ نماز ظهر، خیلی زود برسر سفره ناهار حاضر گردید و این مسأله برای ما جای شگفتی داشت، که چرا ایشان تعقیبات زیادی بعد از نماز نمیخواند. بعد از مدتی که رفت و آمدم به منزل ایشان افزایش یافت، متوجه گردیدم ایشان متواضعانه، منتظر گذاردن میهمانان را دور از ادب میزبانی میداند و میفرمودند: انسان در هر حالی


1- در روایت آمده است: «من تواضع رفعهُ الله».
2- آفتاب عرفان، بخش ملحقات، صص 495 و 479؛ پند سعادت، صص 27، 35 و 38.

ص:365

باید ببیند چه وظیفهای دارد، انجام نوافل یا رسیدگی به اهل منزل و میهمانان و خدمت به آنان، این تشخیص به موقع و عمل به آن است که آدمی را به مدارج بالایی می رساند و توفیقهایی را نصیبش می گرداند.

یکی از شاگردان ممتازش می گوید:

استاد با یک دنیا محبت و شوق و نوعی فروتنی، تربیت افراد را برعهده می گرفت. وقتی شاگردی به حضورش میرسید، حتی سیب پوست می گرفت و برشهایی از آن را در دهان این تشنگان معارف می نهاد تا بعد از مدتی که احساس میکرد این شاگرد شایستگی کمال یابی را دارد و دستورات مورد نظر را به درستی انجام داده و مقداری از راه را پیموده، او را به کلاس درس معارف توحیدی خود فرامی خواند. خیلی صمیمی و مهربان با این افراد برخورد میکرد و لبخند بر لبانش نقش بسته و می گفت: علاقه دارد با شماها شوخی کنم، با آن که بر بلندای معرفت و تقوا قرار گرفته بود هیچ گاه در جلسات هنگام نصیحت، خود را از شاگردان جدا نمیدانست و نمی گفت: چنین و چنان باشید یا بر اعمال خود مراقبت کنید؛ بلکه تأکید میکرد همۀ ما گرفتاریم و از این رو باید مواظب اعمالمان باشیم و در مواعظ و سخنرانیها به شاگردان توصیه میکرد خود را از مردم جدا ندانید. (1)

5. توجه به واقعیتهای زندگی فردی و اجتماعی: آیت الله سعادت پرور جامهای کهنه می پوشید؛ ولی فوق العاده به نظافت اهمیت میداد؛ با ظاهری آراسته در جمع دوستان و محافل و مجالس و معابر حاضر می گردید و برخلاف این که می گویند عارف و فرد وارسته از دنیا باید ژولیده و آشفته باشد، عمل میکرد. هیچ وقت با وجود گرفتاریهای فراوان و ابتلا به چند بیماری و تحمل ناملایمات، کسل و خسته و پژمرده و گرفته در جمع دیده نمیشد؛ بلکه همواره شوخ طبع به نظر میرسید و لبخند به لبانش دیده می شد. (2) در برنامۀ


1- ابوعلی سینا در کتاب اشارات و تنیهات، نمط نهم در بیان مقام عرفا میگوید: اهل عرفان به دلیل وارستگی از دنیا و پیوستگی به عالم قدس و ملکوت، مدام در حال نشاط و شادابی اند.
2- برنامه ویژه بزرگداشت آیت الله سعادت پرور، رادیو معارف، جمعه 19/3/1385، ساعت 3:30 بعداز ظهر و جمعه 23/4/1385 همین ساعت.

ص:366

سیر و سلوک، وقتی میدید فردی لیاقت قدم گذاردن در این وادی را ندارد با قاطعیت میگفت: شما تشریف نیاورید. در گفت وگو با افراد، به اندازه و قاعده و با پرهیز از زواید، سخن میگفت و کم گوی و گزیده گوی بود. اجازه نمیداد وقتش ضایع گردد یا به امور بیهوده اختصاص یابد. به همین دلیل تا موقعیتی را مناسب می دید، بحثی قرآنی، روایی و اخلاقی را مطرح می کرد و می کوشید که حرف بزند و به دیگران سفارش می کرد به این جلسات گرمی و رونق ببخشند.

تمام روابط فردی و اجتماعی او مطابق موازین دینی و شرعی بود حتی در جزئی ترین مسائل این امور را رعایت می کرد و می کوشید از فرصتهای پیش آمده در جهت رشد فکری و معنوی استفاده کند. یکی از شاگردانش می گوید: آقای پهلوانی زمانی که در تهران به سر می برد تا برای معالجه به سوئیس برود، وجهی به ایشان دادم، اسکناس ها کهنه، فرسوده و کثیف بود. تا این وضع را دید گفت: چرا مردم نسبت به این سرمایۀ ملی توجهی ندارند. (1)

شخصی نقل کرده است: روزی برای فرزندم اسباب بازی نسبتاً گران قیمتی خریدم. ایشان با نرمی و متانت اما چهرهای ناراحت گفت: با پول امام زمان نمیتوان این گونه کالاها را خرید. امکان دارد این مبلغ سهم خمس کارگری ناتوان باشد که کنار تنور نانوایی در روزهای گرم تابستان عرق ریخته باشد. آیا فراموش کرده ایم که در قیامت از حلالها هم دقیق حساب می کشند. (2) آیت الله سعادت پرور میگوید: بعد از رحلت علامه طباطبایی، فکر کردم وظیفۀ من در برابر ضرورت ارشاد اقشار مردم چیست؟ آیا بر سازندگی اخلاقی و معنوی دوستان و مشتاقان معرفت بپردازم و جلسات ارشادی و عرفانی را با آنان ادامه دهم و یا این کار را رها کنم. مدتی با خود فکر می کردم این مسئولیت لایق من نیست؛ ولی هر روز بر سر مزار علامه طباطبایی می رفتم و با توسل و قرائت قرآن و فاتحه از روح آن بزرگوار تقاضا میکردم نظر خود را به من الهام کنند. در پایان اربعینی که بر سر مزارش رفتم دریافتم گویا این تلاش مورد رضایت و توجه ایشان است و سرانجام بر من مسلّم


1- آفتاب عرفان، بخش ملحقات، ص 496.
2- فصلنامه اندیشه دینی، پیش شماره، بهار 1384، ص 113.

ص:367

گردید به کوشش خود در این باره ادامه دهم و هدایتهای ایشان را که ناقص مانده بود دربارۀ مشتاقان سیر و سلوک به پایان برم. (1)

آیت الله پهلوانی از مسائل اجتماعی و سیاسی غافل نبود. وی جزء 40 مجتهد و مدرس حوزه بود که پس از دستگیری امام خمینی در سال1341، مرجعیت امام خمینی را تأیید کرد. وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، همواره از امام خمینی و مقام معظم رهبری (حضرت آیت الله خامنهای) حمایت کرد و خود را سرباز فداکار نظام اسلامی شمرد. (2) وی به خاندان عصمت و طهارت محبتی توأم با معرفت و ژرف نگری داشت. ارادت وی بر موضع گیری اجتماعی اش آشکار می شد.

نگرش وی در آثار و سخنانش هویداست؛ مثلاً وظیفۀ هر مسلمانی است که در چنین شرایط (حاکمیت جور و جفا) ساکت ننشیند و به نحوی مخالفت خود را ابراز نماید و در غیر این صورت، با عامل ظلم شریک است. (3) اغلب گرفتاریها و ستمهایی که در حال حاضر گریبان گیر ملل مظلوم جهان در ارتباط با ستمگران و استعمارگران است، بر اثر عمل نکردن به کلام نورانی (قرآن) است. (4) تولی و تبری تنها به گفتار نیست؛ بلکه باید با تمام وجود تا سر حدّ نثار جان در راه زنده نگهداشتن آن کوشید تا دشمنان نتوانند کوچک ترین خللی در راه رشد و پیشرفت اسلام ایجاد کنند. (5)

کسالت و کوچ ابدی

آیت الله سعادت پرور به دوستان و شاگردان گفته بود: پس از رحلت علامه طباطبایی، بال و پرم شکست و در سال1368ش. با رحلت امام خمینی، بال دیگر خود را از دست دادم. این ضایعات و برخی ناگواریهای دیگر و بالا رفتن سن، وی را دچار عارضۀ قلبی و


1- فصلنامه اندیشه دینی، پیش شماره، بهار 1384، ص 115.
2- علی سعادت پرور، فروغ شهادت یا اسرار مقتل سیدالشهدا علیه السلام، ص 74.
3- علی سعادت پرور، فروغ شهادت یا اسرار مقتل سیدالشهدا علیه السلام، ص 145.
4- علی سعادت پرور، فروغ شهادت یا اسرار مقتل سیدالشهدا علیه السلام، ص 312.
5- سیری به سوی انسانیت (شرح حدیث معراج)، ج 1، ص 249.

ص:368

اختلال در دستگاه گردش خون کرد، در شب هفتم رحلت امام خمینی (خرداد 1368ش.)، او را به بیمارستان کامکار قم انتقال دادند و چند روزی در آن جا بستری بود و برخی اقدامات درمانی دربارۀ وی صورت گرفت. پزشکان این گونه تشخیص دادند که باید ایشان را برای ادامه درمان به تهران ببرند. آیت الله سعادت پرور را در بیمارستان شهید رجایی تهران بستری کردند. پزشکان آن جا گفتند: انسداد عروق قلب ایشان در حدّی است که حتما باید برای جراحی به خارج بروند. وی بعد از دو ماه بستری در این بیمارستان، با لطف مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) برای جراحی قلب به سوئیس اعزام شد و بعد از یک ماه اقامت در آنجا، عمل جراحی در شهر لوزان با موفقیت انجام شد.

آیت الله سعادت پرور در سوئیس از فرصتها بهره برد و کتابی دربارۀ قرآن و فطرت نوشت. وی بعد از بازگشت به ایران، پژوهشهای خود را دربارۀ قرآن و فطرت پی گرفت و بر حجم کتاب افزود. آیت الله پهلوانی تا 11 سال پس از عمل جراحی، مشکل قلبی نداشت؛ اما پس از آن، به تدریج مشکل قلبی وی شدت پیدا کرد و از نظر جسمی نیز به شدت ضعیف شد. دوستان و آشنایانش با اصرار، او را به بیمارستان بردند. پزشکان توصیه کردند وی به مناطق خوش آب وهوا برود و در محیطی سرسبز و باطراوت استراحت کند.

آیت الله سعادت پرور پیشنهاد آنان را نپذیرفت. وی منزل علما و برخی دوستان خود میرفت. وی به آنان میگفت: آمده ام غزل خداحافظی را بخوانم. آیت الله پهلوانی در سال 1368 که جراحی قلب کرد و مدتی در تهران در منزل برادر خود استراحت می کرد، گفته بود: من 15 سال دیگر از خداوند متعال عمر گرفته ام تا بتوانم کارهای باقی مانده را انجام دهم. وی یک سال قبل از وفات (1382ش) بارها فرموده بود: سال آینده بین شما نخواهم بود. وی اوایل سال 1383 بارها می گفت: بعید میدانم تا ماه رمضان سال جاری در قید حیات دنیوی باشم. وی در آخرین جلسه با شاگردانش به آنان گفته بود: آغاز حیات برزخی را به من نشان دادهاند و خیلی واضح آن زمان برایم مشهود است و خودم دیدم که اولیا و علما در تشییع جنازه ام حضور یافته اند.

وی در اواخر عمرش با ویلچر به منزل دوستان و بستگان میرفت و گاهی در یک شب، منزل سه نفر میرفت؛ در حالی که قبلاً حوصله تحمل این گونه دید و بازدیدها را نداشت. وی در یکی از دیدارهای آخر عمرش گفته بود: کیفیت در قبر رفتن و لحد گذاشتنم را دیده ام.

ص:369

حجت الاسلام شیرازی میگوید:

صبح روز بیست و سوم رمضان، به منزل استاد رفتم تا مراقب حالشان باشم و داروهایشان را بدهم، باز گفتند: دیشب این جا خبرهایی بود؛ آمده بودند مرا ببرند و باز گفتند: چند روزی مهلت دارم. آیت الله پهلوانی در سحرگاه پنج شنبه 5/9/1383 (دوازدهم شوال 1425ق.) به سرای باقی شتافت. پیکر پاکش با حضور طلاب، استادان و علمای حوزه، بستگان، آشنایان و علاقهمندانش تشییع شد و بعد از اقامۀ نماز به امامت آیت الله بهجت، در حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام، در مسجد شهید مطهری، نزدیک قبر علامه طباطبایی به خاک سپرده شد.

مقام معظم رهبری در پی درگذشت وی پیامی صادر کرد که متن آن چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب مستطاب حجت الاسلام والمسلمین آقای شیخ حسن آقای تهرانی دامت برکاته

با تأسف و تأثر، خبر رحلت برادر بزرگوارتان، عالم عارف پارسا و پرهیزگار، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ علی آقای پهلوانی تهرانی را دریافت کردم. آن بزرگوار عمر طیب و طاهر و همراه با تلاش مبارکی را در تعظیم و ترویج معارف الهی و توحیدی گذراندند و نمونهای از صفا و اخلاص بودند. امید است لطف و فضل الهی و مغفرت و رحمتی که [خداوند] به بندگان صالح خود وعده فرموده است شامل حال این بندۀ پاک بی آلایش باشد. این جانب به جناب عالی و خانواده محترم و مکرم ایشان صمیمانه تسلیت عرض می کنم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

7/9/1383ش.

ص:370

جامعۀ مدرسین حوزه علمیۀ قم نیز پیام تسلیتی به مناسبت درگذشت وی صادر کرد. مجلس بزرگداشت آیت الله پهلوانی شامگاه جمعه 6/9/1383 با حضور مراجع تقلید، استادان، طلاب و مردم در مسجد اعظم قم برگزار شد. (1)


1- آفتاب عرفان، بخش ملحقات، صص 477 و 496؛ کیهان فرهنگی، ش 234-235، ص 20؛ پند سعادت، صص 49، 53 و 54؛ یاد آیت الله حاج شیخ علی سعادت پرور مؤلف جمال آفتاب، آفتاب هر نظر، کتاب هفته، ش 213، شنبه 14 آذر 1383 ش؛ اختران فضیلت، ص 437، روزنامه جام جم، 19/10/1383، ش 1340، افق حوزه 9/9/1391، ش 23، روزنامه اطلاعات 7/9/1383.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109